🔹#گزارش درس غرب شناسی
🔹استاد سیدمجتبی امین جواهری
🔹جلسه بیست و هشتم
🔹 مقدمه ای برای مطالعه ی حکمت عملی و عقل عملی کانت
✍️تنظیم از: سید مهدی شاهمیری
🔸باید قبل از آنکه وارد مطالعه ی حکمت عملی و عقل عملی کانت شویم توضیحی در مورد لیبرالیسم بیان شود:
🔻اینطور نیست که #لیبرالیسم از کانت شروع شود. این یک مفهوم است که در معنای اولیه در توضیح مسائل سیاسی اجتماعی و مخصوصا اقتصاد ، جامعه برابر و آزادی فردی بوجود آمده و به خصوص تحت تأثیر فضای پروتستان بود و کم کم در لیبرالیسم نوین تبدیل میشود به مالکیت خصوصی که پدر آن #جان _لاک است.
🔻در جلسه قبل در مورد حاکمیت عقل گفتیم که در واقع یک لایه ی فلسفی برای آزادی بیان کردیم . مسأله این است که با توجه به اینکه «آیا علت ایجاد فلسفه ها شرایط سیاسی و اجتماعی است یا برعکس؟» میخواهیم ببینیم با توجه به اینکه در ذات اندیشه کانت یک عقلانیتی هست که یک شرافتی برای انسان به ارمغان میاورد که خودش آمر خودش باشد و آزاد است چون خودش امر و نهی میکند؛ حالا اگر من خودم تصمیم گرفتم کاری کنم با اینکه از طرف خودم مورد امر واقع شده ام، آزاد هستم؟ در جواب میگوییم: بله ! آزادم.
🔻کانت میگوید عقل یک باید کلان ساخت و چون ما به دعوت عقل عمل میکنیم ما آزاد هستیم اصلا قبل از اینکه کانت اینهارا بیان کند، جامعه ی اروپایی دارد از تسلط کلیسا خارج میشود و یک مذهب بازتری به نام پروتستان آمده و سیستم ارباب رعیتی (#فئودالیسم) دارد کنار میرود و انسان ها دارند مالکیت به دست میاورند و مسأله #مالکیت_خصوصی در حال جدی شدن است.
❔سؤال: آیا این مالکیت خصوصی در مقابل نظریه کمونیست هاست که میگویند کل اموال برای دولت است؟
جواب:
🔸آن ماجرا چون هنوز دوگانه #ماتریالیسم و لیبرالیسم مدرن شکل نگرفته هنوز بوجود نیامده. اول لیبرالیسم میاید #فرد_گرایی را نهادینه میکند و بعد مقابل آن روح جمعی به صورت آنتی تز برای فردگرایی وارد کار میشود. خود #کمونیسم و #سوسیالیسم یک مفهوم مدرن است که نمیتوان آن را مساوی مفهوم ارباب رعیتی بگذارید چون آنجا ما چیزی به نام دولت نداریم. در فئودالیسم در مقابل فرد، سیستم ارباب رعیتی است اما در اینجا وقتی میگوییم فرد، در مقابلش #دولت است.
🔻الان اسلام میگوید هرکس بتواند زمینی را احیا کند، زمین برای خودش است. اما الان دولت اجازه همچین کاری را نمیدهد. دولت میگوید من نماینده همه مردم هستم و این زمین ها برای دولت است و دولت برای مردم است پس این زمین ها برای همه ی مردم است و فرد نمیتواند در آنها دست ببرد.
سوالی که پیش میاید این است که آیا ما در عالم، مالکی به نام جامعه داریم؟
مفهوم دولت و ملت، یک مفهوم مدرن است که در زمان رضا شاه به ایران وارد شد و این سؤالها برای بعد از به وجود آمدن دولت است.
🚦 @Westernstudies
🔷 #گزارش درس غرب شناسی
🔷استاد سید مجتبی امین جواهری
🔷جلسه بیست و نهم
🔷هگل و نظریه تکامل
✍تنظیم از: محمدمحسن دهنوی
پس از معرفی کانت توضیحات راجع به نگاه سیاسی و اجتماعی متفکرین ارائه شد.
آزادی، خودمحوری و بعضاً ریشهاش را توضیح دادیم.
جهت آشنایی با مکاتب به سراغ هگل میرویم؛
ما نسبت به این افراد مدعی نیستیم به خلاف ملاصدرا که مدعی بود.
🔅طرح کلی اندیشه هگل:
چون بازگشت مکاتب غربی اخیر به اندیشه هگل است از آن بحث میکنیم، فلسفه هگل را باز نمیکنیم یکی از دلایل این کار پیچیدگی آن است.
🔆شهید مطهری در نقد اندیشه غرب هگل:
روی ایده هگل مانور نمیدهیم ولی آثاری که هگل بر جای گذاشت را مرور میکنیم.
❇️هگل
مقدمه اول) ذهن و عین دو اثر از وجود است.
یک شیء در ذهن، یک اثر ذهنی و یک اثر عینی دارد.
ذهن و عین دو خوانش از حقیقتند ما به ایده مطلق میرسیم.
مقدمه دوم) روش هگل دیالکتیک است که بازگشتش به هراکلیتوس است.
❇️دیالکتیک چیست؟
دیالکتیک از ضرب دو متناقض و تولید سنتز جدید میباشد.
تمام شناخت ما و حقیقت عالم نشانه سیر است.
تز (ایده) × آنتی تز = سنتز (حاصل ترکیب تز و آنتی تز)
مثال:
(وجود) داشتن چیست؟
در ذهن هیچ چیز نمیآید، هگل میگوید: وجود همان عدم است.
وجود (تز) عدم (آنتی تز) = تکامل یا شدن (سنتز)
واقعیت چیزی غیر تکامل نیست.
تکامل تز قرار میگیرد برای آنتی تز دیگری و این روند ادامه دارد.
نظریه تکامل)
اولین نتیجه روش هگل این میباشد که هیچ چیز ثابتی نداریم.
🔆شهید مطهری میگوید: هگل دو جریان به جای میگذارد
۱.ایده آلیسم: هگلی های کهن - دست راستیها - معناگرایان
۲.ماتریالیسم: هگلی های جوان - دست چپیها - ماده گرایان
ماتریالیسم دیالکتیک
هر کدام از این دو شاخه امتداد سیاسی و اجتماعی دارند.
کتاب مقدمه بر جهانبینی اسلامی جلد ۲ جهان بینی توحیدی صفحه ۴۴ توضیح رئالیسم
ماتریالیسم و ایده آلیسم در حال توضیح یگانگی در انسانند.
