eitaa logo
تو فقط لیلی باش... 💚
1.8هزار دنبال‌کننده
214 عکس
86 ویدیو
2 فایل
ـ✨﷽✨ـ 📗داستان واقعی و جذاب زندگی رضوان بانو💜 🌺جهاد زیبای من در خاکریزی به نام خانه، برای فتح الفتوحی به عظمت "لتسکنوا الیها"🌺 📈 ادمین تبلیغات 🏡کانال های دیگر ما @Zendegi_Bakhsh @RezgheSoty پیام ناشناس به ما: https://gkite.ir/es/9700924
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 مصاحبه امروز سردار علیزاده با شبکه سمنان در مورد شهادت وزیر امور خارجه دکتر امیر عبداللهیان 🏴 «به عقیده بنده از ابتدای انقلاب تا کنون، وزیر خارجه‌ای به صلابت و به اطاعت پذیری محض از مقام معظم رهبری و به حفظ خطی که حضرت آقا برای وزارت خارجه ترسیم فرموده اند، یعنی حکمت عزت و مصلحت نداشته‌ایم و بنده ایشان را در قله می‌بینم. ایشان حقیقتا خستگی ناپذیر بود. شاید در این دوسه سال ایشان سه چهارم وقتشان را در سفر مأموریتی بودند و به معنای حقیقی کلمه وزیر خارجه جمهوری اسلامی بودند. ایشان مطیع محض تصمیمات نظام بود و صلابت و عظمت و قوت جمهوری اسلامی را با تمام وجود به جهان نشان می‌داد و سیاست نظام را در سیاست خارجی‌اش دنبال می‌کرد. ایشان واقعا نافذالبصیره بودند. در جریان عملیات وعده صادق، انصافا دیپلماسی همپای میدان بود. یعنی وقتی کشورهایی که به زعم خودشان قدرتمندان دنیا هستند ایران را تهدید می‌کردند، اینها تهدیدی بزرگتر را به آنها تحویل می‌دادند و واقعا دیپلماسی ما در این جریان بی‌نظیر بود. در جریان کنار گذاشته شدن ایشان در دولت قبل، مقام معظم رهبری به ایشان فرمودند به مجلس برود تا به عنوان یار و یاور و بازوی حاج قاسم باشد و نیازمندی‌های دیپلماسی حاج قاسم را تا جایی که می‌تواند رفع کند و این نشانگر عنایت حضرت آقا به ایشان بود. مدل دیپلماسی ایشان طوری بود که تمام کشورها ما را به عنوان برادر بزرگ خود احساس می‌کردند‌ و این همان عزت است. شهادت ایشان و سایر عزیزان در روز ولادت حضرت رضا علیه السلام مزد ایشان بود.» 🌐اخبار نماینده مردم دامغان را بی واسطه بخوانید👇 🆔 @Aliakbaralizade_ir
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☄️ مراقب خودتان باشید که جا نمانید! وگرنه مطمئن باشید این مصیبت، حرکت انقلاب را به مقصد باشکوه «تغییر تمدن جهان» سرعت چشم‌گیری می‌بخشد. | @ostad_shojae | montazer.ir
هدایت شده از سبعه ابحر
مثل جدت علی علیه السلام, عمر ریاستت چه کوتاه بود... چه قدر مظلوم بودی... یک شب راحت سر بر بالین گذاشتی؟ چقدر فحش و تمسخر شنیدی...😭 شهادتت مبارک آقا سید❤️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
هدایت شده از سبعه ابحر
بسمه تعالی جناب مستطاب آقای دکتر رئیسی ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران با سلام و تحیّت احتراماً ما هنوز به شاخص جدید پیش از اسم‌تان عادت نکرده‌ایم؛ شما هم اگر جای ما بودید این تراژدی بزرگ را باور نمی‌کردید. این چه وضعی‌ست آقا؟ بیش از ۲۴ ساعت است، صندلی ریاست‌تان را در پاستور رها کرده‌اید. امروز هم که در جلسه‌ی هیأت دولت‌ حضور نداشتید. تا همین دیروز دلمان گرم بود به بودنتان، به اینکه روز و شب ندارید و حتی تیکه کلام‌هایتان نقل محافلمان و شوخی‌هایمان بود. تا همین دیروز خیالمان راحت بود که سیاستمدار شایسته‌ای انتخاب کرده‌ایم و بی‌حاشیه به امورات یومیه کشورداری مشغول‌اید. حالا دیروز در ارتفاعات ورزقان دنبالتان می‌گشتیم و از صبح وقتی لاشه‌ی خاکشیر شده‌ی بالگردتان را دیدیم، قاب عکسی شده‌‌اید و کنارتان شمع و عود روشن می‌کنند. از دیروز هر قطره‌ی اشکی که می‌ریزیم، به لبخند ابدی نقش بسته به روی صورت‌تان فکر میکنم. به نفس راحتی که مثابه اطمینان و رضایت، پس از سال‌ها خستگی کشیده‌اید و به لحظه‌ی عروج‌تان فکر میکنم. به اینکه عمق شادکامی را درک کرده و مستانه می‌خندید. به اینکه بازی کثیف سیاست را برده‌اید، به صندلی‌‌ چرمی ریاست‌تان‌ وفا نکرده‌اید و زمین بازی مردم‌تان را عوض کرده‌اید. شما توانستید سرمایه‌ی اجتماعی بی‌جان ما را، احیاء کنید. توانستید بار دیگر جایگاه ولایت را تبیین کنید، این بار با نبودن‌تان. راستی شنیده‌ایم: در شب عملیات وعده‌ی صادق در سجده رفته و از خدا خواسته بودید، اگر قرار است، از این حمله صدماتی به ما برسد، قربانی ما شوید! راست می‌گویند؟ حالا خوب شد؟ از پروازتان راضی هستید؟ این چه طرز فرود آمدن بود؟ می‌خواستید دلمان را بشکنید؟ می‌خواستید ببینید چند درصد دوست‌تان داریم؟ می‌خواستید پرده از حقایق خدمت صادقانه‌تان بردارید و شرمنده‌مان کنید؟ نیازی به این همه سناریو نبود آقا. داغتان مهر شد بر قلب ما. تا ایران باقی‌ست و نفس‌های مشتاق و منتظر مردم‌تان در سرزمین فارس، به شوق پرواز در ثریا به آسمان می‌رسد؛ جاودان شدید. شهادتتان مصیبتی‌ست در لحافی از شادی. پیروزی‌ عزتمندانه‌تان را به همه‌ی دشمنان و دوستان مشترک‌مان تبریک می‌گویم. شهادتتان کرامتی بود برای این موجود الهی بر بال فرشتگان. ممنونیم که جمهوریت ما را با خون‌تان امضا کردید. ممنونیم که تا پای جانتان به ما و نسل ما خدمت کردید. شاخص جدید پیش از نامتان مبارک باشد. چشم‌تان به دیدار روی ماه انیس النفوس، سلطان ارض طوس، حضرت علی إبن موسی‌الرضا علیه‌السلام روشن باشد. در پیشگاه مقدسش دعایمان کنید که یاد بگیریم، زندگی‌مان را مثل شما وقف آرمان‌های بزرگ کنیم؛ از تاریکی و مه و سرما و مسیرهای صعب‌العبور نهراسیم و گواه باشید بر صبر و استقامت ما. با تقدیم احترام و اشک جمعی از دانشجویان این سرزمین...
هدایت شده از سبعه ابحر
تشییع پیکر رئیسی مثل تشییع پیکر بهشتی خواهد شد خیلی‌ها برای عذرخواهی از او خواهند آمد ...😭 - حجت‌الاسلام پناهیان- 🔹توییت نگار🔹
هدایت شده از سبعه ابحر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید رئیسی چه کرد؟ حاج آقا ماندگاری از خیانت های گرگان اصلاح طلب در اواخر دولت قبل و تدبیر آیت الله رئیسی و دولت در رفع این بحران ها می‌گویند
هدایت شده از سبعه ابحر
این منزلِ همون سپاهی‌هایی‌ست که خیلیا معتقدن پول مملکت دست پاسداراست.... اینجا منزل سرتیپ پاسدار سید‌مهدی موسوی 😭 سرتیم حفاظت رئیس جمهور ایران!!! پ.ن مهم: ببینید همه ما چقدر _حتی ناخواسته_ تحت تاثیر رسانه های معاند هستیم... در این مورد و حتی در مورد خدمات بی شمار آیت الله شهید رئیسی و دولتشون و حتی مجلسی که چهار سال پیاپی مدال انقلابی گری از امام خامنه ای گرفت و......
