💚بسم الله الرحمن الرحیم💚
✿ تو فقط لیلی باش ܓ✿
سلامی چو بوی خوش آشنایی....
از زمانی که داشتم توصیه های مهتابی II رو مرتب میکردم، با خودم قرار گذاشتم که دیگه مدل سلام کردن به همسرجان رو مهتابی کنم. خیلی با خودم کلنجار رفتم تا بتونم خودم رو راضی کنم که به جای سلام معمولی، یک سلام بلند بالا بهش هدیه بدم ... حتی خودم رو آماده کرده بودم که بزنه توی ذوقم و بگه: حالت خوبه؟! ... یا این دیگه چی بود؟! ... اما به هر حال تصمیم گرفتم انجامش بدم.
اولین سلام بلند بالا، رو وقتی بهش گفتم که داشتم از صفحه آیفن تصویری صورتش رو میدیدم. وقتی زنگ زد آیفون رو برداشتم و انگار یکی از دوستان دیرینم که روزگاااارانی با هم داشتیم رو پس از مدتها دوری دیده باشم، گفتم: سَََََََلااااام! ...
با شنیدن اون سلام یک لحظه خشکش زد. نمیدونست چی بگه. میدونست که آیفنمون تصویریه و محاله من اون رو با کس دیگه ای اشتباه گرفته باشم ... بعد نیشش تا بناگوش باز شد و نشون به اون نشون که وقتی 5 طبقه بالا اومد و در ورودی رو به روش باز کردم، هنوز هم اون نیش تا بناگوش باز بود! ...
و نشون به اون نشون تر که تمام اون چند ساعتی که توی خونه بود، یه حال خوشی داشت ... یه جور آرامش و خیال راحت. به هر بهانه ای میخندید و مدام با من شوخی میکرد، درست مثل اون موقعها که نامزد بودیم و میومد خونه بابا اینها، و تمام حواسش به من و خوشحال کردن من بود! ... و شک ندارم که اگر به خاطر کارش مجبور نبود، دیگه از خونه بیرون نمیرفت.
و من انگیزه پیدا کردم و این سلااااامهای بلند بالا، روزهای بعد هم ادامه پیدا کرد. و همسرجان هر روز از روز قبل خوشحالتر! ... دیشب تصمیم گرفتم مطابق توصیه های مهتابی برای این که عادتش نشه، برای یک دفعه سلامم رو عادی کنم. و هم برای اینکه بفهمم اصلاً نوع سلام من براش فرقی میکنه؟ ... خلاصه وقتی همسرجان اومد بهش یه سلام معمولی مایل به خوب کردم. مثل قبلاً ها ... و بعد هم رفتم توی آشپزخانه برای آماده کردن شام ...
قشنگ معلوم بود که جا خورده، اما از شدت غرورش به روی خودش نیاورد، و بدون اینکه چیزی بگه رفت توی اتاق لباسش رو عوض کرد و همونجا سرش به خانوم کوچولو گرم شد. من هم با اندوه پیش خودم فکر کردم، دیگه موضوع یادش رفته. و حتی شک کردم که در تمام این مدت از سلامهای پر آب و تاب من ذوقی کرده باشه ...
داشتم سالاد درست میکردم که از اتاق بیرون اومد و کنار اوپن ایستاد و به موجودی موهوم در فضا گفت: "چه دنیایی شده! یه سلام هم به آدم نمیکنن !!!!" ... من که به سختی جلوی خنده ام رو گرفته بودم گفتم: مگه من بهت سلام نکردم؟! ... و او خنده تلخی کرد و گفت: اون که سلام نبود. سلام باید سلام باشه!
کف دستهام رو به هم چسبوندم و مثل ژاپنی ها خم شدم و گفتم: لابد باید اینطوری ادای احترام هم بکنم!
و همسرجان گفت: نه! ... من همون سلااااااامهای خودت رو دوست دارم!
و این شد که فهمیدم سلام داریم تا سلام ... و اینکه برای همسر آدم حقیقتاً مهمه که در لحظه ورود چطوری تحویل گرفته بشه ... اونقدر که اگه مزه ش زیر دندونش بره، آدم مغروری مثل همسرجان هم در اعتراض به نبودنش، به حرف میاد!
همونطور که داشتم سس سالاد رو آماده میکردم، یادم افتاد که سلام اصولاً چیز مهمیه ... اونقدر مهم که اولین کلام خدا به انسانهای بهشتی، سلامه ... اما نه هر سلامی، سلامی که رایحه رحیمیت (یعنی لطف و محبت ویژه خدا به مومنین) از اون استشمام میشه : سلامٌ قَولاً من ربّ الرحیم ...
