🔹گزارش درس غرب شناسی
🔹استاد سیدمجتبی امین جواهری
🔹جلسه سی و هفتم
🔹موضوع: انتقال از دوره بردگی به فئودالیسم
✍ سید محمد موسوی
🔸در ابتدا استاد مطالبی درباره تقسیمات موجود در کتاب فلسفه تاریخ ارائه فرمودند( دوره زندگی اشتراکی، دوره برده داری، دوره فئودالیسم و دوره پیدایش دولت ها) و مطالبی پیرامون اینکه چرا از این دوره ها بحث میکنیم سپس به ارائه متن شهید مطهری در کتاب فلسفه تاریخ از صفحه ۲۳۸ پرداختند .
(انتقال از دوره بردگی به دوره فئودالیسم)
بحث چنین فرض شده است که در دوره بعد از دوره اشتراکیت که برای اولین بار مالکیت خصوصی بر منابع تولید پیدا شده است و مشَخِّص نظامی که به وجود آمده رابطه بردگی و برده داری بوده است که برده دار هم چنان که مالک مطلق منابع تولید بوده است؛ (البته در آن وقت منبع اساسی زمین بوده است) مالک مطلق برده ها هم بوده است یعنی آن برده ها برای او شی بوده اند نه شخص به این معنا که حق یک طرفی بوده
انسان در حکم شی بوده که احتیاج به مالک پیدا میکرده و اینکه مالک حتی حق کشتن آن ها را هم داشته است همانطور که انسان درباره ثروت خود مالک مطلق است و به اصطلاح عوامانه معروف اگر دلم بخواهد این ها را تبدیل به یک گلوله میکنم و میزنم به دیوار چون اختیار مطلق دارم؛آن ها هم نسبت به این برده ها اختیار داشتند.
( اگر چه ما در اسلام درباره ثروت خود نیز چنین اختیاری نداریم و اسراف جایز نیست)
منشا اصلی بردگی، جنگ ها بوده است و در ابتدا در کنار این برده ها که اول به روسای قبائل تعلق داشته است افراد دهقانی هم وجود داشتند که به طور آزاد و خصوصی مالک قسمتی از زمین ها بوده اند، این دهقانان که مالک این زمین ها بودند در مرور زمان آرام آرام یا خودشان به یک قدرت تبدیل شدند یا اینکه به یک برده تبدیل شدند و دیگر یک شخص آزاد به شکل خصوصی که مقداری زمین داشت نبود، این ها تدریجا در اثر احتیاجاتی که پیدا کردند قرض میکنند و مقروض میشوند و مجبور میشوند هر چه دارند به همان برده داران بدهند و تدریجا فرزندان خود را هم به آنها میدهند و در نهایت خودشان هم به صورت برده در می آیند و این دوره ای است که مشَخِّص اصلی آن این خصوصیت است
🔸خاصیت نظام بردگی این است که برده چون خودش مالک چیزی نیست، قهراً دل گرمی به کار کردن ندارد و بنابر این محصول کارش زیاد نیست و اگر جامعه به حدی برسد که به کار بیشتر نیاز داشته باشد و همان ارباب خود را به درآمد بیشتری نیازمند ببیند گاهی برای او ایجاب میکرده و یک مقدار به این برده ها آزادی میدهد برای اینکه میزان کارش و بر محصول و کارکرد او افزوده شود.
برده ها وقتی کار میکردند عمدتاً برایشان خیلی مهم نبوده که کار تمیز انجام شود یا نه
و بی تفاوت بودند، محصول زیاد باشد یا نباشد چون پول اصلا در جیب این ها نمیرفت؛ در دوره فئودالیسم برده داران دیدند که اگر بخواهند محصول بیشتری داشته باشند باید این برده ها را مالک و شریک قسمتی از تولید بکنند به این صورت که مثلا به آن ها بگویند ۵ درصد از درآمد سالیانه برای شما باشد چون وقتی مالک و شریک شدند هر چه قدر تولید بیشتر شد،
درصد آن ها هم بیشتر میشود و در این صورت در نهایت فئودالیسم باز هم به نفع ارباب بود.
