🔷️گزارش درس غرب شناسی
🔷️جلسه سی و چهارم
🔷️استاد سید مجتبی امین جواهری
🔷️مرور تاریخ
✍️محمدمحسن دهنوی
توضیح آینده بحث:
بحث تاریخی داشتیم در مورد بحث غرب نه شرق البته ژاپن استثناست از آن بحث میکنیم.
آخرین تاریخ امپراتوری بیزانس بود که با قیام عثمانی فرو ریخت پایتخت بیزانس (کنستانتین استانبول و قسطنطنیه) بود.
مرور تاریخ:
فروپاشی بیزانس توسط عثمانی از شامات تا مصر مدیترانه یونان و تا هم مرز شدن با ایران پیش رفت.
امپراطوری عثمانی دچار فروپاشی میشود پس از همپیمانی با آلمان در جنگ جهانی اول پس از جنگ جهانی کشورهای بازنده جنگ محدود شدند و هستههای فاشیستی درون آنجا شکل گرفت.
همراهی مردم آلمان با هیتلری که ناسیونال سوسیالیست بود رخ داد.
پس از پایان جنگ جهانی روسیه تزاری از بین میرود،
سپس شوروی قدرت را به دست میگیرد.
جایی که پادشاهیها تبدیل میشوند به جمهوری بسیار وابسته به (لیبرال) است.
ریشه اتحادیه اروپا در برلین ریشه دارد که برلین غربی توسط فرانسه و انگلیس اداره میشد سپس اتحادیهای شکل گرفت پس از ساخت دیوار برلین بلوک شرق و غرب تشدید شد؛ سپس دوران جنگ سرد به وجود آمده بین آمریکا و شوروی نمایان شد.
کتاب ثروت و ملل آدام اسمیت
آدم اسمیت درباره مزیت ملی صحبت میکند میگوید: در کالایی که بهترین هستی آن را تولید کن تا روابط بینالملل به وجود آید. این تعریفی از استعمار نو میباشد در قرن ۱۸ و ۱۹ بحث مزیتهای آدام اسمیت پیش آمد و پیشرفت کرد.
دیپلماسی یعنی: بازار یابی بینالمللی اساس دیپلماسی هر کشوری مزیت بالاتری داشت قدرتمندترین است. ایدههای اقتصادی آدام اسمیت مانند: دست نامرئی
برای توسعه کشور نباید به مردم بگویید منافع فردی را کنار بگذارند تا جامعه را بسازند باید هرکس دنبال سود فردی خودش برود سپس منافع فردی افرادی که در کشورند کشور را پیشرفت میدهد به شرط حفظ رقابت، که اسلوب رقابت توسط دولت حفظ میشود. حفظ رقابت سالم توسط دولت میباشد مثل بورس آمریکا که شفاف شفاف است.
بازار رقابت میدان اصلی است ناموس اقتصاد مدرن رقابت است.
مارکس توضیحی راجع به فلسفه تاریخ گذشته میدهد
(اقتصاد موتور محرک تاریخ است)
🚦@Westernstudies
🔹️#گزارش درس غرب شناسی
🔹️استاد سید مجتبی امین جواهری
🔹️جلسه سی وپنجم
🔹️مقدمه و معرفی جلد ۳ کتاب فلسفه تاریخ
✍امیر مهدی هیزجی
◾نکته: استاد: استاد در ابتدا با پرسشی از بچهها فرمود که مثلاً شما از وهابیها یا سلفیها چه میدانید مثلاً در پاسخ خواهید گفت که از جریانهای اهل سنت حساب میشوند و از افراد افراطی مسلمان هستند و در عربستان هم سکونت دارند و یک حس خشن نسبتبه آنها دارید باید در بهائیت هم همین را در نظر داشته باشید چون انگلیسیها وهابیت را در اهل تسنن و بهائیت را در شیعه درست کردند و وهابیت در عربستان پذیرفته شد و با آل سعود یکی شدند و الان بر عربستان حاکم هستند و در ایران هم قدرت بهائی ها زیاد بود و وزرا و خیلی از افراد قبلاز انقلاب بهائی بودن و حتی مثلاً دانشگاه را هم بهائیها تأسیس کردند.
و در ایران آمدند و از مهدویت شیعه استفاده کردند و ابتدا خود را پیروان امام زمان و سپس خود امام زمان و سپس خدا معرفی کردند و اگر بدانید معبد رئیس این بهائیها هم در اسرائیل است .