سلام واژه ایه که اهل بهشت از اون برای ابراز محبت به هم استفاده می کنند : و تَحیّتُهم فیها سَلام
سلام ظاهراً یک کلمه ست، که با امواج صوتی و ارتعاشات هوا به سیستم شنوایی طرف مقابل وارد میشه. اما ما میتونیم با نحوه ادا کردنش اون رو به یک بمب انرژی تبدیل کنیم که تا خود قلب نفوذ کنه و اون رو مثل یک دیاپازن با فرکانس بالا به ارتعاش دربیاره ... ازتعاشی که در اون مقاومت هوا صفر در نظر گرفته شده ... دائمی و پایدار، تا سلام بعد، و یک ارتعاش دوباره و اضافه شدن شدت ارتعاش ... یه چیزی که این قدرت رو داشته باشه که جسمهای خسته رو ری استارت کنه ... درست مثل اون سلامهای من که با چشم خودم میدیدم چطور همسرجان خسته رو سر شوق می آورد ...
امروز عصر که اومد دوباره از همون سلااااامهای مهتابی بهش کردم ... چنان گل از گلش شکفت که انگار تمام خستگیهاش یکباره دود شد و به هوا رفت ... داشتم در رو پشت سرش میبستم که چشمم به انگشترم افتاد و یادم آمد که سلام نامی از نامهای خداست ... یکی از نامهای او که بهانه تمام این مهربانیهاست. خدا رو بابت تمام این هدایتهای باطنی که سر راهم گذاشته شکر کردم ،و در دلم خواندم: هو الله الذی لا اله الا هو الملِک القدوس السلام المومن المهیمن العزیز الجبار المتکبر ... سبحان الله عما یشرکون ...
#پست_چهل_و_یکم
#تو_فقط_لیلی_باش
💞تو فقط لیلی باش💞
🆔 @WomanArt
💚بسم الله الرحمن الرحیم💚
✿ تو فقط لیلی باش ܓ✿
چهارشنبه صبح نماز صبحم قضا شد! ... صبح از شرمندگی روم نمیشد انگشترم رو دستم کنم و به امام مهربانم سلام کنم. اما هرطوری که بود به خودم دلداری دادم که، حتماً آقا به بزرگواری خودشون می بخشن و به دل نمیگیرن ... با پررویی تمام به ببخشیدی گفتم و رفتم سر زندگیم ... ماجرای سلااااام مهتابی و خوب پیش رفتن اوضاع هم یه جورایی خاطرم رو جمع کرد که حتماً خدا به لطف خودش من رو بخشیده، وگرنه یک جوری گوشمالیم میداد که دیگه از این غلطها نکنم!
۵ شنبه عصر یک مهمان بسیار عزیز داشتم: یک دوست قدیمی که مدتها بود مشغولیتهای زندگی فرصت نداده بود همدیگه رو ببینیم، همراه با خانواده ... از صبح مشغول تمیزکاری و تدارک نهار و سور و سات پذیرایی بودم، اما یک گوشه از حواسم به این بود که فرصتی پیدا کنم و به اینجا سر بزنم و ببینم چه خبره و کی به کیه! ... دوست داشتم زودتر بیام و بگم که با اینکه قرار بود خود من برم خرید و میوه و تنقلات بخرم، همسرجان که صبح زود بیدار شده و سر کارش رفته بود، بدون اینکه من ازش بخوام، خودش موقع برگشت میوه هم خریده بود تا من دیگه بیرون نرم! ... و از اون جالبتر اینکه وقتی برای کاری داشتم میرفتم بیرون، بهم گفت: " از خیابون رد میشی مراقب خودت باش!!!!" ... من با ناباوری نگاهش کردم! معلوم بود خودش هم باورش نمیشد همچین حرفی زده! اما انگار من داشتم آرام آرام در ذهنش از یک قهرمان رویین تن، به یک ریحانه تبدیل می شدم! ... موجود لطیفی که باید قدرش را دانست و مراقبش بود ...
هنوز مهمانها نیامده بودند که اذان ظهر رو گفتند، اما نمیدونم چه کار مهمی دستم بود که نتونستم ولش کنم و برم نمازم رو بخونم. به خودم سپردم که حتماً نمازم رو قبل از اومدن مهمونها بخونم، چون میدونستم اگه بیان دیگه درگیر پذیرایی و گفت و گو میشم، و خیلی مشکله یه فرصتی جور کنم و بتونم برم نمازم رو بخونم ... اما باز هم سرم گرم شد و انگار کسی فکر نماز رو از ذهنم بیرون کرد ... و یک مرتبه به خودم اومدم و دیدم هوا تاریک شده و دارن اذان مغرب رو میگن و من هنوز نمازم رو نخونده ام ...
و بالاخره دیروز هم علیرغم همه اقدامات امنیتی و قرارهای شداد و غلاظم با خودم، نماز صبحم قضا شد! ... یادم هست که قشنگ با صوای موبایلم بیدار شدم، اما هرچی فکر میکنم یادم نمیاد که چرا دوباره گرفتم خوابیدم و دیگه از هوش رفتم تاااااا ساعت ۹ صبح! ... همسرجان میگفت خیلی صِدام کرده، اما من هی گفتم باشه بلند میشم، اما دریغ! ...
دیگه حتم پیدا کردم یه خبرائیه ... از اوضاع هیچ طوری بوی خیر به مشام نمی رسید ...