🔸درادامه استاد مطالبی از شهید را فرمودند که ایشان در رابطه با اینکه مارکسیست ها در انتقال برده داری به فئودالیسم توجیه خوبی برای ابزار تولید ندارد چنین میفرمایند:
البته اینجا اصولی که این ها میگویند من نتوانستم چیزی بدست آورم و خیال هم نمیکنم چیزی باشد که این ها از لحاظ تکامل ابزار تولید قضیه را چطور توجیه کنند
اگر ما تنها از این نظر بگوییم که روز به روز بر عده بردگان افزوده میشد و همینطور که طبع بشر هست روز به روز بر فشار برده داران هم افزوده میشد؛ چون بر حرص اینها افزوده میشد، روز به روز بیشتر میخواستند ول خرجی کنند و بیشتر میخواستند که یک کاری کنند و بیشتر بر برده ها فشار میآوردند و این بود تدریجا برده ها را با یکدیگر متفق و متحد کرد و بعد از طرف برده ها قیام هایی علیه این ها صورت گرفت که برده ها حق خودشان را به زور گرفتند؛ اگر اینجور توجیه کنیم، البته معقولی هم میتواند باشد ولی قضیه صرفاً جنبه روانی پیدا میکند نه اینکه جنبه ماتریالیسم تاریخی داشته باشد
میشود ایده آلیسمی و در واقع با ابزار این بحث را توجیه نمیکنند بلکه با معنا دارند توجیه میکنند.
🚦@Westernstudies
🔹#گزارش درس غرب شناسی
🔹استاد سید مجتبی امین جواهری
🔹جلسه سی و هشتم
🔹دوره فئودالیسم و ویژگیهای این دوره
✍محمدرضا زارع
توضیحاتی در مورد دوره برده داری داده شد و ما در این جلسه سعی بر این داریم که دوره بعد از بردهداری یعنی دوره فئودالیسم را توضیح دهیم.
ما باید غرب شناسی را از چند جهت معرفی کنیم:
۱) فکریو فلسفی
۲) اجتماعی و جامعه ،تمدنی واقتصادی
🔸توضیح: در دوران برده داری در مورد تمدن آنها باید گفت که اول به صورت قبیلهای زندگی میکردند پس از آن تبدیل به ملوک الطوایف شدند و سپس تبدیل به شهر و سپس کشور و حکومت مستقل شدند.
۳) ساختار سیاسی و حکمرانی و بین المللی در تاریخ
🔸توضیحی در مورد تمدن و هویت شخصی هر فرد در جامعه فئودالیسم: نام دیگر فئودالیسم سرواجی است، در این دوره فرد کشاورز در زمین خودش مشغول بهکار میشد ولی این محصولات را به ارباب ها میدادندو آنها را میفروخت و این دوره از جهتی شبیه دوره بردهداری است چون کشاورز و برده هیچکدام تامالاختیار نمیباشند و هر دو مالک و اربابانی دارند.
🔸شهید مطهری در کتاب فلسفه و تاریخ جلد ۳ صفحه ۲۴۲ میگویند:
اولین ویژگی دوره فئودالیسم این است که اربابان در دوره بردهداری مالک بردهها بودهاند یعنی میتوانستند آنها را وادار به هر کاری بکنند و حتی میتوانستند آنها را به قتل برسانند ولی در فئودالیسم ارباب های کشاورزان تام الاختیار نسبت به کشاورزان نیستند بلکه فقط کشاورزان برا آنها کار میکنند.
