eitaa logo
از گـــنـــاه تـــا تـــوبـــه
3.6هزار دنبال‌کننده
29.1هزار عکس
26هزار ویدیو
70 فایل
✨•°﷽°•✨ 🌱کانال تخصصی ترک گناه😊 ارتباط🕊️ 🔮 تبلیغات ارزان 🆔 eitaa.com/joinchat/800784548C35b1345b7e
مشاهده در ایتا
دانلود
مستند سه دقیقه در قیامت(مستندی بسیار زیبا و آموزنده😱😱) قسمت 🦋ادامه ،حسابرسی🦋 یکی یکی از اعمال خوبم در حال محو شدن است صفحه پر از اعمال خوب بود اما حالا تبدیل به کاغذ سفید شده بود با عصبانیت به آقایی که پشت میز نشسته بود گفتم چرا این‌ها محو شدند مگه من این کارهای خوب را نکردم گفت بله درسته اما همان روز غیبت یکی از دوستان را کردی، اعمال خوب شما به نامه عمل او منتقل شد با عصبانیت گفتم چرا ،چرا همه اعمال من اون هم غیر مستقیم اشاره کرد به حدیثی از پیامبر که فرمود (سرعت نفوذ آتش در خوردن گیاه خشک به پای سرعت اثر غیبت در نابودی حسنات یک بنده نمی رسد) رفتم صفحه بعد آن روز هم پر از اعمال خوب بود ، نماز اول وقت مسجد بسیج هیئت و رضایت پدر مادر و غیره فیلم تمام اعمال موجود بود، اما لازم به مشاهده نبود تمام اعمال خوب مورد تایید من بود آن زمان دوران دفاع مقدس بود و خیلی ها مثل من بچه مثبت بودند خیلی از کارهای خوبی که فراموش کرده بودم تماماً برای من یادآوری می شد اما با تعجب دوباره مشاهده کردم که تمام اعمال من در حال محدود شدن است، گفتم این دفعه چرا من که در این روز غیبت نکردم ،جوان گفت یکی از رفقای مذهبی ات را مسخره کردی، این عمل زشت باعث نابودی اعمال تو شد. بعد بدون اینکه حرفی بزند آیه ۳۳ سوره یاسین برایم یادآوری شد، روز قیامت برای مسخره کنندگان روز حسرت بزرگی است (یا حسرت علی العباد مایاتیهم من رسول الا کانوا به یستهزئون) خوب به یاد داشتم که به چه چیزی اشاره دارد ،من خیلی اهل شوخی و خنده و سرکار گذاشتن رفقا بودم با خودم گفتم اگر اینطور باشد که خیلی اوضاع من خراب است. رفتم صفحه بعد روز بعد هم کلی اعمال خوب داشتم اما کارهای خوب من پاک نشد . با اینکه آن روز هم شوخی کرده بودم اما در این شوخی ها با رفقا گفتیم و خندیدیم اما به کسی اهانت نکردیم غیبت نکرده بودم هیچ گناهی همراه با شوخی های من نبود برای همین شوخیها و خنده های من به عنوان کار خوب ثبت شده بود با خودم گفتم خدا را شکر یا در حدیثی افتادم که امام حسین می فرماید . (برترین اعمال بعد از اقامه نماز شاد کردن دل مومن است) البته از طریقی که گناه در آن نباشد خوشحال شدم و رفتم صفحه بعد با تعجب دیدم که ثواب حج در نامه عمل من ثبت شده، به آقایی که پشت میز نشسته بود با لبخندی از سر تعجب گفتم حج !!من در این سن کم کی رفتم حج که خبر ندارم؟؟!! گفت ثواب حج ثبت شده. برخی اعمال باعث می‌شود که ثواب چندین حج در نامه عمل شما ثبت شود ،مثل اینکه از سر مهربانی به پدر و مادر نگاه کنید یا مثلاً زیارت با معرفت امام رضا و غیره . اما دوباره مشاهده کردم که یکی یکی اعمال خوب من در حال پاک شدن است دیگر نیاز به سوال نبود خودم مشاهده کردم که آخرش با رفقا جمع شده بودیم و مشغول اذیت کردن یکی از دوستان بودیم یاد آیه ۶۵ سوره زمر افتادم که می‌فرمود برخی اعمال باعث نابودی اعمال خوب انسان می‌شود، به دو نفری که در کنارم بودند گفتم شما یک کاری بکنید همینطور اعمال خوب من نابود می‌شود!! سری به نشانه ناامیدی و این که نمی‌توانند کاری انجام دهند برایم تکان دادند همینطور ورق می‌زدم و اعمال خوبی را می‌دیدم که خیلی برایش زحمت کشیده بودم اما یکی یکی محو میشد .فشار روحی شدیدی داشتم کم مانده بود دق کنم . 🌹🌹پیشنهاد ویژه برای خواندن🌹🌹 ادامه دارد.....________ 👇👇👇 @Tarkgonahan
