داستان مجید را بسیاری با «مجید سوزوکی» اخراجیها مقایسه کردهاند.
پسر شروشور و لات مسلکی که پایش را به جبهه میگذارد و بهیکباره متحول میشود؛
اما خواهر مجید میگوید #مجید_قربانخانی ، مجید سوزوکی نیست: «بااینکه خودش از مجید اخراجیها خوشش میآمد؛ اما نمیشود مجید ما را به مجید اخراجیها نسبت داد؛
برای اینکه مجید سوزوکی به خاطر علاقه به یک دختر به جبهه رفت؛ اما مجید به عشق بیبی زینب همهچیز را کار و ماشین تا محلهای که روی حرف مجید حرف نمیزد را رها کرد و رفت...
مجید سوزوکی اخراجیها مقبولیت نداشت؛ اما مجید ما خیلی محبوب بود. ماشین مجید همیشه بدون هیچ قفل و دزدگیری دم در پارک بود. هیچکس جرات این را نداشت که به ماشین او دست بزند... همه میدانستند ماشین مجید است.
برای مجید همه احترام قائل بودند؛ اما او با همه اینها همهچیز را رها کرد و رفت.»
@Witness
#چندکلمـہ ...
روایـت داریـم ...
هرکـس بعـد از نماز واجب
یک دعـای مستجـاب دارد!
وقتی خدا میگوید:
بعد از نماز دستت را بلند کن
حاجـت بـخواه ...
چرا انـجام نمیدهی ...؟
#آیتالله_مجتهدی_تهرانی
| @Witness |
😍 #روزی_عُشّاق 😍
چیرگی بر نفس 👊
وقتی بهار سال 36 به دومین ماهش رسید🌺، تو یه خونه مستاجری حوالی میدون خراسان ،خانواده مشهدی محمدحسین هادی شیش نفره شد👨👩👧👦.پسری به دنیا اومد که کفّ نفس رو خوب یاد گرفت؛بنده واقعی خدا بود💞...کی بود گفت شهید هادی ؟؟مرحبا ! 👏👏👏
اسمشو خیلی شنیدین می دونم ! 🙃
خوب ازش می دونین می دونم ! 😊
پس توی اتوبیوگرافی شهید گیر نمی کنیم.می ریم سر اصل مطلب🙂
📢خواهرا و برادرا!توجه!📢
عه ببخشید شما اون برادری نیستی که عکس این شهید تو صفحه مجازیته؟🤔
پس چرا وقت صحبت کردن با نامحرم زللل می زنی تو چشاش؟😳والا رفقای شهید هادی که می گفتن ابراهیم به نامحرم آلرژی داشت. .🙄
شما آبجی!شمایی که شهید رو برادر معنوی خودت می دونی.😍.بله شما!☺️
به نقل از خواهر شهید دهقان می گم: همانطور که شما شهید را برادر خود می دانید او هم شما را خواهر خود می داند.پس برایش خواهری کنید.💝
پس خواهر معنوی شهید هادی! در جلب توجه نامحرم انقدر کوشا نباش.🙃
شما اخوی محترم که به فوروارد کردن تکست های شهیدانه📃و انتخاب پروفایل های لاکچریِ دلتنگ شهادت❣و عضویت تو کانال های شهدایی🎫💻؛شهره ی خاص و عامی🎗!
لطف کن و یه کم ویترین اخلاق و مَنِشِت رو هم شهدایی کن.☺️
نسیم بوی تو را صبح با خودش آورد🍃
و گفت: روزی عشاق با خداوند است🌺
@Witness
#حجاب
چـــادرےهایی را میــشنـــاسۍ کـہ
#حرمــت آن را نـگـــه نــمیـــدارنــد !😒
بـــاور کن ایــن قـانـع کنـنده نیسـت☝️🏻
بـــراے #چـــــادر نـــداشــتــن تـۅ
تـــۅ حــرمـت ِ #حـجــاب ِ زهــرا(سـ)
رانــــگـه دار ...💛🍃
و بـه هــمـه ثــابـت کـن
چــادرےهایِ #زهــرایـۍ بیـشـترنـد ...😍👌🏻
💝 @Witness
#خاطرات_شهدا
روز های اول انقلاب گذشت
سختی های زیادی داشتیم ☝️
نبود نفت، در گیری های ضد
انقلاب، ترور ها و ....