دومین ویژگی ملوکالطوایف بودن است: به این صورت که در یک منطقه چند قبیله وجود داشته است که که برای این قبایل یک رئیس وجود دارد و در دوران فئودالیسم که طوایف تبدیل به روستا شدند برای هر کدام از روستاها کدخدایی وجود داشت که امور روستا را در دست داشت سپس روستاها تبدیل به شهرها و کشورها شدند و و کدخداها جای خود را به سلطان ها و حکام دادهاند.
🟠دوره بروجوازی(دلال ها)
زمانیکه محصول های کشاورزان بدست میآمد کشاورزان ناچار بودند که این محصولات را به اربابهای خود دهند و اربابان نیاز داشتند این محصولات را یک فردی به فروش برسانند بنابراین اربابان تصمیم گرفتند افرادی را برای این مسئولیت قرار دهند، بعد از اینکه افراد دلال این مسولیت را به دست گرفتند، محصول های اربابان را میگرفتند و به روستاهای دیگر میرفتند و آنها را میفروختند و محصولاتی که در آن روستا بود را به روستای قبلی به فروش میرساندند، بههمین ترتیب شد که دلالها افراد دنیادیده و اهل تجارت شدند و کمکم دسته سوم بهنام دسته دلالها درست شد و شکل گرفت. و دلالها محصولات را از اربابان می میخریدند و کمکم دلالها خود صاحب درآمد شدهاند و بههمین گونه رقابت بین اربابها و دلالها رخداد که اگر ارباب محصولات خود را زیر قیمت نمیفروختند به سراغ اربابهای دیگر میرفتند.
در همین زمان شورشی بین رعیتها و اربابان رخ داد که دلالها آن را پایهگذاری کردند. و سپس اربابها از بین رفتند و دلالها به فکر تضمین مال کشاورزان افتادند و کمکم مقدمه دولتسازی پیشامد و در همین زمان ماکیاولیسم رخ داد، بنابراین مردم به سمت دلالها روی آوردند و ثروتهایشان را نزد دلالها سپردند و کشاورزان از زیر بار کشاورزی آزاد شدند و مالک زمین خود شدند بنابراین دلالها بهجای اینکه تعداد کمی ارباب پولدار داشته باشد حالا چند برابرکشاورز سادهلوح داردو راحت تر میتوانند به درآمد بیشتری برسند.
دوران فئودالیسم مخصوص مغرب زمین بوده و در مشرق زمین هستند نفوذی وجود نداشته است.
این از توضیحات دوران فئودالیسم بود، بعد از این دوره پیدایش دولتها شکل میگیرد که در جلسه بعد به آن اشاره میشود.
🚦@Westernstudies
🔹#گزارش درس غرب شناسی
🔹استاد سید مجتبی امین جواهری
🔹جلسه سی و نهم
🔹 شکل گیری بانک ها و توضیحاتی پیرامون مسائل اقتصادی
✍ محمد مهدی عابدی
یک اسکناس، بهخودی خود ارزشی ندارد، بلکه پشتوانه است که به آن ارزش میدهد، یعنی قدرت خرید آن اسکناس،
در واقع حجم نقدینگی نشان از مقدار معینی از سرمایه مثل طلا دارد، یعنی بهعنوان مثال اگر کشوری پنجاه تن طلا داشته باشد، میزان اسکناس و پولی که نزد مردم است هم به اندازهی پنجاه تن طلا میشود.
حالا اگر دولت، بدون نظر به این سرمایه و بدون پشتوانه پول چاپ کند، به هر یک از این اسکناسها میزان کمتری از طلا اختصاص خواهد گرفت، بنابراین ارزش پول کمتر خواهد شد، چون حجم پولها از اندازه واقعی خود نسبت به طلا بیشتر شده است، بنابراین اگر دیروز میشد با صد هزار تومان جنسی را خریداری کرد، امروز همان جنس را باید با دویست هزار تومان خریداری کرد.
از چاپ پول نمیتوان برای مهار تورم استفاده کرد، بلکه صرفاً میتوان از آن برای مهار رکود استفاده کرد.