🚦@Westernstudies
🔹گزارش درس غرب شناسی
🔹استاد سید مجتبی امین جواهری
🔹جلسه سی ام
🔹موضوع: شرح دو قطب ایده آلیسم و ماتریالیسم
✍تنظیم از: سید مهدی شاهمیری
⭕️ در جلسات قبل این نکته مطرح شد که در فلسفه هگل چیزی به نام ذهن و عین وجود ندارد و حتی هگل همان نومن و فنومن را هم کنار گذاشت
آنچه هست همانیست که میشناسیم و آنچه نیست همانیست که نمیشناسیم
❗️نکته: تفاوت مکتب امام و علامه با مکاتب قبلی خود این است که مکاتب قبلی هر کدام دارای نقص هایی بودند که همان ها موجب زمین خوردنشان شد. مثلا مشروطه نمیتوانست جو معنوی و عرفانی راه بیندازد اما در مکتب امام بود که مسائلی مثل شهادت و جان دادن در راه اقامه دین معنی گرفت و ارزش پیدا کرد؛ چون اقامه دین طور دیگری تفسیر شد.
❔چرا ما داریم بحث یگانگی انسان را بررسی میکنیم؟
🔰بیان شد که یک ایده آلیسم(اصالت معنا) داریم و یک ماتریالیسم(اصالت ماده)
🔸ماتریالیست ها میگویند انسان ها یک روح جمعی دارند که هر تصمیمی گرفته میشود طبق این روح جمعی است. اما وقتی مالکیت شخصی بوجود میآید فردیت به وجود میآید و از آن روح جمعی خارج میشوند. حالا اگر مالکیت فردی از انسان گرفته شود همه به روح جمعی برمیگردند. و در این حالت دیگر شخصی مالک چیزی نیست تا اختلافات طبقاتی بوجود بیاید. دولت نیز مسئول اجرای این مالکیت جمعی است. سوسیال یعنی جامعه و به سیستم امتداد اجتماعی اینها میگویند سوسیالیسم. آرمان اینها عدالت است و عدالت را به تساوی بودن تفسیر کرده اند. همچنین میگویند برای از بین بردن مالکیت فردی باید طبقه فقیر بر علیه طبقه ثروتمند انقلاب کند تا تساوی شکل بگیرد. اما این مشکل بوجود میآید که خود طبقه فقیر وقتی به قدرت رسید باز همان آش است و همان کاسه و دوباره نیاز به یک انقلاب است که چرخه تز آنتی تز و سنتر همینطور ادامه دارد.
🔹ایده آلیسم (لیبرالیسم) در مقابل میگوید: چرا میخواهید مالکیت را لغو کنید؟ بجای اینکه ماده را به صورت مساوی تقسیم کنید بیایید تعلق به ماده را بردار. اینها میگویند چیزی به نام جامعه وجود ندارد. اینها میگویند خصوصی سازی و آزادی حد اکثری. عدالت را نیز آزادی معنا میکنند. به همین دلیل است که روانشناسی علمی است که کاملا مربوط به ایده آلیسم است. این آزادی در اقتصاد میشود بازار آزاد و خصوصی سازی و تقویت سرمایه داری.
🚦@Westernstudies
🔹گزارش درس غرب شناسی
🔹استاد سید مجتبی امین جواهری
🔹جلسه سی ویکم
🔹پرسش و پاسخ درباره جهان بینی و ایدئولوژی و مسائلی در این زمینه.
✍️تنظیم از: امیر مهدی هیزجی
◾️نکته: فرق بین جهانبینی و ایدئولوژی: جهان بینیازهست ها و نیست ها بحث میکند و ایدئولوژی از بایدها و نبایدها برای مثال در ماتریالیسم خود ماتریالیسم جهانبینی و ایدئولوژی آنها سوسیالیسم یا کمونیستی است و امکان دارد که شخصی جهانبینیاش با ایدئولوژیاش تفاوت داشته باشد مثلاً جهانبینیاش اسلامی باشد ولی ایدئولوژیاش سوسیالیستی مثل دکتر شریعتی و اینگونه افرادی داریم که جهانبینی شان ممکن است با ایدئولوژیشان متفاوت باشد و این هم ناشی از این است که امثال دکتر شریعتی و برخی هایی که ایدئولوژیشان لیبرال است در ایران که قائل به این هستند که اسلام هیچ ایدئولوژی ندارد چون از همان اول هم به روش خلافتی بود و الان این روش جوابگو نیست. چراکه جامعهای اینزمان و جامعه آن زمان کاملاً متفاوت است و با توجه به درآمد بسیار بالای کشور و مؤلفههای جدیدی که به جامعه اضافه شده مانند آموزش یا راه و شهرسازی که در آن زمان اصلاً برعهدهی حکومت نبود الان وظیفه حکومت زیاد شده و دولت باید تشکیل شود و روش خلافتی جوابگو نیست و حتماً باید ارگانهای باشند و یک بخشی از جامعه را دست بگیرند و سیستمهای پادشاهی ای هم که الان در کشورهای مختلف مشاهده میکنیم عملاً صوری است و سیستم دولت ملت در آن کشورها پیاده میشود.
◾️نکته: استاد در خلال صحبتهایشان درمورد درآمد بسیار بالای کشور به کشور کویت اشاره کردند که الان در آن کشور مردم اصلاً کار نمیکنند و با همان درآمد نفتی زندگی خود ر میگذارنند و اما با پرسش دوستان در مورد اینکه چرا وضعیت ایران اینگونه نیست استاد در پاسخ فرمودند که تفاوت ما با کشور کویت این است که ما در کشورمان دنبال قدرت پایدار هستیم و رفاه پایدار در سایه امنیت ایجاد میشود و درست است که کشور کویت الان میتواند به مردمش یارانه بدهد ولی دیگر زیرساخت بومی در آن کشور وجود ندارد و خیلی از مؤلفهها در کشورشان کماهمیت است و با توجه به زوال آمریکا و غرب در آیندهای نزدیک اینها با چالش امنیتی مواجه خواهند شد و چالشی امنیتی خواهند داشت و الان استقلال خود را با چیز نادرستی معامله کردهاند و طبق جمله رهبری روی اسب بازنده شرطبندی کردهاند ولی ما اگر الان زیرساختهای بومی خود را فراهم کنیم مانند کشورهایی مثل آلمان و ژاپن با شیب ملایم پیش خواهیم رفت و از این سختیها عبور خواهیم کرد و هرچقدر که وابستگی کمتر شود و تولید داخلی برای ما بیشتر شود برایمان بهتر است و در آینده نزدیک پایان نظام سلطه خواهد بود و اگر کشور آمریکا ناوهایش تهدید شوند و ناوهایش ضربه ببینند ازآنجاییکه آمریکا نمیتواند جبهه مقاومت را از بین ببرد چراکه جبهه مقاومت نقطه متمرکزی ندارد که آمریکا بخواهد مثلاً چندین بمب اتم در آن بزند چراکه در سایه این اتفاق افکار عمومی از این کشور رویگردان خواهد شد و متوجه ذات پلید این ها خواهند شد و این دلیل بر افول قدرت آمریکاست.
🚦@Westernstudies
🔹گزارش درس غرب شناسی
🔹استاد سید مجتبی امین جواهری
🔹جلسه سی و دوم
🔹تطبیقات جلسات، تفکر ماتریالیسم.