هدایت شده از سبعه ابحر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 مرحوم نادر طالب‌زاده: «به آقای رئیسی گفتم می‌دونی چرا رئیسی هستی؟!»
هدایت شده از سبعه ابحر
خادم امام رئوف فرزند شهید امیرعبداللهیان: در حالی که قرار بود پدرم در روز میلاد حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا(علیه السلام) لباس خادمی آستان حضرت را به تن کند، در شب میلاد آن امام رئوف، به فیض شهادت نائل شد
هدایت شده از دیمزن
روزنوشت های پیچائیل سیِ دوِ سه داشتیم برای تولد امام رضا عرش را آذین می بستیم که سرتیم فرشته های مقسّم آمد و سوئیچ یک بالگرد را بهم داد. فکر کردم توی قرعه کشی مسابقه پیچانندگان برتر برنده شده ام. اما سرتیم توضیح داد که این یک بالگرد بهشتی است و باید بروی باهاش از ایران چندتا شهید جمع کنی! با تعجب پرسیدم: "مگه وقتی یکی شهید می شه منتظر بالگرد می مونه برا رفتن به بهشت؟" فرشته مقسم ماموریت ها با غیظ نگاهم کرد و گفت: "نه که نمی مونه! ولی این مواردی که باید جمعشون کنی هنوز شهید نشده اند!!" گفتم: "خب پس من از کجا بدونم کی اند؟" سرتیم چپ چپ نگاهم کرد و با تشر گفت: "پیچائیل! دل بده به کار. یه ذره دقت کنی مشخص اند." و بعد همین طور که می رفت ادامه داد: "دو تا بالگرد زمینی رو هم پوشش کن شناخته نشی!" بالگرد بهشتی را سوار شدم و گشتی روی ایران زدم. خیلی ها سوسوی شهادت می زدند ولی حتما منظور فرشته مقسم این سوسوی معمولی نبود. از خلیج فارس شروع کردم و بعد از کرمان و یزد و اصفهان و تهران، رسیدم خراسان. آسمان خراسان را سرتاسر ابرهای سیاه گرفته بود و اوضاع طبیعی نداشت. فرشته های باران و تگرگ صف به صف با اخم ایستاده بودند. پرسیدم: "نزدیک ولادتیم ها. نباید ملایم تر برخورد کنید؟" گفتند: "ما ماموریم به بی تابی!" منظورشان را نفهمیدم. سر بالگرد را کج کردم سمت شمال و از روی جنگل ها آمدم تا آذربایجان. هوا مه بود و باران. اما تجمع نور شدیدی که چشمهایم را می زد من را کشاند سمت ورزقان و خدافرین. خدای من! چه نوربالاهایی که حتی از مه می گذشتند! کور شدم! همانجا می خواستم بپیچانم و برگردم. بین همان شهدای سوسوییِ بالقوه هم می شد شکارهای خوبی کرد. ولی تشر فرشته مقسم یادم آمد و سعی کردم دل بدهم به کار. به سختی توی مه و باران کنار دو بالگرد پوششی دیگر که فرشته گفته بود فرود آمدم. با دیدن رئیس جمهور و هیات همراهش جا خوردم. نوربالاها از بین همین ها بودند. ولی حتما اشتباه آمده بودم. مگر می شد منصب ریاست جمهوری با آن همه وسوسه دورش و امتحان های سخت و تصمیمات آن به آن و ملاحظاتی که برای مردم عادی مستحب و مکروه بودند ولی برای او واجب و حرام، می توانست کسی را به مقام شهادت برساند. کادر پروازی بیرون بالگردها ایستاده بودند به صحبت. اولش خلبان و کمک خلبانم را انتخاب کردم. خودشان حواسشان نبود ولی نوربالا را خوب می زدند. بعد رفتم سر وقت شهدای همراه رئیس جمهور. سیدی نورانی و معمم تعارف کرد که آقای رئیسی سوار شود. از صحبتهایشان فهمیدم امام جمعه تبریز است. محبوبیتش را توی همان سفر نوروز به ایران شنیده بودم. اینکه توی شادی و عزای مردم شریک است و در کوچه و خیابان تنها و بی محافظ می چرخد ودعوت همه را قبول می کند. گفتم: "بیخود تعارف نکنید! سارعوا الی مغفره الله...