eitaa logo
تاملی در تاریخ اسلام
2.1هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
153 ویدیو
258 فایل
﴾﷽﴿ 🕌امام علی(علیه السلام) خطاب به امام حسن(علیه السلام): «وَاعْرِضْ عَلَیْهِ أَخْبَارَ الْمَاضِینَ..» 📚نهج البلاغه، نامه۳۱ ✅روزی نه چندان دورِ دور، ماهم در تاریخ، ورق خواهیم خورد. @hosseinifazel نشر و کپی بدون ذکر منبع🚫 📚مقتل : @AsnadolMasaeb
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سوال3⃣9⃣1⃣:چرا یهود در صدد ترور اجداد حضرت رسول اکرم(ص) و در نهایت قصد از بین بردن ایشان را داشت؟ ✍پاسخ این سوال از :👇 @TarikhEslam
✅برنامه اول یهود در این زمینه که در مجموعه اقداماتشان مفهوم می‌شود، مانع شدن در راه ظهوراسلام، با جلوگیری از به دنیا آمدن پیامبر اسلام(ص) بود. قبر جد اعلای پیامبر اکرم (ص)، جناب هاشم در غزه فلسطین است. غزه فلسطین را (غزةالهاشم) هم می‌گویند.(۱) جای سؤال است که قبر ایشان به چه مناسبتی در آن منطقه می‌باشد؟ آنچه که در تاریخ وجود دارد، این است که ایشان با کاروان تجارتی از مکه به سمت شام می‌رفتند و بین راه هم خریدوفروش می‌کردند. یکی از مراکز خریدوفروش مدینه بود. در آن‌جا جناب هاشم به عنوان رئیس کاروان تجاری که برای مدینه سود فراوانی داشت، مهمان شخصی می‌شد که رئیس مدینه و در ضمن، رئیس خزرج بود. از طرفی خزرجی‌ها در کنار یهودی‌ها زندگی‌ می‌کردند و به این سبب، اطلاعات مربوط به پیامبر اسلام(ص) از بین یهودی‌ها به خزرجی‌ها منتقل می‌شد. بر اساس آن اطلاعات، رئیس مدینه به هاشم پیشنهاد می‌کند که شما داماد ما شوید و در پی این پیشنهاد، دخترش سلماء را به ازدواج وی در می‌آورد. زمانی که کاروان برای تجارت از مدینه به سمت شام حرکت می‌کند، جناب هاشم به همسرش می‌گوید:تو از ازدواج با من پسری به دنیا می‌آوری و من هم احتمالاً از این سفر جان سالم به در نمی‌برم؛ اگر برنگشتم، مراقب باش تا یهودی‌ها فرزند متولد شده را نبینند، وگرنه او را خواهند ‌کشت. جناب هاشم به سمت شام رفت و همان طور که عدم برگشتش را پیش‌بینی کرده بود (چون می‌دانست که تحت تعقیب است) از آن سفر برنگشت. البته از دنیا رفتنش نمی‌تواند به سبب مریضی باشد، زیرا کسی که مریض است برای تجارت ۱۰۰۰ کیلومتری نمی‌رود. ۹ سال پس از آن، کاروان تجاری مشابه ای به سمت شام رفت، که رئیس آن برادر هاشم، جناب مطّلب بود. مطّلب هم مهمان همان خانه رئیس خزرجیان می‌شود. در آن‌جا می‌بیند که بچه‌ای با بقیه بازی می‌کند و در بازی کُشتی بر آن‌ها غلبه پیدا کرده و می‌گوید من بچه ی هاشم هستم. زمانی که از قضیه پرس‌وجو می‌کند، در گفتن استنکاف می‌کنند؛ اما بالأخره به ما وقع پی برده و تصمیم می‌گیرد که آن بچه را به همراه خود ببرد. در تاریخ اختلاف است که با توافق بچه را از آن‌جا می‌برد یا به زور؟ به اعتقاد ما توافقی بوده و اکراهی بودنش ساختگی است. مطّلب بچه را به مکه ‌آورد و به همه گفت که این، برده من است؛ و به این ترتیب، فرزند هاشم به عبدالمطّلب(برده مطّلب) معروف شد. به همین روال بود تا این‌که عبدالمطّلب بزرگ شده و فاش می‌شود که او برادرزاده مطّلب است نه بنده او. پس از آن، عبدالمطّلب به سیادت ‌رسیده و رئیس قوم می‌شود، و به این ترتیب از گزند یهودیان در امان می‌ماند.(۲)(۳) 📚منابع: ۱)السیرة النبویة ابن هشام، ج۱، ص۱۴۶ ۲)انساب الاشراف بلاذری، ج۱، ص۶۳ ۳)دروس تاریخ تطبیقی استاد طائب @TarikhEslam
🕌مقبره هاشم بن عبدمناف جد دوم حضرت رسول اکرم(ص) در «غزه فلسطین» :👆 @TarikhEslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سوال4⃣9⃣1⃣:چرا حضرت رسول اکرم(ص) را در طفولیت به دایه سپردند؟👇 @TarikhEslam
✍پاسخ : طبق منابع حضرت آمنه(س) پس از تولد حضرت رسول اکرم(ص)، ایشان را به دایه ای به نام «حلیمه سعدیه» سپرد. در مورد علل سپردن حضرت(ص) به دایه گفته اند که؛ آب و هوای مکه مساعد نبوده و آب و هوای خارج مکه بِکر و تازه بوده است. اهل بادیه فصاحت و بلاغت بیشتری داشتند. آمنه(س) با کمبودی شیر مواجه بودند. برخی بیماری‌ها از قبیل طاعون، وبا در مکه رواج داشت و دلائل دیگر! اینها دلایلی است که ذکر کرده اند، ولی این دلایل کمی دور از ذهن است. چون اگر رسم اهل مکه اين بوده که فرزندان خود را به خاطر آب و هوای مکه به دايه‌ای بيرون از شهر بسپارند، بايد امام علی(ع)، عقيل، جعفر و حمزه را نيز به دايه می سپردند؛ در حالی که اين‌گونه نبود. یا اگر علت به دايه سپردن رسول اکرم(ص) بی‌شيری آمنه بود، پس چرا بیش از مدت دوران شیرخوارگی، یعنی تا پنج‌ سالگی نزد حلیمه ماند؟ وجود بیماری هم در مکه به اثبات نرسیده و درمنابع معتبر نیامده است. و اینکه بادیه‌نشین‌ها فصیح‌تر باشند هم، مسلم نیست؛ بلکه امر برعکس بوده و معمولا مردم شهر فصیح‌تر از بادیه‌ نشین‌ها هستند. 🔍علت، خطری بود که از جانب یهود، وجود مطهر حضرت رسول(ص) را تهدید می‌کرد. توضیح اینکه، یهودیان بنی‌اسرائیل، گزارش دقیق از علایم پیامبر آخرالزمان را از پیامبران بنی‌اسرائیل مخصوصا از حضرت موسی(ع) پرس‌وجو کرده بودند. یهودیان کسانی بودند که در هنگام پرس‌وجو، تمام جزئیات را می‌پرسیدند که پدرش کیست؟ در کجا و کی به دنیا خواهد آمد؟ و علایم ظاهری و...! حتی آیات سوره بقره در مورد گاو بنی‌ اسرائیل، خود گواه بر جزئی‌ نگری و دقت‌ نظری آنهاست! یهود طبق تعاریفی که از پیامبر آخر الزمان شنیده بودند، او را برای دین خود، خطری مهم می‌دانستند و می‌دانستند که در آينده نزديک، دينش جهانی خواهد شد و موجوديت آنها را به خطر خواهد انداخت؛ و در کل، از ظهور ایشان خوف داشتند. پس آنان درصدد از بین بردن رسول اکرم(ص) در سن طفولیت بودند. به دایه سپردن پیامبر(ص)، راهی از حیث امنیتی بود که وجود پیامبر(ص) حفظ می‌شد؛ چراکه این طریق، او را دور از چشم اغيار و در سرزمينی دور محافظت می‌کرد. چون مکه شهر توريستی و تجاری بود، از اين‌ رو ورود و خروج افراد مشکوک و شرور و غريبه به آن آسان است و حساسيت ايجاد نمی‌کند و مردم شهر به حضور غريبه‌ها عادت کرده بودند، و ربودن و ترور کردن فردی، به‌ آسانی امکان‌پذير است؛ فلذا چاره را در آن ديدند تا به اين بهانه، رسول اکرم(ص) را از شهر خارج سازند و به محل امنی که بر اهل کتاب ناشناخته بود، به قبيله کوچک چادرنشين که رفت‌و آمد افراد غريبه به‌ راحتی قابل کنترل و شناسایی می‌باشد و اگر کسی به آنجا تردد داشته باشد، فوراً معلوم می‌شود، کيست و چه هدفی را دنبال می‌کند، بفرستند. شايد برای رد گم کردن اگر کسی می‌پرسيد محمد کجاست؟ می‌گفتند : به‌ خاطر بی‌ شيری مادرش او را به دايه سپرديم و بی‌شيری مادر پيامبر(ص) حقيقت ندارد؛ چراکه اگر به‌ خاطر بی‌شيری بود، در مکه «مُرضعه» (زن شیر ده) می‌گرفتند. مخصوصاً با علاقه‌ای که آمنه به تنها يادگار شوهر جوانش داشت، چگونه ممکن است او را به‌خاطر شير از خود دور کرده و در مدينه به يک قبيله باديه‌ نشين بسپارند؟!! شاهد بر این ادعا یعنی خطر یهود، نقلی از حلیمه سعدیه است که می‌گوید : به من خبر رسید که گروهی غریبه با لباس‌های عجیب، در حالی که سراغ کودک قریشی را می‌گرفتند، دیده شدند، تا اینکه محمد(ص) را پیدا کرده و او را وارسی بدنی کردند! از این واقعه، به‌شدت نگران شدم و محمد(ص) را نزد کاهنی بردم تا در این‌ باره حکم کند. کاهن پس از شنیدن سخنان محمد(ص)، هشدار داد که او در آینده دین مردم را تغییر خواهد داد. من نگران‌‌تر شدم و تصمیم گرفتم برای حفظ جان محمد(ص) از دست دشمنان، او را به نزد مادرش در مکه بازگردانم.(۱) حلیمه پس از پنج سال از ولادت حضرت رسول اکرم(ص)، در سال ششم پس از عام الفیل، او را به مادرش برگرداند. حضرت آمنه(س) در سال هفتم پس از عام الفیل، فرزندش، محمد(ص) را برای زیارت قبر عبدالله و نیز دیدار با دایی‌های عبدالله که از بنی‌نجار بودند، به مدینه برد و بنا بر قول مشهور، در راه بازگشت از مدینه در ابواء از دنیا رفت و در همان جا دفن شد.(۲) 📚منابع : ۱)امالی شیخ مفید، ص۱۴۶ ۲)الطبقات الکبری ابن سعد، ج۱، ص۹۳ @TarikhEslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚✍📚✍📚✍📚✍📚✍ 3️⃣1️⃣2⃣ :📚 1⃣کتاب «تبار انحراف» پژوهشی در جریان شناسی انحرافات تاریخی 2⃣کتاب «مهار انحراف» بازکاوی حوادث پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) زیر نظر ✍📚👇 @TarikhEslam
