eitaa logo
𑁍ترنجــــنامه𑁍
1.1هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.2هزار ویدیو
10 فایل
یه جمع دخترونہ‌🧕🏻 به سبڪ ترنـج . . از هرجایی که هستی به جمــع دختران شاهیــن‌شهر خوش اومـــدی😘 💜 📩انتقادات و پیشنهادات: @toranjnameh_box 🎼 مسئول گروه ســرود: @T_keshavarzian
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢حرفه ای اسکرین شات بگیرید مخصوص  گوشی های سامسونگ 📱 •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99
بنظرم آدم شجاع اونی نیست که🔽 • از ارتفاع نترسه • یا تو جاده با سرعت بالا رانندگی کنه • یا تو تاریکی رعب به دلش راه پیدا نکنه هیچ کدوم اینا به منزله شجاع بودن نیست... ✖️ آدم شجاع اونیه که از زمین خوردن نمیترسه... ✖️ اون آدمیه که از بیان احساساتش هیچ واهمه ای نداره ✖️ انقدری به خودش اعتماد داره که راحت میره حرف دلش و احساسش رو به طرف میگه ✖️ انقدر شهامت و عزت نفس داره که با رد و طرد شدنش فاز قربانی‌ها رو به خودش نمیگیره... آره عزیزم💛 شجاع اونیه که به خودش اعتماد داره و به بقیه هم حق آزادی و انتخاب میده شجاع واهمه ای از طرد شدن نداره... ⭕️ وگرنه آدم با چند تا تمرین یوگا و... هم میتونه ترس از ارتفاع رو کنترل کنه... •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آنجا به شکل های مختلف یک ترس و اضطرابی را در مردم به وجود آورده‌اند و هر از گاهی ریشه این ترس را به کسی نسبت می‌دهند. این روزها هم به شدت مردم را از رهبران اسلامی می‌ترسانند. لن حرف‌های من را گوش کرد؛ ولی مطمئنم که متقاعد نشد و با یک لبخند خیلی زیبا از اتاق رفت. احتمالا هم این موضوع را با رئیس بیمارستان در میان گذاشته بود. ما مدت زیادی بود با آن بیمارستان کار می‌کردیم و با پرسنل و مدیریتش رابطه خیلی خوبی داشتیم. چند وقت بعد مدیریت بیمارستان به من زنگ زد و گفت:" محمد به ما گفته‌اند که قرارداد شما را تمدید نکنیم." گفتم :" چه کسی به شما گفته؟" گفت:" کی‌اش را دیگر از من نپرس؛ ولی بالاخره لو داد که استانداری به من گفته." گفتم:" چه کسی در استانداری به شما گفته؟" گفت:" مستر براون از استانداری کالیفرنیا در شهر لس‌آنجلس.این هم شماره تلفن و نشانی دفترش." من پیگیر قضیه شدم که چرا باید استانداری به یک بیمارستان زنگ بزند و بگوید دیگر با این شرکت کار نکنید. با مستر براون که صحبت کردم انکار کرد و گفت:" نه. ما به آن‌ها زنگ نزده‌ایم." در صورتی که مدیر بیمارستان گفت آن‌ها به من زنگ زده‌اند و به من گفته‌اند. مستر براون ادامه داد که در هر صورت آن‌ها مختارند با هرکس می‌خواهند کار کنند." گفتم:" پس شما می‌توانید یک نامه به آن‌ها بدهید که از نظر شما کارکردن با ما بلامانع است؟" گفت:" نه. ما نامه‌ای نمی‌دهیم. این چیزی است که همه می‌دانند و هرکسی دوست دارد با هرکه می‌خواهد کار می‌کند." دوباره رفتم پیش مدیر بیمارستان. برایم توضیح داد:" محمد به من زنگ زده‌اند و گفته‌اند با تو قرارداد نبندیم. تو میدانی ما الان سالیان سال است که باهم کار می‌کنیم، ما با تو مشکلی نداشته‌ایم." بعدها که داشتم وسایلم را جمع می‌کردم تا از بیمارستان بروم، مدیر خانم لن آمد و دلداری‌ام داد و گفت:" خیلی به دل نگیر. درست است که برای شما محدودیت هایی وجود دارد ؛ اما، شما چیزی دارید که ما نداریم و آن هم ایران است." من متوجه شدم که ما داریم تاثیر خودمان را در دنیا می‌گذاریم. مردم دارند می‌فهمند که داستان چیست. منتها رشدش ظاهرا کندتر است، شاید باطنا رشدش خیلی تند باشد؛ اما، به نظر ما کند است. مردم دنیا می‌بینند که اینجا دارد اتفاقی می‌افتد که براساس ایمان است نه بر اساس خواسته‌های شخصی انسان‌ها یا قدرت. آن‌ها بر اساس فطرتشان زیبایی این اتفاق را درک می‌کنند. از مدت‌ها پیش شنیده بودم که در آمریکا یک "سقف شیشه‌ای" هست که تا جایی به هر فرد اجازه رشد می‌دهد و البته سقف شیشه‌ای هر فردی ارتفاعش فرق می‌کند. اصطلاح