نمیگم قبلش عابد و زاهد بودم، اما هر چی که بود، نمازهام مرتب و به جا بود و تا جایی که ممکن بود، اول وقت ... اما مدتی بود که حس میکردم نمازهام یه مشکلی داره. تا این که کار به این فاجعه ها رسید! هرچی فکر میکردم نمیتونستم بفهمم این دیگه چه ماجرایی بود؟ ... حالا که این بارقه های امید زندگیم رو روشن کرده ... حالا که ادعام میشه که دارم نماز شب میخونم و حتی اگه شبی نتونم خودش رو بخونم، مقیدم که حتماً قضاش رو بعد از نماز ظهرم بخونم! ... حالا که گرمای لطف حضرت مادر (سلام الله علیها ) رو دارم توی زندگیم احساس میکنم ... حالا که تازه دارم سر در میارم که حقیقتاً دنیا دست کیه ... آخه چرا حالاااااا؟
تمام پریشب و دیروز دمغ بودم. دلم میخواست بیام و جواب کامنتها رو بدم و باهاتون درد دل کنم. اما راستش روم نمیشد. این وبلاگ که تمام در و دیوارش برام با عشق حضرت مادر (سلام الله علیها ) آغشته ست، حرمتش خیلی بیشتر از این حرفهاست که آدمی که سه وعده نمازش پشت هم قضا شده بیاد و در اون دم از جهاد در راه خدا بزنه! ... دیگه نوشتن " ما جمعه را برای تو تعطیل کرده ایم" و درد دل با آقای مهربانیها ، پیشکش!
دیروز عصر دیگه داشتم از بغض خفه میشدم. سر در نمیاوردم مشکل از کجاست و باید چکار کنم. کنار پنجره نشسته بودم و به منظره دوردست اتوبان نگاه میکردم. به عبور ماشینهایی که در اونها آدمهایی بودند که مثل من اندوهگین نبودند. عصر روز تعطیل بود و اونها یا در راه مهمانی بودند، یا پارک و گردش و تفریح! ... آدمهای شادی که شاید شنیدن آنچه من به خاطرش اینهمه اندوهگین بودم، برایشان تمسخرآور بود ...
اما من خوب میدانستم که موضوع به این سادگیها نیست. میدانستم که این نمازهای قضا شده یک نشانه ست ... حس بدی داشتم. چیزی مثل یاس مطلق! ... و این حس منفور آنقدر وجودم رو فرا گرفته بود که حتی به سرم زد همه چیز رو رها کنم. نمیتونم توصیف کنم که چه حال خرابی داشتم. و چقدر همه دنیا برایم تیره و تار بود ... حس میکردم تمام زحماتم به هدر رفته.
#پست_چهل_و_دوم (بخش_اول)
#تو_فقط_لیلی_باش
💞تو فقط لیلی باش💞
🆔 @WomanArt
🔰🔰🔰🔰
#پست_چهل_و_دوم (بخش دوم)
#تو_فقط_لیلی_باش
اینکه تمام این مدت خیال میکرده ام که در راه درست قدم برمیدارم، ولی در واقع خدا چندان توجهی به من نداشت ... وگرنه نمازهایم اینطور تابلو قضا نمی شد!
چیزی در درونم گفت: حالا قضا شده که شده! ... قضاشون رو خوندی، تازه از خدا معذرت هم خواستی. دیگه اینقدر سخت نگیر بابا! ..
. اما صدایی دیگه گفت: فکر کردی گناه کوچیکیه که به این آسونی ببخشنش؟ ... و خواند:
شیطان که رانده گشت بجز یک خطا نکرد خود را برای سجده ی آدم رضا نکرد
شیطان هزاااااار مرتبه بهتر ز بی نماز کو سجده را بر آدم و این بر خدا نکرد ...
و یک مرتبه چیزی در ذهنم جرقه زد و نفس در سینه ام حبس شد. راست نشستم و به جایی در افق خیره شدم! ... شیطان! ... شیطان! ... چرا زودتر به فکرم نرسیده بود که از کجا خورده ام!
یادم آمد که " انما یرید الشیطان ان یوقع بینکم العداوه و البغضاء ... و یصدّكم عن ذكر الله و عن الصّلوه (شیطان دوست دارد که میان شما دشمنی و کینه ایجاد کند ... و شما را از یاد خدا و نماز دور نماید ) ...
یعنی شیطان همیشه دنبال اینه که بین آدمها دشمنی و کینه بندازه و یکی از وسایلش برای این کار اینه که آدم رو از نماز خوندن دور کنه ...
پس معلومه حالا که به لطف حضرت مادر (سلام الله علیها ) من دلم را با همسرجان صاف کرده ام و بعد هم سلاااامی که نام مقدس خداست چنین فضای دلپذیری بین من و همسرجان ایجاد کرده، حال و روز شیطان و اعوان و انصارش چطور است ...
