eitaa logo
از گـــنـــاه تـــا تـــوبـــه
3.6هزار دنبال‌کننده
29.1هزار عکس
26هزار ویدیو
70 فایل
✨•°﷽°•✨ 🌱کانال تخصصی ترک گناه😊 ارتباط🕊️ 🔮 تبلیغات ارزان 🆔 eitaa.com/joinchat/800784548C35b1345b7e
مشاهده در ایتا
دانلود
مستند سه دقیقه در قیامت(مستندی بسیار زیبا و آموزنده😱😱) قسمت 🦋نجات یک انسان🦋 همینطور ڪه با ناراحتی کتاب اعمالم را ورق میزدم و با اعمال نابود شده مواجه میشدم یکباره دیدم بالاے صفحه با خط درشت نوشته بود ... خوب به یاد داشتم ڪه ماجرا چیست این ڪار خالصانه براے خدا بود.به خودم افتخار ڪردم ماجرااین بود ڪه روزے در دوران جوانے با دوستانم براے تفریح به اطراف سدزاینده رود رفتیم.رودخانه پر اب و ماهم مشغول تفریح...یڪباره صداے جیغ زدن یڪ زن و مرد همه را میخڪوب ڪرد یڪ پسر بچه داخل اب افتاده بود و هیچڪس هم جرأت نمیڪرد داخل اب بپرد و بچه را نجات دهد من غریق نجات بودم اماده شدم به داخل اب بروم ڪه رفقایم مانع شدند و میگفتند اب تورا ممڪن است به زیر اب بکشد خطرناڪ است...!!!! اما یڪ لحظه گفتم برای خدا و پریدم و بچه را نجات دادم پدرومادرش خیلے تشڪر ڪردند.این عمل خالصانه خیلے خوب درپیشگاه خدا من هم خوشحال بودم که یڪ عمل بزرگی داخل اعمالم ثبت شده...اما یکباره این عمل درحال پاڪ شدن بود...باناراحتے گفتم :مگه نگفتید عمل خالصانه براے خدا باشه حفظ میشه!؟ جوان پشت میز گفت؛ درست میگی اما شما درمسیرخانه باخودت چه گفتی! یکباره فیلم ان لحظات رادیدم باخودم گفتم؛خیلے ڪارمهمی ڪردم اگرمن جاے پدرومادرش بودم به همه خبرمیدادم یڪ جوان به خاطر فرزند ما خودش را به خطر انداخت اگرجاے مسئول استان بودم هدیه و مراسم ویژه اے درنظر میگرفتم اصلا باید خبرگزاری بامن مصاحبه میڪرد ... جوان گفت ؛ توابتدابراے خدا ڪارڪردے اما بعد خرابش ڪردی ارزوی اجردنیایے ڪردی و مزدت هم گرفتے درسته؟ گفتم راست میگی همه این ها درسته بعد هم،با حسرت گفتم:دستم خالیه جوان گفت: خیلے هاڪارهاشونوبراے خداانجام میدهنداما بایدتلاش کنندتااخر این اخلاص را حفظ کنند.بعضے هاڪارخالصانه رو درهمان دنیا نابودمیڪنند... 🌹🌹پیشنهاد ویژه برای خواندن🌹🌹 ادامه دارد......________ 👇👇👇 @Tarkgonahan
قسمت : سال پنجاه و هفت اوايل سال پنجاه وهفت بود که شاهرخ به کاباره ميامي رفت. جائي بسيار بزرگتر و زيباتر از کاباره قبلي. شهروز جهود گفته بود: اينجا بايد ساکت و آرام باشه. چون من مهمان هاي خارجي دارم. براي همين هم روزي سيصد تومن بهت ميدم. در آن ايام آوازه شهرت شاهرخ تقريباً در همه محله هاي شرق تهران و بين اکثر گنده لات هاي آنجا پخش شده بود. من ديده بودم، چند نفراز کساني که براي خودشان دار و دسته اي داشتند، چطور به شاهرخ احترام ميگذاشتند و از او حساب ميبردند. اصغر ننه ليلا به همراه دار و دستهاش را در يکي از دعواها شاهرخ به تنهائي زده بود. آنهاهم با نامردي ازپشت به او چاقو زده بودند. شاهرخ درآن ايام هر کاري که ميخواست مي کرد و کسي جلودارش نبود. ٭٭٭ عصر يکي از روزها شخصي وارد کاباره ميامي شد و سراغ شاهرخ را گرفت. گارسون ميز ما را نشان داد. آن شخص هم آمد و کنار ميز ما نشست. بعد از کمي صحبت هاي معمول، گفت: من يک کار کوچک از شما ميخوام و در مقابل پول خوبي پرداخت ميکنم! بعد چند تا عکس و آدرس و مشخصات را به ما داد و گفت: اين آدرس هتل جهان است. اين هم مشخصات اتاق مورد نظر، شما امشب توي اين اتاق بايد بهروز وثوقي رو با چاقو بزنيد!! چشمان شاهرخ يکدفعه گرد شد و با تعجب گفت: آدم بُکشم؟!