جفتتون سوار شید." رئیس جمهور در حالی که سوار می شد نیم نگاهی به یک جوان کت و شلواری اتوکشیده کرد. این نگاه را می شناختم. محبت تویش بود و یک سیگنال که تو بیا توی بالگرد ما. برق طلایی نشان خادمی امام رضا را روی دوش هر دویشان می دیدم. بقیه ولی او را آقای استاندار صدا می کردند. اقای استاندار جوان هم دست گذاشت پشت کمر یک مرد قدبلند و اتوکشیده و موقر و تعارفش کرد داخل بالگرد. هر دو پیراهن یقه دیپلمات پوشیده بودد و هر دو نور زیادی داشتند. چه خوب که هم را می شناختند و کار من برای مجبور کردنشان به سوار شدن را راحت کرده بودند. مرد قدبلند که نشست توی بالگرد نشان دفاع از مظلوم و عزت دادن شیعه را روی قلبش دیدم. حیف نبود همه اینها را باید با هم می بردم عرش؟ دلم سوخت برای ایران. دیگر جا نبود. منتظر بودم در بسته شود و بالگرد بلند شود ولی یک مرد چهارشانه با ریش پر هم لحظه آخر خودش را کنار رئیس جمهور جا داد و در را بست. از حرکاتش فهمیدم حاضر است جانش را فدای رئیس جمهور کند. آن قدر خودش را خالی کرده بود که نور رئیس جمهور در او هم ریخته شده بود. بقیه هیات همراه هم سوار آن دو بالگرد دیگر شدند. بالگرد ها همزمان بلند شدند. دو تا به مقصد تبریز. یکی به سمت بهشت. من دیگر دل نداشتم بقیه ش را ببینم. پیچاندم و برگشتم عرش. آنها را که من دیدم خودشان راه بهشت را بلد بودند. دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan https://ble.ir/dimzan
هدایت شده از سبعه ابحر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاج مهدی رسولی: 🔺الهی دورت بگردم برای درد مردم کجا رفته بودی که پیدات نمی‌کردن
هدایت شده از سبعه ابحر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢 اوایل زندگی آیت الله رئیسی از زبان خودشان که در فقر بسیار زیاد بودند و آنچنان از این فقر اذیت می‌شدند که به حضرت رضا علیه السلام متوسل می‌شدند. امام خمینی عظیم الشان: تنها آنهایی تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند. فقرا و متدینین بی‌بضاعت گردانندگان و برپادارندگان واقعی انقلابها هستند. ما باید تمام‌ تلاشمان را بنماییم تا به هر صورتی که ممکن است خط اصولی دفاع از مستضعفین را حفظ کنیم.  صحیفه جلد ۲۱ ص۸۶ 🏴🏴🏴🏴
هدایت شده از 
بسم الله الرحمن الرحیم 🅾یک نکته ضروری در مورد نماز لیله الدفن هست که معمولا مغفول می ماند. در حدیث شریف نبوی آمده است: «هيچ ساعتى براى ميّت، شديدتر از شب اول قبر نيست، پس با صدقه دادن به اموات خود رحم كنيد و اگر چيزى براى صدقه نداشتيد، يكى از شما دو ركعت نماز برای میت بخواند.» یعنی اصل اولیه بر دادن صدقه برای فرد از دنیا رفته است و اگر نشد نماز هدیه... صدقه اثر ویژه و مخصوصی دارد... حالا چه عزیزانی که توفیق خواندن نماز لیله الدفن برای شهید مظلوم آیت الله رئیسی عزیز و همراهانشان داشتند، چه به هر دلیلی توفیق نداشتند، همین الان به نیت ایشان صدقه ای بدهند یا کنار بگذارند.🌹 بنده مبلغ صدقه را به سایت لیدر دات آی آر ( سایت امام خامنه ای) واریز کردم. هر صدقه ای که با انتشار این پیام برای این مردان الهی امشب گذاشته بشه شما هم در ثوابش شریک هستید ان شاء الله... قطع کننده این زنجیر خیر نباشید. این مرد الهی خیلی بیش از این ها به گردن تک تک ما حق دارد... اللهم انا لا نعلم منهم الا خیرا اللهم انا لا نعلم منهم الا خیرا اللهم انا لا نعلم منهم الا خیرا 🏴🏴🏴🖤🖤🖤