یادم آمد که اصلاً یکی از بزرگترین لذتهای شیطان ایجاد دلخوری و جدایی عاطفی بین همسران است. تا آنجا که در سوره بقره و در ماجرای فتنه ای که جنیان در زمان حضرت سلیمان (علیه السلام ) به پا کردند، اولین هدف آنها از این فتنه، ایجاد جدایی بین همسران ذکر شده است: فَيَتَعَلَّمُونَ مِنهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بَينَ المَرءِ وَ زَوجِهِ ...
ارتباط خوب بین همسران برای شیاطین که عاشق اختلاف و جنگ و جدال بین انسانها هستند، غیر قابل تحمل است ... در روایات هست که اصلاً یکی از شیطانهای بزرگ، با کمک تعدادی از شیاطین زیردستنش، مسئول اختلاف انداختن بین همسران هستند ...
خودم را جای شیاطین گذاشتم. شیاطینی که عادت داشتند توی این خانه ی همیشه نامرتب، مدام دلخوری و ناراحتی ببینند ... اما حالا می بینند نور محبت بین آدمهای این خانه در حال طلوع است. آن هم نوری که نه مثل آنچه روانشناسیهای غربی آدم را به آن هدایت میکنند، منشاء بشری داشته باشند و چیزی باشد در حد چراغ قوه یا فانوس! ... نور محبت در خانه ما از سرچشمه نور و حیات هستی منشا میگیرد: از محبت کسی که نور آسمانها و زمین است: الله نور و السماوات والارض ... و نور محبت کسانی که خود خدا محبت آنها را پاداش چیزی به عظمت عرضه ی کامترین هدایت به انسانها میداند : قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى ...
پس طبیعی ست که سعی کنند این ارتباط را از ریشه بزنند! و مطمئنترین راه برای از ریشه زدن هدف این است که پایه اصلی آن را قظع کنند ... و پایه اصلی چیزی نیست جز نماز :
درست است که تقوا و نماز بر هم اثر متقابل دارند ( + ) ، اما نماز پایه ی تقواست. مگر نه اینکه تقوا یعنی مراعات ادب حضور؟ ... یعنی اینکه شرم کنیم خدا ما را در حال ارتکاب گناه ببیند؟ ... نماز خود به خود ما را از گناه دور میکند و بهترین تضمین برای رسیدن به تقواست: ان الصلوه تنهی عن الفحشاء و المنکر ...
همان نمازی که مانند یک دوپینگ درونی، به انسان قدرت مقابله با سختیها را میدهد: استعینوا بالصبر و الصلواه ( در مقابله با مشکلات از صبر و نماز کمک بگیرید) ...
و اینکه نماز نخواندن تضمین شده ترین راه برای از دست دادن حمایت مهربانان عالم وجود است. همانطور که امام صادق (علیه السلام ) فرمود: ان شفاعتا لا ینال مستخفا بالصلوه ( شفاعت ما به کسانی که نماز را کوچک می شمارند، نمیرسد) ...
و از همه وحشتناکتر اینکه اگر نماز انسان پذیرفته نشود، تمام تلاشها و اعمال دیگرش هم بیخود و بیجهت خواهد بود: اول ما یُحاسَب به العبد الصلوه. و ان قُبِلت، قُبِل ماسِواها و این رُدّت، رُدّ ماسواها ... اولین عملی از انسان که مورد محاسبه قرار میگیرد نماز است. اگر پذیرفته شد، بقیه اعمالش هم پذیرفته میشود و اگر رد شد، بقیه اعمالش هم رد میشود!
دیدم من هم اگر جای شیطان بودم، و کسی با کارهایش اینطور موی دماغم شده بود، همین کار را میکردم و تمام تلاشم را روی این متمرکز میکردم که او را از خوندن نماز دور کنم ...
یکبار مطلبی درباره شیطان و ِاشرافش بر اعمال انسان، از یکی از شاگردان استاد اخلاق، حضرت آیت الله کشمیری، خوانده بودم ... از سکوت خونه استفاده کردم و سریع پریدم پشت لپ تاپ و با یک سرچ کوچیک پیداش کردم :
#پست_چهل_و_دوم (بخش_دوم)
#تو_فقط_لیلی_باش
💞تو فقط لیلی باش💞
🆔 @WomanArt
🔰🔰🔰🔰
#پست_چهل_و_دوم (بخش سوم)
#تو_فقط_لیلی_باش
" ... شیاطین جنس لطیفی از آتش دارند. آنها عمل انسان ها را می بینند و به همین خاطر اخلاص مؤمن همیشه در خطر است. چون خود مؤمن هنوز به شهود نرسیده است، نمی داند نمازی را که می خواند به چه صورت درآمد و کجای آن نقص داشت، ولی شیاطین بلافاصله حاضر می شوند. وقتی عبد صالحی نماز شبی می خواند همان موقع این نماز صورت ملکوتی پیدا می کند و ممثّل به صورتی می شود. ملائکه آن را برمی دارند و تا مقام قرب الهی بالا می برند ولی شیطان بلافاصله خودش را می رسا
ند تا ببیند آیا می تواند عمل مؤمن را مخدوش کند و به اخلاص مؤمن آسیب بزند و عملش را از بین ببرد؟
... شیاطین خوب می دانند که چگونه عمل مؤمن را خراب کنند. بالاخره شیطان مسیری را طی کرده و به فرمایش امیرالمؤمنین سجده های شش هزارساله داشته است. ... شیطان مواد کار خودش یعنی حلم، ایمان، نماز و ... را می تواند ببیند و به آنها آسیب وارد کند ... " ( به شدت توصیه میکنم کل این مطلب را در اینجا بخوانید )
*
فکرهایم که تمام شد، دیگه غروب شده بود. دیگه خوب میدونستم باید از شر چه کسانی به خدا پناه ببرم ... دیگه میدونستم باید در این مسیر حواسم رو بیشتر جمع کنم ... که فقط سر و کارم با دیدنیها نیست، و باید مراقب موانع ایذایی اطرافم هم باشم! ... که کلی مین و سیم خاردار و تله های انفجاری در مسیر این جهاد کاشته شده، و من باید مثل یک تخریب چی ماهر از لابلاشون عبور کنم!