ولی در ایران بهائیت پذیرفته نیست و دین ضد انسانی شمرده میشود مثلاً یک شخص بهائی در ایران حق تحصیل ندارند چراکه در ایران بهائیت جزء اقلیتهای دینی شمرده نمیشود و مثلاً احمد الحسن هم الان اینگونه است.
ولی هدف از بیانات ما این بود که بگوییم که الان که مثلاً شما نمیتوانید افکار غربیها را درک کنید و مثلاً آراءشان را تطبیق بدهید بهخاطر ندانستن تاریخ و شخصیتهای آنها است.
و الان قصد داریم که یک مقدار از فلسفهی تاریخ و مبانی تاریخی غرب را به شما بگوییم و اگر میتوانید جلد سوم کتاب فلسفه تاریخ شهید مطهری را تهیه کنید.
◾معرفی کتاب : میتوان گفت که در متفکرین اسلامی کسی از مسئله فلسفه تاریخ بحث نکردهاست و مثلاً اگر شما بخواهید تصور خود را از تاریخ بگویید مثلاً میگویید ابتدا قرون باستان بود سپس میلاد مسیح و سپس قرون وسطی و سپس عصر روشنگری و در آخر عصر مدرن.
ولی فلسفه تاریخ چیزی است که تاریخ را میسازد.
خود تاریخ یک امر انتزاعی است و تصور است و از تاریخ فقط حوادث آن در ذهن ما هست و فقط هم حوادث تأثیرگذار است که در ذهن ما هست ولی اینکه چه چیزی در تاریخ اثر داشته و چه چیزی تاریخ را میسازد و نظریه تکامل تاریخ چیست این برعهدهی فلسفهی تاریخ است.
عدهای میگویند که تاریخ را حکومتها میسازند مثلاً ما اگر کتابهای مدرسه خود را مشاهده کرده باشیم از این مبنا در آنها استفادهشده است .
ولی ایدههای دیگری هم در میان است و یکی از کسانی که ایده دارد و ایده آنهم مهم است شخصی بهنام مارکس است که با روش دیالکتیکی که توضیح میدهد راجعبه تکامل تاریخ میگوید: زندگی ما را اقتصاد میسازد و تاریخ را هم اقتصاد میسازد که سیر آن اینگونه است که ابتدا یک تولید مازادی صورت میگیرد سپس به وسیله این تولید مازاد طبقات اجتماعی صورت میگیرد و اصل این تولید هم با ابزار تولید شکل میگیرد پس درنتیجه ابزار تاریخ را میسازد چون ابزار اقتصاد درست میکند اقتصاد هم طبقه اجتماعی درست میکند و به وسیله ایجاد طبقه تضاد شکل میگیرد در جامعه و در اثر همین تضادها و تز و آنتیتز ها است که تاریخ شکل میگیرد.
◾نکته: این طبقات اجتماعی که شکل میگیرد اکثریت این جامعه قشر متوسط و خاکستری هستند و اینها هستند که موتور متحرک جامعه هستند و بعد خواهیم گفت که قشر سومی هم شکل میگیرد بهنام بورژوا که اینها کالاها را از دست ثروتمند ها میگیرند و در جامعه پخش میکنند و نوعی واسطه محسوب میشوند و بهشدت تابع منافع و ثروت خود هستند و کمکم بورژواها فرهنگساز جامعه میشوند و کمکم چیزی بهنام ارزش دیگر در جامعه وجود ندارد و فقط منافع اقتصادی است که آنها در نظر میگیرند و این خودش نوعی نگاه لیبرال است.
🚦@Westernstudies
🔹️🔹️ادامه گزارش جلسه ۳۵
◾ادامه بحث: مسئله این است که ابزار سبک زندگی را تغییر میدهد و خودش میشود علت تغییر و وقتی سبک زندگی عوض شود تضادها ایجاد میشوند و تاریخ را ابزارها میسازند و این ایده مارکس است.
ولی شهید مطهری میگوید ابزار تولید نتیجه تکامل است نه علت تکامل و ساختهی تاریخ است نه تاریخ ساز و اگر این ایده را کسی قبول نکند میتواند به سیاستهای سی چهلساله رهبری انتقاد کند مثلاً بگوید اینهمه تأکید رهبری بر مسئله تولید چیست؟ آیا میدانید اگر ابزار بیاید فرهنگ خود را هم میآورد و سبک زندگی غربی در کشور ما شکل میگیرد؟.