هدایت شده از همسر یه طلبه 🏴
بسم الله الرحمن الرحیم اگر به من بود حتما دوست داشتم مراسم ۱۴ خرداد را حرم باشم. چه سعادتی بالاتر از زیارت همزمان دو‌ امام انقلاب ، امامَین انقلاب. ولی قسمت همین بود که شب قبل مشرف به حرم شوم. تنها بدون همسر و بچه ها. نیم ساعتی که وقت داشتم نشستم کنار ضریح. به عکس زیبایش خیره شدم و گفتم ببخش اما این بار فقط میخواهم سیر تماشایت کنم و صحبت کنم. امام خمینی از همان سالی که آقا اسم سال را به نام ایشان گذاشت قهرمان زندگی من شد. البته این اتفاق یک شبه نبود. تمام سالهایی که بابا جملات و سبک زندگی امام را - که خیلی از جملات امام را از حفظ بودند- عاشقانه و با افتخار می گفتند، این اتفاق داشت در درونم شکل می‌گرفت. حتی در حرمش هم غریب بود، مقتدر مظلوم. با نامحرم داخل ضریح و‌ بعض نامحرمان داخل حرم. برای مراسم فردا صبح حرم در حال تخلیه بود. دختر جوانی با دوستش از آیت الله! هاشمی صحبت می‌کرد. می‌گفت چندسال هست هر آدم بزرگی می‌میرد حس بدی به من دست می‌دهد. یاد تشییع آقای هاشمی می‌افتم که ما در خیابان بودیم و دوستم زنگ زد که ما حرم امامیم. این که شما دارید تشییع میکنید تابوت خالی است و‌ جنازه اصلی اینجا در حرم است و در حال دفن!!! برایش دعا کردم که خدا حقیقت فردی که سالها خون به دل امامین انقلاب کرد را برایش روشن کند. جایگاه آماده بود و بلندگو در حال آزمایش. غبطه خوردم به هزاران نفری که فردا صبح قرار بود اینجا باشند. لحظه آخری موقع خداحافظی به امام گفتم از شما زیارت نزدیک جانشین بر حق تان را می‌خواهم. خدا را چه دیدید شاید عنایتی شد و این آرزوی بزرگ هم مستجاب شد. @hamsaretalabe
هدایت شده از همسر یه طلبه 🏴
هدایت شده از همسر یه طلبه 🏴
هدایت شده از همسر یه طلبه 🏴
هدایت شده از KHAMENEI.IR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 رهبر انقلاب، هم‌اکنون در حرم مطهر امام خمینی: 🖤  بعد از فقدان رئیس جمهور عزیز همه جریان‌ها از خدمات او حرف میزنند؛ دلم برای رئیسی سوخت، در زمان حیات او یک کلمه حاضر نبودند از این حرفها بزنند 🗓 ۱۴ خرداد ۱۴۰۳؛ سی‌وپنجمین سالگرد ارتحال امام خمینی 🖤 مطلب مرتبط: صفحه ویژه «رئیسی عزیز» farsi.khamenei.ir/shahid-raisi 📽 پخش زنده👇 🖥 Farsi.khamenei.ir/live
من خوک نیستم.mp3
12.21M
!!🐖 من مگس نیستم!!🪰 من سوسک نیستم!!🪳 💥خطر کوچاندن مردم به تلگرام 🪰 نقشه اسرائیل برای انتخابات 🪳نتایج خطرناک لجن پراکنی!! حضرت آقا: تخریب حرام است لینک @TablighGharb @Israel666
بسم الله الرحمن الرحیم سلام دوستان عزیز. ان شاء الله از وقفه پیش آمده در ارسال مطالب کانال نهایت استفاده را کرده و داستان جذاب زندگی رضوان جان را مطالعه کرده باشید. این داستان واقعی زیبا رو دوباره ان شاء الله از امروز ادامه خواهیم داد. به امید برپایی تمدن نوین اسلامی زمینه ساز ظهور 🕊 اللهم عجل لولیک الفرج 🌹