قسمت : پل کارون بالاتراز چهارراه جمهوري، نرســيده به چهــار راه امير اکرم، کابارهاي بود به نام"پل کارون" بيشترمواقع بعد از ورزش با شاهرخ به آنجا ميرفتيم. هميشــه چهاريا پنج نفربه دنبال شــاهرخ بودند. هميشه هم او رفقارا مهمان مي کرد. صاحب آنجا شخصي به نام ناصرجهود از يهوديان قديمي تهران بود. يکروز بعد ازاينکه کارما تمام شد، ناصرجهود من را صدا کردو خيلي آهسته گفت: اين جواني که هيکل درشتي داره اسمش چيه؟! چيکاره است؟! ُگفتم: شــاهرخ رومي گي؟اين پسرورزشــکار وقهرمان کشتيه، اما بيکاره، گنده لات محل خودشونه،خيلي ها ازش حساب ميبرن،اما آدم مهربون وخوبيه .گفت: صداش کن بياد اينجا شاهرخ را صدا کردم، گفتم: برو ببين چيکارت داره! آمــد کنار ميــزناصر، روبــروي اونشســت. بعد بــا صداي کلفتــي گفت: فرمايش؟! ناصرجهود گفت: يه پيشــنهاد برات دارم. از فردا شما هرروز مي ياي کاباره پل کارون، هر چي ميخواي به حســاب من ميخوري،روزي هفتادتومن هم بهت ميدم، فقط کاري که انجام ميدي اينه که مواظب اينجا باشي. شاهرخ سرش را جلو آورد. با تعجب پرسيد: يعني چيکار کنم؟! ناصر ادامه داد: بعضيها مي يان اينجا و بعد ازاينکه ميخورن،همه چي روبه هم ميريزن. اينها کاســبي من رو خراب ميکنن، کارگرهاي من هم زن هستن وازپــس اونها برنمي يان. من يکي مثل تو رواحتياج دارم که اين جورآدم ها رو بندازه بيرون. شاهرخ سرش را پائين گرفت و کمي فکر کرد. بعد هم گفت: قبول ازفردا هر روز تو کاباره پل کارون کنار ميزاول نشســته بود. هيکل درشت، موهاي فر خورده و بلند، يقه باز و دستمال يزدي او را از بقيه جدا کرده بود. يک بــار براي ديدنش به آنجارفتم. مشــغول صحبت و خنــده بوديم که ديدم جوان آراســته اي وارد شد. بعد ازاينکه حســابي خورد، از حال خودش خارج شد و داد و هوار کرد. شاهرخ بلند شد وبا يک دست، مثل پر کاه اورا بلند کردوبه بيرون انداخت. بعد با حسرت گفت: ميبيني، اينها َجووناي مملكت ما هستند! ٭٭٭ عصريكي ازروزها پيرمردي وارد كاباره شد. قد كوتاه، كت و شلوار شيك قهوه اي،صورت تراشيده، كروات و كلاه نشان ميداد كه آدم باشخصيتي است. به محض ورود سراغ ميز ما آمد و گفت: آقا شاهرخ؟! شاهرخ هم بلند شد و گفت: بفرمائيد! پيرمرد نگاهي به قد و بالاي شاهرخ كرد و گفت: ماشــاءاالله عجب قد وهيكلي. بعد جلوترآمد وادامه داد: ببين دوست عزيز، من هر شــب توي قمارخونه هاي اين شــهربرنامه دارم. بيشــترمواقع هم برنده ميشــم. به شماهم خيلي احتياج دارم. بعد مكثي كردوادامه داد: با بيشترافراد دربــارو كله گنده ها هم برنامه دارم. من يه آدم قوي ميخوام كه دنبالم باشــه. پول خوبي هم ميدم. شاهرخ كمي فكر كرد و گفت: من به اين پول ها احتياج ندارم. برو بيرون! پيرمرد قمارباز كه توقع اين حرف رونداشــت. با تعجب گفت: من حاضرم نصــف پولي كه دربيارم به تو بدم. روي حرفم فكر كن! اما شــاهرخ دادزدو گفت: برو گمشو بيرون، ديگه هم اينطرفا نيا! براي من جالب بود که شاهرخ با پول قماربازي مشکل داشت، اما با پول مشروب فروشي نه!! ٭٭٭ سال پنجاه وشش بود. نزديک به پنج سال از کار شاهرخ در کاباره پل کارون ميگذرد. پيکان جوانان زيبائي هم خريد. وقتي به ديدنش رفتم با خوشــحالي گفت: ما ديگه خيلي معروف شــديم، شــهروز جهود ديروز اومده بود دنبالم، ميخواد منو ببره کاباره ميامي پيش خودش، ميدوني چقدرباهاش طي کردم؟ با تعجــب گفتم: نه، چقدر؟! بلند گفت: روزي ســيصد تومــن! البته کارش زياده، اونجا خارجي زياد ميياد و بايد خيلي مراقب باشم. شــب وقتي از کاباره خارج مي شديم. شــاهرخ تو حال خودش نبود. خيلي خورده بود. از چهارراه جمهوري تا ميدان بهارستان پياده آمديم. درراه بلندبلند داد مي زد. به شاه فحش هاي ناجوري مي داد. چند تا مامور کلانتري هم ما را ديدند. اما ترســيدند به اونزديک شوند. شاه و خانواده سلطنت منفورترين افراد در پيش او بودند. @asabeghoon_shahadat
هدایت شده از 
امتحانات خرداد ماه خیلی نزدیکه 😱 میترسی نمره‌ی خوب نشه⁉️ 🔰 بیا اینجا تا سوالات احتمالی خردادُ 🔥 به همراه حـــل ویدیو‌یی، دریـــافـــت کـــنـــی 😍👇👇 https://eitaa.com/joinchat/420938190C3b5f8d41a6 ⬆️ کلی هم آموزش رایگان از هر فصل ریاضی تا برات گذاشتم 😌👆