✅به هر حال حرّ بن یزید ریاحی به امام حسین(ع) پیشنهاد داد، اکنون که از آمدن به کوفه خودداری می کنی، راهی غیر از راه کوفه و مدینه در پیش گیر، تا وی بتواند از ابن زیاد کسب تکلیف کند.
آنها در مسیر خود به منزلگاه قصر بنی مقاتل رسیدند، و سرانجام در روز دوم محرم، کاروان امام حسین(ع) به همراه لشگر حرّ وارد کربلا شدند.(۱)
سرانجام روز عاشورا فرا رسید.
در این روز امام حسين(ع) با صداي بلند ياری خواست و فرمود :
📋《أَ مَا مِنْ مُغِيثٍ يُغِيثُنَا لِوَجْهِ اللَّهِ؟
أَ مَا مِنْ ذَابٍّ يَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللهِ(ص)؟》
♦️آیا دادرسی هست که به خاطر خدا، به یاری ما بشتابد؟
آیا مدافعی هست که از حرم رسول خدا(ص) دفاع کند؟
حُر با شنيدن سخنان جانسوز امام(ع)، مضطرب و پريشان شد، با ناراحتي نزد عمر بن سعد آمد و به او گفت :
آيا مي خواهي با حسين(ع) بجنگی؟
عمربن سعد با کمال بي شرمی گفت:
📋《إِي وَ اللَّهِ قِتَالًا أَيْسَرُهُ أَنْ تَطِيرَ الرُّءُوسُ وَ تَطِيحَ الْأَيْدِي》
♦️آری، چنان نبردی کنم که کمترين آن، بريده شدن سرها و جدا شدن دستها را به دنبال دارد.
حرّ که دوست نداشت با امام(ع) روبه رو شود، به او گفت : بهتر نيست او را به حال خود واگذاری تا اهل بيت(ع) خود را از اينجا دور کند؟
عمر سعد که جيره خوار عبيدالله بود، در جواب گفت :
اگر کار دست من بود، پيشنهاد تو را عملی می کردم، ولی امير اجازه نمی دهد.
حرّ در كنار سربازان ايستاد، به طورى كه لرزه بر اندامش افتاده بود.حرّ با خود گفت :
📋《وَ اللَّهِ إِنِّي أُخَيِّرُ نَفْسِي بَيْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ فَوَ اللَّهِ لَا أَخْتَارُ عَلَى الْجَنَّةِ شَيْئاً وَ لَوْ قُطِّعْتُ وَ أُحْرِقْتُ》
♦️به خدا قسم، خود را در ميان بهشت و جهنم مي بينم، ولي چيزي را بر بهشت ترجيح نخواهم داد، اگر چه مرا بکشند و پاره پاره کرده و بسوزانند.
حرّ سرانجام در صبحگاه روز عاشورا از لشکر ابن سعد دور شد و در نهایت ندامت و پشیمانی از عملکرد خویش، توبه کنان در حالی که دو دست خود را بر سر گذاشته بود و در نقلی سپر خود را واژگون کرده بود، به سوی خیمه گاه امام حسین(ع) حرکت کرد.
در حالی که حرّ با خود چنین زمزمه می کرد :
📋《اللَّهُمَّ إِلَيْكَ أَنَبْتُ فَتُبْ عَلَيَّ فَقَدْ أَرْعَبْتُ قُلُوبَ أَوْلِيَائِكَ وَ أَوْلَادِ بِنْتِ نَبِيِّكَ》
♦️بار الها بسوى تو بازگشتم، توبه ام را بپذير كه من دلهاى دوستان تو و فرزندان دختر پيغمبر تو را لرزاندم.
هنگامي که نزد امام(ع) رسيد با ناراحتی و پشيمانی گفت :
جانم فدايت، اي فرزند رسول خدا(ص)، منم کسي که راه را بر تو بستم و سايه به سايه با تو آمده و از تو جدا نشدم و تو را در اين سرزمين پر آشوب نگه داشتم. به خدايي که هيچ معبودی جز او نيست، هرگز گمان نمی کردم اين قوم چنين رفتاری با تو داشته باشند و به حرفهايت گوش نکنند.
به خدا قسم اگر می دانستم نمی پذيرند، درباره ات خطايی مرتکب نمی شدم.
سپس گفت :
📋《أَنَا تَائِبٌ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى! فَهَلْ تَرَى لِي مِنْ تَوْبَةٍ؟》
♦️حال پشيمان و توبه کنان آمده ام، آيا توبه ام پذيرفته مي شود؟
حضرت اباعبدالله(ع) فرمود :
آری، توبه ی تو پذیرفته است.
حرّ گفت :
📋《فَإِذَا كُنْتُ أَوَّلَ مَنْ خَرَجَ عَلَيْكَ فَأْذَنْ لِي أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ قَتِيلٍ بَيْنَ يَدَيْكَ لَعَلِّي أَكُونُ مِمَّنْ يُصَافِحُ جَدَّكَ مُحَمَّداً(ص) غَداً فِي الْقِيَامَةِ》
♦️از اون جایی که من نخستين كسی بودم كه سر راه بر تو گرفتم، اجازه بفرما تا اوّلين شهيد راه تو باشم، شايد فرداى قيامت از افرادى باشم كه با جدّت محمّد(ص) مصافحه مى كنند.
