eitaa logo
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
1.6هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
1.3هزار ویدیو
79 فایل
[امیــرالعـشقـ❣ والرضــوان] شہــیداحــمدمحمــدمشلبــ🌸🍃 نفرہفــ7ـٺم ٺڪنولوژےاطلاعــاٺ📱 ملقـــب بهـ شہیدBMWســوار🚘 لقبـ جہادےغــریب طوســ💔 ولادٺ1995 🤱 شہادٺ 2016 🖤 شرایطمونه😍 : @sharayet_tarigh
مشاهده در ایتا
دانلود
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
✿❀بِسمِـ الرَّبِّ الشُّهداء والصِّدیقین❀✿ 💞 #ازســـوریہ_ٺامنـــا🕊 💞 قسمت #سی_وشش صالح درد داشت و
✿❀بِسمِـ الرَّبِّ الشُّهداء والصِّدیقین❀✿ 💞 🕊 💞 قسمت ــ همین حالا دراز بکش.. از جات تکون بخوری بامن طرفی.! لبه تخت نشستم. ــ گفتم دراز بکش..... کلافه نگاهش کردم و گفتم: ــ یه لحظه بشین. کارت دارم. اینقدر هم صداتو برای مهدیه بالا نبر. لحظه ای سکوت کرد و آرام کنارم نشست. نمی دانستم چگونه باید به اوبگویم در نبودش و در کنار تحمل این مشکل، چه زجری کشیده ام و حالا طفلم کجاست ــ نمی خوای حرفتو بزنی؟ اشکم سرازیر شده بود و سرم را نمی توانستم بالا بگیرم. صالح هم کلافه بود. ــ مهدیه جان... خب ببخشید نخواستم سرت داد بزنم. خودت هم مقصری. رعایت نمی کنی. مگه استراحت نیستی؟ خب دختر خوب، بچه که نیستی لج نکن و دستور دکترت رو انجام بده. حالا اشکاتو پاک کن عزیزم. منو ببخش. قول میدم از این به بعد بهتر خودمو کنترل کنم. ــ صالح... ــ جونم خانومم؟! ــ اون روز که عمل داشتی... ــ خب ــ اون روز... منم... بیمارستان بودم. همه رفته بودن تشیع اون شهیدی که آوردن من تنها تو خونه بودم. اون آقای مسئولتون تماس گرفت و گفت تو رو آوردن اینجا و بقیه ی ماجرا را ریز به ریز برایش تعریف کردم. شانه هایم می لرزید و دستم را روی صورتم گذاشته بودم و بی وقفه گریه می کردم. انگار غم و فشار وارده به قلبم را یک جا می خواستم سبک کنم. ــ خیلی سخت بود صالح جان. تو اونجا روی تخت با یه دست بریده... منم این طرف روی تخت بی حال و تنها... فقط خدا می دونه چه زجری کشیدم و چه مصیبتی رو تنهایی تحمل کردم. خجالت می کشیدم بیام پیشت وگرنه دل تو دلم نبود صالحم رو ببینم می گفتم خدایا اگه حال بچه رو بپرسه چه جوابی بهش بدم؟کاش می دونستی چی کشیدم صالح دستش را حصار شانه های لرزانم کرد و مرا به آغوشش فشرد. صورتش خیس از اشک بود و لبش بسته به مهر سکوت. پیشانی ام رابوسید و آرام گفت: ــ فقط حلالم کن مهدیه... تو رو به جان حضرت زینب حلالم کن خانوم. تاچند روز کم حرف بود و آرام. نگرانش بودم اما می دانستم با و این بحران را هم راحت از زندگی اش عبور می دهد. ــ مهدیه... ــ جانم صالح جان؟ چیزی لازم داری؟ ــ نه عزیزم. حاضر شو بریم امامزاده... ادامه دارد... دسترسی به پارت اول🦋✨ https://eitaa.com/Tarighahmad/11398 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ به قلم ✍؛طاهره ترابی ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
