eitaa logo
شعر و ادب فارسی (طُـــــܝ‌ܘ)
2.6هزار دنبال‌کننده
366 عکس
8 ویدیو
0 فایل
اینجا جاییست برای اندیشه و خیال شاعرانه... با من بنوش ای غمِ جامانده در دلم یک شعر -یک خیالِ مصوّر- به جای چای... ارتباط با ادمین: @torreh_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
حافظ از باد خزان در چمن دَهر مرنج فکر معقول بفرما، گل بی خار کجاست ‏━━━━━━━━━━━ 📎معنی ای حافظ، در دنیا از جدایی و هجران ناراحت نباش. فکر معقول این است که هیچ گلی بی خار نیست. معقول: عاقلانه منظور از باد خزان: جدایی و هجران منظور از چمن دهر: دنیاست 📝یعنی واقعیت‌های جهان را بپذیر؛ زیرا که گل بی خار و شادی بدون غم در دنیا وجود ندارد. شعر و ادب فارسی(طُـــــܝ‌ܘ)👇👇 @Torreh_Poem
رفتی و در رکابت دل رفت و صبر و دانش بازآ که نیم جانی بهر نثار دارم ... @Torreh_Poem
➰طُـــرّه یک بار هم ای عشق من! از عقل مَیَندیش بگذار که دل حل بکند مسئله ها را شعر و ادب فارسی(طُـــــܝ‌ܘ)👇👇 @Torreh_poem
➰طُـــــرّه هرکه باعشق براین دایره پیوسته سلام مهرجویانه بدین قافله دلبسته سلام عشق رازیست که در ژرف دل دریاییست از دل و دیده به هر لوءلوء سربسته سلام 🌸روزتون پر از ترنم عشق وزیبایی🌸 شعر و ادب فارسی(طُـــــܝ‌ܘ)👇👇 @Torreh_Poem
دمی از خاک با شوق تجلی سر برآوردن نمی‌ارزد به عمری خاک عالم بر سر آوردن من از شرمندگی چون لاله های واژگون عمری‌ست به سوی آسمانم نیست روی سر برآوردن کسی باور نخواهد کرد اعجاز تو را ای عشق برای "خودپرستان" تا به کی "پیغمبر" آوردن تو خضر واقف از غیبی و من موسای بی صبرم چه دشوار است از کار تو ای دل سر درآوردن بپرسید از کمانداران ابرویش چرا باید به قصد کشتن یک نیمه‌جان صد لشکر آوردن به غیر از وعده‌ی پاییز معنایی نخواهد داشت برای باغ پیغام بهاری دیگر آوردن یکی از پیله ها لرزید ، چشم شمع ها روشن! مبارک باد ! از پروانه ها خاکستر آوردن شعر و ادب فارسی(طُـــــܝ‌ܘ)👇👇 @Torreh_Poem
➰طُـــــرّه رفـتـی و بَـعـد تـو بـر پـنـجـره بـاران زده است بی سبب نیست که مردی به خیابان زده است شعر و ادب فارسی(طُـــــܝ‌ܘ)👇👇 @Torreh_Poem
➰طُـــــرّه می خــواهــمت چنان که شــبِ خســـته خــواب را @Torreh_Poem
➰طُـــــرّه رسالتت نه فقط صاحب پسر شدن است تو را کنار علی شأنِ همسفر شدن است بزرگ مادرِ ماهِ همیشه کامل عشق! هنوز نور تو در حال بیشتر شدن است شعر و ادب فارسی(طُـــــܝ‌ܘ)👇👇 @Torreh_Poem
ای که بوی باران شکفته در هوایت یاد از آن بهاران که شد خزان به پایت شد خزان به پایت بهار باور من سایه بانِ مِهرت نمانده بر سر من جز غمت ندارم به حالِ دل گواهی ای که نور چشمم در این شب سیاهی چشم من به راهت همیشه تا بیایی باغ من ، بهارم ، بهشت من کجایی؟ جانِ من کجایی ؟ کجایی ؟ که بی تو دل شکسته ام سر به زانوی غم نهاده ام به گوشه ای نشسته ام آتشم به جان و خموشم چو نایِ مانده از نوا مانده با نگاهی به راهی که می رود به ناکجا ای گل آشنا بیا بیقرارم بیا جانِ من کجایی ؟ وای از این غم جدایی ... @Torreh_Poem با گوش سپردن به این شعر زیبا خودتان را به تجربه لذتی بی‌نهایت دعوت کنید 👇👇👇
