♦️♦️♦️
♦️آرای ترامپ به ۲۳۰ رای الکترال افزایش پیدا کرد.
🔹تا این لحظه ترامپ در تمامی ایالتهای کلیدی انتخابات آمریکا جلوتر از هریس است.
🔹میزان رای قابل قبول برای پیروزی در انتخابات آمریکا ۲۷۰ رای است.
#ترامپ #کامالا_هریس #انتخابات_آمریکا
همسفران دیار طغرالجرد
🌷🌷🌷 #دویست و بیستمین قسمت (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد ) #شهید کاظم عبداللهی نام پدر: نقد
🌷🌷🌷
#دویست و بیست و یکمین قسمت (کتاب
زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد )
#شهید کاظم عبداللهی
( قسمت آخر )
# ادامه ی خاطره :
#به من جا مانده بگو با کدام کفش میشود راه تو را رفت؟
#راوی: عباس آزادی، دوست و همکلاسی شهید :
☆«اتفاقاً تصمیم دارم در اولین فرصت، امروز کفش مورد علاقه ام را بخرم. اولین زنگ تفریح سریع سراغ مغازه ی کفش فروشی رفتم. شانس آوردم که اندازه پایم را داشت بعد از کمی چانه زدن و تخفیف گرفتن، کفش را خریدم کفش های کهنه را پشت مغازه ها انداختم و کفش نو را پوشیده نپوشیده، سریع به طرف کلاس دویدم.
☆وقتی که رسیدم هنوز معلممان نیامده بود. کاظم که منتظرم بود با دیدن کفش های نو گفت «مبارک است، با این کفش ها قدت بلند تر هم به نظر می آید». بعدادامه داد: «معلم کلاس بعدی نیامده می توانیم درحیاط مدرسه بازی کنیم».
☆زنگ که خورد همگی خودمان را به زمین بازی رساندیم. بچهها زیاد بودند و ناچار شدیم در قالب چند تیم و بهصورت قرعه کشی بازی کنیم. بازی شروع شد و کاظم توی یکی از تیم های رقیبم بود. ☆اولین گل را تیم رقیب ما زدو ما جای خود را به تیم بعد دادیم. وقتی از بیرون، بازی رو تماشا میکردم، متوجه شدم کفش هام کمی پاره شده، تیم کاظم هم گل خورد و نوبت تیم ما بود هر چه از بازی میگذشت پارگی کفش ها بیشتر میشد به طوری که دیگر کف آنها
کاملاً جدا شده بود، به ناچار با عصبانیت کفش ها را به بیرون پرت کردم و با پای پرهنه شروع به بازی کردم.
☆دقایقی از بازی نگذشته بود که دیدم کاظم در حالی که یک کیسه ی نایلونی در دست دارد، بازی را تماشا میکند. باز گل خوردیم و استراحت اجباری نصیبمان شد! بیرون که آمدم کاظم نایلون را به من داد و گفت: «مثل اینکه تو اگر دست از سر این کفش ها برداری آنها دست از تو برنخواهند داشت. خوشحال شدم و پاهایم را که حسابی می سوخت شستم. کفش های کهنه را پوشیدم و منتظر شدم تا دوباره نوبت بازی ما شود، آن روز با هر زحمتی که بود با کفش های پاره بازی کردم، موقع برگشت به خانه، کفش های به ظاهر نو راگذاشتم توی نایلون و گفتم: ☆«می خواهم سراغ فروشنده بروم شاید برایم عوض کند» کاظم گفت « زحمت نکش، من قبلا این کار را کردم و به فروشنده گفتم که کفش هایی را که به دوستم فروخته ای همان اول پاره شد» ولی قبول نکرد و گفت: «من که سازنده ی کفش ها نبوده ام، فقط فروشنده هستم».
☆مانده بودم چه کار کنم و چگونه جواب بابا را بدهم. درراه کاظم از من پرسید: «می خواهی چه کار کنی ؟»گفتم: «مجبورم کفش ها را دور بیندازم و وانمود کنم پول هایم را گم کرده ام، شاید پدرم دوباره پول بدهد».
☆گفت: «نه چرا می خواهی ناراحتشان کنی؟» گفتم: « پس چکار کنم؟» کیسه ی نایلونی را از من گرفت و گفت: « بعد از ظهر با هم فکری میکنیم» گفتم: « پس نایلون را به من بده» گفت: « نه بهتراست تو با خودت نبری، فرض کن هنوز کفش نخریده ای».
☆بالاخره عصر شد ومن رفتم دنبال کاظم و با هم مستقیم به بازار رفتیم. من را برد سراغ کفاش و کفش ها رو نشانش داد، من هم قضیه رابرایش تعریف کردم.
☆او هم گفت: «چسبی که به این کفش ها زده اند خوب نبوده، حالا من دوباره هم به آنها چسب می زنم و هم یک دور آنها را می دوزم. هنوز در بازار گردشی نکرده بودیم که کفش ها آماده شد. چاره ای نبود، پول تخفیف را بابت تعمیر به کفاش دادم و دوتایی خوشحال وخندان راهی خانه شدیم.
☆کاظم جان، تو که اینقدر با من دوست بودی و هوای مرا داشتی، چرا تنهایم گذاشتی و تنها بهسوی معبود شتافتی؟ چرا دوباره دستم را نگرفتی؟
《اکنون تنها به شفاعت تو دل خوش کرده ام.
برادراز قافله جا مانده ات، عباس.》
#آری، شهیدان ما اینگونه اند، در فراقشان خانواده، بستگان، همرزمان و دوستانشان فقط حسرت و آه و اندوه در دل دارند و خود را از قافله ی شهداء عقب میدانند اما امیدی که در دلشان موج میزند، امید شفاعت آنان است.
"پایان"
#منبع نشر زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد، کانال تلگرامی و ایتای همسفران دیارطغرالجرد 🌷
https://eitaa.com/Yareanehamra
May 11
8.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌷❤️🍃
#حال و هوای بارانی حرم مطهر امام رضا(ع)
https://eitaa.com/Yareanehamra