[ اگہ شھادت بہ نوشتن اسم اڪانت و پروفایلبود...'
الان ڪلے شھید داشتیم''
ولے مشتے!
شھادت یِہپرواز عاشقانھست!🤞🏻♥️ ]
- زمان انقلاب چادر به سر بچه به بغل میرفتیم
جلو. .
+ الان گوشی به دست !📲
بیخیال نشستیم 🚶♂
پس کی زمینه ظهور درست بکنه؟
https://eitaa.com/joinchat/104661105C7c6e12baf3
#بیوتون
شیعہ دو قبلہ دارد
⇠ڪعبہ برایِ «عِبآدَت»
قدس برایِ «شَهآدَت»✌
#اللهمارزقناشهادت
ʝơıŋ➘
|🌷@testimonial
موضوع: پهلوی بدون فساد
زمان شاه فساد نبود!
خاندان شاه پاک بودن و اصلا فسادی تو خانواده نبود!
پ.ن: باز خوبه همه میدونن خواهر شاه یکی از بزرگترین باند های مواد مخدر رو اداره میکرد😐 خود شاه هم که از هر زنی خوشش میومد باید اونو پیش شاه میاوردن(مدیونین فکر کنین شاه هوس باز بود😒)
شاه فاسد نبود که! فقط یه کم فاحشه خونه داشتیم و یه کمی هم قمار خونه که تعدادشون از دانشگاه هامون بیشتر بود:/ که خیلی هم نایس و شیک بود و اصلا هم فساد محسوب نمیشد🙄
(دوست عزیز ما نمیگیم الان فساد نداریم! چرا الانم فساد هست! ولی شرف داشته باشیم و اون دوران سیاه رو تطهیر نکنیم‼️)
منبع:سخنرانی و مطالب روایتی
#جهاد_تبیین
#نشرحداکثری
ʝơıŋ➘
|🌷@testimonial
استاد پناهیان میگن بد زندگی کردن یعنی
نفهمی چی میخوای، هر دفعه درگیـر یکی
ازخواستههات بشی!🙄
این خووب نیست بچهها جان.. سردرگرم
نباشین. هـدف داشته باشین، و البته اینم
بگم، یه هدفِ درست و دَرمون🧡
ʝơıŋ➘
|🌷@testimonial
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
به سوریه که اعزام شده بود
بعضۍشبها با هم در فضای مجازۍ چت میکردیم
بیشتر حرفهایمان احوالپرسۍ بود
او چیزی مینوشت و من چیزی مینوشتم
واندڪ آبۍ میریختیم بر آتش دلتنگۍمان...
روزهای آخر ماموریتش بود
گوشۍ تلفن همراهم را که روشن کردم
دیدم عباس برایم کلۍ پیام فرستاده است...!
وقتۍ دیده بود که من آنلاین نیستم
نوشته بود:
آمدم نبودۍ؛ وعدهۍ ما بهشت..💔
✍🏻به روایت همسر
#شهید_عباس_دانشگر
ʝơıŋ➘
|🌷@testimonial
|🥀|
شہیدگمنـٰامیعنۍٖ؛
شہیدۍڪهدنیـٰارا،
حتۍبهاندازهیكنآمنخواست...
خوشنامتوییگمناممنم♥️
ʝơıŋ➘
|🌷@testimonial
بچهها معبر شهادت چیه؟
معبر خلاصی از دست نفس چیه؟
باور ڪنید اشڪ است و اشڪ و اشڪ
گریه هست و گریه هست و گریه
حاج حسین یکتا -
پـــلــاکـ خـــاکی🕊️
|بسمربالشُھداوالصدیقین| #سلام_بر_ابراهیم صفحھ ۱۶ بعد هم گفت: من کشتی نميگيرم! همه با تعجب پرس
|بسمربالشُھداوالصدیقین|
#سلام_بر_ابراهیم
صفحھ ۱۷
هميشه هم حديث پيامبر گرامی اسلام را ميخواند:«اگر نماز صبح را به جماعت بخوانم در نظرم از عبادت و شب زنده داری تا صبح محبوب تر است.»