✍تنظیم از: حسن احمدی منش
🔰مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی شهید مطهری/جهان بینی توحیدی/ جلد٢/صفحه ٢٢
🔸نمیشود، مفاهیم قبلی اسلام را متوجه نشد، و نظر جدید اسلامی داد!
🔸نسبت آزادی با معنا و عدالت در نظر ماتریالیسم، تقسیم مساوی همه چیز میان مردم، ولی ایده آلیسم برای روان نیز ارزش قائل است و طبق نظر آنها، کار درست و عادلانه، تقسیم به صورت مساوی نمیباشد. بلکه احتمال دارد، فردی بیش از مقدار معین شده بخواهد. از این رو درنظر آنها، آزادی در اینجا ورود می نماید و هرفردی، هر قدر خواست میتواند بهره مند شود.
🔸در نظر ماتریالیسم، روان اصالت ندارد، نه اینکه منکر، روان باشند، بلکه در میان ماتریالیسم ها، روانپزشک هم وجود دارد. ولی ایده آلیسم برای روان اصالت قائل است.
🔸طبق نظر ماتریالیسم، فرد دارای اصالت نمیباشد، و چیزی به نام (من) اصالت ندارد، بلکه (ما) و (اجتماع) دارای اصالت است.
+ همه چیز باید به اندازه نیاز و در چرخه منظم طبیعت باشد.
چه در زمینه تولید و چه در زمینه مصرف. یعنی تولید مازاد نباید وجود داشته باشد و همچنین مصرف مازاد نیز نباید وجود داشته باشد.
🔸مارکس: بر نظریه تولید مازاد، نظام اخلاقی بار میکنه و تولید را کلید واژه، قرار داده است.
بعنوان مثال: تولید مازاد، یکی از معایبی که بوجود می آورد، مشکل بی کاری است.
🔸در اینجا، برای حفظ حریم آزادی مردم، دولت (سوسیال دموکرات) بوجود میآید.
🔸نکته: ماتریالیسم، قائل به جبر تاریخ است.
🔸ماتریالیسم دارای دو جنبه است:
جنبه فلسفی، دیالکتیک: تز، آنتی تز و...
جنبه اجتماعی، دغدغه عدالت: برای حقوق انسان های فقیر است.
برخلاف ایده آلیسم که دغدغه اش، آزادی میباشد. و این دغدغه به نفع انسان های ثروتمند است.
🔸نکته : (سوسیالیسم) امتداد (ماتریالیسم است) و (لیبرالیسم) امتداد (ایده آلیسم) می باشد.
🚦@Westernstudies
🔹گزارش درس غرب شناسی
🔹استاد سید مجتبی امین جواهری
🔹جلسه سی و سوم
🔹نظریه ایده آلیسم
✍تنظیم از: محمد مهدی عابدی
در جلسات قبل ماتریالسیم را توضیح دادیم و اکنون به نظریه ایده آلیسم میرسیم:
کتاب جهان بینی توحیدی، صفحه ۴۶:
این نظریه تنها به روان و درون انسان و رابطه انسان با نفس خودش می اندیشد و آن را اصل و اساس می شمارد. این نظریه می گوید درست است که تعلق و اضافه مانع وحدت و موجب کثرت است، عامل تفرقه و متلاشی شدن جمع است، فرد را به تفرقه روانی و جامعه را به تجزیه گروهی می کشاند، اما همواره«مضاف الیه» سبب تفرقه و تجزیه«مضاف» است نه«مضاف» سبب تفرقه و تجزیه«مضاف الیه». «مضاف» به دست«مضاف الیه» قطعه قطعه می شود، نه«مضاف الیه» به دست«مضاف».
یعنی تعلق درونی انسان به اموال باید از بین برود نه اینکه مالکیتِ اموال از بین برود، یعنی باید روی انسان کار کنیم تا اگر صاحب ماشین شد، مغرور نشود و خودش را از بقیه جدا نبیند، نگوید ماشینِ من، مالِ من و... چون ما ناگریز از تفاوت ها هستیم و تفاوت طبیعی است، زیرا همواره برخی بیشتر از دیگران دارند.
ایده آلیسم به عرفان نزدیک است، چون معتقد است انسان باید از تعلقات جدا شود، برای همین است که ایده آلیست ها می گویند دولت نباید نرخ تعیین کند، یعنی خود مردم و بازار و بخص خصوصی است که باید نرخ اجناس را تعیین کند، قیمت ها باید توسط خود مردم تعیین شود.
حالا سوال می شود که طبق حرف شما فساد زیادی شکل میگیرد و بسیاری هم فقیر می شوند، چون همه نمیتوانند به مال دنیا تعلق نداشته باشند.
اینجاست که ایده آلیسم بحث خیریه ها را مطرح می کند. یعنی خیریه از مفاهیم ایده آلیسم است. (در حالی که خود خیریه ها نیز فساد بسیاری دارند، چون خیریه ها از مالیات معاف هستند و همین سبب بسیاری از پولشویی ها و فساد می شود).
بنابراین طبق نظریه ایده آلیسم، باید فرهنگ سازی کنیم تا مردم به مال و اموال وابسته نباشند و اگر هم عده ای وابستگی پیدا کردند، به فقرایی که به خاطر این فساد آسیب دیدهاند، بواسطه ی خیریه ها کمک کنیم.
برای همین توسعه نیازمند رفاه است، چراکه هر کس برای اینکه بیشتر سود کند، تمام توان خود را می گذارد و از همه ی ظرفیت هایش استفاده می کنند. این برای مردم عادی نیز رفاه می آورد و موجب سود و منفعت آنها می شود.
اضافه و تعلق اشیاء(مال، زن، پست و مقام و...) به انسان، سبب قطعه قطعه شدن روان . تجزیه جامعه انسان نیست، بلکه اضافه و تعلق درونی و قلبی انسان به اشیاء، سبب تفرقه ها و تجزیه ها و بیگانگی های انسان است. «مالکیتِ» انسان، او را از خودش و جامعه اش جدا نکرده، بلکه«مملوکیتِ» انسان، او را از خودش و جامعه اش جدا ساخته است.
برای همین ایده آلیست ها با روانشناسی قرابت زیادی دارند و ماتریالیست ها با جامعه شناسی. زیرا در نظر یک ایده آلیسم، باید با درون انسان کار کرد و او را طوری تربیت نمود که تعلقاتش سبب تفرقه نشود. اگر درون درست شد، وقت آن می رسد که بیرون آزاد گذاشته شود تا انسان هر انتخابی که خواست بکند.