نمی دونید چه ایامی بود
خوشحال بودیم که این روزها
می گذره و اوضاع بهتر می شه
مدتی گذشت تا اینکه جنگ شروع
شد با اینکه یک لحظه تحمل دوری
بچه هارو نداشتم، اما بخاطر خدا
اجازه دادم که به جبهه برند 😭
خیلی سخت بود ، خصوصا برای
من ... اما تحمل کردم و توکل کردم
به خدا
بچه هام یکی یکی رفتند 😔
روزهایی بود که یک پسرم مفقود
و چهار پسرم هم زمان در جبهه
حضور داشتند
خلاصه اینکه شش پسر من در
طول دوران دفاع مقدس به طور
مستمر در جبهه بودند ✋
یادمه که هر بار بچه ها می رفتند
براشون آش پشت پا درست می
کردم
مدتی بود که حساب کردم هر
هفته دوبار آش درست کرده بودم
همسایه ها اعتراض می کردند
که سیده خانم، چه خبره ؟ 😳
گفتم : باور کنید هر آش که پختم
پشت پای یکی از بچه ها بود
جواد میاد، جمال می ره، کمال
میاد جابر می ره ... بعضی بچه ها
چند روز به مرخصی می اومدند
و دوباره می رفتند 😞
بچه ها یکی یکی می رفتند و
میومدند. همیشه سینی آب و قرآن
دستم بود و اونها رو بدرقه می
کردم
روزها گذشت تا اینکه کمال در یکی
از عملیات ها به شدت مجروح شد
با هلی کوپتر به یکی از شهرها
بردنش
وقتی رفتم ملاقاتش
پارچه سفیدی روی بدنش انداخته
بودند تا من زخم هاشو نبینم 😧
اما در همون حال مردم و زنده
شدم
جراحت کمال شدید بود ، خواست
خدا بود که زنده مونده بود 😔✋
ولی با همه مجروحیت و مدت ها
بستری شدن در بیمارستان ،
هیچوقت به دنبال درصد جانبازی و
... نرفت.
می گفت ما برای این چیزا جبهه
نرفتیم
پسر دیگرم جلال هم اواخر جنگ توی
حلبچه مجروح شد
یادمه اون ایام همسایه ها می گفتند
خدا نکنه برای بچه های سیده خانم
اتفاقی بیفته، چون اینطوری که به
بچه هاش وابسته اس زنده نمی
مونه
همه می دونستند من طاقت دوری
فرزندم رو ندارم 😭
اما به همه می گفتم : بچه های
من از بچه های امام حسین ( علیه
السلام ) عزیز تر نیستند
آقا همه ی بچه هاش رو برای خدا
هدیه کرد. ☝️
#السلام_علیک_یا_ابا_عبدالله
#مادران_آسمانی
#شهید_جاوید_الاثر
#شهید_جمال_محمد_شاهی
🕊
❤️🕊 @Witness
#حاج_حسین_یکٺا 👤
بچه ها دعا ڪنید که نمیرید ! و سعے کنید نمیرید
تمــام تلاشتونو بڪنید که نمیرید❌❌❌
بچه #بسـیــــجے بــاید مثل اربــاب بے ڪفنش شهــیـد بشه...😌☝️
شهیـدانه زندگے کن ... شهید میشی❣
#شهید_شید🌷
#التماس_دعا💚
🌸| @Witness
♥️🕊♥️🕊♥️🕊
🕊♥️
♥️
🕊
#پلاک | #تلنگر
✨💖دوست شهیدت کیه⁉️
تا حالا فکر کردی با یه شهید رفیق شی
از اون رفیق فابریکا😎
از اونا که همیشه باهمن😍
خیلی حال میده😊👌
امتحان کردی❓
هرچی ازش بخوای بهت میده☺️
آخه خاطرش پیش خدا خیلی عزیزه❣
میخوای باهاش رفیق شی⁉️
گام اول☝️
✅انتخاب شهید
به یه گردان نگاه کن
به صورت شهدا نگاه کن
به عکسشون، به لبخندشون
ببین کدوم رو بیشتر دوس داری
با کدوم یکی بیشتر راحتی⁉️
گام دوم✌️
✅عهد بستن با دوست شهیدت
یه جایی بنویس؛ البته اگه ننوشتی هم اشکال نداره.
