هدایت شده از اینفو تبادلات گسترده روز یک شنبه یا زهرا
پاتوق رمان خونااااا🤩💕
رمانی از جنس: عشق، هیجان و غم...🥲♥
فکرشو بکن عطیه و رسول خواهر برادرن😐😂
ـــــ
#مدافعان_امنیت⇩
#پارت_16
عطیه: داشتم به محمد فکر میکردم با صدای قدم های کفش سرمو بالا کردم... محمد بود....
وایییی حالا چیکاررر کنممممم
دوباره تپش قلب....
آب دهنمو قورت دادمو سریع بلند شدم... گفتم:: س.. سلام.... جوابمو گرفتم..
بدون اینکه نگاهی بهش بکنم گفتم:: ب... با.. ا... اجازه...
خواستم برم که...
محمد: ببخشید... میشه باهم حرف بزنیم..!
عطیه: اطرافو نگاه کردم که چشم خورد به اوا...👀
آوا: میدونم الان چه استرسی داره با حرکاتم سعی کردم بهش دل گرمی بدم و لبخند زدم...
عطیه: بدون اینکه چیزی بگم نشستم...
محمد: با اجازه ای گفتمو با فاصله زیاد روی نیمکت نشستم...
نفس عمیقی کشیدمو شروع کردم:: من... زیاد اهل مقدمه چینی نیستم...
عطیه خانم من... شمارو واسه یه زندگی انتخاب کردمو تو انتخابم مطمعنم...
هرچیم بشه پاش هستم..
ـــــــــــ
آوا: مث اینکه داشت خوب پیش میرفت👌🏻
یهو آقای نوروزی سبز شد😐😳😬
رسول: ا.. اینجا... چ... چخبرهههههه
پ. ن: اوووه😬😂
به نظرت رسول چه واکنشی نشون داد..😬🤬😨
ـــــ
بدو کلیک کن تا از دستت نرفته😱😍👌🏻
(شخصیت های رمان از سریال گاندو هستن)
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
رمان هایی تو این کانال قرار میگیرن که هیچ جا نمیتونی پیداشون کنی😍
ـــــ
شعبه دوم در روبیکا👇🏻
https://rubika.ir/rooman_gandoo_1400