eitaa logo
❣️... خاکریز شهدا ...طلائیه مازندران... 1401
58 دنبال‌کننده
14هزار عکس
11.1هزار ویدیو
235 فایل
امروزه زنده نگه داشتن یادوخاطره شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری ♡خداوندا مرا پاکیزھ بپذیر ♡
مشاهده در ایتا
دانلود
❣️... خاکریز شهدا ...طلائیه مازندران... 1401
قسمت دوم:یادت باشد ❤️ شهید حمید سیاهکالی مرادی 🌹🌹 توقعش را نداشتم،مخصوصا در چنین موقعیتی که همه می
قسمت سوم:یادت باشد ❤️ شهید حمید سیاهکالی مرادی 🌹🌹 تلاش من فایده نداشت.وقتی عمه به خانه رسیده بود،سر صحبت و گلایه را با ((ننه فیروزه))باز کرده بود و با ناراحتی تمام به ننه گفته بود:((دیدی چی شد مادر؟ برادرم دخترش رو به ما نداد ! دست رد به سینه ما زدن.سنگ روی یخ شدیم!من یه عمر برای حمید دنبال فرزانه بودم،ولی الآن میگن نه.دل منو شکستن!)).ننه فیروزه مادربزرگ مشترک من و حمید است که ننه صدایش می کنیم؛از آن مادربزرگ های مهربان و دوست داشتنی که همه به سرش قسم می خورند.ننه همیشه موهای سفیدش را حنا می گذارد.هروقت دور هم جمع شویم،بقچه ی خاطرات و قصه هایش را باز می کند تا برای ما داستان های قدیمی تعریف کند.قیافه ام به ننه شباهت دارد.بنده ی خدا در زندگی خیلی سختی کشیده.سی ساله بود که پدربزرگم به خاطر رعد و برق گرفتگی فوت شد.ننه ماند و چهار تا بچه قدونیم قد.عمه آمنه ،عمو محمد،پدرم و عمو نقی.بچه ها را با سختی و به تنهایی با هزاران خون دل بزرگ کرد.برای همین همه فامیل احترام خاصی برایش قائل اند. ## چند روزی از تعطیلات نوروز گذشته‌ بود که ننه پیش ما آمد.معمولا هروقت دلش برای ما تنگ می شد،دو،سه روزی مهمان ما می شد.از همان ساعت اول به هر بهانه ای که میشد بحث حمید را پیش می کشید.داخل پذیرایی روبروی تلویزیون نشسته بودیم که ننه گفت:((فرزانه!اون روزی که تو جواب رد دادی،من حمید رو دیدم.وقتی شنید تو بهش جواب رد دادی،رنگش عوض شد!خیلی دوستت داره.))به شوخی گفتم:((ننه باور نکن ،جوونای امروزی صبح عاشق میشن،شب یادشون میره!)).گفت:((دختر!من این موها رو توی آسیاب سفید نکردم. می دونم حمید خاطر خواهته. توی خونه اسمت رو می بریم لپش قرمز میشه.الان که سعید نامزد کرده،حمید تنها مونده. از خر شیطون پیاده شو.جواب بله رو بده.حمید پسر خوبیه.))از قدیم در خانه عمه همین حرف بود.بحث ازدواج دوقلوهای عمه که پیش می آمد،همه می گفتند:((باید برای سعید دنبال دختر خوب باشیم،وگرنه تکلیف حمید که مشخصه، دختر سرهنگ رو می خواد.)) می خواستم بحث را عوض کنم.گفتم:((باشه ننه،قبول!حالا بیا حرف خودمون رو بزنیم.یه قصه عزیز و نگار تعریف کن.دلم برای قدیما که دور هم می نشستیم و قصه می گفتی تنگ شده.)).ولی ننه بد پیله کرده بود.بعد از جواب منفی به خواستگاری، تنها کسی که در این مورد حرف می‌زد ننه بود.بالاخره دوست داشت نوه هایش به هم برسند و این وصلت پا بگیرد.روزی نبود که از حمید پیش من حرف نزند.داخل حیاط خودم را مشغول کتاب کرده بودم که ننه صدایم کرد،بعد از بالکن عکس حمید را نشانم داد و گفت :((فرزانه!می بینی چه پسر خوش قدوبالایی شده؟رنگ چشماشو ببین چقدر خوشگله!به نظرم شما خیلی به هم میاین.آرزومه عروسی شما دو تا را ببینم.)).عکس نوه هایش را در کیف پولش گذاشته بود.از حمید همان عکسی را داشت که قبل رفتن به کربلا برای پاسپورت انداخته بود. از خجالت سرخ و سفید شدم،انداختم به فاز شوخی و گفتم((آره ننه.خیلی خوشگله.اصلا اسمش رو به جای حمید باید یوزارسیف میذاشتن!عکسشو بذار توی جیبت،شش دونگ حواستم جمع باشه که کسی عکس رو ندزده!))همین طوری شوخی می کردیم و می خندیدیم،ولی مطمئن بودم ننه ول کن معامله نیست و تا ما را به هم نرساند، آرام نمی گیرد. ‌‌‌‌‌‌‌‌┅─═इई 🌺❄️❄️🌺ईइ═ ━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━ @Yalesaratal_hoseein113 ━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━