اونوقت بود که سرم را بالا گرفتم و جلوی چشم تمام آن دشمنان قسم خورده که در پشت پرده غیب سعی داشتند قلبهای من و همسرجان را از هم دور کنند، نماز مغرب و عشایم را به همسرجان اقتدا کردم ... و در قنوت آن از خدا خواستم، حالا که هر دو با هم سر تسلیم به آستان کبریائیش فرود آورده ایم، محبت الهی را بین قلبهایمان جاری کند ... و این محبت را از گزند هر وسواس خناسی دور نگه دارد ...
تازه امروز صبح هم همسرجان برای نماز صبح بیدارم کرد ... حس کردم انگار یک جور ارتباط زیبایی بین او و من و نماز در حال ایجاد است، که وصف نشدنیست ... و دلپذیرتر از همه این فراز از مناجات المحبین بود که بدون هیچ مقدمه و تلاشی در قنوت نماز صبح به ذهنم آمد، و بر زبانم جاری شد:
الهی اسئلک حُبَک و حُب من یحبک ... و حُب کل عملٍ یوصلنی الی قُربک ... و ان تجعلک احب الی من ما سواک ... . ان تجعل حبی ایاک قائداً الی رضوانک ...از تو میخواهم دوستی خودت را و دوستی آنها که تو را دوست دارند، و دوستی هر عملی که مرا به تو نزدیک میکند ... و اینکه کاری کنی که تو را از هرچه عیر از توست بیشتر دوست داشته باشم، و این دوستی را وسیله رسیدن من به رضوانت قرار دهی ...
* دوستان بینهایت عزیزم، ببخشید از اینکه این مدت بیخبرتون گذاشتم. ولی باور کنید من اینجا با دست دلم مینویسم و نمیتونم تظاهر کنم. پس این فراز و فرودهای روحیم رو به رسمیت بشناسید و بر من خورده نگیرید، پلیز! ...
تازه به جاش پست این دفعه اینقدر طولانی شد که میشه دوتا پست حسابش کرد، و گفت این به پستهای فوت شده در! ;o)
#پست_چهل_و_دوم (بخش_سوم)
#تو_فقط_لیلی_باش
💞تو فقط لیلی باش💞
🆔 @WomanArt
هدایت شده از الگوی پیشرفت اسلامی
⚡️آغاز گفتگوی ملی برای بررسی پروتکل های فقهی مدیریت کرونا/ استقبال شخصیت ها از نقد پروتکل های سازمان بهداشت جهانی
🗞دریافت نسخه با کیفیت روزنامه
https://www.newsrahemardom.ir/featured/142224/%d8%b1%d9%88%d8%b2%d9%86%d8%a7%d9%85%d9%87-%d8%b1%d8%a7%d9%87-%d9%85%d8%b1%d8%af%d9%85%d8%b3%d9%88%d9%85-%d9%85%d9%87%d8%b1-1400/
#نظام_سازی_فقهی
#پروتکل_های_فقهی_مدیریت_کرونا
#نقد_سازمان_بهداشت_جهانی
@olgou4
💚بسم الله الرحمن الرحیم💚
✿ تو فقط لیلی باش ܓ✿
باید ای "دل"، اندکی بهتر شویم...
از همان وقت که پست "این دهان بستی، دهانی باز شد" رو نوشتم، با خودم قصد کردم برای خودم یه برنامه ی لایف استایلی تدویم کنم، اما ایده خاصی نداشتم. راستش فکر میکردم باید به یه مرحله ای برسم که این خوردن و نخوردن از درونم بجوشه ... اما روز پنجشنبه که با اون دوست قدیمیم صحبت میکردیم، یادی کردیم از یکی از معلمهامون که برامون سمت پیر طریقت داشت. و همین من رو یاد دوران دانشجویی و روزهای خوش با او بودن انداخت. اعتراف میکنم که خییییلی از نوع نگاهم به زندگی رو مدیون ایشون هستم ... تنها زن تراز که به عمرم دیده ام. کسی که دین و دنیایش رو به زیبایی در کنار هم داشت ...