با شروع جنگ تحميلی فعاليت زورخانه بسيار کم شد. اکثر بچه ها در جبهه حضور داشتند.
ابراهيم هم کمتر به تهران می آمد. يک بار هم که آمده بود، وسائل ورزش باستانی خودش را برد و در همان مناطق جنگی بســاط ورزش باستانی را راه اندازی کرد. زورخانه حاج حسن توکل، در تربيت پهلوان های واقعی زبان زد بود. از بچه های آنجا به جز ابراهيم، جوان های بسیاری بودند که در پيشگاه خداوند
پهلوانيشان اثبات شده بود!
آ نها با خون خودشان ايمانشان را حفظ کردند و پهلوان های واقعی همين ها هستند.
دوران زيبا و معنوی زورخانه حاج حسن در همان سال های اول دفاع مقدس،
با شهادت (شهيد حسن شهابی)مرشد زورخانه( شهيد اصغر رنجبران)فرمانده
ّمدل، حسن
تيپ عمار( و شــهيدان سیدصالحی، محمدشــاهرودی، علی خرم دل، حسن زاهدي، سيد محمد سبحانی، سيد جواد مجد پور، رضا پند، حمدالله مرادی،
رضا هوريار، مجيد فريدوند، قاســم كاظمی و ابراهيم و چندين شهيد ديگر و
همچنين جانبازی حاج علی نصرالله، مصطفی هرندی وعلی مقدم و همچنين
درگذشت حاج حسن توکل) به پايان رسيد.
مدتی بعد با تبديل محل زورخانه به ساختمان مسکونی، دوران ورزش باستانی ما هم به خاطره ها پيوست.
. . .
زندگینامه و خاطرات شهید ابراهیم هادی
ʝơıŋ➘
|🌷@testimonial
پـــلــاکـ خـــاکی🕊️
|بسمربالشُھداوالصدیقین| #سلام_بر_ابراهیم صفحھ ۱۷ هميشه هم حديث پيامبر گرامی اسلام را ميخواند:
|بسمربالشُھداوالصدیقین|
#سلام_بر_ابراهیم
صفحھ ۱٨
والیبال
«جمعی از دوستان شهید»
بازوان قوی ابراهيم از همان اوايل دبیرستان نشان داد که در بسیاری از
ورزش ها قهرمان است. در زنگ های ورزش هميشه مشغول واليبال بود.
هيچکس از بچه ها حريف او نمی شد.
يک بار تک نفره در مقابل يک تيم شش نفره بازی کرد! فقط اجازه داشت
که سه ضربه به توپ بزند.
همه ما از جمله معلم ورزش، شاهد بوديم که چطور پيروز شد. از آن روز
به بعد ابراهيم واليبال را بيشتر تک نفره بازی می کرد.
بيشتر روزهای تعطيل، پشت آتش نشانی خيابان 17 شهريور بازی می کرديم.
خيلي از مدعی ها حريف ابراهيم نمی شدند.
اما بهترين خاطره واليبال ابراهيم بر می گردد به دوران جنگ و شهرگيلان غرب،
در آنجا يک زمين واليبال بود که بچه های رزمنده در آن بازی می کردند.
يک روز چند دستگاه مينی بوس برای بازديد از مناطق جنگی به گیلان
غرب آمدند که مسئول آنها آقای داودی رئيس سازمان تربيت بدنی بود.
آقای داودی در دبیرستان معلم ورزش ابراهيم بود و او را کامل می شناخت.
ايشان مقداری وسائل ورزشی به ابراهيم داد و گفت: هر طور صلاح می دانيد
مصرف کنيد. بعد گفت: دوستان ما از همه رشته های ورزشی هستند و برای
بازديد آمده اند.
. . .
زندگینامه و خاطرات شهید ابراهیم هادی
ʝơıŋ➘
|🌷@testimonial