پشتوانه پول کشورها میتواند میزان تولید ناخالص ملی هم باشد، یعنی شما با تولید و ارائه خدمات، خلق پول میکنید. مثل اینکه دولت نفت استخراج کند، هر بشکه نفت حجمی از اعتبار دارد، بنابراین میتوان بهجای این اعتبار، پول چاپ کرد. دولت بهجای اینکه این کار را انجام بدهد، خودِ نفت را میفروشد و از آن، ارزآوری میکند. بنابراین نفت هم پشتوانه برای پول شد.
از طرفی تولید هم پشتوانه است. مثل اینکه کشوری تسلیحات تولید کند و به دیگر کشورها بفروشد و با این کار ارزآوری کرده و ارزش پول خود را بیشتر کند.
اما مراودات بین کشورها و انسانها، از همان اول به این شیوه و با اسکناس یا اعتبار نبوده است. بلکه انسانها در ابتدا برای برطرف کردن نیازهای خود، کالا تبادل میکردند، یعنی کالاهای خود را در عوض کالای دیگران، مبادله میکردند. کمکم مردم به این روی آوردند که شیء باارزشی زیاد را، بهعنوان وجه برای تبادلات خود استفاده کنند، چون خیلی وقتها، اشخاص اجناسی را میخواستند ولی مایل نبودند اجناس دیگران را بگیرند، و بالعکس.
به مرور زمان، این شیءِ باارزش تبدیل شد به همان طلا و نقره. بعدها جای اینکه مردم به همدیگر طلا و نقره بدهند، از سکهها و ضرب سکه استفاده کردند، هم بهخاطر اطمینان خاطر از واقعی بودن طلا یا نقره، و هم برای تبلیغ و نشاندادن فرهنگ و تمدن کشورها. این سکهها ثروت مردم بودند.
در مرحله بعد، مردم سکه هایشان را بهخاطر عدم امنیت و بهخاطر حجم بالای سکهها و سختی نگهداری و حمل کردن، نزد بزرگی از مردم، که معتبر و امانتدار و دارای زیردستان زیادی بود میبردند تا از ثروت خود محافظت کنند، بعد از گذشت مدتی، بهخاطر کثرت مراجعات به این اشخاص، این افراد ثروت مردم را میگرفتند و رسیدی به آنها میدادند که میزان امانتی فرد را نشان میداد، مردم هم میرفتند و با این کاغذها از دیگران خرید میکردند و به فروشنده میگفتند برود و جای پول، از امانت دار طلا بگیرد. بهمرور زمان فروشندهها نیز بهجای اینکه رسید و امضاء از طرف مشتریِ خود برای امانتدار ببرند تا طلا بگیرند، به استفاده از کاغذها روی آوردند و آنها هم از کاغذها برای خرید استفاده کردند، بعداً چون میزان این مراجعات به امانتدار خیلی زیاد شده بود و استفاده از کاغذها هم رواج پیدا کرده بود، خود امانتدار شروع کرد به چاپ این کاغذها و دادن آنها به صاحبان طلا، برای همین چیزی به اسم پول اعتباری شکل گرفت.
پساز مدتی، خود امانتدار گفت، طلاها نزد من بماند و شماها از کاغذها برای خریدوفروش استفاده کنید. هر وقت هم که خواستید، بیایید طلاها را از من خریداری کنید.
بهمرور زمان هم بانکها شکلگرفتند، برای این است که برای بانکها اعتبار مهم است.
در کشوری مثل ایران، بانکها را دولت ایجاد میکند. ولی در کشوری مثل آمریکا، سرمایهدارها هستند که بانک را ایجاد میکنند و برای همه بانکها هم یک بانک مرکزی تشکیل میدهند. مشتری بانک مرکزی، خود بانکها هستند، یعنی تمام بانکهای عادی در بانک مرکزی حساب دارند. برای همین است که بهعنوان مثال، میتوان از خودپردازِ بانک تجارت، با کارت بانک ملی، از حساب بانک ملی پول برداشت کرد، چون بانکها به وسیله شبکه ی بانک مرکزی باهم در ارتباط هستند که مجموعه شتاب را تشکیل میدهد. بنابراین شما از بانک تجارت پول برنمیدارید، بلکه خودپرداز بانک تجارت، صرفاً سختافزار بانکی خود را در اختیار شما قرار میدهد.