✿❀بِسمِـ الرَّبِّ الشُّهداء والصِّدیقین❀✿ 💞 🕊 💞 قسمت زخم دستش ترمیم شده بود و تا حدودی به موقعیتش مسلط شده بود. چندباری به محل کارش رفته بود و هر بار پکر و ناراحت تر از قبل به خانه می آمد. نمی دانم چه شده بود و با من حرفی نمی زد. دوست داشتم از حال دلش با خبر باشم. دوست داشتم ناراحتی خاطرش را با من درمیان بگذارد. نمی خواستم تنها و در سکوت هر کدام بار غممان را به تنهایی به دوش بکشیم و دم نزنیم. این چه مدل زندگی متاهلی بود؟ ــ صالح جان... نگاهش را از تلویزیون گرفت و به من خیره شد: ــ جونم خانومم؟ ــ چرا ساکتی؟ ــ چی بگم عزیز دلم؟ ــ هر چی که اینطوری ساکتت کرده. می دونم که مشکلی برات پیش اومده وگرنه تو و اینهمه سکوت؟؟؟!!!! لبخند بی جانی زد و خودش را به من نزدیک کرد. نگاهی به بازویش انداخت و گفت: ــ میای این سمتم بشینی؟ دلم ریش شد اما به روی خودم نیاوردم و با ذوق کودکانه ای بلند شدم و سمت راستش نشستم. دستش را حلقه کرد دور شانه ام و گفت: ــ از این به بعد هوای دلمو داشته باش. قبل از اینکه بهت بگم خودت بیا سمت راستم. چشمم را روی هم فشردم و گفتم: ــ حالا بگو ببینم چی شده که اینقدر ناراحتی و ساکت شدی؟ پفی کشید و گفت: ــ امروز که رفتم سری به محل کار بزنم، رفتم پیش مسئول قرارگاهمون... بچه ها داشتن اعزام می شدن به سوریه.گفتم اسمم رو تو لیست اعزام بعدی بنویسن اما... دلم فرو ریخت و لبم آویزان شد. "یعنی دوباره میخواد بره؟؟" ــ بهم گفتن شرایط اعزامو دیگه ندارم خیلی محترمانه بهم گفتن نیروهای سالم رو می فرستن صدایش بغض داشت اما سعی می کرد اشکش را پشت پلکش زندانی کند. به سمت او چرخیدم و بوسه ای به پیشانی اش زدم. ــ الهی مهدیه پیش مرگت بشه تو از همه برای من سالم تری اما... باید باشی. اونا همینطوری نمی تونن نیروهاشونو از دست بدن. ریسکه... از کجا معلوم، برای تو و امثال تو مشکلی پیش نیاد؟ می دونم که همین الان هم از خیلیا تواناییت اما ساده ترین کار توی اون محیط، مثلا کنترل و گرفتن اسلحه ست... صالح جان شما می تونی با یه دست این کارو بکنی؟ سکوت کرد و دستش را نگاه کرد. ــ منطقی باش مرد زندگیم... گفتن این حرفا اصلا برام ساده نیست اما به جون جفتمون... آب میشم وقتی ناراحتیت رو میبینم. جون مهدیه آروم باش و شکرگذار... اصلا می تونی یه جور دیگه ای خدمت کنی ــ آره.. سخته اما باید کنم. من دستمو برای دفاع از حریم خانوم زینب کبری دادم... می دونم خودش هوامو داره. جونمم میدم اگه لازم بشه او را بوسیدم و به آشپزخانه رفتم. بغض خفه شده ام را در خفا و سکوت آشپزخانه شکستم. ادامه دارد... دسترسی به پارت اول🦋✨ https://eitaa.com/Tarighahmad/11398 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ به قلم ✍؛طاهره ترابی ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
◇<<یا غِیاثَ المُستَغیثین>>◇ خدایا ✨ ای کارساز بنده ی تنها و ناتوان 😔 گناهان به تنهایی ام کشانده جز پروردگار کسی پرورده خودرا پناه ندهد 🌈 گریز مرا پناهی فراهم کن و خواسته ام را براورده ساز 🌀 2⃣آبان ماه ☔️ جمعه 6⃣ربیع الاول 🌺 ذکر روز:اللهم صَلِ عَلی مُحَمَّد و ال مُحَمَّد وَ عَجِل فَرَجَهُم ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