و اگر شما بخواهید پاسخ این سوال را بدهید باید قرائت رهبری را درباره تکامل تاریخ بدانید و ایده جمهوری اسلامی را راجعبه مصرفگرایی بدانید چراکه اخلاق اسلامی ما میگوید باید زهد داشته باشیم و سادهزیستی داشته باشیم ولی رهبر جامعه تأکید دارد به تولید بیشتر کالاها و کیفیت بالای همان کالاها ! اگر قرار است که مردم ما زهد داشته باشند پس دیگر ما چرا باید کالای باکیفیت تولید کنیم؟ چون این ابزار هست که سبک زندگی را عوض خواهد کرد.
و ما در جلد ۳ فلسفه تاریخ شهید مطهری نظریه تکامل تاریخ و مسئله نظام سرمایهداری را میخوانیم و سپس در جلد ۴ نظر اسلام را دراینباره توضیح خواهیم داد.
🚦@Westernstudies
#گزارش درس غرب شناسی
🔹استاد سیدمجتبی امین جواهری
🔹جلسه سی و ششم
🔹معرفی کتاب فلسفه تاریخ_آنارشیسم
✍ تنظیم از: امین حسین مهدیان
🔵درجلسات قبل مطالبی درمورد چپ ها و راست ها که بعد از هگل به وجود آمده اند بیان کردیم و یک کتاب معرفی کردیم به نام فلسفه ی تاریخ نوشته ی استاد مطهری
🔸در ادامه کلاس اشاره شد به رمان دنیای سوفی که داستان دختربچه ایست که به بهانه این داستان یک دور فلسفه غرب در این رمان مطرح میشود.
🔸 کتاب دیگری هم معرفی شد به نام 93 که اخرین کتاب ویکتور هوگو است(نویسنده فرانسوی مسیحی بوده اما به کلیسا انتقاد داشته) این کتاب داستان سال1793 فرانسه است که انقلاب فرانسه به پیروزی میرسد و در آن زمان برای اولین بار بشر به دموکراسی میرسد اما کم کم در ضمن این داستان این سیستم را نقد میکند. این کتاب داستان یک شاهزاده است که از ابتدای انقلاب به مردم میپیوندد و برعلیه پادشاهان و کلیساها اقداماتی انجام میدهد. معلمین شاهزاده ها در دوره رشد اموزشی شان کشیش ها بودند. درجریان حمله به یک کلیسا کشیشی دستگیر میشود که معلم همین شاهزاده بوده است و چالش هایی که در ادامه برای او به وجود می اید داستان را جلو میبرد
🔸کتاب دیگری که معرفی شد قلعه ی حیوانات نوشته ی جورج اورول که کتاب ضد کمونیسمی است برای رد انقلاب.
🔸همچنین کتاب جنگ و صلح تولستوی هم معرفی شد
اما بحث کامل فرهنگ غرب و هالیوود به جلسات بعدی حواله داده شد
🔵توضیح کتاب فلسفه ی تاریخ: ما در جلسات قبل مقدماتی را مطرح کردیم:
1⃣اینکه ما تاریخ را چه چیزی میدانیم و معنای تاریخ چیست
2⃣اینکه چه چیزی تاریخ را میسازد
♦️همچنین نظریه مارکس درمورد تکامل تاریخ مطرح شد که قائل بود ابزار تولید تاریخ را میسازند و باعث تغییر ساختار اجتماعی در هر برهه ای از تاریخ میشوند که شهید مطهری این نظریه را دراین کتاب نقل و سپس رد میکنند به این بیان که نظریه فطرت در مقابل این نظریه مارکس است و معتقدند که ابزار تولید معلول تکامل انسان هستند و نه علت آن
🔵نکته ای درمورد آنارشیسم ها: در جلسات قبل گفتیم که سوسیالیسم ها قائل به دخالت حداکثری دولت بودند اما لیبرال ها معنای دیگری برای دولت بیان میکنند.
توضیح آنکه در زبان لاتین مفهومی داریم به اسم آرشه یا آرخه که دو معنا دارد:
1⃣یکی معنای ریشه هستی و مادة المواد در هستی
2⃣دیگری به معنای نظم
و این نظم اگر بخواهد منفی شود میشود آنارشه و اگر بخواهد تبدیل به یک مکتب شود میشود آنارشیسم. این اصطلاح به افرادی گفته میشود که مخالف نظم اجتماعی هستند.
