#تاپول_نگیرم_نمیام
#ازلسان_مادر_شهید
#شهید_دفاع_مقدس
#اصغر_فصیحی
یک شب مهمونی داشتیم که پاسی از شب رفته بود و مهمونمون هنوز نرسیده بود ، برقها هم رفته بود و همه جا تاریک بود ،به اصغر که حالا اوایل نوجوانیش بود گفتم مامان جون عزیز دلم بیا فانوس رو بردار وهمراه من بیا تا سر دوتا کوچه اونورتر بریم ببینیم اثری از مهمونمون هست یانه ،گفت تا بیست تومان (دویست ریال آن موقع )به من ندین نمیام ،گفتم حالا بیا بریم فردا پولو بهت میدم ،با کمی تعلل حاضر شد و همراهم اومد به سر کوچه ی اول که رسیدیم روی یک سکو نشست و گفت تا پول منو ندی من نمیام ، اون وقت شب و تاریکی و من و پسرم هم تنها ، از من اصرار که بیا تا دوتا کوچه دیگه بریم مهمونو ندیدیم برمیگردیم بهت پول رو میدم ، ولی از اصغر هم اصرار که همین الان من پول میگیرم همراهیت میکنم ، من هم که از دست کارهاش هم خندم میگرفت هم عصبانی میشدم تسلیم شدم و پول رو دادم تا دوتا کوچه ی بعد رو باهام اومد ، خواستم جلوتر برم که دیدم دوباره ایستاد ، گفتم چرا نمی آیی ، گفت بیست تومان پول اومدنم تا همین جا بود ، جلوتر بخواین برید باید بیشتر پول بدین ، منم برگشتم گفتم نمی خوام بیای برمیگردیم خونه مهمونمون هم برقها که اومد خودش پیداش میشه ، و برگشتیم ، ولی در مسیر برگشت با خنده میگفت هر کاری دارین بگین ولی پولش رو هم حساب کنین .
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#تاپول_نگیرم_نمیام
#ازلسان_مادر_شهید
#شهید_دفاع_مقدس
#اصغر_فصیحی
یک شب مهمونی داشتیم که پاسی از شب رفته بود و مهمونمون هنوز نرسیده بود ، برقها هم رفته بود و همه جا تاریک بود ،به اصغر که حالا اوایل نوجوانیش بود گفتم مامان جون عزیز دلم بیا فانوس رو بردار وهمراه من تا سر دوتا کوچه بیا بریم ببینیم اثری از مهمونمون هست یانه ،اصغر گفت: تا بیست تومان (دویست ریال آن موقع )به من ندین نمیام ، گفتم حالا بیا بریم فردا پولو بهت میدم ،با کمی تعلل حاضر شد و همراهم اومد. به سر کوچه ی اول که رسیدیم روی یک سکو نشست و گفت تا پول منو ندی من نمیام ، اون وقت شب و تاریکی و من و پسرم هم تنها ، از من اصرار که بیا تا دوتا کوچه دیگه بریم مهمونو ندیدیم برمیگردیم بهت پول رو میدم ، ولی از اصغر هم اصرار که همین الان من پول میگیرم همراهیت میکنم ، من هم که از دست کارهایش هم خندم میگرفت و هم عصبانی میشدم تسلیم شدم و پول رو دادم تا دوتا کوچه ی بعد رو با من اومد ، خواستم جلوتر برم که دیدم دوباره ایستاد ، گفتم چرا نمی آیی؟ گفت: بیست تومان پول اومدنم تا همین جا بود ، جلوتر بخواین برید باید بیشتر پول بدین ، منم برگشتم گفتم: نمی خوام بیای برمیگردیم خونه مهمونمون هم برقها که اومد خودش پیداش میشه ، و برگشتیم ، ولی در مسیر برگشت با خنده میگفت: هر کاری دارین بگین ولی پولش رو هم حساب کنین .
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398