انتظار‌بہ‌معناۍ‌این‌است‌ڪھ ‌ما‌باید‌خود‌را‌براۍ‌سربازے‌امام‌زمان‌آماده‌کنیم سربازے‌منجۍ‌بزرگی‌ڪھ‌می‌خواهد، ‌با‌تمام‌مراڪز‌قدرت‌و‌فساد‌بین‌المللے‌مبارزه‌کند؛ احتیاج‌به‌خودسازۍ‌و‌آگاهۍ‌و‌روشن‌بینۍ‌دارد. ما‌نباید‌فکر‌کنیم‌که‌چون‌امام‌زمان‌خواهد‌آمد‌ و‌دنیارا‌پر‌از‌عدل‌و‌داد‌خواهد‌ڪرد؛ امروز‌وظیفہ‌ای‌نداریم؛ نہ‌بعکس‌،ما‌امروز‌وظیفه‌داریم‌در‌آن‌جهت‌حرکت‌کنیم؛ ‌تا‌براۍ‌ظهور‌آن‌بزرگوار‌آماده‌شویم. اعتقاد‌به‌امام‌زمان‌بہ‌معناۍ‌گوشہ‌گیرے‌نیست! _مقام‌معظم‌رهبرۍ_🌱 ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌ •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• @TarighAhmad ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌ •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🕊🌸 شاید محال باشد بی پر ، پریدن اما اوج شکوه دنیا پرواز یک شهید است🕊 🎞 ╔═.🍃.══════╗ 🇮🇷@TarighAhmad🇱🇧 ╚══════.🍃.═╝
ارباب زمین، امیر مریخ، بیا تا نخل ستم برکنی از بیخ بیا از قول همه منتظران می گویم ای پیرترین جوان تاریخ بیا   🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃@TarighAhmad🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🌱 من شڪایت دارم…📢 از آن ها ڪه نمی فهمند❗️ چادر مشڪےِ من یادگار مادرم زهراست💔 از آن ها که به سخره می گیرند قـداسـتِ حجابِ مادرم را ؛😔 چـــــرا نمی فهمی؟ این تکه پارچه ے مشڪی، از هر جنسی ڪہ باشد حـــُرمــت دارد !🙃🙂 ~~~~~~~🌸~~~~~~~ @TarighAhmad ~~~~~~~🌸~~~~~~~
✍️الحریری؛ آمونیوم نیترات همیشگی بیروت! 🔻سعد الحریری، سیاستمدار نام آوزه اهل سنت لبنانی و رییس جریان المستقبل لبنان بار دیگر مامور تشکیل دولت لبنان شد. بنا بر آنچه رسانه‌های لبنانی گزارش دادند 64 تن از 120 نماینده پارلمان لبنان نام وی را به عنوان نخست وزیر معرفی کرده‌اند که بر همین مبنا میشل عون، رییس جمهور این کشور وی را مامور به تشکیل دولت جدید لبنان کرد. 👈این تحول جدید در ساحت داخلی لبنان حامل چندین پیام مهم است که نمی‌توان به سادگی از آن گذشت؛ سعد الحریری پس از آغاز ناآرامی‌ها و اعتراضات در لبنان با وجود مخالفت حزب‌الله و همپیمانان آن از سمت خود استعفا کرد. 1️⃣سید حسن نصرالله در همان زمان تاکید کرده بود که علی رغم اختلافات حزب با المستقبل و سعد الحریری، ادامه فعالیت دولت و تلاش برای اصلاح مشکلات در اولویت قرار دارد. اما الحریری که بارها نشان داده است کنش‌های سیاسی خود را منطبق بر خواست ریاض و واشنگتن تنظیم می‌کند در اقدامی متهورانه مدعی شد به خواست معترضان در خیابان پاسخ می‌دهد و از دولت کناره‌گیری می‌کند. 2️⃣امروز و پس از گذشت ماه‌ها از این اتفاق، او دوباره عزم خود را برای سکان‌داری لبنان آن هم پس از انفجار بیروت، جزم کرده است؛ درحالی که مردم لبنان بیش از پیش بر لزوم عدم استفاده از افراد آزموده شده تاکید دارند. این درحالی است که به نظر می‌رسد الحریری فراموش کرده چرا از سمت خود استعفا داده بود. ༺════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌═════‌‌‌‌═ 💢 @TARIGHAHMAD 💢 ༺════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌═════‌‌‌‌═
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
‍ #تحلیل ✍️الحریری؛ آمونیوم نیترات همیشگی بیروت! 🔻سعد الحریری، سیاستمدار نام آوزه اهل سنت لبنانی