سوال: چرا نقدینگی موجب تورم میشود؟
🚦@Westernstudies
🔹🔹ادامه جلسه ۳۹
علت تورم این است که وقتی کاغذهای پول بین مردم زیاد باشد، هر کس هر چیزی را که بخواهد میتواند تهیه کند. بنابراین اگر من جنسی داشته باشم و تعداد افراد متقاضی زیاد باشد، من که فروشنده هستم قیمت را تا جایی بالا میبرم که هم خریداری باقی بماند و هم من نهایت سود را ببرم، چون وقتی تقاضا زیاد باشد ارزش پول کمتر میشود. همانطورکه قاعده «دست نامرئیِ» آدام اسمیت هم، همین روند را تأیید میکند، یعنی میزان عرضه و تقاضا، قیمت را مشخص میکند.
سؤال: اگر میزان نقدینگی موجب تورم میشود، چرا کشور آمریکا درگیر تورم نمیشود؟
آمریکا در مرحله اول، نیروهای نظامیاش را در سراسر جهان پخش میکند. در مرحله دوم حکومت هایی که تحت استعمارش بودند را تصرف کرده و آدمهای خودش را در رأس حکومتهای آنها قرار میدهد. در مرحله سوم، نهادهایی جهانی برای محافظت از منافع خودش تشکیل میدهد، مانند اف ای تی اف که حتی عضوی از سازمان ملل هم نیست. در مرحلهی چهارم، دلار را به ارز جهانی تبدیل میکند، یعنی دلار را حاکم میکند بر تجارتهای جهانی.
دلار به واسطه ی کدی که دارد، ارزشمند است، و این ارزش را بانک مرکزی آمریکا معین میکند. در حالت عادی اگر آمریکا دلار چاپ کند و آن را در اختیار مردم خودش قرار بدهد، میزان پولی که در اختیار مردم است بالا میرود و درنتیجه نقدینگی زیاد میشود و ارزش دلار کاهش پیدا میکند. اما اگر همین دلار چاپ شود و به آنسوی دنیا فرستاده شود، دیگر آمریکا درگیر تورم نمیشود، چون نقدینگی خودش زیاد نمیشود. از طرفی هم کلی دلار بدون پشتوانه میدهد و حجم بالایی از کالا دریافت میکند. یعنی حجم بالایی از سود که صرفاً بهخاطرِ دادن دلار به دیگران گرفته شده، آمریکا با هیچی کالای واقعی بدست میآورد و در کشور خودش هم سبب تورم نمیشود! لذا تورمی که باید در کشور خودش به وجود بیاید را به کشورهای دیگر منتقل میکند.
🚦@Westernstudies
🔹#گزارش درس غرب شناسی
🔹استاد سید مجتبی امین جواهری
🔹جلسه چهلم
🔹کتاب فلسفه تاریخ/ جلد٣/ صفحه ۲٣۶
🔹عنوان : انتقال فئودالیسم به بروژوآ
✍🏻حسن احمدی منش
🔸هر نوع بی معنایی و پوچ دانستن عالم یک نوع، نهیلیسم است.
نکته: از نظر پست مدرن، ذات مدرنیته، نهیلیسم است. به همین دلیل یک دید انتقادی به مدرنیته دارد. زیرا مخالف این تفکر و اندیشه است.
🔸بروژوآ: در روند تاریخ به زمانی میرسیم که فئودالیسم، توسط یک گروه تجار که متشکل از رعیت های با تجربه بود متزلزل می شود.