4_6034927344395750109.pdf
1.13M
📚✍📚✍📚✍📚✍📚 1⃣کتاب «تبار انحراف» @TarikhEslam
4_6034927344395750110.pdf
2.15M
📚✍📚✍📚✍📚✍📚 2⃣کتاب «مهار انحراف» @TarikhEslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📆هفدهم ماه ربیع الاول سال ۸۳ هجری قمری، باسعادت ششمین اختر تابناک امامت و ولایت، حضرت تبریک و تهنیت باد. «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ خَازِنِ الْعِلْمِ الدَّاعِی إِلَیْکَ بِالْحَقِّ النُّورِ الْمُبِینِ اللَّهُمَّ وَ کَمَا جَعَلْتَهُ مَعْدِنَ کَلامِکَ وَ وَحْیِکَ وَ خَازِنَ عِلْمِکَ وَ لِسَانَ تَوْحِیدِکَ وَ وَلِیَّ أَمْرِکَ وَ مُسْتَحْفَظَ [مُسْتَحْفِظَ] دِینِکَ فَصَلِّ عَلَیْهِ أَفْضَلَ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَصْفِیَائِکَ وَ حُجَجِکَ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ» @TarikhEslam
🔹کنیه ایشان «ابوعبدالله» است. 🔹مشهورترین لقب ایشان «صادق» است 🔹زادروز:۱۷ ربیع‌الاول سال ۸۳ هجری قمری. 🔹زادگاه:مدینه 🔹مدت امامت:۳۴ سال (از ۱۱۴ تا ۱۴۸) قمری ♦️شهادت:۲۵ شوال سال ۱۴۸ قمری، در سن ۶۵ سالگی 🔹مدفن:بقیع، مدینه 🔹پدر ایشان امام محمد باقر(ع) است. 🔹مادر ایشان ام فروه است. ✨🍁✨🍂✨🍁✨🍂✨🍁✨ 🔹ایشان از جانب پدر از نسل امام علی(ع) و از جانب مادر گرامیشان ام‌فروه، از نسل ابوبکر خلیفه اول می باشد. 🔹ایشان بیشترین سال عمر را در میان امامان داشته‌ است و به این جهت به (شیخ الائمه) معروف است. 🔹امامت ایشان همزمان با سال‌های پایانی حکومت بنی امیه و سال‌های آغازین حکومت بنی عباس بود. وبه علت ضعف و عدم استقرار نظام سیاسی، ایشان فرصت بسیار مناسبی برای فعالیت فرهنگی و مذهبی به دست آورد. زمینه فعالیت به گونه‌ای برای ایشان فراهم شد، که بیشترین احادیث شیعه در تمام زمینه‌ها از امام جعفر صادق(ع) نقل گردیده، تا جایی که مذهب تشیع به نام (مذهب جعفری) خوانده می‌شود و از امام صادق(ع) به عنوان رئیس مذهب جعفری یاد می شود. 🔹زمان امامت ایشان(ع) همزمان با برخی از خلفای اموی و عباسی بود: 🔺خلفای اموی: 1⃣هشام بن عبدالملک (۱۲۵- ۱۱۴) 2⃣ولید بن یزید بن عبدالملک(۱۲۶-۱۲۵) 3⃣یزید بن ولید بن عبدالملک (۱۲۶) 4⃣ابراهیم بن ولید بن عبدالملک (۲ ماه و ۱۰ روز از سال ۱۲۶) 5⃣مروان بن محمد (۱۳۲- ۱۲۶) 🔺خلفای عباسی: 6⃣ابوالعباس عبدالله بن محمد (۱۳۷-۱۳۲) 7⃣ابوجعفر منصور دوانیقی(۱۴۸- ۱۳۷) 🔹امام جعفر صادق(ع) بیش از ۴۰۰۰ هزار شاگرد داشته‌است که برخی از شاگردان و یاران معروف ایشان، ابان بن تغلب، اسحاق بن عمار، برید بن معاویه، ابوحمزه ثمالی، حریر بن عبدالله، زرارة بن اعین، صفوان بن مهران، فیض بن مختار کوفی، محمد بن علی کوفی معروف به مؤمن الطّاق، محمد بن مسلم، معاذ بن کثیر، هشام بن محمد، مفضل بن عمر، جابر بن حیان و..