3️⃣به این موارد باید این موضوع را اضافه کرد که در تمام این ماه‌ها ناظران و تحلیل‌گران سیاسی لبنان تاکید داشتند که آمریکا و عربستان مشارکت سعد الحریری در هر کابینه‌ای متشکل از وزرای حزب‌الله را وتو کرده بودند و حتی از پاشنه آشیل او یعنی ماهر، برادرش علیه وی استفاده کرده بودند. علی رغم همه این مسائل گویا پس از گذشت یک سال از ناکامی پروژه‌های مختلف خود، بار دیگر به سعد الحریری رجوع کرده‌اند. 4️⃣از طرفی رای آوردن متزلزل الحریری با تنها 64 رای بدون حمایت سایر جریان‌های سیاسی کار را برای او دشوار می‌سازد. انتخاب الحریری در حالی است که طرح فرانسه برای برون رفت از بن بست سیاسی لبنان بر لزوم استفاده از گزینه‌های غیرحزبی و تکنوکرات تاکید داشته است و سعد الحریری فاقد این شرط مهم است. ◾️البته او امروز و پس از معرفی از سوی میشل عون مدعی شده است که کابینه او متشکل از وزرایی غیرحزبی خواهد بود و او در این راستا رایزنی‌های خود را آغاز خواهد کرد. ◾️با این وجود نباید فراموش کرد که پیش از این مصطفی ادیب، نخست وزیر مکلف لبنان به دلیل پافشاری جریان 14 مارس بر خواسته‌های غیرقانونی و غیرمنطقی خود به شکست انجامید. 👈در این میان همه نگاه‌ها بار دیگر به موضع گیری احتمالی سید حسن نصرالله و همپیمانان او در جنبش امل و جریان ملی آزاد لبنان است. 👈بدون شک یک پای الحریری برای تشکیل دولت باید در سفارت‌های آمریکا و عربستان و پای دیگر او در سفارت فرانسه باشد؛ چون تجربه نشان داده او نه تنها سیاستمداری نابلد است، که کمترین اختیار را نیز از خود ندارد. 👈شمار بسیاری از مردم لبنان، سعد الحریری و جریان حامی او را دلیل اصلی ناکامی‌های لبنان می‌دانند و بر عدم صلاحیت وی در انجام اصلاحات تاکید دارند. این انتخاب می‌تواند مردم خشمگین لبنان را از این هم خشمگین‌تر ساخته و انفجار خشم جدیدی را در بیروت رقم بزند. منبع: مقاومت اسلامی نُجَباء ༺════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌═════‌‌‌‌═ 💢 @TARIGHAHMAD 💢 ༺════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌═════‌‌‌‌═
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) : مهربانی با مخلوقات خداوند پاداش نیک محسوب می شود ...🐣 روز بیست و یکم چله .. 💚 〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰 @TarighAhmad
💢حکومت آینده‌ی حضرت مهدی موعود ارواحنافداه، یک حکومت مردمیِ به تمام معناست. 📗۱۳۸۱/۰۷/۳۰ ••●❥🍃🌸✦🌸🍃❥●•• @TarighAhmad
🕊°•. مآ ڪشٺۂ عݜقیمـ ❤️ و جہـاݩ مسݪخ مآسٺ ⛓ 🍃 ❤️❤️👇👇👇 ╔═. ♡♡♡.══════╗ @TarighAhmad ╚══════. ♡♡♡.═╝
تلنگر⚠️ 312+1 شاید او منتظر توست! اللهم عجل لولیک الفرج🌸 ╭─┅═ঊঈ🇮🇷ঊঈ═┅─╮ 🆔 @TarighAhmad ╰─┅═ঊঈ🇱🇧ঊঈ═┅─╯
•| ✨ ‌+بهش گفتم : بابک من بخاطر خانوادم نمیتونم بیام دفاع از حرم🕌 - گفت: توی کربلا هم دقیقا همین بحث بود یکی گفت خانوادم یکی گفت کارم یکی گفت زندگیم اینطوری شد که امام حسین ع تنها موند💔 و من واقعاجوابی نداشتم برای‌حرفش... •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈• @TARIGHAHMAD |√←
دوست‌داشتنِ‌آدم‌های‌بزرگ ‌انسان‌را‌بزرگ‌میکند‌ و‌دوست‌داشتن‌آدم‌هاےنورانے ‌بہ‌انسان‌نورانیت‌میدهد...✨ 🤩 ┄┅┅✿💠❀🌟❀💠✿┅┅┄ @TarighAhmad ┄┅┅✿💠❀🌟❀💠✿┅┅┄
(:" میگفٺ: [قݪبٺو♡]اصلـاح‌کن ! قبݪ،از‌اینڪہ‌خاڪ‌و‌غبـار روش‌بشینہ . . . وقبݪ‌ازاینڪہ‌ٺـارِ‌عنکـبوت‌ببنـده ... کہ‌اون‌وقٺ،خوب‌شدن‌سخٺ‌میشـہ(: 🌱 •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈• @TARIGHAHMAD |√←
namaaz9(1).mp3
4.04M
9 🎧آنچه خواهید شنید؛👆 ❣وضو می گیری،میری سر سجاده ات... درست همون جا روبروی چشمان تو، خدا وهمه اهل آسمون،با اشتیاق منتظرت ایستادند. ❤️با اشتیاق، سر قرار حاضر شو. 🍃🌱↷ 『@TarighAhmad