این افراد، رعیت ها را برعلیه اربابان خود تحریک میکردند و به تدریج نظام فئودالیسم را متزلزل کردند.
🔸بعد از انقلاب بزرگ فرانسه، شعار ناپلئون بُناپارت آزاد کردن انسان ها بود و برای تغییر و ریشه کن کردن فئودالیسم جنگ می کردند. مانند شعار آمریکا برای ورود به عراق، (آزاد کردن مردم عراق از دست صدام)
🔸نکته : در قرن ١٨، انقلاب صنعتی شکل می گیرد و رباط و ماشین جایگزین انسان ها می شود، بروژوآ ها، کارخانه داران می شوند، و کاملا نظام فئودالیسم فرو می پاشد.
🔸نکته: در فضای فئودالیسم، پول و مبادلات، بسیار محدود بود. لکن از بعد از بوجود آمدن بروژوآ، پول ها و مبادلات افزایش بسزایی یافت.
نکته: در زمان فئودالیسم، پول وجود داشته، لکن میان مردم رواج نداشته و اکثر معاملات مردم با تبادل کالا به کالا انجام میشده.
🔸نکته: بروژوآ کاری کرد که معادلات جابجا شدند و کار به جایی کشیده شد که، خود اربابان، محتاج بروژوآ شدند.
🔸در طول تاریخ بروژوآ به قدری روند سعودی داشت، که یک طبقه اجتماعی را تشکیل داد و بعنوان طبقه متوسط جامعه معرفی شد.
نکته: دو طبقه دیگر نیز وجود دارد.
الف: طبقه پایین، که همان طبقه کارگری می باشد.
ب: طبقه برتر، این طبقه متشکل از ابر تجار و ابر بروژوآ ها است، که سرمایه ترین افراد محسوب میشوند.
🚦@Westernstudies
🔷️️#گزارش درس غرب شناسی
🔷️استاد سیدمجتبی امین جواهری
🔷️جلسه چهل و یکم
🔷️سرمایهداری _انقلاب صنعتی
✍️تنظیم از: محمدمحسن دهنوی
به عنوان مقدمه انقلاب صنعتی، تاریخ آن، کشور مبدا شروع آن، انقلاب صنعتی در حوزه تغییر بافت اجتماع و عملکرد انقلاب صنعتی در قبال بروژو ها و کارگرها را بررسی مینماییم.
ماشین ابزاری که باعث تغییر کمی هم (تولید و هم نیروی کار) میگردد.
*مطالعه کتاب فلسفه تاریخ شهید مطهری جلد ۳ صفحه ۲۵۴
*مطالعه کتاب فلسفه تاریخ شهید مطهری جلد ۳ صفحه ۲۵۷
سه نظریه اثر ماشین:
⭕️ماهیت ابزارها تغییر نکرده
⭕️اختلاف در نیروی محرک
⭕️ماشین تفاوت ماهوی دارد در توضیح این مسئله باید بگوییم: جنس فعالیت ماشین خارج از توان انسان است ابزار آنقدر مهمند که تمام سختی رسیدن به سوخت آن را ابرقدرتها به جان میخرند.
*بحث در مورد یک مقاله آینده پژوهی در ۳ موضوع (اینترنت اشیا برق خورشیدی پرینتر سه بعدی)
*شرکتهای بزرگ در آینده به این روی میآورند که خدمات خود را رایگان ارائه دهند و درآمد خود را از جای دیگری تامین نمایند. در آن زمان رقابت دیگر روی کالا نیست بلکه در امور انسان دوستانه رقابت انجام میگیرد
‼️جمله ای که بعد بیشتر آنرا توضیح خواهیم داد: امپریالیسم تجمیع بروژوهای کوچک است ذیل یک هلدینگ بزرگ که در تعامل با هلدینگهای دیگر است.