قیصر امین پور-صبا.m4a
1.67M
دکلمه شعر زیبای" وای از این غم جدایی" از زنده یاد قیصر امین پور با صدای صبا @Torreh_Poem
خبر آمدنت آمده، از راه بیا سر بزن از دلِ یک جمعه‌ی ناگاه بیا ماه کامل نشود تا تو نیایی آقا تا که کامل بشود نیمه‌ی این ماه، بیا عهد کردیم و شکستیم و گذشتی صدبار باز هم با دل آلوده‌ی ما راه بیا نفس‌آلوده زمین‌گیرِ گناهیم، ولی دیگر از دست همه خسته شدیم، آه! بیا راه‌گم‌کرده‌ی این جاده‌ی پر پیچ و خمیم ای هدایتگر هر بنده‌ی گمراه، بیا چاهِ غفلت شده سهم همه‌ی ما بی‌تو یوسف قافله! یک سر به لب چاه بیا جمعه‌ها رفت، ولی جمعه‌ی موعود نشد جمعه‌ها می‌رود ای جمعه‌ی دلخواه بیا گفت شاعر "خبر آمد خبری در راه است" خبر آمدنت آمده، از راه بیا... @Torreh_Poem
➰طُـــــرّه می‌وزی همچون نسیمی در رواق چشم من ای نسیم صبحگاهم صبح زیبایت بخیر 🌸 شعر و ادب فارسی(طُـــــܝ‌ܘ)👇👇 @Torreh_Poem
به بهانهٔ روز بزرگداشت «خواجوی کرمانی» آشنا بشیم با این شاعر بزرگ که درموردش چنین گفته‌اند: استاد سخن سعدیست پیش همه کس اما دارد ســخن حافــظ طرز ســخن خواجــو ‏━━━━━━━━━━━ کمال‌الدین ابوالعطاء محمودبن علی‌بن محمود، معروف به «خواجوی کرمانی» سال ۶۸۹ هجری قمری در کرمان به دنیا آمد. خواجوی کرمانی به نخل‌بند شاعران نیز شهرت دارد. او در دوران جوانی خود جدا از کسب دانش‌های معمولِ روزگار، مسافرت را نیز پیشه نموده و پس از بازگشت از این سفرهای طولانی در شیراز اقامت گزید. خواجو، لقب‌هایی مانند خلاق المعانی و ملک الفضلا نیز داشته است. او در نیمهٔ سدهٔ هشتم هجری در شهر شیراز درگذشت. شعر خواجوی کرمانی شعری عرفانی است. مضامین عرفانی در غزلیات وی صریحاً بیان می‌شود امّا در این اشعار که بر شاعران بعدی خود مانند حافظ تأثیرگذار هم بوده مبارزه با زهد و ریا و بی‌اعتباری دنیا و مافیها از موارد قابل ذکر است. از آثار خواجو: کمال نامه، گوهر نامه و گل و نوروز شعر و ادب فارسی(طُـــــܝ‌ܘ)👇👇 @Torreh_Poem
زتو دیده چون بدوزم که توئی چراغ دیده ز تو کِی کنار گیرم که تو در میان جانــــی شعر و ادب فارسی(طُـــــܝ‌ܘ)👇👇 @Torreh_Poem
زِپرتی واژه روسی Zeperti به معنی زندانی است و بهره گیری از آن، یادگار زمان قزاق‌های روسی در ایران است. در آن دوران هرگاه سربازی به زندان می‌افتاد، دیگران می‌گفتند: زپرتی شد.این واژه کم کم این معنی را به خود گرفت که کار و بار کسی خراب شده و اوضاعش دیگر به هم ریخته است. شعر و ادب فارسی(طُـــــܝ‌ܘ)👇👇👇 @Torreh_Poem