🔴 هلاکت ۱۶ تن از فرماندهان النصره در حمله پهپادی در ادلب 🔵 به گزارش کمیته هماهنگی گروه‌های مسلح، در حمله پهپادهای ناشناس به جلسه سران گروهک تروریستی جبهه النصره در روستای "سلقین" حومه شمال غربی ادلب، ۱۴ تن از فرماندهان رده‌بالای این گروه تروریستی کشته شدند. هنوز اینکه این حمله از سوی ائتلاف‌بین‌المللی یا روسیه صورت گرفته مشخص نیست. همزمان شبکه اباء، وابسته به هیئة تحریر الشام نیز با صدور بیانیه ای این خبر را تأیید کرد بی آنکه شمار کشته شدگان را اعلام کند. ༺════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌═════‌‌‌‌═ 💢 @TARIGHAHMAD 💢 ༺════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌═════‌‌‌‌═
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با ساده ترین وسایل 🧶 از این سبدای گوگولی درست کنین واسه اتاقتون و وسایل ریزه میزه خوشگلتون رو داخلش بذارین😍 💡 ━━𖡛⪻𖣔🌺𖣔⪼𖡛━━ @TarighAhmad ━━𖡛⪻𖣔🌺𖣔⪼𖡛━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
✿❀بِسمِـ الرَّبِّ الشُّهداء والصِّدیقین❀✿ 💞 #ازســـوریہ_ٺامنـــا🕊 💞 قسمت #سی_وهشت زخم دستش ترم
✿❀بِسمِـ الرَّبِّ الشُّهداء والصِّدیقین❀✿ 💞 🕊 💞 قسمت مسئول قرارگاه محل کار صالح قرار بود به منزل ما بیاید. صالح از صبح آرام و قرار نداشت. ــ مگه چیه صالح جان؟! بد می کنه میخواد بیاد سربزنه بنده خدا...؟ ــ نمی دونم... یه جوری دلم شور می زنه. یه چیزایی شنیدم می ترسم صحت داشته باشه. هرچند... مطمئنم همینطور هم هست ــ آخه چی شنیدی مگه؟ زنگ به صدا درآمد و صالح نتوانست جواب سوالم را بدهد. چند آقای مسن و جاافتاده و دونفر از دوستان صمیمی صالح آمده بودند. پدر جون و بابا هم کنار صالح نشسته بودند. من و سلما توی آشپزخانه بودیم و زهرا بانو هم روی دورترین مبل به جمع رسمی مردانه نشسته بود و چادرش را محکم تر از همیشه دور خودش پیچانده بود. انگار معذب بود چون هر چند دقیقه یکبار به آشپزخانه می آمد و موارد پذیرایی ساده مان را به من و سلما گوشزد می کرد. دوستان صالح کار پذیرایی را به عهده گرفتند و من و سلما وسایل را در اختیارشان می گذاشتیم. بعد از پذیرایی، لحظه ای سکوت مطلق برقرار شد. من و سلما هم نفسمان بالا نمی آمد. صدای یکی از مردان سکوت را شکست و گفت: ــ امروز اومدیم هم حالی ازت بپرسیم و هم هدیه ی ناقابلی برات بیاریم و یه لوح سپاس برای از ایثار وشجاعتت. ان شاء الله با تلاش و دلاوری های رزمنده های اسلام ریشه ی کفار خشکیده میشه و از حریم عمه ی سادات دورشون می کنیم. صالح جان... شما اونقدری شجاعت به خرج دادی که با ایثارگری خودت راه آقامون ابالفضل العباس رو پیش گرفتی. ان شاء الله که بی اجر هم نمی مونی. لوح قاب شده را به صالح دادند و پاکت نامه ای اداری را جلوی دست صالح گذاشتند. ــ این حکم ... یعنی... تو نباید با این حکم فکر کنی ذره ای از ارزشت کم شده... اصلا... فقط خودت می دونی که قانون کارمون و محیط کارمون اینه. ان شاء الله که ما رو فراموش نکنی و زندگیت رو به بهترین شکل اداره کنی. صالح سکوت کرده بود و انگار بغض داشت.حتی نتوانست جواب مافوقش را بدهد. چشم دوخته بود به و حالی داشت وصف ناشدنی. دوست داشتم هر چه زودتر با صالح تنها شوم و باشم برای دل رنجورش. چه می شد کرد؟ قانون بود و قطعا صالح هم تابع این قوانین. "خدایا هر چی خیره برای شوهرم مقدر کن'' ادامه دارد... دسترسی به پارت اول🦋✨ https://eitaa.com/Tarighahmad/11398 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ به قلم ✍؛طاهره ترابی ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