آنچه «من» را از نظر اخلاقی و از نظر اجتماعی تجزیه می کند، «مالِ من»، «زنِ من»، «پست و مقامِ من» نیست، بلکه «منِ مال»و «منِ زن»و «منِ پست و مقام»است. برای اینکه «من» تبدیل به«ما» بشود، قطع تعلق اشیاء به انسان ضرورت ندارد؛ تعلق انسان به اشیاء باید بریده شود. انسان را از قید اشیاء رها سازید تا به واقعیت انسانی اش بازگردد، نه اشیاء را از قید انسان. به انسان آزادی معنوی بدهید، از آزاد کردن و رها ساختن اشیاء چه اثری ساخته است؟! به شخص، رهایی و آزادی و اشتراکیت و وحدت بدهید نه به«شیء». عامل توحید اخلاقی و اجتماعی انسان از نوع عوامل آموزشی و پرورشی مخصوصا آموزش و پرورش معنوی است، نه از نوع عوامل اقتصادی. تکامل درونی انسان عامل توحید اوستنه کاستی برونی. برای یگانگی انسان باید به «معنی» داد و نه اینکه از او «ماده» را گرفت.
یعنی به انسان معنی بده، چون انسان ها با معنا زنده هستند و مادیات ارزشی ندارند. مشکل پوچ گراها و اگزیستانزیالیزت ها هم همین است، چون معتقد هستند زندگی معنا ندارد، یعنی عالم به خودی خود معنایی ندارد، بلکه این ما هستیم که باید به زندگی معنا یا هدف بدهیم.
انسان، اول حیوان است، دوم انسان؛ حیوان بالطبع است و انسانِ بالاکتساب. انسان در پرتو ایمان و تحت تاثیر عوامل صحیح آموزشی و پرورشی، انسانیت خویش را که بالقوه و بالفطره دارد، باز می یابد. مادام که انسان تحت عوامل موثرِ معنوی، معنویت خویش را باز نیافته و به صورت انسان درنیامده، همان حیوان بالطبع است، امکان یگانگی روح ها و جان ها. در کار نیست.
🚦@Westernstudies
🔷️گزارش درس غرب شناسی
🔷️جلسه سی و چهارم
🔷️استاد سید مجتبی امین جواهری
🔷️مرور تاریخ
✍️محمدمحسن دهنوی
توضیح آینده بحث:
بحث تاریخی داشتیم در مورد بحث غرب نه شرق البته ژاپن استثناست از آن بحث میکنیم.
آخرین تاریخ امپراتوری بیزانس بود که با قیام عثمانی فرو ریخت پایتخت بیزانس (کنستانتین استانبول و قسطنطنیه) بود.
مرور تاریخ:
فروپاشی بیزانس توسط عثمانی از شامات تا مصر مدیترانه یونان و تا هم مرز شدن با ایران پیش رفت.
امپراطوری عثمانی دچار فروپاشی میشود پس از همپیمانی با آلمان در جنگ جهانی اول پس از جنگ جهانی کشورهای بازنده جنگ محدود شدند و هستههای فاشیستی درون آنجا شکل گرفت.
همراهی مردم آلمان با هیتلری که ناسیونال سوسیالیست بود رخ داد.
پس از پایان جنگ جهانی روسیه تزاری از بین میرود،
سپس شوروی قدرت را به دست میگیرد.
جایی که پادشاهیها تبدیل میشوند به جمهوری بسیار وابسته به (لیبرال) است.
ریشه اتحادیه اروپا در برلین ریشه دارد که برلین غربی توسط فرانسه و انگلیس اداره میشد سپس اتحادیهای شکل گرفت پس از ساخت دیوار برلین بلوک شرق و غرب تشدید شد؛ سپس دوران جنگ سرد به وجود آمده بین آمریکا و شوروی نمایان شد.
کتاب ثروت و ملل آدام اسمیت
آدم اسمیت درباره مزیت ملی صحبت میکند میگوید: در کالایی که بهترین هستی آن را تولید کن تا روابط بینالملل به وجود آید. این تعریفی از استعمار نو میباشد در قرن ۱۸ و ۱۹ بحث مزیتهای آدام اسمیت پیش آمد و پیشرفت کرد.
دیپلماسی یعنی: بازار یابی بینالمللی اساس دیپلماسی هر کشوری مزیت بالاتری داشت قدرتمندترین است. ایدههای اقتصادی آدام اسمیت مانند: دست نامرئی
برای توسعه کشور نباید به مردم بگویید منافع فردی را کنار بگذارند تا جامعه را بسازند باید هرکس دنبال سود فردی خودش برود سپس منافع فردی افرادی که در کشورند کشور را پیشرفت میدهد به شرط حفظ رقابت، که اسلوب رقابت توسط دولت حفظ میشود. حفظ رقابت سالم توسط دولت میباشد مثل بورس آمریکا که شفاف شفاف است.
بازار رقابت میدان اصلی است ناموس اقتصاد مدرن رقابت است.
مارکس توضیحی راجع به فلسفه تاریخ گذشته میدهد
(اقتصاد موتور محرک تاریخ است)
🚦@Westernstudies
🔹️#گزارش درس غرب شناسی
🔹️استاد سید مجتبی امین جواهری
🔹️جلسه سی وپنجم
🔹️مقدمه و معرفی جلد ۳ کتاب فلسفه تاریخ
✍امیر مهدی هیزجی
◾نکته: استاد: استاد در ابتدا با پرسشی از بچهها فرمود که مثلاً شما از وهابیها یا سلفیها چه میدانید مثلاً در پاسخ خواهید گفت که از جریانهای اهل سنت حساب میشوند و از افراد افراطی مسلمان هستند و در عربستان هم سکونت دارند و یک حس خشن نسبتبه آنها دارید باید در بهائیت هم همین را در نظر داشته باشید چون انگلیسیها وهابیت را در اهل تسنن و بهائیت را در شیعه درست کردند و وهابیت در عربستان پذیرفته شد و با آل سعود یکی شدند و الان بر عربستان حاکم هستند و در ایران هم قدرت بهائی ها زیاد بود و وزرا و خیلی از افراد قبلاز انقلاب بهائی بودن و حتی مثلاً دانشگاه را هم بهائیها تأسیس کردند.
و در ایران آمدند و از مهدویت شیعه استفاده کردند و ابتدا خود را پیروان امام زمان و سپس خود امام زمان و سپس خدا معرفی کردند و اگر بدانید معبد رئیس این بهائیها هم در اسرائیل است .
ولی در ایران بهائیت پذیرفته نیست و دین ضد انسانی شمرده میشود مثلاً یک شخص بهائی در ایران حق تحصیل ندارند چراکه در ایران بهائیت جزء اقلیتهای دینی شمرده نمیشود و مثلاً احمد الحسن هم الان اینگونه است.
ولی هدف از بیانات ما این بود که بگوییم که الان که مثلاً شما نمیتوانید افکار غربیها را درک کنید و مثلاً آراءشان را تطبیق بدهید بهخاطر ندانستن تاریخ و شخصیتهای آنها است.
و الان قصد داریم که یک مقدار از فلسفهی تاریخ و مبانی تاریخی غرب را به شما بگوییم و اگر میتوانید جلد سوم کتاب فلسفه تاریخ شهید مطهری را تهیه کنید.