یادم اومد در بحبوحه اون تندروی های دوران دانشجویی، وقتی یه بارتصمیم گرفته بودم که دیگه سالک الی الله بشم و دیگه مثل مرتاضها کم بخورم و کم بخوابم و ... ، یه نگاهی بهم کردن و گفتن : " خود خدا هم از ما همچین توقعی نداره ... یکی از تفاسیر آیه و آتوا البیوت من ابوابها ( و برای ورود به خانه ها، از در آنها استفاده کنید) همینه که باید هر کاری رو از راهش انجام بدیم. تو باید اول از راههای متداول و علمی وزنت رو کم کنی تا بدنت از درون تمایلش به خوردن کم بشه. اونوقت میتونی بهتر خودت رو مدیریت کنی ... یادت باشه که همیشه خدا بیشتر از هرکس دیگه ای نگران سلامتی ماست. برای همینه که ضرر زدن به بدن در اسلام حرامه ...
و این شد جرقه اینکه نباید همینطور بشینم تا خود به خود اون کنترل درونی برام حاصل بشه و باید مثل چند سال قبل دوباره برم تو فاز وزن کم کردن از راه علمی. اما نمیخواستم که مثل اون دفعه برم پیش متخصص تغذیه و فقط با روشهای متداول غربی وزن کم کنم. کند و کاوم رو شروع کردم، و خلاصه با واسطه های فراوان رسیدم به کسی که خود اصل جنس بود! ... یک متخصص تعذیه، با رویکرد طب اسلامی- ایرانی ... برام خیلی جالب بود که معتقد بود عمل کردن به یه سری دستورات و باید و نبایدهای طب سنتی، فرآیند لاغری رو به شدت تسریع میکنه ... و اینکه بدن ما اگه ولش کنن و بذارن کارش رو بکنه، خودش چربیهای اضافی رو آب، و وزن رو تنظیم میکنه!
میگفت محدود کردن کالری دریافتی فقط یه بخش قضیه ست. و این که ما اون کالریها رو صرف خوردن چه غذاهایی میکنیم هم به همون اندازه مهمه. حتی زمان خوردن، و پخته یا نپخته بودن غذا هم روی بالا نگه داشتن متابولیسم بدن و موثر بودن رژیم تاثیر داره.
خلاصه لطف کرد و با اینکه چون تازه نی نی دار شده بود، دیگه کار نمیکرد، توی رو دربایستی دوستم قبول کرد که برام برنامه بده ... من هم قول دادم دختر خوبی باشم و کار رو سپردم به کاردان و نشستم تا نسخه م رو پیچید و برام ایمیل کرد. و بعدش هم لطف کرد تلفنی بخشهایی که لازم بود رو برام توضیح داد.
برام یه برنامه ۴۰ روزه نوشته که میشه حدود ۶ هفته + یه جدول هفتگی که خودش زحمت طراحیش رو کشیده بود و باید موارد رو توش تیک یا ضربدر بزنم ... گفت باید در این ۴۰ روز به تمام این موارد عمل کنم و تاکید کرد که هرکدومشون که مراعات نشه اثر بقیه رو هم کمرنگ میکنه. و اینکه فقط باید اول هفته ها خودم رو وزن کنم و وسط هفته تحت هیچ شرایطی روی ترازو نرم!
برنامه تغذیه در ادامه مطلب ... رمزدار نیست...
( ادامه مطلب : دوستان عزیز چون ادامه مطلب رضوان جان در مورد یک شیوه تغذیه ای خاص هست و عمومیت ندارد و همچنین گاها خلاف دستورات سبک زندگی اسلامی و به شیوه غربی هست مثلا پیاده روی ناشتا رو مشاورشون توصیه کرده که هنگام گرسنگی برای بدن ضرر دارد، از آن صرفنظر میکنیم ولی اجمالا به خاطر داشته باشید که یک مسلمان شیعه حتما حتما طبق مزاج شناسی صحیح خود، باید یک برنامه تغذیه سالم داشته باشد😊 )
#پست_چهل_و_سوم
#تو_فقط_لیلی_باش
💞تو فقط لیلی باش💞
🆔 @WomanArt
بسم الله الرحمن الرحیم
😍حرفای شنیدنی تون رو درباره مطالب رضوان جان ناشناس برای ما بفرستید :)
www.6w9.ir/msg/7981559
💚💚💚💚💚
( دوستان عزیز بنده رضوان نیستم... من فقط نشر دهنده نوشته های خوب رضوان جان هستم که در سال ۹۱ و ۹۲ در وبلاگ عالی شون منتشر کردن. ممنون میشم هربار که کانال رو باز کردید یک صلوات نورانی هم برای سلامتی و عاقبت بخیری رضوان جان و خانوادهشون و موفقیت دولت و مجلس انقلابی برای پیشبرد اهداف متعالی اسلام بفرستید🌹 )
💚بسم الله الرحمن الرحیم💚
✿ تو فقط لیلی باش ܓ✿
واقصد فی مشیک... در کارهایت میانه رو باش...
