◽️یکشنبه ۱۸ اردی بهشت ۱۴۰۱
🖇پیامی برای امروز :
••••••••••••••••••••••••••••••••••
چگونه دلسرد باشم؟
چرا که خداوند همیشه همراه من است
حتی زمانی
که هیچکس مرا به خاطر نمی آورد!
قلب ِ من به عشق الهی گرم است
و از ناهمواری ها و تغییرها
نمی ترسد.
🤍🪴
#صبح_بخیر
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
@toranjnameh99
‹ این روزا قوی بودن
به زور بازو نیست
قوے ڪَسیه ڪه بیخیال نمیشه
بیخیال نشو . . .👊🏻 ›
#انگیزشی
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
@toranjnameh99
برگـــر مــرغ 🍔 😋
🔸اول از همه به مقداری سینه مرغ چرخ شده نیاز داریم واسه هر برگر تقریبا صد و پنجاه تا دویست گرم بعلاوه یه پیاز خیلی کوچیک رنده شده و اب گرفته و اگه داشتین مقداری برگ پیازچه ریز خورد شده و نمک و فلفل و زعفرون و پاپریکا و کمی گلپر و خیلی کم سماق همه موادو مخلوط کنید .
تابه گریل رو داغ کنید و با کمی روغن چرب کنید دستتونو خیس کنید و موادو به شکل برگر یا استیک کف دستتون درست کنید و بزارید توی تابه داغ بعد حرارت رو کم کنید یک طرفش که پخت پشت و روش کنید و اجازه بدید اون سمتشم سرخ بشه بعد از پخت یه نارنج بچلونید روش خیلی خوشمزش میکنه.
#خوشمزهها
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
@toranjnameh99
#تلنگر_و_تفکر
اےمسلمانان ...!!!
قرآن براے این نازل نشده ڪه:
⛔️》از زیرش رد بشوید!
⛔️》بر روی مرده بخوانید!
⛔️》بر بازو و گردن ببندید!
⛔️》در ماشین خود آویزان کنید!
⛔️》بر در و دیوار خانه هایتان بنویسد!
ڪلام اللّه قرآن ڪریم براے هدف والاتر نازل شده!
*﴿كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِّيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ وَلِيَتَذَكَّرَ أُوْلُوا الْأَلْبَاب﴾ِ*
✨[اين] كتابى مبارك است كه آن را به سوى تو نازل كرده ايم تا در آيات آن بينديشند و خردمندان پند گيرند.✨ 📖(سوره ص/29)
این ڪتاب راهنماے زندگی شما می باشد ...
⏰ چقدر در زندگی آن را تلاوت
و به آن گوش میدهید
و در آن تفڪر و تدبر میڪنید؟
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
@toranjnameh99
◽️دوشنبه ۱۹ اردی بهشت ۱۴۰۱
🖇پیامی برای امروز :
••••••••••••••••••••••••••••••••••
آرام بگیر و ذهنت را آرام کن!
با ذهنی ناآرام و پریشان
هیچ کجایِ جهان
کُنجِ آرامشی نخواهی یافت...
🤍🪴
#صبح_بخیر
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
@toranjnameh99
هرکس به اندازه ی دشمنی که به مبارزه
برمی گزیند بزرگ است
و به بزرگی ترسی
که بر او چیره میشود کوچک است.
دشمنی بزرگ را برگزین ..
این انتخاب تو را وادار می کند که برای
مقابله با آن رشد کنی.
هراست را حقیر کن تا اگر رشد کرد
باز برای تو کوچک باشد.
ما از فراموشی هراس داریم.
از این که قدرت درد و خون را
دست کم گرفته باشیم.
با وجود این بزرگ هستیم.
#آنتونیو
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
@toranjnameh99
#پسرک_فلافل_فروش
#قسمت_چهل_هشتم
(پرواز)
شکست های پی در پی باعث شده بود که توان نظامی داعش کم شود. آن ها در چنین مواقعی به سراغ نیروهای انتحاری رفته و یا اینکه خود را در میان زنان و کودکان مخفی می کنند.