◾معرفی کتاب : میتوان گفت که در متفکرین اسلامی کسی از مسئله فلسفه تاریخ بحث نکردهاست و مثلاً اگر شما بخواهید تصور خود را از تاریخ بگویید مثلاً میگویید ابتدا قرون باستان بود سپس میلاد مسیح و سپس قرون وسطی و سپس عصر روشنگری و در آخر عصر مدرن.
ولی فلسفه تاریخ چیزی است که تاریخ را میسازد.
خود تاریخ یک امر انتزاعی است و تصور است و از تاریخ فقط حوادث آن در ذهن ما هست و فقط هم حوادث تأثیرگذار است که در ذهن ما هست ولی اینکه چه چیزی در تاریخ اثر داشته و چه چیزی تاریخ را میسازد و نظریه تکامل تاریخ چیست این برعهدهی فلسفهی تاریخ است.
عدهای میگویند که تاریخ را حکومتها میسازند مثلاً ما اگر کتابهای مدرسه خود را مشاهده کرده باشیم از این مبنا در آنها استفادهشده است .
ولی ایدههای دیگری هم در میان است و یکی از کسانی که ایده دارد و ایده آنهم مهم است شخصی بهنام مارکس است که با روش دیالکتیکی که توضیح میدهد راجعبه تکامل تاریخ میگوید: زندگی ما را اقتصاد میسازد و تاریخ را هم اقتصاد میسازد که سیر آن اینگونه است که ابتدا یک تولید مازادی صورت میگیرد سپس به وسیله این تولید مازاد طبقات اجتماعی صورت میگیرد و اصل این تولید هم با ابزار تولید شکل میگیرد پس درنتیجه ابزار تاریخ را میسازد چون ابزار اقتصاد درست میکند اقتصاد هم طبقه اجتماعی درست میکند و به وسیله ایجاد طبقه تضاد شکل میگیرد در جامعه و در اثر همین تضادها و تز و آنتیتز ها است که تاریخ شکل میگیرد.
◾نکته: این طبقات اجتماعی که شکل میگیرد اکثریت این جامعه قشر متوسط و خاکستری هستند و اینها هستند که موتور متحرک جامعه هستند و بعد خواهیم گفت که قشر سومی هم شکل میگیرد بهنام بورژوا که اینها کالاها را از دست ثروتمند ها میگیرند و در جامعه پخش میکنند و نوعی واسطه محسوب میشوند و بهشدت تابع منافع و ثروت خود هستند و کمکم بورژواها فرهنگساز جامعه میشوند و کمکم چیزی بهنام ارزش دیگر در جامعه وجود ندارد و فقط منافع اقتصادی است که آنها در نظر میگیرند و این خودش نوعی نگاه لیبرال است.
🚦@Westernstudies
🔹️🔹️ادامه گزارش جلسه ۳۵
◾ادامه بحث: مسئله این است که ابزار سبک زندگی را تغییر میدهد و خودش میشود علت تغییر و وقتی سبک زندگی عوض شود تضادها ایجاد میشوند و تاریخ را ابزارها میسازند و این ایده مارکس است.
ولی شهید مطهری میگوید ابزار تولید نتیجه تکامل است نه علت تکامل و ساختهی تاریخ است نه تاریخ ساز و اگر این ایده را کسی قبول نکند میتواند به سیاستهای سی چهلساله رهبری انتقاد کند مثلاً بگوید اینهمه تأکید رهبری بر مسئله تولید چیست؟ آیا میدانید اگر ابزار بیاید فرهنگ خود را هم میآورد و سبک زندگی غربی در کشور ما شکل میگیرد؟.
و اگر شما بخواهید پاسخ این سوال را بدهید باید قرائت رهبری را درباره تکامل تاریخ بدانید و ایده جمهوری اسلامی را راجعبه مصرفگرایی بدانید چراکه اخلاق اسلامی ما میگوید باید زهد داشته باشیم و سادهزیستی داشته باشیم ولی رهبر جامعه تأکید دارد به تولید بیشتر کالاها و کیفیت بالای همان کالاها ! اگر قرار است که مردم ما زهد داشته باشند پس دیگر ما چرا باید کالای باکیفیت تولید کنیم؟ چون این ابزار هست که سبک زندگی را عوض خواهد کرد.
و ما در جلد ۳ فلسفه تاریخ شهید مطهری نظریه تکامل تاریخ و مسئله نظام سرمایهداری را میخوانیم و سپس در جلد ۴ نظر اسلام را دراینباره توضیح خواهیم داد.
🚦@Westernstudies
#گزارش درس غرب شناسی
🔹استاد سیدمجتبی امین جواهری
🔹جلسه سی و ششم
🔹معرفی کتاب فلسفه تاریخ_آنارشیسم
✍ تنظیم از: امین حسین مهدیان
🔵درجلسات قبل مطالبی درمورد چپ ها و راست ها که بعد از هگل به وجود آمده اند بیان کردیم و یک کتاب معرفی کردیم به نام فلسفه ی تاریخ نوشته ی استاد مطهری
🔸در ادامه کلاس اشاره شد به رمان دنیای سوفی که داستان دختربچه ایست که به بهانه این داستان یک دور فلسفه غرب در این رمان مطرح میشود.
🔸 کتاب دیگری هم معرفی شد به نام 93 که اخرین کتاب ویکتور هوگو است(نویسنده فرانسوی مسیحی بوده اما به کلیسا انتقاد داشته) این کتاب داستان سال1793 فرانسه است که انقلاب فرانسه به پیروزی میرسد و در آن زمان برای اولین بار بشر به دموکراسی میرسد اما کم کم در ضمن این داستان این سیستم را نقد میکند. این کتاب داستان یک شاهزاده است که از ابتدای انقلاب به مردم میپیوندد و برعلیه پادشاهان و کلیساها اقداماتی انجام میدهد. معلمین شاهزاده ها در دوره رشد اموزشی شان کشیش ها بودند. درجریان حمله به یک کلیسا کشیشی دستگیر میشود که معلم همین شاهزاده بوده است و چالش هایی که در ادامه برای او به وجود می اید داستان را جلو میبرد
🔸کتاب دیگری که معرفی شد قلعه ی حیوانات نوشته ی جورج اورول که کتاب ضد کمونیسمی است برای رد انقلاب.
🔸همچنین کتاب جنگ و صلح تولستوی هم معرفی شد
اما بحث کامل فرهنگ غرب و هالیوود به جلسات بعدی حواله داده شد
🔵توضیح کتاب فلسفه ی تاریخ: ما در جلسات قبل مقدماتی را مطرح کردیم:
1⃣اینکه ما تاریخ را چه چیزی میدانیم و معنای تاریخ چیست
2⃣اینکه چه چیزی تاریخ را میسازد
♦️همچنین نظریه مارکس درمورد تکامل تاریخ مطرح شد که قائل بود ابزار تولید تاریخ را میسازند و باعث تغییر ساختار اجتماعی در هر برهه ای از تاریخ میشوند که شهید مطهری این نظریه را دراین کتاب نقل و سپس رد میکنند به این بیان که نظریه فطرت در مقابل این نظریه مارکس است و معتقدند که ابزار تولید معلول تکامل انسان هستند و نه علت آن
🔵نکته ای درمورد آنارشیسم ها: در جلسات قبل گفتیم که سوسیالیسم ها قائل به دخالت حداکثری دولت بودند اما لیبرال ها معنای دیگری برای دولت بیان میکنند.