سوسیالیسم ها متهم به آنارشیسم بودن هستند. آنها معتقدند دولتی که آدام اسمیت و لیبرال ها معنا میکنند یک نهادی است برای حفاظت از سرمایه ی طبقه ی ثروتمند و این معنا برای دولت را قبول ندارند.این موضوع یکی از اختلافات مارکس با ادام اسمیت است. همچنین سوسیالیسم ها قائلند که اگر مفهوم مالکیت به وجود نمی امد اصلا نیازی به دولت نبود.
🔰 اما سوال اینجاست که حالا که مالکیت به وجود آمده باید چکار کرد؟
♦️ در این زمینه لنین قائل به پرولِتاریا است به معنای دیکتاتوری طبقه کارگر ها. لنین میگوید چنین دیکتاتوریی بهتر است از آن دولتی که لیبرال ها معنا میکنند. اما بعد ها خود سوسیالیسم ها هم این مفهوم را رد میکنند و سوسیالیسم تعدیل شده مشکلی با مفهوم دولت ندارد.
🔵توضیح کوتاه از نظریه تکامل تاریخ مارکس: درواقع چون مادی گراها همه چیز را ماده میدانند قائلند که این ماده است که اخلاق میسازد و باعث رشد میشود پس تمام پیشرفت ها و تکامل انسان را به مادت برمیگردانند برخلاف ایده آلیسم ها که معتقدند معنا باعث این امور میشود و نه ماده
🚦@Westernstudies
🔹گزارش درس غرب شناسی
🔹استاد سیدمجتبی امین جواهری
🔹جلسه سی و هفتم
🔹موضوع: انتقال از دوره بردگی به فئودالیسم
✍ سید محمد موسوی
🔸در ابتدا استاد مطالبی درباره تقسیمات موجود در کتاب فلسفه تاریخ ارائه فرمودند( دوره زندگی اشتراکی، دوره برده داری، دوره فئودالیسم و دوره پیدایش دولت ها) و مطالبی پیرامون اینکه چرا از این دوره ها بحث میکنیم سپس به ارائه متن شهید مطهری در کتاب فلسفه تاریخ از صفحه ۲۳۸ پرداختند .
(انتقال از دوره بردگی به دوره فئودالیسم)
بحث چنین فرض شده است که در دوره بعد از دوره اشتراکیت که برای اولین بار مالکیت خصوصی بر منابع تولید پیدا شده است و مشَخِّص نظامی که به وجود آمده رابطه بردگی و برده داری بوده است که برده دار هم چنان که مالک مطلق منابع تولید بوده است؛ (البته در آن وقت منبع اساسی زمین بوده است) مالک مطلق برده ها هم بوده است یعنی آن برده ها برای او شی بوده اند نه شخص به این معنا که حق یک طرفی بوده
انسان در حکم شی بوده که احتیاج به مالک پیدا میکرده و اینکه مالک حتی حق کشتن آن ها را هم داشته است همانطور که انسان درباره ثروت خود مالک مطلق است و به اصطلاح عوامانه معروف اگر دلم بخواهد این ها را تبدیل به یک گلوله میکنم و میزنم به دیوار چون اختیار مطلق دارم؛آن ها هم نسبت به این برده ها اختیار داشتند.
( اگر چه ما در اسلام درباره ثروت خود نیز چنین اختیاری نداریم و اسراف جایز نیست)
منشا اصلی بردگی، جنگ ها بوده است و در ابتدا در کنار این برده ها که اول به روسای قبائل تعلق داشته است افراد دهقانی هم وجود داشتند که به طور آزاد و خصوصی مالک قسمتی از زمین ها بوده اند، این دهقانان که مالک این زمین ها بودند در مرور زمان آرام آرام یا خودشان به یک قدرت تبدیل شدند یا اینکه به یک برده تبدیل شدند و دیگر یک شخص آزاد به شکل خصوصی که مقداری زمین داشت نبود، این ها تدریجا در اثر احتیاجاتی که پیدا کردند قرض میکنند و مقروض میشوند و مجبور میشوند هر چه دارند به همان برده داران بدهند و تدریجا فرزندان خود را هم به آنها میدهند و در نهایت خودشان هم به صورت برده در می آیند و این دوره ای است که مشَخِّص اصلی آن این خصوصیت است
🔸خاصیت نظام بردگی این است که برده چون خودش مالک چیزی نیست، قهراً دل گرمی به کار کردن ندارد و بنابر این محصول کارش زیاد نیست و اگر جامعه به حدی برسد که به کار بیشتر نیاز داشته باشد و همان ارباب خود را به درآمد بیشتری نیازمند ببیند گاهی برای او ایجاب میکرده و یک مقدار به این برده ها آزادی میدهد برای اینکه میزان کارش و بر محصول و کارکرد او افزوده شود.