با دوست شهیدم عهد میبندم✋ پای رفاقت او تا لحظه ی مرگم خواهم بود و از تذکرات دوستانه ی خود به هیچ وجه روی نمیگردانم.
گام سوم☝️✌️
✅شناخت شهید
تا میتونی از دوست شهیدت اطلاعات جمع آوری کن.
عکس، فیلم، صوت، کتاب و وصیت نامه..
گام چهارم✌️✌️
✅هدیه ثواب اعمال خود به شهید
از همین الان هرکار ثوابی که انجام میدی،
فقط یه جمله بگو:خدایا! ثواب این عملم برسه به دوست شهیدم.
طبق روایات نه تنها ازت چیزی کم نمیشه، بلکه با برکت تر هم میشه
دوستانم، شهید اونقدر مقام بالایی داره که نیازی به ثواب کار ما نداشته باشه❗️
تو با این کار خلوص نیت و علاقت رو به شهید نشون میدی❗️
گام پنجم🖐
✅درگیر کردن خود با شهید.
سریع همین الان بک گراند گوشیتو عوض کن و عکس دوستتو بزار!!
در طول روز باهاش درد دل کن.باهاش حرف بزن.آرزوهاتو بهش بگو
گام ششم🖐☝️
✅عدم گناه در حضور رفیق
روح شهید تا گام پنجم بسیار از شما راضیه
ولی آیا در حضور دوست معنویت میتونی گناه کنی⁉️⚠️
حجابمون، رابطمون با نامحرم، چت با نامحرم، غیبت، دروغ، نمازامون و...
گام هفتم🖐✌️
✅اولین پاسخ شهید
کمی صبر و استقامت در گام ششم، آنچنان شیرینی برای شما خواهد داشت که در گام بعدی گناه کردن براتون سخت میشه
خواب دوست شهیدتو میبینی، دعایی که کرده بودی برآورده میشه، دعوت به قبور شهدا و راهیان نور و...
گام هشتم🖐✌️☝️
✅حفظ و تقویت رابطه تا شهادت(مرگ)
گام های سختی رو کشیدین!درسته؟!
مطمئنا با شیرینی قلبی همراه بوده
اسم دوست شهیدت چی بود😍❓
#التماس_دعا😊🙏
🌷| @Witness |🌷
عطرسیبِ حَرمٺ ..
مےوزد از سمٺِ عراق..
شبِ جُمعه است دلم
بازهوایےشده است
#تلنگر
هروقت فكر گناه سراغم مياد، به یاد #مرگ میوفتم.💀
❌به اينكه اگه موقع انجام گناه سكته كنم و بميرم...😰
🔥✋🏻و دستم جايي باشه كه نبايد باشه يا حتی تن برهنه باشم
(چه آبرويي ازم ميره😔)
📛مهمتر از همه اينكه ديگه مُردم و فرصتی برای جبران اشتباهم و توبه ندارم.😭
☑️پس : اگه تحریک شدی به این فکر کن ممکنه الان فرشته مرگ کنارت باشه...😰
⚠️ به این فکر کن که بعد مرگ دیگه راه بازگشتی نیست...♻️❌
📛کی میتونه الان اینجا قسم بخوره که تا یک دقیقه دیگه زندس⁉
️
📛پپس تویی که از یک دقیقه یا حتی یک ثانیه بعد از خودتم خبری نداری، چطور این گناهو انجام میدی درحالیکه ممکنه درهمون لحظه بمیری⁉️💀
📛چه تضمینی میکنی که وقتی برای #توبہ داشته باشی⁉️
️
❕پپس مواظب باش❕
💀 مـرگ خبر نمیکنه 💀
#برای_حمایت_از_ما_لطفا_مطالب_کانال_را_فوروارد_کنید
@witness🌸
#گـفتـگو😉
👱♂ : سلام خـواهـر خـوبیـد؟؟ مـیشه باهـام آشـنا بشیم؟!(🙄)