توضیح آنکه در زبان لاتین مفهومی داریم به اسم آرشه یا آرخه که دو معنا دارد:
1⃣یکی معنای ریشه هستی و مادة المواد در هستی
2⃣دیگری به معنای نظم
و این نظم اگر بخواهد منفی شود میشود آنارشه و اگر بخواهد تبدیل به یک مکتب شود میشود آنارشیسم. این اصطلاح به افرادی گفته میشود که مخالف نظم اجتماعی هستند.
سوسیالیسم ها متهم به آنارشیسم بودن هستند. آنها معتقدند دولتی که آدام اسمیت و لیبرال ها معنا میکنند یک نهادی است برای حفاظت از سرمایه ی طبقه ی ثروتمند و این معنا برای دولت را قبول ندارند.این موضوع یکی از اختلافات مارکس با ادام اسمیت است. همچنین سوسیالیسم ها قائلند که اگر مفهوم مالکیت به وجود نمی امد اصلا نیازی به دولت نبود.
🔰 اما سوال اینجاست که حالا که مالکیت به وجود آمده باید چکار کرد؟
♦️ در این زمینه لنین قائل به پرولِتاریا است به معنای دیکتاتوری طبقه کارگر ها. لنین میگوید چنین دیکتاتوریی بهتر است از آن دولتی که لیبرال ها معنا میکنند. اما بعد ها خود سوسیالیسم ها هم این مفهوم را رد میکنند و سوسیالیسم تعدیل شده مشکلی با مفهوم دولت ندارد.
🔵توضیح کوتاه از نظریه تکامل تاریخ مارکس: درواقع چون مادی گراها همه چیز را ماده میدانند قائلند که این ماده است که اخلاق میسازد و باعث رشد میشود پس تمام پیشرفت ها و تکامل انسان را به مادت برمیگردانند برخلاف ایده آلیسم ها که معتقدند معنا باعث این امور میشود و نه ماده
🚦@Westernstudies
🔹گزارش درس غرب شناسی
🔹استاد سیدمجتبی امین جواهری
🔹جلسه سی و هفتم
🔹موضوع: انتقال از دوره بردگی به فئودالیسم
✍ سید محمد موسوی
🔸در ابتدا استاد مطالبی درباره تقسیمات موجود در کتاب فلسفه تاریخ ارائه فرمودند( دوره زندگی اشتراکی، دوره برده داری، دوره فئودالیسم و دوره پیدایش دولت ها) و مطالبی پیرامون اینکه چرا از این دوره ها بحث میکنیم سپس به ارائه متن شهید مطهری در کتاب فلسفه تاریخ از صفحه ۲۳۸ پرداختند .
(انتقال از دوره بردگی به دوره فئودالیسم)
بحث چنین فرض شده است که در دوره بعد از دوره اشتراکیت که برای اولین بار مالکیت خصوصی بر منابع تولید پیدا شده است و مشَخِّص نظامی که به وجود آمده رابطه بردگی و برده داری بوده است که برده دار هم چنان که مالک مطلق منابع تولید بوده است؛ (البته در آن وقت منبع اساسی زمین بوده است) مالک مطلق برده ها هم بوده است یعنی آن برده ها برای او شی بوده اند نه شخص به این معنا که حق یک طرفی بوده
انسان در حکم شی بوده که احتیاج به مالک پیدا میکرده و اینکه مالک حتی حق کشتن آن ها را هم داشته است همانطور که انسان درباره ثروت خود مالک مطلق است و به اصطلاح عوامانه معروف اگر دلم بخواهد این ها را تبدیل به یک گلوله میکنم و میزنم به دیوار چون اختیار مطلق دارم؛آن ها هم نسبت به این برده ها اختیار داشتند.
( اگر چه ما در اسلام درباره ثروت خود نیز چنین اختیاری نداریم و اسراف جایز نیست)
منشا اصلی بردگی، جنگ ها بوده است و در ابتدا در کنار این برده ها که اول به روسای قبائل تعلق داشته است افراد دهقانی هم وجود داشتند که به طور آزاد و خصوصی مالک قسمتی از زمین ها بوده اند، این دهقانان که مالک این زمین ها بودند در مرور زمان آرام آرام یا خودشان به یک قدرت تبدیل شدند یا اینکه به یک برده تبدیل شدند و دیگر یک شخص آزاد به شکل خصوصی که مقداری زمین داشت نبود، این ها تدریجا در اثر احتیاجاتی که پیدا کردند قرض میکنند و مقروض میشوند و مجبور میشوند هر چه دارند به همان برده داران بدهند و تدریجا فرزندان خود را هم به آنها میدهند و در نهایت خودشان هم به صورت برده در می آیند و این دوره ای است که مشَخِّص اصلی آن این خصوصیت است
🔸خاصیت نظام بردگی این است که برده چون خودش مالک چیزی نیست، قهراً دل گرمی به کار کردن ندارد و بنابر این محصول کارش زیاد نیست و اگر جامعه به حدی برسد که به کار بیشتر نیاز داشته باشد و همان ارباب خود را به درآمد بیشتری نیازمند ببیند گاهی برای او ایجاب میکرده و یک مقدار به این برده ها آزادی میدهد برای اینکه میزان کارش و بر محصول و کارکرد او افزوده شود.
برده ها وقتی کار میکردند عمدتاً برایشان خیلی مهم نبوده که کار تمیز انجام شود یا نه
و بی تفاوت بودند، محصول زیاد باشد یا نباشد چون پول اصلا در جیب این ها نمیرفت؛ در دوره فئودالیسم برده داران دیدند که اگر بخواهند محصول بیشتری داشته باشند باید این برده ها را مالک و شریک قسمتی از تولید بکنند به این صورت که مثلا به آن ها بگویند ۵ درصد از درآمد سالیانه برای شما باشد چون وقتی مالک و شریک شدند هر چه قدر تولید بیشتر شد،
درصد آن ها هم بیشتر میشود و در این صورت در نهایت فئودالیسم باز هم به نفع ارباب بود.
