همسفران دیار طغرالجرد
🌷🌷 #قسمت دویست و چهارم (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد ) #زندگی نامه شهید شهید وهاب صیفوری ط
🌷🌷
#قسمت دویست و پنجم (کتاب
زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد )
#زندگی نامه شهید شهید وهاب صیفوری طغرالجردی
(قسمت آخر )
#خصوصیتهای شهید
#حاج محمّد امیری فرهنگی بازنشسته (همکلاسی ودوست شهید)
☆با شهید صیفوری همسايه ديوار به ديوار بودیم و تقریبا تمام دوران دبیرستان مان را با هم در یک کلاس، درس خواندیم.
☆به لحاظ فردى شوخ طبع و اهل مزاح بود و خنده از روى لب هايش محو نمی شد.
☆گاهی شوخی های خشنی میکرد و وقتى کار به فرار در بين ميز و صندلى كلاس می رسید با ضربه هاى تند برخورد مي كرد.
☆يادم هست كه يك مرتبه از دست همین شوخی های او فرار كردم و وقتى پشت يك ميز سنگر گرفته بودم. طورى ميز را به طرفم کشاندكه نتوانم فرار کنم. دست چپم را روى ديوار گذاشته بودم. به محض برخورد ميز به انگشت کوچكم، پوستش شكافته شد و مجبورشدم به بيمارستان بروم و زخم، چهار بخيه خورد كه هنوز آثارش در انگشتم برجاى مانده است.
☆دربازى فوتبال كه عمدتا در محلى كه يك زمين خاکى وجود داشت بازي هاى ليگ طغرالجرد! برگزار میشد.
#وهاب به لحاظ اين كه قد بلند بود شوت هاى سنگينى مي زد و معمولاً در دفاع حاضر میشد و در نتيجه بازى خيلى تأثیرگذار بود.
☆در زمينه درسى هر دوی ما متوسط بوديم و در بعضى دروس خيلى ضعيف؛ مثلا در درس هايي مثل رياضى و فيزيك نمره هاى خوبى مي گرفتيم اما در دروس خواندنى مثل جانورى و تكامل و حتى شيمى ضعيف بوديم.
☆در حوزه رفتارى در كلاس من نسبت به وهاب قدری شرورتر بودم البته در ظاهر. معمولاً رديف آخر كنار هم مي نشستيم. #زيركى خاصى كه وهاب داشت اين بود، كه زماني كه دبیر متوجه شلوغى ما دو نفرمي شد، وهاب خيلى زود خود را جمع مي كرد و قیافه ای مظلوم به خود مي گرفت و اين من بودم که تنبیه میشدم.
☆اندک درسى كه با هم مي خوانديم شبها در منزل ايشان بود. پس از صرف چاى و تنقلاتى كه مرحوم والده ايشان میآورد به اتاق ديگرى مي رفتيم براى درس خواندن. روزهاى تعطيل روزى كه هوا هم سرد بود روى پشت بام در محل آفتابى مي نشستيم براى درس خواندن.
《پایان》
منبع نشر زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد، کانال تلگرامی و ایتای همسفران دیارطغرالجرد 🌷
https://eitaa.com/Yareanehamra