🚦@Westernstudies
🔹 #گزارش درس غرب شناسی
🔹استاد سیدمجتبی امین جواهری
🔹جلسه چهل و دوم
🔹 انقلاب صنعتی و تاثیر آن بر بافت اجتماعی
✍ تنظیم از: مصطفی جعفرزاده
🔺 مقدمه بحث:
کشاورزی خیلی پیچیده نبود.
اما ماشینیسم و کشاورزی صنعتی یک تخصص و مهارت خاص میخواهد.
مثلاً اگر شما ده دقیقه به کسی یاد میدادی چگونه شخم بزند، درو کند یا بذر بکارد آن کار را یاد میگرفت و به مرور حرفهای میشد؛ اما اگر بخواهی برای ایرانخودرو ناظر بذاری باید هفت، هشت سال درس خوانده باشد.
انقلاب صنعتی باعث تقسیم نقشهای کار در جامعه شد و آنقدر این نقشها زیاد شد و پیچیدگی پیدا کرد که دیگر یک نفر نمیتوانست چند کار را انجام دهد.
تقسیم علم از گذشته بوده اما نه آنقدر که نقش جامعه را ایجاد کند
این ماجرای تغییر ماهوی است.
مارکس میگوید ابزار اصیل است.
اما اگر ما بر خلاف مارکس به ابزار اصالت ندهیم میتواند در فرهنگ هضم شود.
و هضم شدنش هم به این است که بد نیست از این ابزار استفاده شود.
نقش کارگر کارخانه بعد از انقلاب صنعتی شد نقش خانوادهاش نسبت به خودش قبل از انقلاب صنعتی یعنی پرستاری از ماشین
اتفاق بعد از انقلاب صنعتی این بود که نوع نگاه به عالم متکثر شد یعنی هرکس با توجه به تخصص خودش به عالم مینگریست.
این نقشها، زیست و روش زندگی متناسب با خودشون رو گرفتن
تنها چیزی که برای این فرد مهم هست ماشینی است که با آن سر و کار دارد.
از این رو قسمتی از علم به فرد منتقل میشه که بعد توی کار و فن بدردش میخوره
بافت علم در دانشگاه اینگونه است که اگر دانشجو بخواهد درسش را بخواند اصلا چیزی از دین و وحی و...نمیفهمد. منطق علومی که در دانشگاه هست اینگونه است.
علم دین خاصیتی دارد که میتواند انسان را علامه کند نه فقط عالم.
ابن سینا معتقد است کسی که علم را از بالا شروع کند (مادر علوم) میتواند علوم مختلف را تحلیل کند.
ما معتقدیم که در منطق جهانبینی شما باید سطوح بالاتر را به دانشجوی آن رشته بگویید. به عنوان مثال دانشجوی شیمی، باید فلسفه مبانی شیمی را بداند.
چرا کسی از منجمها از نجوم خدا را نمیفهمد، چه میشود که کسی نجوم میخواند ولی خدایی را برایش احساس نمیکند؟!
چون میگوید من با قبلش کار ندارم
(مکتب پراگماتیسم: فایدهگرایی)
گوش ما ارتعاش هوا را پردازش میکند
حالا این جوهر و عرضش چیست؟
مقولهاش؟ علتش؟ ماهیتش؟
این ها میشود فلسفه علوم.
حکمت اسلامی باید امتداد پیدا کند تا به اینها برسد.
همانطور که مالکیت باعث شد تکثر بوجود بیاید، خود انقلاب صنعتی هم موجب تکثر شد.
این تکثر موجب از بین رفتن عاطفه و فهم مشترک میشود. و این تکثر هرچند موجب تکامل جامعه میشود سبب نقص فرد میگردد.
پس انسانیت مشترک میان آنها کجا رفت؟ انسان تبدیل به یک ابزار میشود. و این نوعی از خودبیگانگی است.
همین موضوع یکی از پایههای سیاسی اجتماعی برای نهیلیسم است.
کانون اصلی که خدا بود از بین رفت، انسان نتوانست جایگزین بشود زندگی بی معنا شد.
🚦@Westernstudies