eitaa logo
بهارعاشقان
73 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
560 ویدیو
67 فایل
••••••••••♡🌸♡•••••••• درمورد کپی از کانال :یک صلوات برای ظهور امام زمان ••••••••••♡🌸♡•••••••• ترک از کانال:۱۰صلوات برای ظهور ••••••••♡🌸♡•••••••• تاریخ تولمون ۱۴۰۰/۱۱/۷ •••••••••♡🌸♡•••••• شرایط: @xhvigvigib ••••••♡🌸♡••••• آیدی مدیر: @gfjgjjiu
مشاهده در ایتا
دانلود
𝐻𝑖 𝑔𝑖𝑟𝑙𝑠🥺💜 ڪانال‌سࢪزمین‌دخترونہ‌💕 داسٺان‌ڪانال‌مااز¹⁴⁰¹/³/‌²³شࢪو؏‌شد:)✨🌚 دلبࢪم‌!•لفت‌نده‌بیصد‌اکن🔇💕• ڪپے‌محتوایاٺ‌:باذکر‌صلوات🌸 مدیࢪمونہ:👩🏻‍💻🖤⇩ @Ati_401 لینڪ‌ڪانالمونہ:👩🏻‍💻💛⇩ @GirlsoftheLand های سیلام🥲🖇️ در این کانال: 💙 💜 🖤 ❤️ 🧡 💛 💚 💙 🖤 💜 ❤️ 💙 💛 🖤 💜 💙 💚 💛 🧡 ❤️ 💜 🖤 💚 💙 ❤️ 😍 💚 💛 💖 🧡 💛 ❤️ 🧡 💛 💚 💙 💜 🖤 ❤️ 💚 💖 💛 🧡 و کلی چیزای دیگه که سوپرایز میشید🥺🪐 همین‌الان‌کانالمون‌روپخش‌کنید🥂🤍 کانالمونہ:🌸✨⇩ @GirlsoftheLand محافظمونہ:🌸✨⇩ @GirlsoftheLand2
....😯 داشتم از کنار دفتر مدیر رد میشدم ک یهو درش باز شد و خانم افسری اومد بیرون ب سرتا پام نگاهی انداخت و گفت: _ گفتن چادر سرتون کنید شوکه نگاهش کردم و یهو دادی کشیدم و گفتم: +اون مرتیکه سه نقطه چجوری جرعت داره ب من بگه چادررر سرت کنننن _ب همین دلیلی ک بچه من توی شکمته! با صدای شهریار از ترس جیغی کشیدم ک اومد.......😱👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/3524001971C79d909e432 💞 ✌️🏻
-
نبض‌توتضمینۍاست‌براۍآرام‌
شدن‌هیـٰاهو‌ۍطوفـٰان‌…!:)
‌
‹ 👀♥️⸾⸾ ••

هدایت شده از اینفو تبادلات گسترده روز سه شنبه یا زهرا
- هاے- مذهبے🤩❣🌪 ریحانه گفت: +راحت باش هیچکی نمیاد در بیار لباساتو ب حرفش گوش کردم و مانتومو در اوردم زیرش یه تیشرت سفید و تنگ داشتم موهامم بافته بودم🙎‍♀️ کتابمو باز کردم سکوت کرده بودیم و هر دو مشغول بودیم📖 سعی کردم بیشتر روش تمرکز کنم تمام حواسمو بهش جمع کردم .✏ که یهو یه صدای وحشتناک هم رشته افکارم و پاره کرد🗣 هم بند بند دلم و🌪 منو ریحانه یهو باهم جیغ کشیدیم😰 و برگشتیم طرف صدا🗣 چشام ۸ تا شده بود👀 یا شایدم بیشترررر 😨 با دهن باز و چشایی که از کاسه بیرون زده بود به در خیره شده بودم 😱 چهره وحشت زده و خشک شده ی محمد و تو چهار چوب در دیدم که....😲 🤯😍 ❕برای خوندن این رمان جذاب و هیجانی به کانال زیر بپیوندید 👇🏻 🌱|@khacmeraj رمان جذاب و پرطرفدار ♥️ انلاین🤗 🎀 وجذاب💫 ازدستش نده این قصه رو🙊🙈😻 رمان درکانال سنجاق شده🖇🧷
هدایت شده از اینفو تبادلات گسترده شنبه یا زهرا
- هاے- مذهبے🤩❣🌪 ریحانه گفت: +راحت باش هیچکی نمیاد در بیار لباساتو ب حرفش گوش کردم و مانتومو در اوردم زیرش یه تیشرت سفید و تنگ داشتم موهامم بافته بودم🙎‍♀️ کتابمو باز کردم سکوت کرده بودیم و هر دو مشغول بودیم📖 سعی کردم بیشتر روش تمرکز کنم تمام حواسمو بهش جمع کردم .✏ که یهو یه صدای وحشتناک هم رشته افکارم و پاره کرد🗣 هم بند بند دلم و🌪 منو ریحانه یهو باهم جیغ کشیدیم😰 و برگشتیم طرف صدا🗣 چشام ۸ تا شده بود👀 یا شایدم بیشترررر 😨 با دهن باز و چشایی که از کاسه بیرون زده بود به در خیره شده بودم 😱 چهره وحشت زده و خشک شده ی محمد و تو چهار چوب در دیدم که....😲 🤯😍 ❕برای خوندن این رمان جذاب و هیجانی به کانال زیر بپیوندید 👇🏻 🌱|@khacmeraj رمان جذاب و پرطرفدار ♥️ انلاین🤗 🎀 وجذاب💫 ازدستش نده این قصه رو🙊🙈😻 رمان درکانال سنجاق شده🖇🧷
هدایت شده از اینفو تبادلات گسترده شنبه یا زهرا
- هاے- مذهبے🤩❣🌪 ریحانه گفت: +راحت باش هیچکی نمیاد در بیار لباساتو ب حرفش گوش کردم و مانتومو در اوردم زیرش یه تیشرت سفید و تنگ داشتم موهامم بافته بودم🙎‍♀️ کتابمو باز کردم سکوت کرده بودیم و هر دو مشغول بودیم📖 سعی کردم بیشتر روش تمرکز کنم تمام حواسمو بهش جمع کردم .✏ که یهو یه صدای وحشتناک هم رشته افکارم و پاره کرد🗣 هم بند بند دلم و🌪 منو ریحانه یهو باهم جیغ کشیدیم😰 و برگشتیم طرف صدا🗣 چشام ۸ تا شده بود👀 یا شایدم بیشترررر 😨 با دهن باز و چشایی که از کاسه بیرون زده بود به در خیره شده بودم 😱 چهره وحشت زده و خشک شده ی محمد و تو چهار چوب در دیدم که....😲 🤯😍 ❕برای خوندن این رمان جذاب و هیجانی به کانال زیر بپیوندید 👇🏻 🌱|@khacmeraj رمان جذاب و پرطرفدار ♥️ انلاین🤗 🎀 وجذاب💫 ازدستش نده این قصه رو🙊🙈😻 رمان درکانال سنجاق شده🖇🧷