:سلام ممنـون ! در چه جـهت آشـنا بشیم؟؟(😐)
👱♂: فقط در حـدِ خـواهـر برادری!!()
: آهان ! باشه!(😳)
👱♂: پس آبجـی جـان مـیشه اسمـتون و سنتـونو بدونم ؟!؟(😕)
:بله !! زهـرا هـسـتم ، ۱۹ ساله
👱♂: بـح زهـرا خانم(😶)
: شما چی بـرادر؟؟
👱♂: رضـا هسـتم ، ۲۱ سـاله(😐)
یـڪ مـاه بعـد؛؛👇👇👇
👱♂ : سـلام عشـقم !!(😳)
زهـرا جـونم خـوبـۍ؟؟(😑)
:سـلام عـزیزم قـربونت تـو خـوبی ؟؟(😤)
👱♂:خـدا نکـنـه عشقـم !(😶)
عـزیزم امـروز ساعت شش مـیام دنـبالت هـاااااا !! بـریم یـه قهـوه برنیـم(😓)
: واااااای!!! بـاشـه(😖)
↑↑↑ایـن مـاجـراے ڪـسایی کـه مـیگـن که فقـط خـواهـر برادرے مـیحـرفیـم ، ولـے متـاسفانـه بعـد از چنـد مدت تـبدیـل میـشه به حـرفـاے عـاشـقانـه😏
واقـعا به نـاراحـت ڪـردن امـام زمـان مـی ارزه؟؟😔😞😥
@Witness
#کانال_از_چادرم_تا_شهادت💞
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
🍃🌸
#حتمابخونیم
مذهبی بودم
کارم شده بود چیک و چیک!
سلفی و یهویی..
عکس های مختلف با چادر و روسری لبنانی!
من و دوستم یهویی توی کافی شاپ
من و زهرا یهویی گلزار شهدا
من و خواهرم یهویی سرخه حصار
عکس لبخند با عشوه های ریز دخترکانه..
دقت میکردم که حتما چال لپم نمایان شود در تمامی عکسها..
کامنتهایم یک در میان احسنت و فتبارک الله احسن الخواهر!
دایرکت هایم پرشده بود از تعریف و تجمید ها
از نظر خودم کارم اشتباه نبود
چرا که داشتم حجاب؛حجاب برتر!
کم کم در عکسهایم رنگ و لعاب ها بالا گرفت
تعداد مزاحم ها هم خدا بدهد برکت!
کلافه از این صف طویل مزاحمت...
یکبار از خودم جویا شدم چیست علت؟!
چشمم خورد به کتابی..
رویش نشسته بود خروارها خاک غفلت..
هاا کردم.. و خاکها پرید از هر طرف..
"سلام بر ابراهیم" بود عنوان زیر خاکی من...
ابراهیم هادی خودمان..
همان گل پسر خوشتیپ..
چارشانه و هیکل روی فرم و اخلاق ورزشی..
شکست نفس خود را..
شیک پوشی را بوسید و گذاشت کنج خانه..
ساک ورزشی اش هم تبدیل شد به کیسه پلاستیکی!
رفتم سراغ ایسنتا و پستها
نگاهی انداختم به کامنتها
80 درصدش جنس مذکر بود!!!
با احسنت ها و درودهای فراوان!
لابه لای کامنتها چشمم خورد به حرفهای نسبتا بودار برادرها!
دایرکت هایم که بماند!
عجب لبخند ملیحی..
عجب حجب و حیایی...
انگار پنهان شده بود پشت این حرفهای نسبتا ساده
عجب هلویی..
عجب قند و نباتی ای جان!
از خودم بدم امد
شرمسار شدم از اینهمه عشوه و دلبری..
شهید هادی کجا و من کجا!
باید نفس را قربانی میکردم..
پا گذاشتم روی نفس و خواستم کمی بشوم شبیه ابرهیم و ابرهیم ها...
|فاطمھ_قاف| نشردهیم