برده ها وقتی کار میکردند عمدتاً برایشان خیلی مهم نبوده که کار تمیز انجام شود یا نه
و بی تفاوت بودند، محصول زیاد باشد یا نباشد چون پول اصلا در جیب این ها نمیرفت؛ در دوره فئودالیسم برده داران دیدند که اگر بخواهند محصول بیشتری داشته باشند باید این برده ها را مالک و شریک قسمتی از تولید بکنند به این صورت که مثلا به آن ها بگویند ۵ درصد از درآمد سالیانه برای شما باشد چون وقتی مالک و شریک شدند هر چه قدر تولید بیشتر شد،
درصد آن ها هم بیشتر میشود و در این صورت در نهایت فئودالیسم باز هم به نفع ارباب بود.
🔸درادامه استاد مطالبی از شهید را فرمودند که ایشان در رابطه با اینکه مارکسیست ها در انتقال برده داری به فئودالیسم توجیه خوبی برای ابزار تولید ندارد چنین میفرمایند:
البته اینجا اصولی که این ها میگویند من نتوانستم چیزی بدست آورم و خیال هم نمیکنم چیزی باشد که این ها از لحاظ تکامل ابزار تولید قضیه را چطور توجیه کنند
اگر ما تنها از این نظر بگوییم که روز به روز بر عده بردگان افزوده میشد و همینطور که طبع بشر هست روز به روز بر فشار برده داران هم افزوده میشد؛ چون بر حرص اینها افزوده میشد، روز به روز بیشتر میخواستند ول خرجی کنند و بیشتر میخواستند که یک کاری کنند و بیشتر بر برده ها فشار میآوردند و این بود تدریجا برده ها را با یکدیگر متفق و متحد کرد و بعد از طرف برده ها قیام هایی علیه این ها صورت گرفت که برده ها حق خودشان را به زور گرفتند؛ اگر اینجور توجیه کنیم، البته معقولی هم میتواند باشد ولی قضیه صرفاً جنبه روانی پیدا میکند نه اینکه جنبه ماتریالیسم تاریخی داشته باشد
میشود ایده آلیسمی و در واقع با ابزار این بحث را توجیه نمیکنند بلکه با معنا دارند توجیه میکنند.
🚦@Westernstudies
🔹#گزارش درس غرب شناسی
🔹استاد سید مجتبی امین جواهری
🔹جلسه سی و هشتم
🔹دوره فئودالیسم و ویژگیهای این دوره
✍محمدرضا زارع
توضیحاتی در مورد دوره برده داری داده شد و ما در این جلسه سعی بر این داریم که دوره بعد از بردهداری یعنی دوره فئودالیسم را توضیح دهیم.
ما باید غرب شناسی را از چند جهت معرفی کنیم:
۱) فکریو فلسفی
۲) اجتماعی و جامعه ،تمدنی واقتصادی
🔸توضیح: در دوران برده داری در مورد تمدن آنها باید گفت که اول به صورت قبیلهای زندگی میکردند پس از آن تبدیل به ملوک الطوایف شدند و سپس تبدیل به شهر و سپس کشور و حکومت مستقل شدند.
۳) ساختار سیاسی و حکمرانی و بین المللی در تاریخ
🔸توضیحی در مورد تمدن و هویت شخصی هر فرد در جامعه فئودالیسم: نام دیگر فئودالیسم سرواجی است، در این دوره فرد کشاورز در زمین خودش مشغول بهکار میشد ولی این محصولات را به ارباب ها میدادندو آنها را میفروخت و این دوره از جهتی شبیه دوره بردهداری است چون کشاورز و برده هیچکدام تامالاختیار نمیباشند و هر دو مالک و اربابانی دارند.