آن روز هم نیرو های مردمی بلافاصله با خودروهای مختلف به سوی مناطق درگیری اعزام شده و با پشتیبانی سلاح های سنگین مشغول پیش روی و پاکسازی مناطق مختلف بودند.
نزدیک ظهر روز یکشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۳ بود که هادی به همراه دیگر دوستان و فرماندهان عملیاتی، پس از ساعتی جنگ و گریز ، به روستای مکیشفیه در بیست کیلومتری سامرا وارد شدند. ساختمان کوچکی وجود داشته که بیست نفر از نیروهای عراقی به همراه هادی به داخل آن رفته تا هم استراحت کنند و هم برای ادامه کار تصمیم بگیرند.
بقیه نیروها نیز در اطراف روستا حالت تدافعی داشته و شرایط دشمن را تحت نظر داشتند. درگیری ها نیز به طور پراکنده ادامه داشت.هنوز چند دقیقه ای نگذشت که یک بلدوزر از سمت بیرون روستا به سمت سنگر های نیروهای مردمی حرکت کرد. بدنهی این بولدوزر با ورق های آهن پوشیده شده و حالت ضد گلوله پیدا کرده بود. به محض اینکه از اولین سنگر عبور کرد نیروها فریاد زدند :انتحاری،انتحاری،مواظب باشید...
درست حدس زده بودند. این خودرو برای عملیات انتحاری آماده شده بود.چند نفر از نیروهای مردمی با شلیک آر پی جی قصد انفجار بولدوزر را داشتند.برخی می خواستند راننده را بزنند اما هیچ کدام ممکن نشد! حتی گلولهی آرپیجی روی بدنهی آن اثر نداشت.
یکی از رزمندگان که مجروح شده و در مسیر بولدوزر قرار داشت میگوید: این خودرو به سمت ما آمد و ما از مسیرش فاصله گرفتیم، بلافاصله فهمیدیم که این بولدوزر انتحاری است! هر چه تیر اندازی کردیم بی فایده بود. فاصلهی ما با هادی ذوالفقاری و دیگر دوستان زیاد بود. یک باره حدس زدیم که این خودرو به سمت آنها میرود. هر چه که داد و فریاد کردیم، صدایمان به گوش آنها نرسید. صدای بولدوزر و گلوله ها مانع از رسیدن صدای ما میشد.
هادی و دوستان رزمندهای که در آنجا جمع شده بودند،متوجه صدای ما نشدند.لحظاتی بعد صدای انفجاری آمد که زمین و زمان را لرزاند! صدها کیلو مواد منفجره، برای لحظاتی آسمان را سیاه کرد.
وقتی به سراغ آن ساختمان رفتیم،با یک مخروبهی کوچک مواجه شدیم! انفجار به قدری عظیم بود که پیکر های شهدا نیز قادر به شناسایی نبود. خبر شهادت بهترین دوستانمان را شنیدیم. جنگ است دیگر، روزی شهادت دارد و روزی پیروزی، البته برای انسان مومن، شهادت هم پیروزی است. روز بعد خبر رسید که هادی ذوالفقاری مفقود شده و پیکری از او به جا نمانده!
همه ناراحت بودند. نمی دانستیم چه کنیم. لذا به دوستان ایرانی هادی هم خبر رسید که هادی مفقودالجسد شده. خبر به ایران رسید. برخی از دوستان گفتند: از نمونهی خون مادر هادی برای آزمایش DNA استفاده شود تا بلکه قسمتی از پیکر هادی مشخص گردد.
نیروهای عراقی بسیار ناراحت بودند. لب خندان و چهرهی دوست داشتنی این طلبهی رزمنده هیچگاه از ذهن ما پاک نمیشد.
پس از مدتی اعلام شد که با شناسایی برخی پیکر ها فقط شش نفر از جمله هادی مفقود شدهاند. از هادی هم فقط لاشهی دوربین عکاسی اش باقی مانده بود.