💚بسم الله الرحمن الرحیم💚 ✿ تو فقط لیلی باش ܓ✿ 💞انی سلم لمن سالمکم و محب لمن احببکم... سلام، حضرت مادر (سلام الله علیها) : شما موفق شدید ... شما طلسم قلب مرا شکستید ... دیشب در مجلس عزایتان بار سنگین اندوهی که طی ۱۴ سال، ذره ذره در قلبم روی هم انباشته شده بود را به یکباره نابود کردید. و من را آنقدر سبکبار بیرون فرستادید که فکر میکردم اگر رهایم کنند تا خود آسمان بالا میروم  ... فکر کنم عزای شما خاندان، تنها مجلس عزایی در دنیاست که یک درش به شادمانی باز میشود. اصلاً اندوه شما یک جورهایی آمیخته با شادی است. اما کلمه شادی از پس وصف این حس گرانبها بر نمی­آید. بهتر است بگویم بَهجت! ... یادتان هست؟ همان وقت که سخنران داشت میگفت: از جمله نام هاى حضرت فاطمه «حانيه» به معنى دلسوز بود ... چون او در اوج دلسوزى و عطوفت نسبت به فرزندانش قرار داشت . یک محبت بی اندازه، در حد عشق ... و در آن روزگار برای همه عجیب و باورنکردنی بود که مادری تا این حد به فرزندانش عشق و علاقه داشته باشد ... " و اینطور شد که من ناگهان به فکر فرو رفتم. اول از این که من هم فرزندتان هستم و مشمول این صفت "حانیه " میشوم به خودم بالیدم. اما زیاد طول نکشید. مغزم به تکاپو افتاد تا جوانب مختلف فرزند یک مادر، با صفت حانیه بودن را بررسی کند و بعد ... یک مرتبه انگار چیزی در ذهنم جرقه زد و درست در همان وقت بود که حالیم کردید که به عنوان یک مادر با صفت والای حانیه، دوست ندارید دوتا از بچه هایتان از هم دلگیر باشند ... و همسرخان هرچه که بود، پسر شما بود، درست مثل من که خودم را دختر شما میدانم ... از بین این بیش از ۷۰ میلیارد آدم روی کره زمین، فقط ۱ میلیارد و اندی مسلمان هستند و از میان این ۱ میلیارد، اگر خیلی خوشبینانه نگاه کنیم، فقط بیش از ۱۰۰ میلیون نفر شیعه اثنی عشری هستند. و دردناکتر از همه اینکه از میان این ۱۰۰ میلیون ، فقط عده ی معدودی هستند که حقیقتاً از شادی شما شاد و از اندوهتان اندوهگین میشوند و همسرخان یکی از آنهاست ... حقیقت آن است که ما هر دو از یک سرشتیم. خدا هر دو ما را - مثل بقیه شیعیان - از بقیه طینت شما خاندان گرانقدر خلق کرده است ... و ما پیش از آنکه در این دنیا به یکدیگر بله بگوییم، در عالم ذر به ولایت مولایمان امیرالمونین علیه السلام بلی گفته ایم ... پس چه بخواهیم و چه نخواهیم در یک جا با هم تلاقی دارند: محبت شما ... مگر نه این که فرزند غریبتان امام رئوف علیه السلام فرموده اند: شيعيان ما از ما هستند و از سرشت ما خلق شده‏‌اند. از شادی ما شادمان میشوند و از اندوه ما اندوهگین ... یادم افتاد که در تمام این سالها همیشه عشقی که نسبت به شما در قلبش بوده را احساس کرده ام. آخرین بارش همین شنبه صبح بود که بدون اینکه بتواند جلوی خودش را بگیرد، اندوه عزای شما چشمهایش را کدر کرده بود و دیگر خنده هایش از ته دل نبود ... یادم آمد که امسال حتی یک روز جلوتر به پیشواز عزای شما رفت و از شنبه صبح از من پیراهن مشکیش را خواست ... یادم آمد که چون تازه به این محل آمده ایم و هیئتهایش را نمی شناسیم، با اینهمه مشغله ای که دارد، خودش گشت و یک هیئت خوب پیدا کرد و دیشب با آنهمه سختی، خودش را زودتر از همیشه به خانه رساند تا همگی با هم به مجلس عزای شما برویم ... یادم آمد که با آنکه آنهمه تخمه خوردن سر فیلم را دوست دارد، یک ماه است که به احترام فاطمیه شما، سر فیلمها فقط چای و میوه میخوریم و ... دیدم نمیتوانم ... نه! نمیتوانم از قلبی که اینقدر عاشق شماست، دلگیر باشم. نمیتوانم پسرتان را دوست نداشته باشم. نمیتوانم ... حتی اگر آستانه تحملش پایین باشد ... مگر خود من در این ۱۴ سال، کامل و بی نقص بوده ام؟ شما که بهتر از خودم به تمام بدیهایم آگاهید ... این به آن در! در این مدت که اینجا مینویسم، خیلیها به من گفتند همسرخان را ببخشم و او را دیگر اینطور صدا نزنم. اما من با خودم عهد کرده بودم که تا وقتی از ته دل حسابهای ۱۴ ساله ام با او صاف نشود، برایم همان همسرخان باشد و بس! اما دیشب به احترام عزای شما ، و به حرمت آن پیراهن مشکی و آن چشمان خیس از اشک او که میدانستم چه حالی دارد، تمام دلگیریهایم از او را بخشیدم و دریچه ی قلبم را به رویش باز کردم ... و از خودتان خواستم به هر دو ما فرزندانتان کمک کنید که دیگر طوری زندگی کنیم که هر بار نگاهتان به ما می افتد، نفسی به راحتی بکشید ... خیالتان راحت، مادر جان! ... پسرتان از این به بعد برای من  خواهد بود ... * این هم شعر ناقابلی تقدیم به شما ... هیزم کنار مدخل فردوس جمع شد... (بخش_اول) 💞تو فقط لیلی باش💞 🆔 @WomanArt
بسم الله الرحمن الرحیم سال ۹۵ بود که برای اولین بار این بخش از داستان زندگی رضوان جان را مطالعه کردم. هفته آخر بارداری ام بود و از مدتها قبل تصمیم داشتیم اگر خدا دختری به ما عنایت کنه اسمش را از القاب پاک حضرت زهرا سلام الله علیها بگذاریم و هر دو روی اسم هانیه توافق کرده بودیم. درست خاطرم هست یک هفته به زایمان با خواندن این متن و تحقیقات بعدی از بحارالانوار علامه مجلسی رحمت الله علیه متوجه شدم لقب حضرت زهرا سلام الله علیها حانیه است نه هانیه. « حانیه اَی: مشفقه » و اسم دخترمون رو به برکت این پست رضوان جان انتخاب کردیم. خدا همیشه به موقع دستگیری می‌کنه... الحمدلله رب العالمین @hamsaretalabe
🔰🔰🔰🔰 (بخش دوم) و اما این شعر ... من شاعر نیستم. خودم هم نفهمیدم  پارسال در بحبوحه عزاداری شما، این کلمات از کجا به ذهنم سرازیر شد. فقط در تاریکی و با نور موبایل آنها را نوشتم و بعد در خانه دستی به سر و گوششان کشیدم و چیزهایی را اضافه و کم کردم ... و ماحصل برگ سبزی شد تحفه به آستان یاسمن بوی شما ... یا ایها العزیز! مسنا و اهلنا الضر. و جئنا ببضاعه مُزجاه . و اوف لنا الکیل . و تصدق علینا . ان الله یجزی المتصدقین ...   هیزم کنار مدخل فردوس جمع شد آنجا که جای پای نبی نقش بسته بود آنجا که بود بوسه­ گه  اهل آسمان کهف الورای خلق و غریبان خسته بود   هیزم کنار آن دری انباشت،کآفتاب اذن طلوع خویش از آن درب می­گرفت نبض حیات هفت زمین، هفت آسمان از باز و بسته گشتن آن ضرب می­گرفت   هیزم! مسوز جای پر جبرئیل را دستی که خورده بر در اینجا، ید نبی­ ست "برد و سلام" شو! ادبت کو؟ مگر نه این درب سرای پادشه انس و جن، علی­ست   اینجا که مرد غیر علی نیست، لیکن او   حالا که دست بسته، تو جایش غیور باش برخیز و سر منه تو به تقدیر شوم خویش از نار بگذر و طرف اهل نور باش   بهر لگد سپر شو و نگذار بشکند بانوی آب و آینه از ضرب ناکسان از هیزمی به در شو و گل را به بر بگیر مگذار غنچه ­اش شود آماج این خسان . . . ببریده باد بیخ درختی که شاخه ­اش بر درب نور بود، ولی یار نار شد. دون مایگی نگر، که در آن آستان باغ گل را بدید و باز طرفدار خار شد!   یک چوب پاک، اُستن حنانه می­شود یک چوب هیزمی چو تو بر درب آفتاب یک مشت خاک انس شده، آه می­شود گاهی چو آن بهائم، و گه شاه بوتراب (بخش_دوم) 💞تو فقط لیلی باش💞 🆔 @WomanArt
ابتدای داستان شیرین زندگی رضوان بانو👆💜 ( رمان واقعی زندگی رضوان جان را حتما از ابتدا بخوانید)