نه آقا اشتباه گرفتي! آن مرد ادامه داد: نه، فقط مجروحش کنيد. اين يه دعواي ناموسيه، فقط ميخوام خطو نشون براش بکشيم. بعددستش راداخل کيف بُرد وسه تادسته اسکناس صد توماني روي ميز گذاشت و گفت: اين پيش پرداخته، اگه موفق شديد دوبرابرش روميدم. در ضمن اگه احتياج بود، حبيب دولابي و دارودسته اش هم هستن. شاهرخ پرسيد: شما از طرف کي هستين، اين پول رو کي داده؟! اما آن آقا جواب درستي نداد. شب با احتياط کامل رفتيم هتل جهان، يک روزهم درآن حوالي معطل شديم. اما بهروز وثوقي عصرروز قبل از ايران خارج شده بود. ٭٭٭ ناصر کاسه بشقابي، اصغر ننه ليلا، حسين وحدت، حبيب دولابي(۱)(همه اين افراد به جرم همکاري با ساواک و کشتار مردم، بعد از انقلاب اعدام شدند) و چند تا ديگه از گنده لاتهاي شرق و جنوب شرق تهران دعوت شده بودند، شاهرخ هم بود. هر کدام از اينها با چند تا از نوچه هاشون آمده بود. من هم همراه شاهرخ بودم. جلسه که شروع شد نماينده ساواک تهران گفت: چند روزي هست که در تهران شاهد اعتصاب و تظاهرات هستيم. خواهش ما از شما و آدمهاتون اينهکه ما رو کمک کنيد. توي تظاهراتها شما جلوي مردم رو بگيريد، مردم رو بزنيد. ما هم از شما همه گونه حمايت مي کنيم. پول به اندازه کافي در اختيار شما خواهيم گذاشت. جوايز خوبي هم از طرف اعلي حضرت به شما تقديم خواهدشد. جلسه که تمام شد،همه ازتعدا دنوچه هاوآدم هاشون ميگفتن وپول ميگرفتن، اما شاهرخ گفت: بايد فکر کنم، بعداً خبر مي دم. بعد هم به من گفت: الان اوایل محرم، مردم عزادار امام حسين(ع) هستند. من بعد از عاشورا خبرميدم. @asabeghoon_shahadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک روحانی میره داخل دبیرستان، بچّه‌ها با شبهات بی‌پرده حالشو می‌گیرن! امّا جالب اینه که حاج آقا با یک ابتکار عمل، بچه‌ها رو شوکه می‌کنه! بچّه‌ها دیگه ولش نمی‌کنن و تا هفت جلسه حاج آقا رو به کلاسشون دعوت می‌کنن تا شبهات سیاسی اونا رو پاسخ بده! 👈این داستان جنجالی را در بخوانید! ⛔️ این کتاب، خیلی راحت، و نظام و مسئولین را نقد میکنه! بالاخره از دستش ندید خیلی جذّابه ☺️ 👌ارگانهای زیادی تا الان از این کتاب استقبال کرده‌اند! 📕 چاپ رسید! 🔴 لینک تهیه‌ی کتاب دکل👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3844341782C1d3396f3c3
هدایت شده از 
امتحانات خرداد ماه خیلی نزدیکه 😱 میترسی نمره‌ی خوب نشه⁉️ 🔰 بیا اینجا تا سوالات احتمالی خردادُ 🔥 به همراه حـــل ویدیو‌یی، دریـــافـــت کـــنـــی 😍👇👇 https://eitaa.com/joinchat/420938190C3b5f8d41a6 ⬆️ کلی هم آموزش رایگان از هر فصل ریاضی تا برات گذاشتم 😌👆