بوده است. واز اهل تسنن می توان به مالک بن انس و ابوحنیفه اشاره کرد. 🔹به گفته ابن حَجَر هیتمی، مردم از او دانش‌های فراوان نقل می‌کردند و آوازه او به همه جا رسیده بود. 🔹ابوبحر جاحظ هم نوشته است دانش و فقه او دنیا را پر کرده بود. 🔹حسن بن علی وشاء هم گفته است که نهصد نفر را در مسجد کوفه دیده است که از امام صادق(ع) حدیث نقل می‌کردند. 🔹در متون حدیثی شیعه، مناظرات و گفتگوهایی میان امام صادق(ع) و متکلمان مذاهب دیگر و نیز برخی از منکران وجود خدا گزارش شده است. 🔹شیخ مفید برای امام صادق(ع) ده فرزند و چند همسر برشمرده است. 🔹در زمان امام باقر(ع) و امام صادق(ع) فعالیت غُلات، افزایش یافت. آنها مقامی رُبوبی برای ائمه قائل بودند یا آنها را پیامبر(ص) می‌دانستند و امام صادق(ع) اندیشه غُلُوّ را به‌شدت رد کرد، مردم را از همنشینی با غالیان پرهیز داد و آنان را فاسق و کافر و مشرک دانست. 🔹مالک بن انس از ائمه فقهی اهل سنت گفته است : در مدتی که پیش امام صادق(ع) می‌رفتم، همیشه او را در یکی از سه حالت نمازخواندن، روزه‌داری و ذکرگفتن می دیدم. 🔹در مورد شهادت حضرت(ع) آنچه در کتاب مصباح کفعمی و نیز در کتاب‌های دیگر آمده است، این که به امام(ع) زهر خوراندند. ابن شهرآشوب در مناقب نوشته است: ابوجعفر منصور او را زهر خورانید، زیرا با کینه‏‌ای که منصور از او داشت و بیمی که از روی آوردن مردم به ایشان در دل وی راه یافته بود، آسوده نمی‌‏نشست. 🔹پس از شهادت امام صادق(ع) فرقه‌های مختلفی در شیعه به وجود آمد. گروهی از شیعیان، مرگ اسماعیل پسر امام صادق(ع) را انکار کرده، او را امام می‌دانستند. 🔹شماری از این گروه، که از حیات اسماعیل مأیوس شدند، پسر اومحمد را امام دانستند. این گروه به اسماعیلیه شهرت یافتند. 🔹برخی دیگر عبدالله اَفْطَح را امام دانسته، به فَطَحیه مشهور شدند؛ اما پس از مرگ او که حدود ۷۰ روز پس از شهادت امام صادق(ع) رخ داد، به امامت موسی بن جعفر(ع) معتقد شدند. 🔹شماری نیز به پیروی از شخصی به نام ناووس در امامت حضرت صادق(ع) توقف کردند و فرقه ناووسیه را به وجود آوردند. 🔹ایشان در قبرستان بقیع در کنار پدر و جد و عموی جد خویش دفن شد. 📚منبع: کتاب سیره پیشوایان مهدی پیشوایی، صص۶۵۴_۵۵۰ @TarikhEslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1⃣به او نگو این کیسه را من داده‌‏ام!