❣️... خاکریز شهدا ...طلائیه مازندران... 1401
رمان #اسطوره‌ام_باش_مادر💞 #قسمت_اول 1⃣ 📕زینب سادات ایستاد. چادرش را سفت گرفت. چشمانش سرخ بود و صور
رمان 💞 2⃣ 📕زینب سادات با خود فکر کرد، خوب است میدانی الان وقت گفتن این حرف ها نیست و میزنی! و شرایط او چقدر فرق کرده که محمدصادق فکر میکند جایی برای یکه تازی دارد؟ جواب محمدصادق را ایلیا داد. مردانه داد. برادرانه داد: یک بار جوابتو داده. بهتره زیاد دور و بر ما نباشی، هیچ خوشم نمیاد. محمدصادق اخم کرد: خواستگاری مناسب تر از من برای خواهرت نمیاد بچه! خواهرت خوب میدونه نبود پدر و مادر، و برادر کوچیکی که سربار زندگیت باشه، خواستگارهای خوب رومیپرونه! منم که اصرار دارم چون به خواهرت علاقه دارم. این بار سیدمحمد جوابش را داد: پس وجود تو باعث شد خواهرت خودش رو یک عمر بدبخت کنه و اخلاق مزخرف مسیح رو تحمل کنه؟ الانم هیچ فرقی با اون نداری! هنوز من نمردم که مجبور بشه تن به خفت بده. رها ادامه داد: تا من زنده ام، مثل آیه پای بچه هاش ایستادم! با این حرف ها به جایی نمیرسی. اگه واقعا زینب سادات رو دوست داشتی، یک کمی بهش احترام میذاشتی. نه اینکه با سرکوفت زدن و به رخ کشیدن شرایطش، سعی کنی خودت رو قالب کنی! محمدصادق گفت: تا کی اینجوری از اینها حمایت میکنید؟ یک سال؟ دو سال؟ به هر حال شما هم میرید پی زندگی خودتون. صدای زهرا خانم که روی صندلی نشسته و هنوز چشمش به قرآنش بود، نگاه همه را به خود جذب کرد: تا وقتی من هستم، هم خونه دارن و هم خانواده. تا وقتی رهای من خاله این بچه ها باشه و سیدمحمد عموشون باشه، هیچ وقت از سایه حمایت بیرون نمیان که عین لاشخور منتظر بمونی. محمدصادق با عصبانیت بیمارستان را ترک کرد. رها گفت: به حرف هاش توجه نکن. ما پشتتون هستیم اما زینب سادات فکر میکرد. خیلی فکر میکرد!خانه بی روح بود. بی نور بود. خانه ای که عاشقش بود، دیگر صفای همیشه اش را نداشت. چون مادر نداشت، پدر نداشت، باباعلی با صدای تلاوت قرآن نداشت، مامان زهرا با عطر حلوای شب جمعه ها را نداشت. حالا کنار عکس بابامهدی اش، ارمیای همیشه پدر بوده برایش هم جا گرفته بود، آیه ی بهترین مادر هم جا گرفته بود. دلش میلرزید که نکند باباعلی هم عکسی بر قاب دیوار اتاق شود. این خانه دیگر روح ندارد. لبخند گرم پدر ندارد، نگاه مضطرب مادر ندارد. خودش بود و ایلیای افسرده. خودش بود وتنهایی های این خانه. بعد از بیمارستان بود که تنها شدند. هر کسی به دنبال زندگی خود رفت. قرار زندگی همین است. همه چیز روال خود را پیدا میکند. حتی زینب سادات که روی مبل مقابل عکس های خانواده اش نشسته بود. حتی ایلیا که روی تخت پدرش خوابیده بود. زینب سادات مشغول آماده کردن غذا شد. از وقت نهار گذشته بود و تا وقت شام زمان زیادی مانده بود. یاد مادرش افتاد. برایش گفته بود که اولین غذایی که سه نفره خورده بودند قیمه بود. دلش قیمه خواست اما دست و دلش به پختن نمیرفت دلش قیمه های مادرش را میخواست. همانهایی که هر وقت مقابل ارمیا می گذاشت نگاه ارمیا پر از عشق میشد. بابا گفته بود که آن غذای سه نفره بهترین غذای عمرش بود. غذایی که برای اولین بار طعم زندگی میداد. طعم خانواده و عشق می داد. دلش بابایش را میخواست. مادرش را میخواست. دلش عشق و صفای آن روزها را میخواست. روی زمین کف آشپزخانه نشست و صدای گریه اش بلند شد. ایلیا هراسان خود را به او رساند و درآغوشش گرفت. ماه ها بود که با صدای گریه