امام(ع) به او اجازه میدان رفتن داد و پس از آنکه به ميدان آمد، شروع به رجز خواندن كرد و جانانه جنگید.
لشکریان یکی پس از دیگری به او حمله ور شدند، تا اینکه درگيرى شدّت گرفت.
ساعاتى به همين گونه جنگيد، تا اینکه پياده نظام دشمن بر حرّ يورش بردند و حرّ به شهادت رساندند.
هنگام شهادت حرّ، امام حسین(ع) به بالین او رسید.
📋《فَجَعَلَ يَمْسَحُ التُّرَابَ عَنْ وَجْهِهِ》
♦️با دست مبارک خود، گَرد و غبار از صورت حرّ پاك مي كرد و مي فرمود :
📋《أَنْتَ الْحُرُّ كَمَا سَمَّتْكَ أُمُّكَ حُرّاً فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ》
♦️همچنان كه مادرت تو را ناميد واقعاً تو آزاد مردى، آزاد در دنيا و آخرت.(۲)
بعد از این توبه، حُر به جایگاهی رسید که امام زمان(عج) در زیارت ناحیه مقدسه از او نام بردند و فرمودند :
《السَّلَامُ عَلَيْكَ يَاحُرَّ بْنَ يَزيدَ الْرِّيَاحِى》(۳)
📚منابع :
۱)الإرشاد شیخ مفید، ج۲، صص۷۸-۸۰
۲)اللهوف ابن طاووس، صص۱۰۲-۱۰۳
۳)المزار الکبیر ابن مشهدی، ص۵۰۴
@TarikhEslam
📆بیست و هفتم ذی الحجه سال ۱۳۲ هجری قمری، انقراض حکومت بنی امیه پس از قتل مروان حمار به دست بنی العباس!
✅در این روز با عبدالله سفّاح اوّلین خلیفه عبّاسی بیعت شد، و با انقراض دولت بنی مروان، دولت بنی امیّه به کلّی منقرض شد.
#وقایع_ماه_ذی_الحجه
📚منبع :
۱)تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۴۵
@TarikhEslam
#بنی_امیه
♦️بغض و کینه بنی امیه با بنی هاشم!
دشمنى دیرینه بنى امیه با بنى هاشم از جمله مسائل مهم تاریخ صدر اسلام است.
دو تیره بنى هاشم و بنى امیه که خونین ترین برخوردها بین آنان رخ داده است، از قبیله قریش بودند، و با اینکه رسول اکرم(ص) خود از قبیله قریش بود، ولى سر سخت ترین دشمنان اسلام نیز از همین قبیله برخاسته اند.
مهمترین اختلافات این دو طایفه ناشى از بزرگى و عظمت چشمگیر بنى هاشم از یک سو، و تحمل حقارت و بدنامى بنى امیه از طرف دیگر بود.
✍جستارهایی از تاریخ درباره بغض و کینه بنی امیه نسبت به بنی هاشم :
۱)ابوسفیان در مقابل رسول اکرم(ص)
۲)معاویه در مقابل امام علی(ع)
۳)یزید در مقابل امام حسن(ع)
۴)مروان در مقابل امام حسین(ع)
۵)عبدالملک در مقابل امام سجاد(ع)
@TarikhEslam
✅ابوسفیان از سرسخترین دشمنان حضرت رسول اکرم(ص) محسوب می شد، و از مخالفین رسالت حضرت(ص) در مکه بود، و آزار و اذیتهای زیادی در قبال رسول اکرم(ص) انجام داد و حتی قصد کشتن حضرت(ص) را داشت که ایشان به مدینه هجرت کردند و باز مستقیما جنگ بدر و احد و خندق را بعد از هجرت بر حضرت(ص) تحمیل کردند و تا آخرین لحظه دست از دشمنی بر نداشت و حتی در اواخر عمر خود نیز بنی امیه را به این امر تحریک می کرد.
در فرمایشی امام علی(ع) به ابوسفیان فرمود :
📋《يَا اَبَاسُفيَانَ! طَالِمَاً عَادَيتَ اللهَ وَ رَسُولَهُ》
♦️ای ابوسفيان! ديری است که کينه ی خدا و پيامبرش در اعماق و زوايای دلت ريشه دوانده است.(۱)
ابوالفرج اصفهانی می نویسد :
📋《لَمَّا وَلَّي عُثمَانُ الخَلافَةَ، دَخَلَ عَلَيهِ أبُوسُفيَان فَقَالَ : يَا مَعشَرَ بَنِي أُمَيَّةِ! إِنَّ الخَلَافَةَ صَارَت إِلَيكُم فَتَلَقَّفُوهَا بَينَكُم تَلقَّفَ الكُرَةَ، فَوَ اللّهِ مَا مِن جَنَّةِِ وَ لَا نَارِِ》
♦️زمانی که عثمان بن عفان به خلافت رسید، ابوسفیان نزد او و در جمع امویان گفت :
ای بنی امیه! اکنون که گوی خلافت به دست شما افتاده، آن را در میان خود بگردانید و نگذارید که از دستتان بیرون افتد، که به خدا، دوزخ و بهشت افسانه بوده و اساس درستی را ندارد.(۲)
📚منابع:
۱)الاغانی ابو الفرج إصفهانی، ج۶، ص۹۹
۲)الاغانی ابو الفرج إصفهانی، ج۶، ص۵۲۹
@TarikhEslam