✨🍃✨✨
#ضرب_المثل_های_قدیمی و کاربرد آنها:
ضرب المثل زاغ سیاه کسی را چوب زدن!
امروز قصد داریم ماجرا و ریشه اصلی ضرب المثل «زاغ سیاه کسی را چوب زدن» را بررسی کنیم تا دیگر تصورات اشتباهی که درباره این ضرب المثل را دارید تغییر دهید.
#منظور از زاغ ، همان پرنده شبیه کلاغ نیست . زاغ (زاج) نوعی نمك است كه انواع گوناگون دارد: (سیاه، سبز، سفید و غیره )
#زاغ سیاه بیشتر به مصرف رنگ نخ قالی ،پارچه و چرم میرسد . اگر هنرمندی ببیند كه نخ ، پارچه یا چرم همكارش بهتر از مال خودش است، در نهان سراغ ظرف زاغ همکارش می رود و چوبی در آن می گرداند و با دیدن و بوییدن ،تلاش می کند دریابد در آن زاغ چه چیزی افزوده اند یا نوع ، اندازه و نسبت تركیبش با آب یا چیز دیگر چگونه است .
#این مثل وقتی به کار می رود که کسی کسی را می پاید و می خواهد ببیند او چه می کند و از چیزهایی پنهان و رازهایی آگاه شود که برایش سودمند است.
کانال همسفران دیارطغرالجرد ⏬
https://eitaa.com/Yareanehamra
🌷🌷🌷
🍃🍃🍃مناسبت روز :
#نام بسیج یادآور خاطره ی عزیزترین نهاد و بزرگترین مردان تاریخ ما است. #نهادی که به تعبیر امام راحل تشکیل آن «یقینا از برکات و الطاف جلیه خداوند تعالی بود.» و «شجره طیبه و درخت تناور و پرثمری است که شکوفه های آن بوی بهار وصل و طراوت یقین و حدیث عشق می دهد. بسیج مدرسه عشق و مکتب شاهدان و شهیدان گمنامی است که پیروانش بر گلدسته های رفیع آن، اذان رشادت و شهادت سرداده اند.
#بسیج میقات پا برهنگان و معراج اندیشه پاک اسلامی است که تربیت یافتگان آن نام و نشان در گمنامی و بی نشانی گرفته اند. #بسیج لشکر مخلص خدا است که دفتر تشکیل آن را همه مجاهدان، از اولین تا آخرین امضا نمودند.».
🌷بیست و نهم آبان آغاز هفته ی بسیج به تمامی بسیجیان غیور کشورمان مبارک 🌷نام شهدای بسیجی و شهدای بسیج دیارمان طغرالجرد همیشه بر صفحه ی تاریخ ماندگار🌷
کانال همسفران دیارطغرالجرد ⏬
https://eitaa.com/Yareanehamra
همسفران دیار طغرالجرد
.🌹🌷 #قسمت هفتاد (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد ) #زندگی نامه جانباز شهید سردار حاج حسن ر
.🌹🌷
#قسمت هفتاد و یکم (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد )
#زندگی نامه جانباز شهید سردار حاج حسن رشیدی:
[ قسمت هشتم ]
#راوی: خود نوشتههای شهید🌷
#در سال یکهزار سیصد و شصت، شهيد حمید عرب نژاد مرا به مسئولیت عملیات سپاه پاسداران مهاباد برگزید و با همکاری ایشان و تعدادی از نیروهای قزوین و تبریز، ایل منگور را که از پیشمرگان کرد مسلمان بودند، آموزش دادیم و با کمک آنها شهر را از لوث وجود اشرار وابسته به کومله و دموکرات پاکسازی نمودیم و توانستیم با استقلال دادن به برادران پیشمرگ کرد، امنیت شهر را برقرار نماییم.
#آن زمان فرماندهی لشکر 64 ارومیه به عهده برادر بزرگوار، شهید صیاد شیرازی، بود. ایشان، سرهنگ حسن آبشناسان و دو نفر افسر دیگر را برای نظارت بر طرح ادغام نیروهای ارتش به فرماندهی «سرگرد سلطانیه» که در آن منطقه مستقر بود با نیروهای سپاه و بسیج و پیشمرگان کرد به مسئولیت بنده واگذارکرد.
"ادغام نیروها ودیدار با اولین هم رزم عمان :
#قرار بر این شد طرح پاکسازی مهاباد_ میاندوآب را از گود تپه شروع کنیم و تا پلیس راه میاندوآب ادامه دهیم، هم شهید حمید عرب نژاد که مسولیت سپاه مهاباد بر عهده اش بود و هم سرهنگ صیاد شیرازی، فرمانده لشکر شصت و چهار، تاکید داشتند با توجه به اینکه اولین طرح ادغام در آن منطقه صورت میگیرد، به بهترین وجه انجام شود. به همین خاطر شهید صیاد یکی از بهترین فرماندهان خود را به نام حسن آشتیانی و دو نفر از افسران تکاور را برای نظارت بر طرح ادغام به منطقه گود تپه فرستاد.
#جلسه هماهنگی، شب، در گود تپه تشکیل شد و سرگرد سلطانی شروع به توجیه روش عملیات نمود و از تجربیات خود در زمان های گذشته سخن به میان آورد و گفت: « ما در جایی کار کردیم که چریک ها سی نفر از انگلیسیها را سر بریدند و ما توانستیم در آنجا موفقیت های چشمگیری به دست بیاوریم».
#در آن زمان چون هنوز مدت طولانی از تشکیل سپاه و بسیج نمیگذشت، برادران ارتشی خیلی روی فنون نظامی و تکنیک های عملیاتی سپاه و بسیج اهمیتی قائل نمیشدند و بعد از اتمام سخنرانی ایشان، من به او گفتم: «جناب سرگرد، شما بلندی های مشرف به شهر ملاله در کشور عمان را نمی گویید؟» ایشان بلافاصله از من پرسید: «شما کجا بودی؟ فرمانده ات چه کسی بود؟» گفتم: «جناب سروان فکوری و شما هم مسؤل گروهان اورگان بودی و استوار جیحانی همشهری ما هم در گروهان شما خدمت میکرد. آن زمان من هم سرباز بودم».
#در این گفت و شنود شهید آبشناسان حضور داشت. سرگرد سلطانی به من گفت: « پس شما فنون جنگی را می دانی!حالا بگو این طرح را چطور انجام دهیم؟» گفتم: « تا جایی که از جانب دشمن احساس خطر نکردیم، با ستون خودرو حرکت میکنیم. یک ماشین از شما و یک ماشین از ما. نزدیک دشمن که رسیدیم، نیروها را پیاده میکنیم و به آنها آرایش نظامی می دهیم». از من پرسید: «خودت در کجا قرار می گیری؟»گفتم: «اولین ماشین». به من گفت: «دشمن تو را می زند». گفتم: «اگر دشمن مرا زد، آن وقت برای سایر نیروها تجربه میشود».
"پاکسازی مسیر :
#سرهنگ آبشناسان که ناظر بر گفت وگوی ما دو نفر بود، به من علاقه خاصی پیدا کرد. موقعی که میخواست وضعیت منطقه را از نظر جغرافیایی برای من تشریح کند، نشست روی...
ادامه دارد...
منبع نشر زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد، کانال همسفران دیارطغرالجرد 🌷
https://eitaa.com/Yareanehamra
May 11