❇️ توبه...
#روایت_اول
🔹بعد از چند روز پیگیری برا اینکه #فاطمیه امسال #تبلیغ_مدارس شهرستان رو داشته باشیم، نهایتا خودم تنها موندم و بعدا یکی دیگه از دوستان هم اضافه شد و بقیه دوستان به هر دلیلی براشون مقدور نشد که همراهی کنن.
🔸خلاصه بنا شد امروز برم #مدرسه_دخترانه متوسطه اول کلاس هشتم، مدیر میگفت شلوغ ترین کلاس ماست، میگفت بعد از اغتشاشات اخیر هم تحرکاتی تحت عنوان #زن، #زندگی، #آزادی داشتن.
🔹وارد کلاس که شدم گفتم دوست دارید مباحثی رو از خودم مطرح کنم یا اینکه به سوالات شما پاسخ بدم، همه گفتن سوالات ما. چند دقیقه فرصت دادم سوالاتشون رو بنویسن.
🔸بعد از دیدن سوالات، حدسم درست بود، تقریبا 90 درصد سوالات درباره #حجاب، #حجاب_اجباری و #آزادی بود. از قبل به مدیر گفته بودم کلاسی برم که حداقل دو سه جلسه بتونم برم لذا قبول کردن که امروز دو جلسه با این کلاس داشته باشم.
🔹تمام تلاشم این بود که بتونم #زاویه_نگاه بچه ها رو #بنیادین تغییر بدم، نه اینکه صرفا پاسخ چند شبهه رو داده باشم اما خب دو جلسه خیلی کم بود.
🔸جلسه اول عمده سر و صدا میکردن و کمتر به صحبت هام گوش میکردن. بعد از ده بیست دقیقه، یه نفر به مرور حجابش رو برداشت، بعد از چند لحظه نفر دوم، بعد نفر سوم و... تو جلسه اول تقریبا 7 8 نفر کلا حجابشون رو بیرون آوردن.
🔹سعی کردم خیلی با آرامش به بحثم ادامه بدم و به سوالاتشون پاسخ. خیلی تلاش کردم بهشون فهمونم این همه راه از قم نیومدم برا #جدل کردن، فقط و فقط اومدم که با هم #گفتگو کنیم که از این مسیر به #حق و #حقیقت برسیم.
🔸چند جا اشکالاتی مطرح کردن که واقعا درست میگفتن به خاطر همین صریحا بهشون حق دادم، میخواستم یه کم از فضای احساسی جدا بشن و به یک سری چیز ها فکر کنن.
🔹عجیب بود، خیلی از چیزهایی که فکر میکردم این رو دیگه حداقل باید به گوش شون خورده باشد اما با کمال تعجب میدیدم خیر، اینجوری نیست. بدیهی ترین چیزها رو هم بعضا نشنیده بودن یا منکر بودن. غلبه احساس به شدت فراوان بود، به شدت تحت تاثیر اتفاقات اخیر و شبکه های مجازی بودن.
🔸اواخر کلاس عمده بچه ها به حرف هام گوش میدادن و فقط چند نفری میدیدم دارن کار خرابی و سر و صدا میکنن. خلاصه زنگ کلاس خورد اما بچه ها همچنان نشسته بودن و گفتن میخایم کلاس بمونیم.
🔹#زنگ_استراحت که تموم شد، معلم عربی اومد و گفت بچه ها باید امتحان بدن و بعد از امتحان جلسه دوم رو شروع کنید. سر و صدای بچه ها بالا رفت...
🔸کلاس دوم که شروع شد، همون ابتدا گفتم #نه_به_کلاس_اجباری، هر کی میخاد میتونه از کلاس بره بیرون و غیبت هم نمیخوره، تقریبا 5 6 نفری رفتن بیرون، دوباره شروع کردم و از زاویه دیگه ای به سوالاتشون پاسخ دادم.
🔹اما این بار با توجه به اینکه چند نفر از کلاس خارج شده بودن، مابقی تقریبا کامل داشتن به بحثم گوش میدادن، اون چند نفر که حجابشون رو تو جلسه اول برداشته بودن هم این بار حجابشون رو گذاشته بودن و تا انتهای کلاس کسی دیگه #کشف_حجاب نکرد.
🔸به روشنی داشتم اثر صحبت هام رو حداقل روی نصف بچه ها میدیدم، نصف دیگه رو هم به نظرم حداقل به فکر واداشته بود. مدرسه ای که میگفتن کلا تا حالا #آخوند سر کلاسمون نیومده...
🔹برداشتم این بود که اگر کسی به صورت مداوم با اینها ارتباط داشت، حداقل اثر مستقیم روی نصف بچه ها میتونست بذاره و اثر غیر مستقیم روی مابقی بچه ها اما حیف که خیلی خیلی از این چیزها غافلیم، خودم رو میگم...
🔸حقیقتا #حسرت خوردم چرا تو این چند سال وقتی برمیگشتم شهرستان دغدغه ام این نبود که برم مدارس و با بچه ها گفتگو کنم، واقعا بچه ها حق داشتن اینجوری فکر کنن، فضای خانواده ها رو در نظر بگیرید، فضای رفقاشون، فضای جامعه، فضای مجازی و...
🔹همه و همه موثر بودن در شکل گرفتن این شخصیت ها اما تقریبا ما #روحانیت در شکل گرفتن شخصیت مثبت اینها هیچ نقشی رو ایفا نکردیم، البته خودم رو میگم، تقریبا هیچ نقشی...
🔰خدایا از این همه کوتاهی #توبه میکنم، توبه ام را بپذیر...
🆔https://eitaa.com/TarikhDEF