🔸درادامه استاد مطالبی از شهید را فرمودند که ایشان در رابطه با اینکه مارکسیست ها در انتقال برده داری به فئودالیسم توجیه خوبی برای ابزار تولید ندارد چنین میفرمایند:
البته اینجا اصولی که این ها میگویند من نتوانستم چیزی بدست آورم و خیال هم نمیکنم چیزی باشد که این ها از لحاظ تکامل ابزار تولید قضیه را چطور توجیه کنند
اگر ما تنها از این نظر بگوییم که روز به روز بر عده بردگان افزوده میشد و همینطور که طبع بشر هست روز به روز بر فشار برده داران هم افزوده میشد؛ چون بر حرص اینها افزوده میشد، روز به روز بیشتر میخواستند ول خرجی کنند و بیشتر میخواستند که یک کاری کنند و بیشتر بر برده ها فشار میآوردند و این بود تدریجا برده ها را با یکدیگر متفق و متحد کرد و بعد از طرف برده ها قیام هایی علیه این ها صورت گرفت که برده ها حق خودشان را به زور گرفتند؛ اگر اینجور توجیه کنیم، البته معقولی هم میتواند باشد ولی قضیه صرفاً جنبه روانی پیدا میکند نه اینکه جنبه ماتریالیسم تاریخی داشته باشد
میشود ایده آلیسمی و در واقع با ابزار این بحث را توجیه نمیکنند بلکه با معنا دارند توجیه میکنند.
🚦@Westernstudies
🔹#گزارش درس غرب شناسی
🔹استاد سید مجتبی امین جواهری
🔹جلسه سی و هشتم
🔹دوره فئودالیسم و ویژگیهای این دوره
✍محمدرضا زارع
توضیحاتی در مورد دوره برده داری داده شد و ما در این جلسه سعی بر این داریم که دوره بعد از بردهداری یعنی دوره فئودالیسم را توضیح دهیم.
ما باید غرب شناسی را از چند جهت معرفی کنیم:
۱) فکریو فلسفی
۲) اجتماعی و جامعه ،تمدنی واقتصادی
🔸توضیح: در دوران برده داری در مورد تمدن آنها باید گفت که اول به صورت قبیلهای زندگی میکردند پس از آن تبدیل به ملوک الطوایف شدند و سپس تبدیل به شهر و سپس کشور و حکومت مستقل شدند.
۳) ساختار سیاسی و حکمرانی و بین المللی در تاریخ
🔸توضیحی در مورد تمدن و هویت شخصی هر فرد در جامعه فئودالیسم: نام دیگر فئودالیسم سرواجی است، در این دوره فرد کشاورز در زمین خودش مشغول بهکار میشد ولی این محصولات را به ارباب ها میدادندو آنها را میفروخت و این دوره از جهتی شبیه دوره بردهداری است چون کشاورز و برده هیچکدام تامالاختیار نمیباشند و هر دو مالک و اربابانی دارند.
🔸شهید مطهری در کتاب فلسفه و تاریخ جلد ۳ صفحه ۲۴۲ میگویند:
اولین ویژگی دوره فئودالیسم این است که اربابان در دوره بردهداری مالک بردهها بودهاند یعنی میتوانستند آنها را وادار به هر کاری بکنند و حتی میتوانستند آنها را به قتل برسانند ولی در فئودالیسم ارباب های کشاورزان تام الاختیار نسبت به کشاورزان نیستند بلکه فقط کشاورزان برا آنها کار میکنند.
دومین ویژگی ملوکالطوایف بودن است: به این صورت که در یک منطقه چند قبیله وجود داشته است که که برای این قبایل یک رئیس وجود دارد و در دوران فئودالیسم که طوایف تبدیل به روستا شدند برای هر کدام از روستاها کدخدایی وجود داشت که امور روستا را در دست داشت سپس روستاها تبدیل به شهرها و کشورها شدند و و کدخداها جای خود را به سلطان ها و حکام دادهاند.
🟠دوره بروجوازی(دلال ها)
زمانیکه محصول های کشاورزان بدست میآمد کشاورزان ناچار بودند که این محصولات را به اربابهای خود دهند و اربابان نیاز داشتند این محصولات را یک فردی به فروش برسانند بنابراین اربابان تصمیم گرفتند افرادی را برای این مسئولیت قرار دهند، بعد از اینکه افراد دلال این مسولیت را به دست گرفتند، محصول های اربابان را میگرفتند و به روستاهای دیگر میرفتند و آنها را میفروختند و محصولاتی که در آن روستا بود را به روستای قبلی به فروش میرساندند، بههمین ترتیب شد که دلالها افراد دنیادیده و اهل تجارت شدند و کمکم دسته سوم بهنام دسته دلالها درست شد و شکل گرفت. و دلالها محصولات را از اربابان می میخریدند و کمکم دلالها خود صاحب درآمد شدهاند و بههمین گونه رقابت بین اربابها و دلالها رخداد که اگر ارباب محصولات خود را زیر قیمت نمیفروختند به سراغ اربابهای دیگر میرفتند.
در همین زمان شورشی بین رعیتها و اربابان رخ داد که دلالها آن را پایهگذاری کردند. و سپس اربابها از بین رفتند و دلالها به فکر تضمین مال کشاورزان افتادند و کمکم مقدمه دولتسازی پیشامد و در همین زمان ماکیاولیسم رخ داد، بنابراین مردم به سمت دلالها روی آوردند و ثروتهایشان را نزد دلالها سپردند و کشاورزان از زیر بار کشاورزی آزاد شدند و مالک زمین خود شدند بنابراین دلالها بهجای اینکه تعداد کمی ارباب پولدار داشته باشد حالا چند برابرکشاورز سادهلوح داردو راحت تر میتوانند به درآمد بیشتری برسند.
دوران فئودالیسم مخصوص مغرب زمین بوده و در مشرق زمین هستند نفوذی وجود نداشته است.
این از توضیحات دوران فئودالیسم بود، بعد از این دوره پیدایش دولتها شکل میگیرد که در جلسه بعد به آن اشاره میشود.
🚦@Westernstudies
🔹#گزارش درس غرب شناسی
🔹استاد سید مجتبی امین جواهری
🔹جلسه سی و نهم
🔹 شکل گیری بانک ها و توضیحاتی پیرامون مسائل اقتصادی
✍ محمد مهدی عابدی
یک اسکناس، بهخودی خود ارزشی ندارد، بلکه پشتوانه است که به آن ارزش میدهد، یعنی قدرت خرید آن اسکناس،
در واقع حجم نقدینگی نشان از مقدار معینی از سرمایه مثل طلا دارد، یعنی بهعنوان مثال اگر کشوری پنجاه تن طلا داشته باشد، میزان اسکناس و پولی که نزد مردم است هم به اندازهی پنجاه تن طلا میشود.
حالا اگر دولت، بدون نظر به این سرمایه و بدون پشتوانه پول چاپ کند، به هر یک از این اسکناسها میزان کمتری از طلا اختصاص خواهد گرفت، بنابراین ارزش پول کمتر خواهد شد، چون حجم پولها از اندازه واقعی خود نسبت به طلا بیشتر شده است، بنابراین اگر دیروز میشد با صد هزار تومان جنسی را خریداری کرد، امروز همان جنس را باید با دویست هزار تومان خریداری کرد.
از چاپ پول نمیتوان برای مهار تورم استفاده کرد، بلکه صرفاً میتوان از آن برای مهار رکود استفاده کرد.