➰طُـــــرّه نه وصلت دیده بودم کاشکی ای گل نه هجرانت که جانم در جوانی سوخت ای جانم به قربانت تحمل گفتی و من هم که کردم سال‌ها اما چقدر آخر تحمل بلکه یادت رفته پیمانت @Torreh_Poem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای سحرخیزتر از صبح! بیَفشان مویت که نسیم از دَمِ گیسوی تو جان می‌گیرد شعر و ادب فارسی(طُـــــܝ‌ܘ)👇👇 @Torreh_Poem
📖حکایت فرار مردی از دست عزرائیل🤔 روزی حضرت سلیمان نبی در سرای خویش نشسته بود که مردی سراسیمه از در درآمد. سلام کرد و بر دامن حضرت سلیمان چنگ انداخت که به دادم برس. حضرت سلیمان با تعجب به چهره آن مرد نگریست و دید که روی آن مرد از پریشان‌حالی زرد شده و از شدت ترس می لرزد. حضرت سلیمان از او پرسید تو کیستی؟ چه بر سر تو آمده است که چنین ترسان و لرزانی؟ مرد به گریه در آمد و گفت که در راه بودم، عزرائیل را دیدم و او نگاهی از غضب به من انداخت و من از ترس چون باد گریختم و به نزد تو آمدم تا از تو یاری بطلبم. از تو خواهشی دارم که به باد فرمان دهی تا مرا به هندوستان ببرد! حضرت سلیمان لحظه ای به فکر فرو رفت و فرمود: می پذیرم، به باد می گویم که تو را در چشم به هم زدنی به هندوستان برساند. آن روز گذشت و دیگر روز سلیمان نبی حضرت عزرائیل را دید و به او گفت: این چه کاری است که با بندگان خدا می کنی، چرا به آنها با خشم و غضب می نگری؟ دیروز مرد بیچاره ای را ترسانده ای و رویش زرد شده بود و می لرزید. به نزد من آمده و کمک می طلبید. عزرائیل گفت: دانستم که کدام مرد را می گویی. آری من دیروز او را در راه دیدم ولی از روی خشم و غضب به او نگاه نکردم، بلکه از روی تعجب او را نگریستم. عزرائیل ادامه داد: تعجب من در این بود که از خداوند برای من فرمان رسیده بود تا که جان آن مرد را در هندوستان بگیرم. در حالی که او را اینجا می دیدم... از که بگریزیم؟ از خود؟ ای محال از که برباییم؟ از حق؟ ای وبال شعر و ادب فارسی(طُـــــܝ‌ܘ)👇👇 @Torreh_Poem
➰طُـــــرّه تو همانی که دلم لک زده لبخندش را او که هرگز نتوان یافت همانندش را شعر و ادب فارسی(طُـــــܝ‌ܘ)👇👇 @Torreh_Poem
➰طُـــرّه نهان چگونه نگه دارمت ز چشم رقیب چقدر راهزن اینجاست بین همسفران @Torreh_poem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
➰طُـــــرّه ای نفس صبحدم گر نهی آنجا قدم خسته دلم را بجو، در شکن موی دوست جان بفشانم زشوق، در ره بادصبا گر برساند به ما، صبح دمی بوی دوست 😊 @Torreh_Poem
🌻 ‏━━━━━━━━━━━ : «مَنْ فَعَلَ مَا لَزِمَهُ مِنْ اَمْرِ الْمُؤْمِنِینَ بَاهَی اللهُ تَعَالَی بِهِ وَ مَلائِکَتُهُ » هر کس وظایف خود را نسبت به مؤمنان انجام دهد خداوند و فرشتگان به او مباهات می کنند. مستدرک الوسائل/ ج 2/ ص 413 ‏┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄ در حق برادران مراعات خوش است شب با غزل و اشک و مناجات خوش است از سوی ملائک و خداوند کریم بر بنده ی اینچنین، مباهات خوش است @Torreh_Poem