✿❀بِسمِـ الرَّبِّ الشُّهداء والصِّدیقین❀✿ 💞 🕊 💞 قسمت صالح کلافه بود و بی تاب... مثل گذشته که به محل کار می رفت، رأس ساعت بیدار می شد و توی تخت می نشست. آرام و قرار نداشت. تحمل این وضعیت برایش خیلی سخت بود. مدام می گفت "الان فلانی محل کار رو گذاشته روی سرش... الان سرویس میاد سر خیابون... و... " از خاطراتش می گفت. از همکارانش و من مدام بودم برای دلتنگی هایش. به درخواست پایگاه محله، مسئول بسیج برادران شده بود و تا حدودی سرگرم امورات آنجا بود اما هنوز روحش خلاء داشت. دلش برای محل کارش تنگ شده بود و مدام بی قرار بود و سردرگم. نمی دانست وقتش را چگونه پر کند. صالح همیشه فعال بود و عادت داشت به فعالیت های مختلف. هیچگاه وقتش را به بطالت نمی گذراند و همیشه کاری برای انجام دادن داشت. محل کار هم همیشه روی فعالیتش حساب باز می کردند و مسئولیت کارهای بیشتری را به او می دادند. حالا... با این وضعیت... دچار سردرگمی سختی شده بود و نمی دانست وقتش را چگونه پر کند. دلم برایش می سوخت و از این وضعیت و بی قراری اش دلتنگ و ناراحت بودم. نمی دانستم چه کاری می توانم برایش انجام دهم. صالح به احتیاج داشت که بتواند خودش را میان موقعیت جدیدش پیدا کند. به تازگی پشت رُل می نشست و رانندگی را با یک دستش تمرین می کرد. بهتر و مسلط تر از قبل شده بود. برای اینکه کاری برای انجام دادن داشته باشد به مرکز تاکسی تلفنی دوستش رفته بود و یکی از راننده های آن مرکز شده بود از رضایت ظاهری اش راضی بودم اما می دیدم که روحیه اش را باخته است و صالح من، توی دلش داشت. به تازگی یکی از دوستان صالح هم به خاستگاری سلما آمده بود و در پیشنهادش اصرار داشت. از همین حالا دلتنگ بودم برای سلما و جای خالی اش... پدر جون می خندید و می گفت: ــ هنوز که شوهرش ندادیم. درضمن دختری که شوهر کنه با یه نفر دیگه برمیگرده... یه نگاه به خودت بندازی منظورمو می فهمی بابا جان دیوار بین خونه ی خودمونو بابات رو برداریم سنگین تریم ادامه دارد... دسترسی به پارت اول🦋✨ https://eitaa.com/Tarighahmad/11398 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ به قلم ✍؛طاهره ترابی ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
💞یا رَبَّ العَالمین💞 ~♡الهی! ✨ اگر گوییم ثنای تو گوییم و اگر جوییم رضای تو جوییم . الهی! بنیاد توحید ما خراب مکن و باغ امید ما را بی آب مکن و به گناه روی ما را سیاه مکن.!!🍃 اولین شنبه 🌸 دومین ماه پاییزی 🦋 🍃🌱↷ 『@TarighAhmad
پیامبر خدا حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله می‌فرمایند : مرگ بدون شناخت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هر زمانی را مرگ جاهلی توصیف کرده است 📖سند: ابوعثمان جاحظ (۲۵۵) به نقل ابو جعفر اسکافی در «نقض کتاب العثمانیه » ص ۲۹ 🌺『@TarighAhmad』🌺
اول عبدخوبےبشیــم! بعد بگیم اللْه̩م‌ارز۪۠قنꪲا شه̤ادت࣭ـ🥀🙂 ╔═••⚬🇮🇷⚬••══╗ @TarighAhmad ╚══••⚬🇱🇧⚬••═╝