👇 ✅ابوجعفر خثعمى می گوید : 📋«أَعْطَانِي اَلصَّادِقُ(ع) صُرَّةً فَقَالَ لِي اِدْفَعْهَا إِلَى رَجُلٍ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ وَ لاَ تُعْلِمْهُ أَنِّي أَعْطَيْتُكَ شَيْئاً» ♦️امام صادق(عليه‌السلام) كيسه زرى به من دادند و فرمودند : اين كيسه را بده به فلانى از بنى هاشم و به او نگو من داده‌‏ام. ابوجعفر خثعمى می گوید : کیسه را بردم به او دادم‌ و او گفت : 📋«جَزَاهُ اَللَّهُ خَيْراً مَا يَزَالُ كُلَّ حِينٍ يَبْعَثُ بِهَا فَنَعِيشُ بِهِ إِلَى قَابِلٍ وَ لَكِنِّي لاَ يَصِلُنِي جَعْفَرٌ بِدِرْهَمٍ فِي كَثْرَةِ مَالِهِ» ♦️خدا به كسى كه داده خير بدهد. هر سال آنقدر به من می‌دهد كه تا سال ديگر ما را كافى است ولى جعفر بن محمد(ع) با آنكه دارد يک درهمی هم به ما نمی‌دهد!(۱) 📚منبع : ۱)بحارالأنوار مجلسی، ج‏۴۷، ص۲۳ @TarikhEslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
2⃣نامش فاطمه است!👇 ✅سکونی می گوید : بر امام صادق(ع) وارد شدم در حالی که ناراحت و پریشان بودم، امام(ع) فرمود : 📋«يَا سَكُونِيُّ! مِمَّا غَمُّكَ؟ قُلْتُ : وُلِدَتْ لِي اِبْنَةٌ! فَقَالَ : يَا سَكُونِيُّ! عَلَى اَلْأَرْضِ ثِقْلُهَا وَ عَلَى اَللَّهِ رِزْقُهَا تَعِيشُ فِي غَيْرِ أَجَلِكَ وَ تَأْكُلُ مِنْ غَيْرِ رِزْقِكَ! فَسَرَّى وَ اَللَّهِ عَنِّي! فَقَالَ لِي : مَا سَمَّيْتَهَا؟ قُلْتُ : فَاطِمَةَ! قَالَ : آهِ! آهِ! ثُمَّ وَضَعَ يَدَهُ عَلَى جَبْهَتِهِ فَقَالَ : أَمَّا إِذَا سَمَّيْتَهَا فَاطِمَةَ فَلاَ تَسُبَّهَا وَ لاَ تَلْعَنْهَا وَ لاَ تَضْرِبْهَا» ♦️ای سکونی! سبب ناراحتیت چيست؟ گفتم : دختری برايم متولد شده است! حضرت(ع) فرمود : سنگينى دخترت بر زمين و روزى او به عهده خداوند است؛ او در غير زندگى تو زندگى مى‌كند و جز روزى تو بهره مى‌بَرد. سكونى می گويد : به خدا سوگند! سخن حضرت(ع) غم را از من زدود. آنگاه فرمود : نام او را چه گذاشتی؟ گفتم : فاطمه! آن حضرت(ع) به ياد مظلوميّت جدّه مظلومه اش حضرت فاطمه(س) افتاد و فرمود : آه! آه! سپس دست مبارك را بر پيشانى گذاشت و فرمود : پس وقتی که نام او را فاطمه نهادی، به او بدگويی مکن و او را نفرین مکن و او را مزن.(۱) 📚منبع : ۱)الكافی شیخ کلینی، ج۶، ص۴۸ @TarikhEslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
3⃣خوک و میمون در حال طواف!👇 ✅ابى‏ بصير می‌گوید : با جعفر بن محمد(علیهماالسلام) در حال طواف بودم که به ایشان گفتم : 📋«جُعِلْتُ فِدَاكَ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ(ص)! يَغْفِرُ اَللَّهُ لِهَذَا اَلْخَلْقِ؟» ♦️فدايت شوم! يابن رسول اللّه‏(ص)! آيا خدا اين خلق را می‌آمرزد؟ ایشان فرمودند : 📋«يَا أَبَا بَصِيرٍ! إِنَّ أَكْثَرَ مَنْ تَرَى قِرَدَةٌ وَ خَنَازِيرُ! قُلْتُ لَهُ : أَرِنِيهِمْ! قَالَ : فَتَكَلَّمَ بِكَلِمَاتٍ، ثُمَّ أَمَرَّ يَدَهُ عَلَى بَصَرِي، فَرَأَيْتُهُمْ كَمَا قَالَ! قُلْتُ : رُدَّ عَلَيَّ بَصَرِي، فَرَأَيْتُهُمْ كَمَا رَأَيْتَهُمْ فِي اَلْمَرَّةِ اَلْأُولَى!» ♦️ای ابا بصیر! همانا اكثر اين‌ ها كه می‌بينى ميمون و خوک هستند! عرض کردم : آنچه می بینی به من نیز نشان بده! حضرت(ع) کلماتی بر زبان آورد و سپس دستانش را بر چشمانم کشید، من آنها را که به صورت خوک و میمون بودند، مشاهده کردم، این امر مرا به وحشت انداخت و به همین خاطر بار دیگر حضرت دستش رابر چشم من کشید و من آنها را به همان شکل اول مشاهده نمودم.