eitaa logo
حفظ آثار شهدای دستجرد
589 دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
4.5هزار ویدیو
40 فایل
این کانال برای حفظ آثار و روایات و اطلاع رسانی از مراسمات و برنامه های فرهنگی شهدای دستجرد جرقویه اصفهان ایجاد گردید خادم کانال شهدا @Aalmas_shohada لینک پیج حفظ آثارشهدای دستجرد در روبینو https://rubika.ir/almas1397f
مشاهده در ایتا
دانلود
میکشم... متوجه موهای باز روی شانه هایم میشوم.. اما من خوب یادم است که بالای سرم، بی حوصله و کلافه جمعش کرده بودم...فضای خانه گرم شده. بوی عطر آشنایی دلم را می‌لرزاند.. حرکت چیزی روی گردنم باعث میشود باترس به پشت سر نگاه کنم...چیزی نیست! آب دهانم را قورت میدهم...اینجا چه خبر است؟! به روبه رو نگاه می کنم. سرجا خشک میشوم. ذهن و دهانم قفل میشوند...یحیی! روبرویم ایستاده.. پشتش به ماست...باهمان لباس نظامی که دلبرش می کند! دلم برای قد کشیده اش چقدر تنگ بود! اما مگر. بیمارستان... باترس و دودلی صدا میزنم: برمیگردد...باتبسمی که تابه حال نظیرش را ندیده ام. موها و ریشش روشن ترشده و یحیی! چشمانش برق میزنند. پوست سفیدش میدرخشد! چیزی میان ملافه ی سفید در بغل کشیده! گردن دراز می کنم _ اون چیه! ؟ چقد خوشگل شدی آقا! میخندد. صدای خنده اش درفضا میپیچید...دلم با تپش می افتد! _ شدم؟! نبودم! _ بودی! خوشگل ترشدی! ماه شدی! یک قدم جلو می آید... _ محیام؟ _ جانم! _ ببین چقدر شبیه توئه! گنگ به چشمانش نگاه می کنم. خم میشود و ملافه ی سفید را جلوی صورتم میگیرد.. بایک دست گوشه اش را کنار میزند. یک نوزادبا صورتی سفید و دوچشم درشت آبی رنگ که متعجب نگاهم می کند. چیزی تنش نیست. لبهای صورتی اش به لبخند باز میشوند. چقدر خواستنی است. موهای بور و روشنش روی پیشانی ریخته. _ می بینی؟! خیلی شبیهته! حسناست. مور مور میشوم؛ پوستم سوزن سوزن میشود؛ قلبم می ایستد! حسناست؟!