سقف شیشه‌ای به حد و مرزهایی اشاره می‌کند که نشان دادنی نیستند؛ ولی، وجود دارند. من بعد از ۱۱ سپتامبر وجود سقف شیشه‌ای را درک کردم و متوجه شدم که وجود دارد. من تا یک حدی می‌توانستم رشد کنم؛ چون بیشتر از آن را اجازه نمی‌دهند. بعد از آن مسئله، ما تعدادی پروژه و مشتری های دیگر را هم از دست دادیم که با "سی‌سی‌ان" و با آن Department اشتراکی کار می‌کردند. دیگر بعد از آن از لحاظ اقتصادی و ارتباطی رشد نکردیم؛ یعنی در همان حد که می‌خواستند ما را نگه دارند، متوقف شدیم. اینکه مسئولین و مدیران همیشه می‌خواستند توضیح بدهند که اوضاع هیچ فرقی نکرده و کسی مزاحم مسلمان‌ها نیست، شک ما را بیشتر کرد. مثل فرد گناه‌کاری که می‌خواهد با اصرارکردن های زیادتر، اتهام را از خود دور کند. حتی همان روزها یک ایرانی که در هالیوود فعالیت می‌کرد و قبل از انقلاب در آمریکا جا افتاده بود، در یک مهمانی رسمی و پشت تریبون، کنایه زده بود که من تا ۱۱ سپتامبر حواسم نبود ایرانی هستم، بعد از ۱۱ سپتامبر همه به من یادآوری می‌کنند که من یک ایرانی هستم؛ یعنی رفتار شما با ما خیلی تغییر کرده است. نوشتار: زهرا باقری☺️ ممنون که با ما همراه بودید 💚 •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99
در خلوت ِ ذهن ِ خویش سکوت کن! سکوت زبان ِ هستی ست. بگذار " هستی " سخن بگوید. در سکوت ِ خلوت ِ ذهن ِ خویش، گوش کن.... •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خدایا! مارا ساکنان دائمی کوه پایه های ییلاقی نماز قرار بده... •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
می‌گفت: خدایا، نسلِ ما رو، بچه‌های ما رو جزوِ آدم‌هایِ بی‌تفاوت نسبت به اهل‌بیت قرار نده! نه که دشمن باشن‌ها، نه! حتی بی‌تفاوت هم نباشند. •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99
ذهن و قلبِ ما را آرام کن! ای اراده ات بالاتر از هر پریشانی... •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داغ داغ شب اربعین حرم سیدالشهدا از قاب دوربین ۳۶۰ •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99
اربعین است و جهان یکسره, هیأت شده است حرم یار مهیای زیارت شده است تو که حق به مددش کرده نصیب یاد ما باش دلم یکسره ویران شده است. خط از: استاد باقری •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99
4_5841448005537893818.mp3
16.86M
🎵«سفرة الی الله» ◾️اونایی که امسال قسمتشون شد تا پیاده برن کربلا این مداحی براشون تا آخر عمر خاطره شد... ▪️اگه کربلا بودی یا حتی امسال نتونستی بری، پیشنهاد می‌کنم چشماتو ببند و گوش کن و بعدش با دلت برو و زیارت اربعین بخون التماس دعا🖤 •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ژنرال کشتی فرنگی ایران، پهلوان حمید سوریان🤼‍♂ •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99
گاهی هم باید گوش هایت را بگیری! و تنها به ندایِ قلبت گوش بسپاری... •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حتما ببینید 😭🎥 حالم از شرح غمت افسانه ایست…❤️‍🩹 دیگه تموم شد.. •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢معرفی چندتا اپلیکیشن کاربردی: 1⃣: اپلیکیشن نقاشی دیجیتال 🔸 Tayasui Sketches 2⃣: اپلیکیشن طراحی گرافیک و لوگو 🔸 Canva 3⃣: اپلیکیشن ساخت والپیپر متحرک 🔸 KLWP 4⃣: اپلیکیشن پخش پادکست 🔸 Castbox 5⃣: اپلیکیشن آشپزی و تقویم وعده‌های غذایی 🔸 Whisk •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99
امروز دست ِ خودم را می گیرم با خودم قدم می زنم. خودم را به یک فنجان قهوه ی گرم دعوت میکنم برای خودم شاخه گلی، گلدان ِ کوچکی می خرم... امروز بابت ِ همه ی روزهای ِ رفته از خودم سپاسگزاری می کنم خودم را می بخشم و به خودم قول می دهم همیشه بهترین همراه و یارِ خودم باشم •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99