🔸شهید مطهری در کتاب فلسفه و تاریخ جلد ۳ صفحه ۲۴۲ میگویند:
اولین ویژگی دوره فئودالیسم این است که اربابان در دوره بردهداری مالک بردهها بودهاند یعنی میتوانستند آنها را وادار به هر کاری بکنند و حتی میتوانستند آنها را به قتل برسانند ولی در فئودالیسم ارباب های کشاورزان تام الاختیار نسبت به کشاورزان نیستند بلکه فقط کشاورزان برا آنها کار میکنند.
دومین ویژگی ملوکالطوایف بودن است: به این صورت که در یک منطقه چند قبیله وجود داشته است که که برای این قبایل یک رئیس وجود دارد و در دوران فئودالیسم که طوایف تبدیل به روستا شدند برای هر کدام از روستاها کدخدایی وجود داشت که امور روستا را در دست داشت سپس روستاها تبدیل به شهرها و کشورها شدند و و کدخداها جای خود را به سلطان ها و حکام دادهاند.
🟠دوره بروجوازی(دلال ها)
زمانیکه محصول های کشاورزان بدست میآمد کشاورزان ناچار بودند که این محصولات را به اربابهای خود دهند و اربابان نیاز داشتند این محصولات را یک فردی به فروش برسانند بنابراین اربابان تصمیم گرفتند افرادی را برای این مسئولیت قرار دهند، بعد از اینکه افراد دلال این مسولیت را به دست گرفتند، محصول های اربابان را میگرفتند و به روستاهای دیگر میرفتند و آنها را میفروختند و محصولاتی که در آن روستا بود را به روستای قبلی به فروش میرساندند، بههمین ترتیب شد که دلالها افراد دنیادیده و اهل تجارت شدند و کمکم دسته سوم بهنام دسته دلالها درست شد و شکل گرفت. و دلالها محصولات را از اربابان می میخریدند و کمکم دلالها خود صاحب درآمد شدهاند و بههمین گونه رقابت بین اربابها و دلالها رخداد که اگر ارباب محصولات خود را زیر قیمت نمیفروختند به سراغ اربابهای دیگر میرفتند.
در همین زمان شورشی بین رعیتها و اربابان رخ داد که دلالها آن را پایهگذاری کردند. و سپس اربابها از بین رفتند و دلالها به فکر تضمین مال کشاورزان افتادند و کمکم مقدمه دولتسازی پیشامد و در همین زمان ماکیاولیسم رخ داد، بنابراین مردم به سمت دلالها روی آوردند و ثروتهایشان را نزد دلالها سپردند و کشاورزان از زیر بار کشاورزی آزاد شدند و مالک زمین خود شدند بنابراین دلالها بهجای اینکه تعداد کمی ارباب پولدار داشته باشد حالا چند برابرکشاورز سادهلوح داردو راحت تر میتوانند به درآمد بیشتری برسند.
دوران فئودالیسم مخصوص مغرب زمین بوده و در مشرق زمین هستند نفوذی وجود نداشته است.
این از توضیحات دوران فئودالیسم بود، بعد از این دوره پیدایش دولتها شکل میگیرد که در جلسه بعد به آن اشاره میشود.
🚦@Westernstudies
🔹#گزارش درس غرب شناسی
🔹استاد سید مجتبی امین جواهری
🔹جلسه سی و نهم
🔹 شکل گیری بانک ها و توضیحاتی پیرامون مسائل اقتصادی
✍ محمد مهدی عابدی
یک اسکناس، بهخودی خود ارزشی ندارد، بلکه پشتوانه است که به آن ارزش میدهد، یعنی قدرت خرید آن اسکناس،
در واقع حجم نقدینگی نشان از مقدار معینی از سرمایه مثل طلا دارد، یعنی بهعنوان مثال اگر کشوری پنجاه تن طلا داشته باشد، میزان اسکناس و پولی که نزد مردم است هم به اندازهی پنجاه تن طلا میشود.
حالا اگر دولت، بدون نظر به این سرمایه و بدون پشتوانه پول چاپ کند، به هر یک از این اسکناسها میزان کمتری از طلا اختصاص خواهد گرفت، بنابراین ارزش پول کمتر خواهد شد، چون حجم پولها از اندازه واقعی خود نسبت به طلا بیشتر شده است، بنابراین اگر دیروز میشد با صد هزار تومان جنسی را خریداری کرد، امروز همان جنس را باید با دویست هزار تومان خریداری کرد.
از چاپ پول نمیتوان برای مهار تورم استفاده کرد، بلکه صرفاً میتوان از آن برای مهار رکود استفاده کرد.
