▪️▪️▪️▪️
#یک حکایت آموزنده بسیار جالب👌👌
پدری پیش از مرگش پسرش را فرا خواند و ساعت کهنه قدیمی خودش را از دستش بیرون کشیده و به او داد و گفت:
«این ساعت از پدر بزرگم به من رسیده و عمر آن به بیشتر از ۲۰۰ سال میرسد. پیش ازینکه آن را به تو بدهم، این ساعت را ببر از ساعتساز سر کوچه بپرس که چند میخرد؟»
#پسر رفت و پس برگشت و گفت: «دکاندار این را به ۵ دلار میخرد چون خیلی کهنه و فرسوده هست.»
#پدر دوباره به پسرش گفت: «ببر از دکاندار آن گوشهتر هم بپرس که چند میخرد؟»
پسر رفت و برگشت و گفت: «آنهم ۵ دلار میخرد.»
پدر گفت: «حالا ببر از موزه بپرس چند میخرند؟»
#پسر رفت و برگشت و با تعجب به پدر گفت: «پدر، آنها این ساعت را به یک میلیون دلار میخرند.»
#پدر گفت: «پسرم، همین را میخواستم برایت نشان بدهم که جایگاه مناسب میتواند ارزش واقعی تو را به تو بدهد. جایگاه خودت را دریاب و هیچگاه خودت را در جای نادرست و نامناسب محصور نساز.
#تو را کسی قدر خواهد کرد که ارزشت را بخوبی درک کند.
هیچگاه جایگاه و ارزشت را از یاد نبر.
https://eitaa.com/Yareanehamra
✨🍃✨✨
#ضرب_المثل_های_قدیمی و کاربرد آنها:
#پسر کو ندارد نشان از پدر :
#این ضربالمثل هم به شکل تعریف و تمجید و هم به شکل طعنه و شماتت و توهین به کار میرود.
#در تربیت سنتی از قدیم رسم بود که رفتار و اخلاق و منش نیک و مثبت پسران، مانند و شبیه پدرانشان باشد و اگر خلاف این میشد عجیب به نظر میآمد. و البته اگر هم رفتار پدر زشت میبود، همه انتظار داشتند که پسر نیز شبیه پدرش بار بیاید.
#بنابراین هر گاه کار خوبی از کسی سر بزند، در تمجید و تایید وی از این عبارت استفاده میشود.
از سوی دیگر هر گاه هم عمل و رفتار زشت و ناپسندی از کسی سر بزند، برای تحقیر و توهین به شخص مزبور، همین عبارت را به کار میبرند.
#به نظر ضربالمثل برگرفته از این شعر ابوالحسن فراهانی است:
"ز فرمودهی اوستادان پیش
شبی آمد این بیتم اندر نظر"
"پسر کو ندارد نشان از پدر
تو بیگانه خوانش مخوانش پسر"
"وزین بیت اندیشه ی دوربین
بدین معنی نغز شد راهبر"
"که دوران دو رنگ است و ابنای او
ندارند از آن از دو رنگی گذر"
کانال همسفران دیارطغرالجرد ⏬
https://eitaa.com/Yareanehamra
همسفران دیار طغرالجرد
🌷🌹🌷🌹 #قسمت صد و بیست و هفتم (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد ) #زندگینامه سردار شهید ماشاءالل
🌷🌹🌷🌹
#قسمت صد و بیست و هشتم (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد )
#زندگینامه سردار شهید ماشاءالله رشیدی طغرالجردی 🌷
( قسمت هفتم )
# حتی دشمن نامرد هم می دانست که بسیجی ها مرد هستند.
#راوی: یکی از هم رزمان ،:
▫️گروه ها به ترتیب وارد منطقه عملیاتی کربلای ۵ میشدند. بالاخره نوبت به ما رسید وقتی به خط رسیدیم چشمم به ماشالله افتاد. کنار هم داخل کانال نشستیم. گفت: « باید احتیاط کنیم» پرسیدم «چرا ؟»
گفت: «برادر قربان زاده، فرمانده گردان، شهید شده، بچهها نباید بفهمند ممکن است در روحیه آنها اثر منفی داشته باشد». همانطور که صحبت میکردیم خبر رسید عراقیها جلو میآیند، ماشاالله گفت: «برو ببین چه خبر است» از پشت خاکریز نگاه کردم تعدادی عراقی در حالی که دست ها را روی سر گرفته بودند بهسوی ما میآمدند. به سرعت برگشتم واطلاع دادم گفت: « فعلاً تیراندازی نکنید اما آماده باشید». دستور را به همه ابلاغ کردم.
