eitaa logo
همسفران دیار طغرالجرد
588 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
3.9هزار ویدیو
52 فایل
مذهبی ،اجتماعی ،تاریخی، فرهنگی. شما میتوانید نظرات انتقادات ، پیشنهادات و مطالب مفید خود را ارسال کنید
مشاهده در ایتا
دانلود
15.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️❤️ فوق العاده از ایران زیبای ما🍃🍃 ۶ سال تلاش بی وقفه هزار کیلومتر تصویربرداری هوایی از ۷۰ نقطه ایران همراه با صدای دلنشین.  این فیلمبرداری برای همین تصنیف همایون شجریان انجام شده است . https://eitaa.com/Yareanehamra
🌷🌷 سی وسه(کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد ) زندگی نامه شهید جواد پور رشیدی🌷 نام پدر: عزیزالله نام مادر: تاج امیرسبتکی تاریخ تولد: 1/4/1342 محل تولد: روستای نجف اباد از توابع بخش طغرالجرد شغل: پاسدار وضعیت تأهل: متأهل تعداد فرزندان: 3 فرزند، دو دختر ویک پسر کوچک‌ترین فرزندزمان شهادت پدر: عظیمه یک ساله تاریخ شهادت: 4/3/1367 محل شهادت: شلمچه محل دفن: گلزار شهدای زرند   شهید جواد پور رشیدی. : حسن پور رشیدی (برادر شهید) شهید گرامی، جواد پور رشیدی، در 1/4/1342 در خانواده‌ای مذهبی دیده به جهان گشود. تا شش سالگی در روستای نجف آباد از توابع طغرالجرد زندگی کرد وسال اول ابتدایی را در طغرالجرد گذراند و سال بعد به شهر زرند رفت و تا کلاس نهم ادامه تحصیل داد.  تابستان هر سال به روستا بر می‌گشت و در کارهای کشاورزی، کمک پدر و مادر بود. برای خودش هم کار می‌کرد تا از این طریق درآمدی داشته باشد. پدرش، حاج عزیز پور رشیدی، اصالتا طغرالجردی بود و به کشاورزی و دامداری اشتغال داشت. مردی مؤمن که همیشه نمازش را اوّل وقت می خواند و هیچ گاه نماز شبش ترک نمی شد. هر جمعه مسافت نجف آباد تا طغر الجرد را می پیمود تا به نماز جمعه برسد. او انسان خیّری بود که مسجد نجف آباد را ساخت و حمام روستا را تأسیس کرد.  ﷼مادرش، حاجیه تاج امیرسبتکی، اصالتا سبتکی بود. زنی پاکدامن که روستای نجف آباد را برای زندگی انتخاب کرده بود.  جواد که فرزند ششم خانواده بود، از همان کودکی اهل نماز بود و علی‌رغم مُکلّف نبودن، روزه می گرفت. نمازش را به موقع می خواند و وقت نماز را به افراد خانواده یادآوری می‌کرد. خیلی مهربان و خوش اخلاق بود و احترام اهالی خانواده را خواه کوچک و خواه بزرگ، نگاه می داشت. هرگز غیبت نمی‌کرد و تهمت نمی زد. در زمانی که داشتن رساله ی هنوز امام جرم بود، نامه ای به حوزه علمیه‌ی قم فرستاد و درخواست کرد رساله ی امام را برایش بفرستند. از حوزه، کتاب و رساله ای از امام آمد و او در کنارِ کتاب‌های مدرسه ی خود، آن‌ها را نیز مطالعه می‌کرد و ما را نیز با سیاست و کتاب‌ ها و دیدگاه های امام آشنا می‌کرد. بچه‌ها را خیلی دوست داشت و با آن‌ها بازی می‌کرد. همیشه برادرزاده های خود را به نماز و روزه و راستگویی دعوت می‌کرد.   کاری را بدون اجازه انجام نمی داد. در 17 سالگی که به خاطر جنگ، مدرسه را ترک کرده بود و می‌خواست به سپاه برود. با برادرش مشورت کرده بود و نظر اورا جویا شده بود و وقتی برادر، هدف او را از این تصمیم پرسید، در جواب گفت: «من به خاطر اسلام می‌روم و رضایِ خدا را باید در نظر بگیرم».  سال 1360 به عضویت سپاه در آمد و پس از آن در 19 سالگی ازدواج کرد و پس از مدتی به جبهه رفت. ازدواجش سه فرزند است. سمیه خانم در آموزش و پرورش به شغل شریف معلمی مشغول است و حسين آقا در شهر بم و در مدیریت بیمه ی آسیا اشتغال داردو فرزند سوم شهید، عظیمه خانم که در زمان شهادت پدرش یک سال داشت، به وصیت پدرش عمل کرد و به عضویت سپاه پاسداران درآمد. مدت زیادی را در جبهه بود و همسر و فرزندانش اکثرأ در خانه‌ی برادرش بودند. هر وقت که نامه می‌داد و یا می‌آمد از همه می‌خواست که به جبهه بروند و رزمندگان را یاری نمایند. ادامه دارد... منبع نشر زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد، کانال همسفران دیارطغرالجرد 🌷 https://eitaa.com/Yareanehamra