♦️♦️
♦️پرونده ایران در پارالمپیک ۲۰۲۴ پاریس بسته شد.
🥇 ۸ طلا
🥈 ۱۰ نقره
🥉 ۷ برنز
🔹ایران در رده ۱۴ جدول توزیع مدال قرار گرفت
#پارالمپیک_۲۰۲۴ #مدال
همسفران دیار طغرالجرد
🌷🌷🌷 #دویست و سی و چهارمین قسمت (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد ) #زندگینامه فرمانده شهید محمد
🌷🌷🌷
#دویست و سی و پنجمین قسمت (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد )
#زندگینامه فرمانده شهید محمد فتاحی
( قسمت دوم)
☆با توجه به علاقه ای که به سپاه داشت در سال 1361 لباس مقدس پاسداری را به تن کرد.
وی که درجنگ مسئولیت هایی چون جانشینی گروهان علی اصغر از گردان 411 و مسئولیت مخابرات گردان 415 را بر عهده داشت، در عملیات های متوالی ازجمله: والفجرمقدماتی، والفجر1، والفجر 2، رمضان، والفجر 8، خیبر، بدر و کربلای چهار و پنج شرکت نمودو چندین مرتبه مجروح شد و هر بار، در حالی که هنوز جراحت های بدنش التیام نیافته بود، به جبهه بازمیگشت.
☆ایشان سرانجام درعملیات کربلای پنج بهعنوان جانشین فرمانده گروهان در گردان 415 شرکت نمود ودرمورخه 21/10/1365 همراه با برادر عزیزش، علی با فاصله ی دو ساعت به درجه ی رفیع شهادت نائل گردید.
این دو عزیز به همراه 9 شهید دیگر بر دستان مردم قدرشناس طغرالجرد تشییع شدند و درگلزار شهدای طغرالجرد درکنار دیگر همرزمان شهیدشان آرام گرفتند.
#مدال قهرمانی پس از کسب نشان ایثار
راوی: حسین فتاحی (برادر شهید)
☆هنگامیکه جنگ تحمیلی شروع شد ایشان بسیار مشتاق بود که به جبهه ی حق علیه باطل برود و بالاخره در سال ۱۳۶۰ به میدان نبرد پا گذاشت. ایشان ابتدا بسیجی بود و بعدها به عضویت سپاه در آمد.
☆در یکی از عملیات ها از ناحیه دست مجروح شد و برای گذراندن دوران نقاهت به مرخصی آمد. در همین حین و با وجود ترکشی که دستش را آزرده بود در مسابقات کشتی شرکت نمود و مدال کسب کرد.
او مجددا به جبهه اعزام شد و در عملیات های متعددی حضور فعال داشت.
《آرامشی که خیال فرمانده را هم آسوده میکرد.》
#راوی خاطرات: رزمنده ی جانباز حاج شیخ اسماعیل فتاحی (دایی شهید)
☆در عملیات کربلا ۴ زمانی که از اروند گذشتیم و داخل جزیره ام الرصاص شدیم چند ساعتی ماندیم. نزدیک غروب آفتاب بود که باخبرشدیم باید به عقب برگردیم. خط نباید یک دفعه خالی میشد. باید تعدادی از رزمنده ها برمی گشتند و پدافند میکردند. آتش دشمن خیلی شدید شده بود. دشمن داخل نیزارها بود و این موضوع هم شرایط را سخت تر کرده بود.
☆سردار رشیدی تصمیم گرفت یک دسته از گروهان در آن موقعیت بماند و جلو برود. آن موقع محمّد جانشین گروهان بود. ایشان بهاتفاق یک دسته از گروهانشان که همه بچه های طغرالجرد بودند و علی هم در بین آنها بود، به سمت جلو حرکت کردند و قرار شد که بعد از عقب نشینی سایر نیروها برگردند. نگران بودم واحساس کردم دیگر آن بچهها را نخواهم دید. به سردار رشیدی گفتم: «فکر نکردی که همه آنها بروند و برنگردند؟»ایشان گفتند: «من هم مثل تو دلشوره داشتم اما وقتی به محمّدآقا نگاه کردم، آرامش و شجاعتی در چهره اش بود که خیالم را آسوده کرد». جالب بود که همگی با سلامتی کامل بازگشتند.
ادامه دارد...
#منبع نشر زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد، کانال تلگرامی و ایتای همسفران دیارطغرالجرد 🌷
https://eitaa.com/Yareanehamra