➰طُـــــرّه
صبح در كوچهی ما
منتظر خندهی توست
وقت آن است
كه خورشيد مجدد باشی ...
#ابراهیم_فراهانی
شعر و ادب فارسی(طُـــــܝܘ)👇👇
@Torreh_Poem
☘#ضربالمثل
حافظ از باد خزان در چمن دَهر مرنج
فکر معقول بفرما، گل بی خار کجاست
━━━━━━━━━━━
📎معنی
ای حافظ، در دنیا از جدایی و هجران ناراحت نباش. فکر معقول این است که هیچ گلی بی خار نیست.
معقول: عاقلانه
منظور از باد خزان: جدایی و هجران
منظور از چمن دهر: دنیاست
📝یعنی واقعیتهای جهان را بپذیر؛ زیرا که گل بی خار و شادی بدون غم در دنیا وجود ندارد.
شعر و ادب فارسی(طُـــــܝܘ)👇👇
@Torreh_Poem
رفتی و در رکابت دل رفت و صبر و دانش
بازآ که نیم جانی بهر نثار دارم ...
#سعدی
@Torreh_Poem
➰طُـــرّه
یک بار هم ای عشق من! از عقل مَیَندیش
بگذار که دل حل بکند مسئله ها را
#محمد_علی_بهمنی
شعر و ادب فارسی(طُـــــܝܘ)👇👇
@Torreh_poem
➰طُـــــرّه
هرکه باعشق براین
دایره پیوسته سلام
مهرجویانه بدین قافله
دلبسته سلام
عشق رازیست که در
ژرف دل دریاییست
از دل و دیده به
هر لوءلوء سربسته سلام
🌸روزتون پر از ترنم عشق وزیبایی🌸
شعر و ادب فارسی(طُـــــܝܘ)👇👇
@Torreh_Poem
#غزل
دمی از خاک با شوق تجلی سر برآوردن
نمیارزد به عمری خاک عالم بر سر آوردن
من از شرمندگی چون لاله های واژگون عمریست
به سوی آسمانم نیست روی سر برآوردن
کسی باور نخواهد کرد اعجاز تو را ای عشق
برای "خودپرستان" تا به کی "پیغمبر" آوردن
تو خضر واقف از غیبی و من موسای بی صبرم
چه دشوار است از کار تو ای دل سر درآوردن
بپرسید از کمانداران ابرویش چرا باید
به قصد کشتن یک نیمهجان صد لشکر آوردن
به غیر از وعدهی پاییز معنایی نخواهد داشت
برای باغ پیغام بهاری دیگر آوردن
یکی از پیله ها لرزید ، چشم شمع ها روشن!
مبارک باد ! از پروانه ها خاکستر آوردن
#فاضل_نظری
شعر و ادب فارسی(طُـــــܝܘ)👇👇
@Torreh_Poem
➰طُـــــرّه
رفـتـی و بَـعـد تـو بـر پـنـجـره بـاران زده است
بی سبب نیست که مردی به خیابان زده است
#سعید_شیروانی
شعر و ادب فارسی(طُـــــܝܘ)👇👇
@Torreh_Poem
➰طُـــــرّه
می خــواهــمت
چنان که
شــبِ خســـته
خــواب را
#قیصر_امین_پور
@Torreh_Poem
➰طُـــــرّه
رسالتت نه فقط صاحب پسر شدن است
تو را کنار علی شأنِ همسفر شدن است
بزرگ مادرِ ماهِ همیشه کامل عشق!
هنوز نور تو در حال بیشتر شدن است
#کاظم_بهمنی
#وفات_حضرت_ام_البنین
شعر و ادب فارسی(طُـــــܝܘ)👇👇
@Torreh_Poem
ای که بوی باران شکفته در هوایت
یاد از آن بهاران که شد خزان به پایت
شد خزان به پایت بهار باور من
سایه بانِ مِهرت نمانده بر سر من
جز غمت ندارم به حالِ دل گواهی
ای که نور چشمم در این شب سیاهی
چشم من به راهت همیشه تا بیایی
باغ من ، بهارم ، بهشت من کجایی؟
جانِ من کجایی ؟
کجایی ؟ که بی تو دل شکسته ام
سر به زانوی غم نهاده ام
به گوشه ای نشسته ام
آتشم به جان و خموشم
چو نایِ مانده از نوا
مانده با نگاهی به راهی
که می رود به ناکجا
ای گل آشنا بیا
بیقرارم بیا
جانِ من کجایی ؟
وای از این غم جدایی ...