تا اینکه خبر دادند پیکر شهیدی با چنین مشخصات از اطراف روستا کشف و به بغداد منتقل شده. سید کاظم که مشخصات را شنید بلافاصله گفت احتمالا هادی است خودش به بغداد رفت و او را شناسایی کرد.
در اصل پیکر هادی ذوالفقاری بر اثر انفجار پرت شده بود.
یک نفر در حال عبور از معرکه پیکر او را میبیند و پلاک را برای اطلاع خبر شهادت بر میدارد.
بدن شهید بی پلاک آنجا میماند. تا اینکه او را به بغداد انتقال میدهند.
نوشتاد: زهرا باقری 💛
با ما همراه باشید 😊
@toranjnameh99
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
◽️سه شنبه ۲۰ اردی بهشت ۱۴۰۱
🖇پیامی برای امروز :
••••••••••••••••••••••••••••••••••
آنچه قلب آدمی را از ترس خالی می کند
عشق است و ایمان به عشق...
🤍🪴
#صبح_بخیر
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
@toranjnameh99
◽️چهارشنبه ۲۱ اردی بهشت ۱۴۰۱
🖇پیامی برای امروز :
••••••••••••••••••••••••••••••••••
جایی که مقایسه وجود دارد
چیزی خلق شدنی
بدیع و خلاقانه و با طرافت و نو،
نمی توان یافت.
مقایسه بال و پرِ روحِ آدمی را کوتاه میکند.
🤍🪴
#صبح_بخیر
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
@toranjnameh99
یه ته دیگ ماکارونی از روز کافه سوال نبینیم؟😋
#خاطره_بازی
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
@toranjnameh99
💌 معشوقی که غفلت عاشق را برنمیتابد
#پیام_معنوی
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
@toranjnameh99
◽️پنجشنبه ۲۲ اردی بهشت ۱۴۰۱
🖇پیامی برای امروز :
••••••••••••••••••••••••••••••••••
آرامش یعنی
در میان ِ هیاهو
و پریشانی ِ روزگار قدم بر می داری
و هنوز قلبت آرام و آسوده خاطر است.
🤍🪴
#صبح_بخیر
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
@toranjnameh99
﴿إِنَّاللَّهَسَمِيعٌعَلِيمٌ﴾
وآرزوهـآییڪھنگفتھمیشنـو؎...✨🌿
#عشق_خدا
#آیه_گرافی
@toranjnameh99
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
◽️جمعه ۲۳ اردی بهشت ۱۴۰۱
🖇پیامی برای امروز :
••••••••••••••••••••••••••••••••••
و آنوقت به اصلاح ِ درون ِ خود پرداختم!
و دست از تلاش برایِ تغییر ِ دیگری برداشتم
چرا که دیگر می دانم
تاثیر ِ جهان ِ درونم
بر جهان ِ اطرافم ،
غیر قابل انکار است...
🤍🪴
#صبح_بخیر
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
@toranjnameh99
حیوان خونگی فقط «ماهی»
نه سر و صدا داره، نه کثیفی خاصی داره، نه جای خاصی میگیره، نه میفهمی گشنشه، نه میفهمی تشنشه، نه میفهمی خوابه
بنزین هم نمیخواد😐
فقط یهو میبینی مرده😐😂😂😂
#خنده_حلال
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
@toranjnameh99
📙📙هر چقدر هم که زندگی در آینده پیشرفت کند، کتاب و کتابخوانی هیچوقت از بین نمیرود. چون کتاب یعنی دانش، یعنی آگاهی، یعنی تخیل، کتاب را کسی مینویسد که در زمینهای آگاهی دارد و میخواهد به دیگران منتقل کند. پس تا وقتی نیاز به دانش و آگاهی هست، کتاب هم هست فقط شکل آن عوض میشود. جای کتابهای کاغذی را شکلهای دیگری از کتاب که اکنون هم کم نیست، میگیرد.
@toranjnameh99
#پسرک_فلافل_فروش
#قسمت_چهل_نهم
(توفیق شهادت " محمدرضا ناجی")
قرار بود برای تصویر برداری به هادی و دوستان ملحق شویم. روز یکشنبه نتوانستم به سامرا بروم .هر چقدر هم با هادی تماس گرفتم تماس برقرار نمیشد. تا اینکه فردا یکی از دوستان از سامرا برگشت.