▫️بچهها منتظر عراقی ها بودند، در همان وقت با حاجقاسم تماس گرفت و جریان را گفت. حاجی تاکید کردکه: « مواظب باشید که به شما مسلط نشوند». عراقیها تقریباً ۲۰ متر با ما فاصله داشتند. ماشاالله با دقت آنها را زیر نظرداشت ناگهان فریاد زد: « بچهها امانشان ندهید» و بچهها که آماده بودند بلافاصلهشلیک کردند عراقی های جلوی صف که دست روی سر گرفته بودند، به زمین افتادند، آن وقت توانستیم نفرات پشت سر را که تیربار و آرپیجی به دست بودند، ببینیم.
▫️خوشبختانه چون حربه ی آنها را فهمیده بودیم، نتوانستند ما را غافلگیر کنند. تعدادی از آنها کشته و مجروح شدند و بقیه فرار کردند. چند لحظه بعد حاجقاسم تماس گرفت و پرسید: «ماشاء الله، چکار کردید؟» پاسخ داد: « همه را زدیم». حاج قاسم گفت: «خیلی مردی». ماشاالله گفت: «مرد این بسیجی ها هستند که پدر عراقی ها را درآوردند».
#پسر از شهادت اذان پدر تا اذان شهادت🌷
#راوی: علی رحمانی :
▫️بعد از شهادت ماشالله، حاج قاسم به قصد ملاقات با پدر شهید به طغرالجرد آمد. شب وقتی با پدر شهید کنار هم نشسته بودند، پرسید: «وقتی ماشاالله به دنیا آمد چه کسی در گوش او اذان گفت؟» وقتی متوجه شد که پدر شهید این کار را کرده است، گفت: « اذان درستی گفتی، ماشاءالله به چنین اذانی که در قلب ماشاءالله اثر کرد»، بعد کلاه پدر شهید را از سرش برداشت و سر ایشان را چند بار بوسید. وقت شام، بشقاب خودش را کنار گذاشت و همراه با پدر شهید و در بشقاب او شام خورد.
#بیش از این نمی توان یاران را در انتظار گذاشت.
#عملیات کربلای پنج به اوج خود رسیده بود و بچهها یکی یکی به شهادت می رسیدند. این موضوع ماشاءالله را آزار میداد. میگفت: «خدایا دیگر نمیخواهم به طغرالجرد برگردم دوستانم همه شهید شدند چگونه بهصورت پدر و مادر آنها نگاه کنم؟»
▫️در شبی که قرار بود به خط، اعزام شود روحیهی عجیبی داشت مخصوصاً که برادران زکی زاده و قربان زاده به شهادت رسیده بودند و او میدانست درب بهشت منتظرش هستند و به عهدی که با هم بسته اند وفادار میمانند. شب عملیات یکایک بچهها را در آغوش میگرفت و از آنها حلالیت میطلبید.
▫️سرانجام هفتم بهمن ماه 1365، در مرحله ی دوم عملیات کربلای پنج به درجه رفیع شهادت نائل آمد و در گلزار شهدای طغرالجرد در کنار دیگر همرزمان شهیدش آرام گرفت.
ادامه دارد...
#منبع نشر زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد، کانال همسفران دیارطغرالجرد 🌷
🍃🌷🍃https://eitaa.com/Yareanehamra🍃
🍃🌷▪️🍃🌷▪️
◾️الَّذینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصیبَهٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ
"همه از اوییم و به سوی او باز خواهیم گشت."
#خانواده محترم شهید
محمدرضا رشیدی🌷
☆خبر درگذشت مرحوم محمد حسین رشیدی #برادرگرامی شهید محمد رضا ،برادر زاده #شهید وهاب صیفوری و #پسر خاله شهید نجف کاظمی موجب تأثر وتالم گردید.
#ضمن عرض تسلیت به باز ماندگان وتقاضای صبر و شکیبایی #به ویژه برای مادربزرگوارش، که از چهل روز قبل در سوگ خواهر خود نشسته (مادر شهید نجف کاظمی ) و اینک غم از دست دادن پسر بزرگ خود را تحمل میکند و علو درجات و هم نشینی با شهدای اسلام و شهیدان از این خانواده جهت آن مرحوم از خداوند متعال مسئلت داریم.
《ستاد مردمی یادواره شهدای بخش طغرالجرد》