حرف‌های در گوشـــی👂🏽 2⃣فقط جا مانده‌ها می‌دانند، فقط جا مانده‌ها می‌فهمند، لحظه‌ای را که به خود می‌آیی و می‌بینی همه رفتند و زمان تمام شده و تو مانده‌ای و توهمِ رسیدنی که اسیرت کرده بود و نافرجام مانده ... و آرزو می‌کنی:  که ای کاش یک مُشت خاک بودم! یا لیتنی کُنتُ ترابا.... و این روزها، حال زمین و زمان، برای شرح این رفتن‌ها و این جاماندن‌ها کافی است. •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99
بهتـــرین خودتــان باشید... •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همان حس ناامنی را من هم داشتم؛ البته تقریبا همه در آمریکا به نحوی همین حس را تجربه می‌کردند؛ ولی بعضی از افراد برایشان تحمل پذیر بود. من تصمیم گرفتم با این حس، کاری بکنم. گفتم این حس، یک حس حرکت دهنده است، با این حس چه کار کنم؟ این حس الان مثل یک موتور است. این موتور را کجا خرج کنم و نیرویش را کجا مصرف کنم؟ نگذاشتم این حس سرد شود. گرم نگهش داشتم و نیرویش را به هجرت منتقل کردم. گفتم این حس می‌تواند موتوری برای هجرت باشد. یکی دیگر از مهم‌ترین دلیل های هجرتم هم درک جدیدی بود که همان روزها برایم به‌وجود آمد. مدت‌ها بود من از بیمه و بیمارستان های آمریکا مبلغ زیادی را طلبکار بودم،منتها آن روزها شرایط اقتصادی در آمریکا در یک وضعیت جنگی بود و دولت پول پیمانکارها را با تاخیر می‌داد. طبیعی بود که در دل من حسی به‌وجود آید که کاش زودتر این ماجراها تمام شود و دولت آمریکا به یک آرامش نسبی برسد تا بتواند پول ما را تسویه کند. روزی با خودم فکر کردم آیت چه حس بدی است که من دارم؛ اینکه تو آرزوی دوام سیستمی را داشته باشی که می‌دانی مسیر اشتباهی را انتخاب کرده است و اطمینان داری از محوریت ارزش‌های خودش خارج شده و به نابودی هرچه که با ارزش های او منافات دارد کمربسته؛ چون آمریکایی که ما در سال‌های اول ورودمان با آن مواجه شده بودیم این‌طور نبود. آن روزها در آمریکا اصل بر این بود که همه بی‌گناه بودند، مگر اینکه خلافش ثابت می‌شد؛ اما این روزها دیگر آن ارزش‌های اجتماعی‌اش را هم از دست داده بود. این شد که اطمینان پیدا کردم باید به سرزمینی مهاجرت کنم که اگر برای دوامش آرزو یا تلاش می‌کنم، دچار خسران نباشم. عده‌ای مکزیک را پیشنهاد می‌دادند و عده‌ای دیگر آمریکای جنوبی را؛ اما، راحت‌تر از همه آمدن به ایران بود که هم‌زبانم بودند و از نظر مذهبی هم اکثریتشان هم کیش من بودند. همین که با راحله مطرح کردم او هم خوشحال شد و استقبال کرد. گفت خودش از قبل نیت و نذر کرده بوده که یک روزی به ایران بیاییم و زندگی کنیم. ظاهرا در یک روز خاص دعاهایی به مقداری برنج خوانده و ریخته توی یک کیسه که اتفاقا توی اسباب‌کشی پیدایش کردیم. آن روز راحله گفت پنج سال قبل این نذر را کرده است. یکی دیگر از احساساتی که در ماجرای مهاجرت به ایران در خودم آزمایش کردم، توکلم به خداوند بود. اینکه زندگی مرفه و منظمی مثل زندگی آمریکا را که با وجود همه مشکلاتش باز هم برایمان شناخته شده و نسبتا امن بود، رها کنیم و برویم در سرزمینی که خیلی از مسائلش برایمان مبهم است، کار چندان راحتی نبود؛ اما ، روایتی که آن روزها از امیرالمومنین(ع) خوانده بودم باعث شد راحت‌تر به خداوند توکل کنم. حضرت می‌فرماید: هیچ شهری هیچ مزیتی بر شهر دیگر ندارد، مگر آن شهری که شما بیشترین رشد را در آن داشته باشید. این جمله را در نهج‌البلاغه دیدم و خیلی روی ذهن من تاثیر گذاشت. می‌فهمیدم منظور حضرت در این جمله رشد معنوی است. نوشتار: زهرا باقری☺️ ممنون که با ما همراه بودید 💚 •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99
اتفاق ِ خاصی را جستجو میکنی؟؟ باشد! فقط تا آن لحظه " زندگی " را به تعویق نینداز! هر لحظه در دل ِ خود آرامش و شادی ِ کوچکی دارد، " اکنون"  را بشناس. شادی و آرامشِ همین دم را دریاب و یادت نرود... " زندگی کن" ! •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99