پشتوانه پول کشورها میتواند میزان تولید ناخالص ملی هم باشد، یعنی شما با تولید و ارائه خدمات، خلق پول میکنید. مثل اینکه دولت نفت استخراج کند، هر بشکه نفت حجمی از اعتبار دارد، بنابراین میتوان بهجای این اعتبار، پول چاپ کرد. دولت بهجای اینکه این کار را انجام بدهد، خودِ نفت را میفروشد و از آن، ارزآوری میکند. بنابراین نفت هم پشتوانه برای پول شد.
از طرفی تولید هم پشتوانه است. مثل اینکه کشوری تسلیحات تولید کند و به دیگر کشورها بفروشد و با این کار ارزآوری کرده و ارزش پول خود را بیشتر کند.
اما مراودات بین کشورها و انسانها، از همان اول به این شیوه و با اسکناس یا اعتبار نبوده است. بلکه انسانها در ابتدا برای برطرف کردن نیازهای خود، کالا تبادل میکردند، یعنی کالاهای خود را در عوض کالای دیگران، مبادله میکردند. کمکم مردم به این روی آوردند که شیء باارزشی زیاد را، بهعنوان وجه برای تبادلات خود استفاده کنند، چون خیلی وقتها، اشخاص اجناسی را میخواستند ولی مایل نبودند اجناس دیگران را بگیرند، و بالعکس.
به مرور زمان، این شیءِ باارزش تبدیل شد به همان طلا و نقره. بعدها جای اینکه مردم به همدیگر طلا و نقره بدهند، از سکهها و ضرب سکه استفاده کردند، هم بهخاطر اطمینان خاطر از واقعی بودن طلا یا نقره، و هم برای تبلیغ و نشاندادن فرهنگ و تمدن کشورها. این سکهها ثروت مردم بودند.
در مرحله بعد، مردم سکه هایشان را بهخاطر عدم امنیت و بهخاطر حجم بالای سکهها و سختی نگهداری و حمل کردن، نزد بزرگی از مردم، که معتبر و امانتدار و دارای زیردستان زیادی بود میبردند تا از ثروت خود محافظت کنند، بعد از گذشت مدتی، بهخاطر کثرت مراجعات به این اشخاص، این افراد ثروت مردم را میگرفتند و رسیدی به آنها میدادند که میزان امانتی فرد را نشان میداد، مردم هم میرفتند و با این کاغذها از دیگران خرید میکردند و به فروشنده میگفتند برود و جای پول، از امانت دار طلا بگیرد. بهمرور زمان فروشندهها نیز بهجای اینکه رسید و امضاء از طرف مشتریِ خود برای امانتدار ببرند تا طلا بگیرند، به استفاده از کاغذها روی آوردند و آنها هم از کاغذها برای خرید استفاده کردند، بعداً چون میزان این مراجعات به امانتدار خیلی زیاد شده بود و استفاده از کاغذها هم رواج پیدا کرده بود، خود امانتدار شروع کرد به چاپ این کاغذها و دادن آنها به صاحبان طلا، برای همین چیزی به اسم پول اعتباری شکل گرفت.
پساز مدتی، خود امانتدار گفت، طلاها نزد من بماند و شماها از کاغذها برای خریدوفروش استفاده کنید. هر وقت هم که خواستید، بیایید طلاها را از من خریداری کنید.
بهمرور زمان هم بانکها شکلگرفتند، برای این است که برای بانکها اعتبار مهم است.
در کشوری مثل ایران، بانکها را دولت ایجاد میکند. ولی در کشوری مثل آمریکا، سرمایهدارها هستند که بانک را ایجاد میکنند و برای همه بانکها هم یک بانک مرکزی تشکیل میدهند. مشتری بانک مرکزی، خود بانکها هستند، یعنی تمام بانکهای عادی در بانک مرکزی حساب دارند. برای همین است که بهعنوان مثال، میتوان از خودپردازِ بانک تجارت، با کارت بانک ملی، از حساب بانک ملی پول برداشت کرد، چون بانکها به وسیله شبکه ی بانک مرکزی باهم در ارتباط هستند که مجموعه شتاب را تشکیل میدهد. بنابراین شما از بانک تجارت پول برنمیدارید، بلکه خودپرداز بانک تجارت، صرفاً سختافزار بانکی خود را در اختیار شما قرار میدهد.
سوال: چرا نقدینگی موجب تورم میشود؟
🚦@Westernstudies
🔹🔹ادامه جلسه ۳۹
علت تورم این است که وقتی کاغذهای پول بین مردم زیاد باشد، هر کس هر چیزی را که بخواهد میتواند تهیه کند. بنابراین اگر من جنسی داشته باشم و تعداد افراد متقاضی زیاد باشد، من که فروشنده هستم قیمت را تا جایی بالا میبرم که هم خریداری باقی بماند و هم من نهایت سود را ببرم، چون وقتی تقاضا زیاد باشد ارزش پول کمتر میشود. همانطورکه قاعده «دست نامرئیِ» آدام اسمیت هم، همین روند را تأیید میکند، یعنی میزان عرضه و تقاضا، قیمت را مشخص میکند.
سؤال: اگر میزان نقدینگی موجب تورم میشود، چرا کشور آمریکا درگیر تورم نمیشود؟
آمریکا در مرحله اول، نیروهای نظامیاش را در سراسر جهان پخش میکند. در مرحله دوم حکومت هایی که تحت استعمارش بودند را تصرف کرده و آدمهای خودش را در رأس حکومتهای آنها قرار میدهد. در مرحله سوم، نهادهایی جهانی برای محافظت از منافع خودش تشکیل میدهد، مانند اف ای تی اف که حتی عضوی از سازمان ملل هم نیست. در مرحلهی چهارم، دلار را به ارز جهانی تبدیل میکند، یعنی دلار را حاکم میکند بر تجارتهای جهانی.
دلار به واسطه ی کدی که دارد، ارزشمند است، و این ارزش را بانک مرکزی آمریکا معین میکند. در حالت عادی اگر آمریکا دلار چاپ کند و آن را در اختیار مردم خودش قرار بدهد، میزان پولی که در اختیار مردم است بالا میرود و درنتیجه نقدینگی زیاد میشود و ارزش دلار کاهش پیدا میکند. اما اگر همین دلار چاپ شود و به آنسوی دنیا فرستاده شود، دیگر آمریکا درگیر تورم نمیشود، چون نقدینگی خودش زیاد نمیشود. از طرفی هم کلی دلار بدون پشتوانه میدهد و حجم بالایی از کالا دریافت میکند. یعنی حجم بالایی از سود که صرفاً بهخاطرِ دادن دلار به دیگران گرفته شده، آمریکا با هیچی کالای واقعی بدست میآورد و در کشور خودش هم سبب تورم نمیشود! لذا تورمی که باید در کشور خودش به وجود بیاید را به کشورهای دیگر منتقل میکند.
🚦@Westernstudies