(۱) 📚منبع : ۱)بحارالانوار مجلسی، ج۴۷، ص۷۹ @TarikhEslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4⃣انزجار امام صادق(علیه السلام) از دوست بدزبانش! ✅نقل است که؛ 📋«كَانَ لِأَبِي عَبْدِ اَللَّهِ صَدِيقٌ لاَ يَكَادُ يُفَارِقُهُ إِذَا ذَهَبَ مَكَانَاً فَبَيْنَمَا هُوَ يَمْشِي مَعَهُ فِي اَلْحَذَّاءِينَ» ♦️امام صادق(ع) دوستى داشتند كه هميشه ملازم ایشان بودند و امام صادق(ع) نيز او را دوست مى‏ داشت و هر جا حضرت(ع) مى‏ رفت، او نيز همراه ایشان بود. در یکی از روزها که همچنان آن شخص همراه امام صادق(ع) بود، مشغول حركت از محلی بودند که اتفاقا غلام آن شخص نيز همراه آنان بود و پشت سر آنان حرکت می کرد. ناگهان غلام به دلیلی از آنها عقب افتاد. اين شخص غلامش را صدا كرد، از غلام جواب نشنيد. بار دوم و سوم نيز غلام را صدا كرد، باز هم جواب نيامد. مرد عصبانى شد و برای بار چهارم به غلام‏ گفت : 📋«يَا اِبْنَ اَلْفَاعِلَةِ! أَيْنَ كُنْتَ؟» ♦️اى ولد الزنا! کجا ماندی؟ تا اين جمله از دهان آن مرد بيرون آمد، امام صادق(ع) با شنيدن آن حرف ايستاد. 📋«فَرَفَعَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ(ع) يَدَهُ فَصَكَّ بِهَا جَبْهَةَ نَفْسِهِ ثُمَّ قَالَ : سُبْحَانَ اَللَّهِ! تَقْذِفُ أُمَّهُ قَدْ كُنْتُ أَرَى أَنَّ لَكَ وَرَعاً فَإِذَا لَيْسَ لَكَ وَرَعٌ» ♦️سپس دست مبارک رو بالا برد و بر پیشانی خود زد و سپس فرمود : سبحان الله! به مادرش تهمت زنا می دهی، در حالی که گمان می کردم تو دارای ورع و تقوا هستی که با این اوصاف تو اهل ورع و تقوا نبودی! آن مرد متوجه شد كه امام(ع) از کار او ناراحت شده است، لذا گفت : 📋«جُعِلْتُ فِدَاكَ! إِنَّ أُمَّهُ سِنْدِيَّةٌ مُشْرِكَةٌ» ♦️فدایت گردم! مادر این غلام کنیز سِندی[اهالی هندوستان] و مشرک است.[پدر و مادر معلومى ندارد.] امام صادق(ع) خطاب به او فرمود : 📋«أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ لِكُلِّ أُمَّةٍ نِكَاحاً؟» ♦️آيا نمى ‏دانى كه هر امّتى نكاحى دارد؟ سپس فرمود : 📋«تَنَحَّ عَنِّي» از من دور شو و دیگر با من نگرد! راوی می گوید : 📋«فَمَا رَأَيْتُهُ يَمْشِي مَعَهُ حَتَّى فَرَّقَ اَلْمَوْتُ بَيْنَهُمَا» ♦️دیگر او را به همراه امام صادق(ع) ندیدم و تا زمان مرگ بین آنها جدایی افتاد.(۱) 📚منبع : ۱)الکافی شیخ کلینی، ج۲، ص۳۲۴ @TarikhEslam