های ناگهانی خواهرش، خود را به او میرساند در آغوشش میگرفت. گاهی زینب سادات خواهرانه خرج غم هایش می کرد و گاهی ایلیا برادری می کرد برای دردهایش. ✍نویسنده: ... ‎‎‌‌‎‎‌‌‌‌‌‌‌‌┅─═इई 🌺❄️❄️🌺ईइ═ ━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━ @Yalesaratal_hoseein113 ━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻 اعدام ۴ عضو تیم خرابکاری مرتبط با رژیم صهیونیستی 🔹۴ نفر از از عوامل تیم خرابکاری مرتبط با رژیم صهیونیستی که تحت هدایت افسران سرویس موساد مرتکب اقدامات گسترده‌ای علیه امنیت کشور شده بودند پس از طی روال قانونی صبح امروز به دار مجازات آویخته شدند. 🔹اعضای این گروه با هدایت مستقیم افسران جاسوسی موساد اقدام به شناسایی نیروی‌هایی که با بخش‌های امنیتی کشور همکاری داشتند می‌کردند و با ربایش، تهدید و ضرب و شتم قصد تخلیه اطلاعاتی آن‌ها را داشتند. 🔹این پرونده ۱۰ محکوم دارد که چهار محکوم اصلی آن به نام‌های وفا هناره، آرام عمری، رحمان پرهازو و خانم نسیم نمازی صبح امروز اعدام شدند. ‌‌‌‌‌‌‌‌┅─═इई 🌺❄️❄️🌺ईइ═ ━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━ @Yalesaratal_hoseein113 ━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━
13.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. جاسوسان اسرائیلی که امروز اعدام شدند، چگونه به دام افتادند و چه ماموریتی داشتند؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌┅─═इई 🌺❄️❄️🌺ईइ═ ━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━ @Yalesaratal_hoseein113 ━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━
💔‏خرم آن لحظه که مشتاق به یاری برسد آرزومند نگاری به نگاری برسد لذت وصل نداند مگر آن سوخته ای که پس از دوری بسیار به یاری برسد... حاجی هم به معشوق رسید...🥀 ‌‌‌‌‌‌‌‌┅─═इई 🌺❄️❄️🌺ईइ═ ━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━ @Yalesaratal_hoseein113 ━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━
اگر همسرانِ جوانی که شوهرانشان به میدان‌های نبرد رفته بودند زبان به شکوه باز می‌کردند بابِ شهادت بسته می‌شد... "امام‌خامنه‌ای" ‌‌‌‌‌‌‌‌┅─═इई 🌺❄️❄️🌺ईइ═ ━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━ @Yalesaratal_hoseein113 ━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━
10.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماجرای گفتگوی جنجالی طرماح با معاویه 🔻 ویژگی یاران با بصیرت امیرالمؤمنین 💢 شخصیت فعال، تهدید را به فرصت تبدیل می‌کند 👈 ابتکاری و فعال‌بودن در مقابل انفعالی و تابع دشمن بودن 🔰 برشی از سخنرانی به مناسبت ۹دی، روز بصیرت الـٰلّهُمَ ؏َجــِّلِ‌ لوَلــیِّڪَ‌ اَلْفــَرَجْ‌ بحق‌ حضࢪٺ‌ زینب‌ ڪبرۍ‌ سلام‌ الله‌ علیها‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌┅─═इई 🌺❄️❄️🌺ईइ═ ━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━ @Yalesaratal_hoseein113 ━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
9.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😍تصاویری جدید از ضریح حرم سید‌الشهداء علیه‌السلام از نمایی زیبا ‌‌‌‌‌‌‌‌┅─═इई 🌺❄️❄️🌺ईइ═ ━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━ @Yalesaratal_hoseein113 ━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━
🏴ویژه 🏴ویژه 🏴 ویژه پایان کار کانال خاکریز شهدا ‌‌‌‌‌‌‌‌┅─═इई 🌺❄️❄️🌺ईइ═ ━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━ @Yalesaratal_hoseein113 ━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━