سلام کردم و گفتم : چه خبر از بچهها ؟ گفت: برای شیخ هادی دعا کن. ترسیدم و گفتم: چرا؟ مگه زخمی شده؟ دوست من بدون مکث گفت: نه شهید شده.همان جا شوکه شدم و نشستم. خیلی حال و روز من به هم ریخت. نمیدانستم چه بگویم.
آنقدر حالم خراب شد که حتی نتوانستم بپرسم چطور شهید شده. برای ساعاتی فقط فکر هادی بودم.یاد صحبت های آخرش. من شک نداشتم هادی از شهادت خودش خبر داشت.
به دوستم گفتم: شیخ هادی به عشقش رسید. او عاشق شهادت بود. بعد حرف از نحوهی شهادت شد. او گفت که در جریان یک انفجار انتحاری در شمال سامرا، پیکر هادی از بین رفته و ظاهرا چیزی از او نمانده!
روز بعد دوربین هادی را آوردند. همین که دوربین را دیدیم همه شوکه شدیم! لنز دوربین پر از آب شده و خود دوربین هم کاملا منهدم شده بود. با دیدن این صحنه حتی کسانی که هادی را نمیشناختند ، فهمیدند که چه انفجار مهیبی رخ داده.
از طرفی همهی دوستان ما به دنبال پیکر شیخ هادی بودند. از هر کسی که در آن محور بود و سوال میکردیم، نمی دانست و میگفت : تا آخرین لحظه که به یاد ما میآید، هادی مشغول تهیهی عکس و فیلم بود. حتی از لودر انتحاری که سمت روستا آمد عکس گرفت.
من خیلی ناراحت بودم. یاد آخرین شبی افتادم که با هادی بودم. هادی به خودش اشاره کرد و به من گفت: برادرت در یک انفجار تکهتکه میشه! اگر چیزی پیدا کردید، در نزدیک ترین نقطه به حرم امام علی (ع) دفنش کنید.
نمیدانستم برای هادی چه باید کرد. شنیدم که خانوادهی او هم از ایران راهی شدهاند تا برای مراسم او به نجف بیایند.
سه روز از شهادت هادی گذشته بود. من یقین داشتم حتی شده قسمتی از پیکر هادی پیدا میشود؛ چون او برای خودش قبر آماده کرده بود. همان روز یکی از دوستان خبر داد در فرودگاه نظامی شهر المثنی، یک کامیون یخچالدار مخصوص حمل پیکر شهدا قرار دارد. پیکر بیشتر این شهدا از سامرا آمده.
در میان آنها یک جنازه وجود دارد که سالم است اما گمنام! او هیچ مشخصهای ندارد، فقط در دست راست او دو انگشتر عقیق است. تا این را گفت یکباره به یاد هادی افتادم. با سید و دیگر فرماندهان صحبت کردم. همان روز رفتم و کامیون پیکر شهدا را دیدم.خودش بود.
اولین شهید شیخ هادی بود که آرام خوابیده بود. صورتش کمی سوخته بود اما کاملا واضح بود که هادی است؛ دوست صمیمی من. بالای سر هادی نشستم و زار زار گریه کردم. یاد روزی افتادم که باهم از سامرا به بغداد بر میگشتیم.
هادی میگفت برای شهادت باید از خیلی چیزها گذشت. از برخی گناهان فاصله گرفت و...
بعد به من گفت: وضعیت حجاب در بغداد چطوره؟ گفتم: خوب نیست، مثل تهران.
گفت: باید چشم را از نامحرم حفظ کرد تا توفیق شهادت را از دست ندهیم. بعد چفیهاش را انداخت روی سر و صورتش.
در کل مدتی که در بغداد بودیم همینطور بود.تا اینکه از شهر خارج شدیم و راهی نجف شدیم.
نوشتار: زهرا باقری 💛
با ما همراه باشید 😊
@toranjnameh99
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•