eitaa logo
همسفران دیار طغرالجرد
592 دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
3.9هزار ویدیو
50 فایل
مذهبی ،اجتماعی ،تاریخی، فرهنگی. شما میتوانید نظرات انتقادات ، پیشنهادات و مطالب مفید خود را ارسال کنید
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃▪️🌩▪️ حکایت پندآموز👌👌 ‍ پسری قصد ازدواج داشت. پدرش گفت: بدان که ازدواج سه مرحله دارد : اول ماه عسل است که در آن تو صحبت می کنی و زنت گوش می دهد. دوم او صحبت می کند و تو گوش می کنی. *و اما مرحله سوم که خطرناکترین مرحله است و آن موقع است که هر دو بلند بلند داد می زنید و همسایه گوش می کند...! مرحله ی اول و دوم تلاش کنید که بمانید» 🌺زندگیتون شیرین، با عشق❤️ ▪️کانال همسفران دیارطغرالجرد ⏬ https://eitaa.com/Yareanehamra ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🍃▪️🍃▪️🌷
🍃🌼🍃🌼 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی ظهر امروز (چهارشنبه ۱۳ تیرماه): دوم انتخابات ریاست جمهوری خیلی مهم است. کسانی که اسلام و جمهوری اسلامی و پیشرفت کشور را دوست دارند، این موضوع را با حضور خود در انتخابات نشان دهند. تصور شود کسانی که در دور اول رای ندادند مخالف نظام هستند، برداشت کاملا اشتباهی است. کانال همسفران دیارطغرالجرد ⏬ https://eitaa.com/Yareanehamra
همسفران دیار طغرالجرد
🌷🌷 #قسمت دویست و هشتم (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد ) #شهید محمود صیفوری طغرالجردی ( قسمت
🌷🌷 دویست و نهم (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد ) محمود صیفوری طغرالجردی ( قسمت چهارم )   که به من گفت محمود رفت و تو جا ماندی. : پاسدارجانباز محمّدجواد صیفوری (پسرعموی شهید)  ☆اولین اعزام ما دهم آذر ۶۴ بود. روز قبل با محمود قرار گذاشتیم فردا به‌عنوان مدرسه از منزل خارج شویم و بدون اطلاع خانواده به همراه کاروان اعزام شویم.  ☆صبح زود باهم به سپاه پابدانا رفتیم. علی‌رغم سن کم و جثه ی کوچک و مخالفت مسئولین با فرستادن ما، به هر ترفندی بود، سوار اتوبوس شدیم و به زرند رفتیم آنجا هم با همین مشکل روبرو بودیم اما بالاخره به اهواز اعزام شدیم.  ☆در سازمان‌دهی اوّل، ایشان در گردان ۴۱۴ قرار گرفت ولی پس از چند روز به گردان ۴۱۶ که من در آن بودم، منتقل شد. ☆مشغول آموزش شدیم تا برای عملیات والفجر ۸ آماده شویم که دست محمودپیش از عملیات شکست و به عقب منتقل شد. دوم اعزام ایشان در مهر سال ۶۵ بود. من قبل از ایشان اعزام شدم و در گردان ۴۱۱ بودم. وقتی شنیدم محمود هم آمده، به مقر گردان ۴۰۸ رفتم و ایشان را ملاقات کردم. علاوه بر این‌که پسرعمو بودیم خیلی هم با هم صمیمی بودیم. گذشت. عملیات کربلای ۴ شد. ایشان از این عملیات سالم برگشت. او را برای آخرین بار در روستای چوبده که مقر گردان ها بود، ملاقات کردم. عملیات کربلای ۵ شروع شد. چند روز بعد از عملیات، من مجروح شدم و از وضعیت ایشان بی‌خبر بودم. ☆در بیمارستان که بودم خواب دیدم با محمود در حسینیه ی طغرالجرد هستیم. ایشان خیلی اصرار کرد که به گلزار شهدا برویم ولی من مخالفت کردم و از هم جدا شدیم.  ☆بعد از چند روز که از بیمارستان مرخص شدم، در طغرالجرد فهمیدم محمودبه شهادت رسیده، به یاد خوابم افتادم و از اینکه لیاقت همسفری با شهدا را نداشتم بسیار حسرت خوردم. شهادت و آخرین وداع : خواهر شهید ☆بعد از شنیدن خبر عملیات کربلای پنج، نگرانی ما بیشتر شد تا این‌که چند روز قبل از شنیدن خبر شهادت محمود، ًحوالی ساعت ده بود که احمد از جبهه به خانه رسید. چهره ای خسته و رنگ پریده داشت. ما از دیدن او هم خوشحال و هم شوکه شدیم. بعد از سلام و احوال پرسی، پدر از احمد سؤال کرد: «چرا تنها آمدی و محمود را با خود نیاورده ای؟» احمد هم در جواب گفت: «الان عملیات است و از همین رو به هر دوی ما مرخصی نمی دادند». ادامه دارد... منبع نشر زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد، کانال تلگرامی و ایتای همسفران دیارطغرالجرد 🌷 https://eitaa.com/Yareanehamra
🌸🍃🌸🌩 حکایت پندآموز👌👌 پسری قصد ازدواج داشت. پدرش گفت: بدان که ازدواج سه مرحله دارد : اول ماه عسل است که در آن تو صحبت می کنی و زنت گوش می دهد. دوم او صحبت می کند و تو گوش می کنی.اما مرحله سوم که خطرناکترین مرحله است و آن موقع است که هر دو بلند بلند داد می زنید و همسایه گوش می کند...! مرحله ی اول و دوم تلاش کنید که بمانید» 🌺زندگیتون شیرین، با عشق❤️ ▪️کانال همسفران دیارطغرالجرد ⏬ https://eitaa.com/Yareanehamra ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🍃▪️🍃▪️🌷