پشتوانه پول کشورها میتواند میزان تولید ناخالص ملی هم باشد، یعنی شما با تولید و ارائه خدمات، خلق پول میکنید. مثل اینکه دولت نفت استخراج کند، هر بشکه نفت حجمی از اعتبار دارد، بنابراین میتوان بهجای این اعتبار، پول چاپ کرد. دولت بهجای اینکه این کار را انجام بدهد، خودِ نفت را میفروشد و از آن، ارزآوری میکند. بنابراین نفت هم پشتوانه برای پول شد.
از طرفی تولید هم پشتوانه است. مثل اینکه کشوری تسلیحات تولید کند و به دیگر کشورها بفروشد و با این کار ارزآوری کرده و ارزش پول خود را بیشتر کند.
اما مراودات بین کشورها و انسانها، از همان اول به این شیوه و با اسکناس یا اعتبار نبوده است. بلکه انسانها در ابتدا برای برطرف کردن نیازهای خود، کالا تبادل میکردند، یعنی کالاهای خود را در عوض کالای دیگران، مبادله میکردند. کمکم مردم به این روی آوردند که شیء باارزشی زیاد را، بهعنوان وجه برای تبادلات خود استفاده کنند، چون خیلی وقتها، اشخاص اجناسی را میخواستند ولی مایل نبودند اجناس دیگران را بگیرند، و بالعکس.
به مرور زمان، این شیءِ باارزش تبدیل شد به همان طلا و نقره. بعدها جای اینکه مردم به همدیگر طلا و نقره بدهند، از سکهها و ضرب سکه استفاده کردند، هم بهخاطر اطمینان خاطر از واقعی بودن طلا یا نقره، و هم برای تبلیغ و نشاندادن فرهنگ و تمدن کشورها. این سکهها ثروت مردم بودند.
در مرحله بعد، مردم سکه هایشان را بهخاطر عدم امنیت و بهخاطر حجم بالای سکهها و سختی نگهداری و حمل کردن، نزد بزرگی از مردم، که معتبر و امانتدار و دارای زیردستان زیادی بود میبردند تا از ثروت خود محافظت کنند، بعد از گذشت مدتی، بهخاطر کثرت مراجعات به این اشخاص، این افراد ثروت مردم را میگرفتند و رسیدی به آنها میدادند که میزان امانتی فرد را نشان میداد، مردم هم میرفتند و با این کاغذها از دیگران خرید میکردند و به فروشنده میگفتند برود و جای پول، از امانت دار طلا بگیرد. بهمرور زمان فروشندهها نیز بهجای اینکه رسید و امضاء از طرف مشتریِ خود برای امانتدار ببرند تا طلا بگیرند، به استفاده از کاغذها روی آوردند و آنها هم از کاغذها برای خرید استفاده کردند، بعداً چون میزان این مراجعات به امانتدار خیلی زیاد شده بود و استفاده از کاغذها هم رواج پیدا کرده بود، خود امانتدار شروع کرد به چاپ این کاغذها و دادن آنها به صاحبان طلا، برای همین چیزی به اسم پول اعتباری شکل گرفت.
پساز مدتی، خود امانتدار گفت، طلاها نزد من بماند و شماها از کاغذها برای خریدوفروش استفاده کنید. هر وقت هم که خواستید، بیایید طلاها را از من خریداری کنید.
بهمرور زمان هم بانکها شکلگرفتند، برای این است که برای بانکها اعتبار مهم است.
در کشوری مثل ایران، بانکها را دولت ایجاد میکند. ولی در کشوری مثل آمریکا، سرمایهدارها هستند که بانک را ایجاد میکنند و برای همه بانکها هم یک بانک مرکزی تشکیل میدهند. مشتری بانک مرکزی، خود بانکها هستند، یعنی تمام بانکهای عادی در بانک مرکزی حساب دارند. برای همین است که بهعنوان مثال، میتوان از خودپردازِ بانک تجارت، با کارت بانک ملی، از حساب بانک ملی پول برداشت کرد، چون بانکها به وسیله شبکه ی بانک مرکزی باهم در ارتباط هستند که مجموعه شتاب را تشکیل میدهد. بنابراین شما از بانک تجارت پول برنمیدارید، بلکه خودپرداز بانک تجارت، صرفاً سختافزار بانکی خود را در اختیار شما قرار میدهد.
سوال: چرا نقدینگی موجب تورم میشود؟
🚦@Westernstudies