همیشه از خودتان بپرسید: چرا رفیق هم‌کلاسم را به کارخانهٔ قالی‌بافی فرستادند؟ چرا بعضی‌ها دزدی می‌کنند؟ چرا این‌جا و آن‌جا جنگ و خون‌ریزی وجود دارد؟ بعد از مردن، چه می‌شوم؟ پیش از زندگی چه بوده‌ام؟ دنیا آخرش چه می‌شود؟ جنگ و فقر و گرسنگی چه روزی تمام خواهد شد؟ و هزاران هزار سؤال دیگر باید بکنید تا اجتماع و دردهایش را بشناسید. 📚از #کتاب کچل کفترباز | نوشته‌‌ی صمد بهرنگی - #کتاب_توییت (هر شب یک بخش از یک کتاب) ➺ @Twitter_eita

💢 معاونش در گوشش میگه : قربان اون پهپاد ها انتحاری هستن، ما سرنگونشون نکردیم 😂😂 🗣 «زیر خاکی» ➺ @Twitter_eita

منم موافقم فقط اول از تو شروع کنیم. 🗣مرضیه سادات آل‌ایوب ➺ @Twitter_eita

زمینی که امروز زیر پات بود شاید فردا صبح سقف مزارت باشه پس شریف زندگی کن..!!! 🗣 samira ➺ @Twitter_eita

#نخجوان_پاره_تنم چندروزی هست مردم حاضر در نخجوان درخواست الحاق به ایران رو دارند با این هشتگ از اونها حمایت کنیم. ➺ @Twitter_eita

وقتی میخوای شعار زن زندگی آزادی بنویسی و مامور کلانتری جلو پات سبزمیشه 😂 ➺ @Twitter_eita

قابل توجه اون دسته از پسرایی که یه تیکه از موی سرشونو رنگ میکنن؛ شما تنها نیستید، تو روستای ما واسه اینکه گوسفندا گُم نشن یه تیکه از پَشم‌ اونارو رنگ میزنن😂 🗣 حاج بابک ➺ @Twitter_eita

لفاظی جدید مولوی عبدالحمید علیه مقام معظم رهبری! ➺ @Twitter_eita

🔴سوال خبرنگار از زلنسکی؛ آیا می‌توانید از اوکراین دربرابر پهپادها دفاع کنید؟! پاسخ زلنسکی: .... ➺ @Twitter_eita

#چالش_ایتا_توییت تا الان ۴ تا چالش داشتیم داخل کانال، دو چالش طنز و دو چالش تحلیلی - سیاسی، الان نوبت سومین چالش طنز هست. #هدف چالش های ما؟ با توجه به فیلترینگ شبکه های مختلف دوست داریم کانال متنوع و جذاب و #کاربر_محور باشه تا بخشی از نیاز به سرگرمی افراد در فضای مجازی رو بصورت سالم و حلال برطرف کنیم. گاهی به سمت تحلیل و بحث سیاسی میریم و گاهی هم شوخی و خنده☺️💐 چالش امروزمون چیه؟ یک خاطره‌ی کوتاه طنز یا یک سوتی بامزه خودتون رو برای ما بفرستید تا بعضی از اونهارو به مرور داخل کانال قرار بدیم. 👇👇 id: @Farakhanadv

هشدار دوباره ایران به الهام علی‌اف که از شبکه بین‌المللی سحر پخش شد! + من بعنوان یک کُرد زبان خیلی به این ویدیو افتخار کردم و مطمئن هستم شما هم خیلی لذت خواهید برد. ➺ @Twitter_eita

این که میگن تعارف اومد نیومد داره واقعاً راسته ۱۰ سال پیش ما یک موتور داشتیم و با همسر و پسرم رفته بودیم بازار در راه برگشت معلم پسرم رو دیدم که خرید زیادی کرده بود بعد از احوالپرسی تعارف کردم و گفتم برسونیم شمارو معلم پسرم تشکر کرد و گفت ممنون تاکسی میگیرم و میرم و من خداحافظی کردم و برگشتیم تا برویم پارکینگ و سوار موتور بشویم و برگردیم منزل که بعد از چند دقیقه معلم پسرم رو پشت سرمون دیدم که من رو صدا میزنه و میگه که من هم با شما می آیم اونجا بود که من از خجالت آب شدم و به این مثل که تعارف آمد نیامد داره فکر کردم و با کمال شرمندگی به او گفتم ما موتور داریم و ایشون هم خندید و من هم خندیدم و بعد هم گفت شما با موتور به من تعارف کردی که برسونیم شمارو؟ اونجا دیگه هیچی نگفتم و خداحافظی کردم اما اون شب تا خونه که رسیدیم به کارم خندیدیم روی موتور اینقدر به کارم خندیدیم که نزدیک بود بخوریم زمین پسرم هم میگفت مامان خوب شد که امسال معلم ما نیست وگرنه با من لج می کرد و نمره هامو صفر میداد 😂😂 ➺ @Twitter_eita