#قیصر_امین_پور
#موسیقی
#امام_زمان
@Torreh_Poem
با گوش سپردن به این شعر زیبا خودتان را به تجربه لذتی بینهایت دعوت کنید 👇👇👇
قیصر امین پور-صبا.m4a
1.67M
دکلمه شعر زیبای" وای از این غم جدایی" از زنده یاد قیصر امین پور با صدای صبا
#صبا
#قیصر_امین_پور
@Torreh_Poem
خبر آمدنت آمده، از راه بیا
سر بزن از دلِ یک جمعهی ناگاه بیا
ماه کامل نشود تا تو نیایی آقا
تا که کامل بشود نیمهی این ماه، بیا
عهد کردیم و شکستیم و گذشتی صدبار
باز هم با دل آلودهی ما راه بیا
نفسآلوده زمینگیرِ گناهیم، ولی
دیگر از دست همه خسته شدیم، آه! بیا
راهگمکردهی این جادهی پر پیچ و خمیم
ای هدایتگر هر بندهی گمراه، بیا
چاهِ غفلت شده سهم همهی ما بیتو
یوسف قافله! یک سر به لب چاه بیا
جمعهها رفت، ولی جمعهی موعود نشد
جمعهها میرود ای جمعهی دلخواه بیا
گفت شاعر "خبر آمد خبری در راه است"
خبر آمدنت آمده، از راه بیا...
#مجتبی_خرسندی
#امام_زمان
@Torreh_Poem
➰طُـــــرّه
میوزی همچون نسیمی در رواق چشم من
ای نسیم صبحگاهم صبح زیبایت بخیر
#عباس_جواهری_رفیعی
#صبح_بخیر🌸
شعر و ادب فارسی(طُـــــܝܘ)👇👇
@Torreh_Poem
به بهانهٔ روز بزرگداشت «خواجوی کرمانی» آشنا بشیم با این شاعر بزرگ که درموردش چنین گفتهاند:
استاد سخن سعدیست پیش همه کس اما
دارد ســخن حافــظ طرز ســخن خواجــو
━━━━━━━━━━━
کمالالدین ابوالعطاء محمودبن علیبن محمود، معروف به «خواجوی کرمانی» سال ۶۸۹ هجری قمری در کرمان به دنیا آمد.
خواجوی کرمانی به نخلبند شاعران نیز شهرت دارد.
او در دوران جوانی خود جدا از کسب دانشهای معمولِ روزگار، مسافرت را نیز پیشه نموده و پس از بازگشت از این سفرهای طولانی در شیراز اقامت گزید.
خواجو، لقبهایی مانند خلاق المعانی و ملک الفضلا نیز داشته است. او در نیمهٔ سدهٔ هشتم هجری در شهر شیراز درگذشت.
شعر خواجوی کرمانی شعری عرفانی است. مضامین عرفانی در غزلیات وی صریحاً بیان میشود امّا در این اشعار که بر شاعران بعدی خود مانند حافظ تأثیرگذار هم بوده مبارزه با زهد و ریا و بیاعتباری دنیا و مافیها از موارد قابل ذکر است.