چند روز پیش همسرجان اومد و اولین قبض تلفن این خونه رو آورد ... با دیدنش سرم سوت کشید: ۵۳ هزار تومان وجه رایج مملکت! (۳۵ تومن ... که بیشتر ۳۵ هزار تومنش به خاطر اینترنت بود. همسرجان توی محل کارش اینرنت داره، و خانوم خانوما هم بیشتر از سایت مدرسه شون استفاده میکنه و مگه چی بشه که نیاز باشه برای امورات درس و مدرسه ش بیاد سراغ اینترنت. در نتیجه توی خونه ما اینترنت = رضوان ! ... و رضوان عمراً فکر میکرد که دایال آپ با اینهمه کندی، در امر کنتور انداختن اینقدر سریع العمل باشه!
همسرجان چیزی نگفت، اما خداییش خودم کلی عذاب وجدان گرفتم. و این بووووود تا دیشب ... طبق معمول روی مبل نشسته بودم و لپ تاپ بر پا، داشتم کامنتها رو جواب میدادم، که دیدم صدای گریه خانوم کوچولو از توی اتاقش میاد. وقتی رفتم پیشش با بغض گفت: من لپ تاپ رو دوست ندارم. شما همه ش اونو دوس داری و بغلش میکنی! ... همه ش اون روی پات نشسته! ... بعد با سوز و گداز از موقعهایی گفت که دلش میخواسته بیاد توی بغلم بشینه و هرچی صبر کرده لپ تاپ بلند نشده تا خانوم کوچولو جاش بشینه!
اونقدر دلم براش سوخت که بغلش کردم و برای اینکه دلش خنک بشه، با هم رفتیم در لپ تاپ بیچاره ی از همه جا بیخبر رو بستیم و گذاشتیمش طبقه بالای کمد! ... و بعد خودش اومد با خوشحالی روی پاهام نشست و کلی کیف کرده بود که دیگه رقیبی در کار نیست! و نشون به اون نشون که از حرصش تا آخر شب به زور راضی میشد از بغلم بیاد پایین.
تمام دیشب داشتم به خودم غر میزدم که چطور به خودم اجازه دادم تا این حد مادر بدی باشم و اینقدر سرم گرم کار خودم بشه که بچه م تا این حد غصه بخوره! ... کلاهم رو که قاضی کردم دیدم بعله، من وقت زیادی از روز رو صرف نوشتن و خوندن میکنم و بقیه ش هم که تند تند به کارهای خونه میرسم، و بعدش هم که عصر میشه و خانوم خانوما میاد و حواسم میره پی کارهای اون و شام درست کردن ... بعد ش هم شب میشه و همسرجان میاد و دیگه درگیر کارها هستم تا آخر شب. معلومه که این وسط بی زبون تر از همه و اون که زورش نمیرسه از حقش دفاع کنه، خانوم کوچولوئه که اتفاقا توی سن حساسی هم هست و بی اندازه نیاز به توجه و مراقبت من داره ...
و اصلاً گذشته از خانوم کوچولو و حق و حقوق نازنینش، وقتی خوب به ماجرا نگاه میکنم میبینم من تقریباً ۵ ساعت از گلِ وقتم رو پای کامپیوتر و اینترنت میگذرونم و این اصلاً انصاف نیست ... درسته که من حقیقتاً از این وبلاگ و معاشرت با شما عزیزان لذت میبرم و ایده و انرژی میگیرم، اما اگه دیگه وقت و توانی برام نمونه تا بتونم این ایده ها رو توی زندگیم پیاده کنم و از اون انرزی برای بهتر شدن زندگیم استفاده کنم، چه فایده ای داره؟
این شد که با خودم قرار گذاشتم استفاده از اینترنتم رو مثل قبلاً ها به ۱۰۵ ساعت در روز کاهش بدم، اونهم در دو نوبت صبح و عصر ... و سعی کنم دیگه حواسم باشه که ما امر شده ایم به اعتدال در هر چیزی، حتی در کارهای خیر ... خداوند در قالب نصایح لقمان حکیم به پسرش، صرحتاً به ما فرموده : و اقصد فی مشیک در کارهایت میانه رو باش! ...
یعنی رضوان خانوم! نه به اون موقع که اصلاً حواست به همسرجانت نبود، نه به الان که چنان داری در این کار غرق میشی که حواست به جنبه های دیگه زندگیت نیست ... تازه اصلاً کی گفته نوشتن در اینجا یعنی همسرداری؟! ... نوشتن در اینجا در بهترین حالتش یعنی برنامه ریزی و ایده گرفتن ... باید یه وقتی برای اجرای اون ایده ها باقی بمونه، یا نه؟ ... پس رضوان جان! دلبندم! همسر داری با نوشتن درباره همسرداری فرق میکنه ... یادت نره که اولی هدفه، نه دومی! ...