از آثار خواجو: کمال نامه، گوهر نامه و گل و نوروز
#خواجوی_کرمانی
#زندگینامه
شعر و ادب فارسی(طُـــــܝܘ)👇👇
@Torreh_Poem
زتو دیده چون بدوزم که توئی چراغ دیده
ز تو کِی کنار گیرم که تو در میان جانــــی
#خواجوی_کرمانی
شعر و ادب فارسی(طُـــــܝܘ)👇👇
@Torreh_Poem
#واژه_شناسی
#ریشه_یابی
زِپرتی واژه روسی Zeperti به معنی زندانی است و بهره گیری از آن، یادگار زمان قزاقهای روسی در ایران است. در آن دوران هرگاه سربازی به زندان میافتاد، دیگران میگفتند: زپرتی شد.این واژه کم کم این معنی را به خود گرفت که کار و بار کسی خراب شده و اوضاعش دیگر به هم ریخته است.
شعر و ادب فارسی(طُـــــܝܘ)👇👇👇
@Torreh_Poem
➰طُـــــرّه
نه وصلت دیده بودم کاشکی ای گل نه هجرانت
که جانم در جوانی سوخت ای جانم به قربانت
تحمل گفتی و من هم که کردم سالها اما
چقدر آخر تحمل بلکه یادت رفته پیمانت
#شهریار
@Torreh_Poem
ای سحرخیزتر از صبح! بیَفشان مویت
که نسیم از دَمِ گیسوی تو جان میگیرد
#مریم_رضایی
شعر و ادب فارسی(طُـــــܝܘ)👇👇
@Torreh_Poem
📖حکایت فرار مردی از دست عزرائیل🤔
روزی حضرت سلیمان نبی در سرای خویش نشسته بود که مردی سراسیمه از در درآمد. سلام کرد و بر دامن حضرت سلیمان چنگ انداخت که به دادم برس. حضرت سلیمان با تعجب به چهره آن مرد نگریست و دید که روی آن مرد از پریشانحالی زرد شده و از شدت ترس می لرزد.
حضرت سلیمان از او پرسید تو کیستی؟ چه بر سر تو آمده است که چنین ترسان و لرزانی؟
مرد به گریه در آمد و گفت که در راه بودم، عزرائیل را دیدم و او نگاهی از غضب به من انداخت و من از ترس چون باد گریختم و به نزد تو آمدم تا از تو یاری بطلبم. از تو خواهشی دارم که به باد فرمان دهی تا مرا به هندوستان ببرد!
حضرت سلیمان لحظه ای به فکر فرو رفت و فرمود: می پذیرم، به باد می گویم که تو را در چشم به هم زدنی به هندوستان برساند.
آن روز گذشت و دیگر روز سلیمان نبی حضرت عزرائیل را دید و به او گفت: این چه کاری است که با بندگان خدا می کنی، چرا به آنها با خشم و غضب می نگری؟ دیروز مرد بیچاره ای را ترسانده ای و رویش زرد شده بود و می لرزید. به نزد من آمده و کمک می طلبید.
عزرائیل گفت: دانستم که کدام مرد را می گویی. آری من دیروز او را در راه دیدم ولی از روی خشم و غضب به او نگاه نکردم، بلکه از روی تعجب او را نگریستم.
عزرائیل ادامه داد: تعجب من در این بود که از خداوند برای من فرمان رسیده بود تا که جان آن مرد را در هندوستان بگیرم. در حالی که او را اینجا می دیدم...
از که بگریزیم؟ از خود؟ ای محال
از که برباییم؟ از حق؟ ای وبال
#حکایت_مثنوی
#مولانا
شعر و ادب فارسی(طُـــــܝܘ)👇👇
@Torreh_Poem
➰طُـــــرّه
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان یافت همانندش را
#کاظم_بهمنی
شعر و ادب فارسی(طُـــــܝܘ)👇👇
@Torreh_Poem
➰طُـــرّه
نهان چگونه نگه دارمت ز چشم رقیب
چقدر راهزن اینجاست بین همسفران
#فاضل_نظری
@Torreh_poem
➰طُـــــرّه
ای نفس صبحدم گر نهی آنجا قدم
خسته دلم را بجو، در شکن موی دوست
جان بفشانم زشوق، در ره بادصبا
گر برساند به ما، صبح دمی بوی دوست
#امیرخسرو_دهلوی
#صبح_بخیر😊
@Torreh_Poem