و اینکه این دو تا گل، دست شما امانتن و خدا بابت دونه دونه احساسهای بدی که در اثر رفتار نادرست، یا کم توجهی شما در وجودشون ایجاد بشه، از شما حساب سختی خواهد کشید ... و حتی ممکنه دلگیری اونها از شما برکت بقیه تلاشهاتون رو هم از بین ببره و بی ثمرشون کنه ... و خود شما خوب میدونی این برکت برای کاری که شروع کرده ای حکم اکسیر حیات رو داره و نمیشه به این سادگیها ازش گذشت ...
آیت الله حسن زاده آملی ( که حقیقتاً از اعجوبه های روزگار ما هستند و علاوه بر مقامات کم نظیری که در علوم دینی دارند، در برخی شاخه های ریاضی و نجوم هم کسی روی دستشون پیدا نمیشه) درباره حق و حقوق بچه ها در خانه، و اثر منفی دلگیریشون ار آدم، یه خاطره دارن که حساااابی باب کار الان منه ... میتونین اینجا بخونیدش.
#پست_چهل_و_چهارم (بخش_اول)
#تو_فقط_لیلی_باش
💞تو فقط لیلی باش💞
🆔 @WomanArt
🔰🔰🔰🔰
#پست_چهل_و_چهارم (بخش دوم)
#تو_فقط_لیلی_باش
دارم فکر میکنم که یه جوری از همین ۱.۵ ساعت حضور در دنیای سایبر بهترین استفاده رو بکنم. حتماً یه راهی هست که بتونیم اینجا در کنار هم باشیم و از همدیگه استفاده کنیم و در کنارش من بتونم به کارهای واجب دیگم هم برسم ... همیشه راهی هست. باید گشت و پیدا کرد ...
*** بیداری بین الطلوعین حقیقتاً کار سختی بود. اما راهیه که با علم به اینکه درسته، شروعش کرده ام و ازش گزیری نیست ... ماحصلش شد این پست زود هنگام صبحگاهی + ۴۰ دقیقه پیاده روی ... اولاش خوب و سرحال بودم، اما الان یه جورایی خواب آلودم ... که فکر کنم با همون خواب قیلوله درست بشه! ;o)
#پست_چهل_و_چهارم (بخش_دوم)
#تو_فقط_لیلی_باش
💞تو فقط لیلی باش💞
🆔 @WomanArt
هدایت شده از سلام «واحد سلامت مصاف»
⭕️ تجمع بزرگ مخالفان واکسیناسیون اجباری و مدافعان حقوق شهروندی
بیش از ۴۰ مؤسسه و نهاد انقلابی درخواست برگزاری تجمع اعتراضی نسبت به موضوع واکسیناسیون اجباری دارند.
✍ واکسیناسیون عجولانه، واردات بیرویه واکسن، سرکوب مخالفان واکسیناسیون اجباری و عدم پاسخگویی مناسب به منتقدان رویکردی است که وزارت بهداشت و درمان دولت ایران قوی در پیش گرفته است.
🔹 بارها پیش از این هشدار دادیم که اگر زبان گفتوگو را جایگزین زبان جبر و فشار نکنیم، شاهد بروز تعارضهای اجتماعی جدی خواهیم بود.
✅ کانال واحد سلامت مؤسسه مصاف(سلام)
@masaf_salam
تو فقط لیلی باش... 💚
⭕️ تجمع بزرگ مخالفان واکسیناسیون اجباری و مدافعان حقوق شهروندی بیش از ۴۰ مؤسسه و نهاد انقلابی درخوا
☝️تجمع اعتراضی فردا... هر کسی توان دارد به نیت دفع فتنه گلوبالیست ها شرکت کند...
اصفهانی های عزیز 👇
https://eitaa.com/tebeslami_ir/22370
#ما_مسئولیم
#ما_میتوانیم
✅هر کسی هم که مقدورش نیست شرکت کند ، ان شاء الله فردا یک سوره یس هدیه به امام جواد علیه السلام برای روشن شدن حقیقت کروناهراسی و فتنه واکسن بخواند🌹
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
هدایت شده از 🌸طب اسلامی کودکان🌸
23.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎤 بخشی از سخنرانی حجت الاسلام نیک بین نماینده ی مردم کاشمر در مجلس شورای اسلامی در بین مخالفان انقلابی واکسن اجباری
👌 به طب #اسلامی، #سنتی، #ایرانی برای پیشگیری و درمان کرونا فرصت بدهید.
❌ ما مخالف واکسن نیستیم مخالف واکسن #اجباری هستیم.
💉 اینکه بچه های مدرسه و دانشگاه را به اجبار واکسن بزنند، هم خلاف #قانون است ، هم خلاف #عقل و هم خلاف #شرع است.
✅اصل ۳ و ۱۰ قانون اساسی ، مردم را نسبت به مواضع درمانی ، #آزاد گذاشته است.
👈رئیس جمهور صریحاً فرمودند واکسن اقناعی نه #واکسن اجباری!
٢٨ مهرماه ١۴٠٠
تهران - درب شمالی مجلس شورای اسلامی
• نشر حداکثری •
🏡پیش به سوی تمدن نوین اسلامی
🇮🇷 @tebeslami_koodakan