🌴 #یازینب...
🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 🌷🕊#معرفی_شهید_مجید_زین_الدین🌷🕊 نام و نام خانوادگی: مجید زین الدین ول
🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🕊🌷
🌷🕊#زندگینامه_شهید_مدافع_حرم_علیرضا_جیلان🌷🕊
شهید مدافع حرم علیرضاجیلان اهل بروجن که در شب شهادت امام رضا علیه السلام در عملیات آزادسازی بوکمال به مقام رفیع شهادت رسید
👇👇
#ادامه_دارد
🌴 #یازینب...
🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🕊🌷 🌷🕊#زندگینامه_شهید_مدافع_حرم_علیرضا_جیلان🌷🕊 شهید مدافع حرم علیرضاجیلان
وی به طور داوطلبانه و بسیجیوار مدت زیادی در جهاد فی سبیل الله در سوریه حاضر شد
این شهید بزرگوار چند ماه پیش در سوریه بود که خبر فوت مادرش را شنید و به ایران آمد اما به دلیل نیاز به حضورش در جبهه بعد از ۱۰ روز با پدر، همسر و تنها فرزندش وداع کرده و به یاری همرزمانشان شتافت…
علیرضا جیلان بروجنی در هشتمین اعزام خود حسینی شد و به عموی شهیدش (علیرضا جیلان) که دقیقا هم نام خودش بود (اسم عموی شهید را بر ایشان گذاشته بودند) و ۳۰ سال پیش در دفاع مقدس در خوزستان آسمانی شده بود پیوست.
👇👇
#ادامه_دارد
🌴 #یازینب...
وی به طور داوطلبانه و بسیجیوار مدت زیادی در جهاد فی سبیل الله در سوریه حاضر شد این شهید بزرگوار چ
🌷🕊#وصیتنامه_شهید_علیرضا_جیلان🌷🕊
من مالى ندارم كه به كسى يا به اسلام اهدائى كنم . اما تنها چيزى كه در وجودم بود فقط جان من بود كه توانستم اين جان رادر اختيار اسلام عزيز بگذارم
#سالروز_شهادت
#کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی....🌹🍃
#یازهرا...🌷🕊
#لبیک_یــــــــازیــــــــنــــــــبــــــــ..🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
@Yazinb6
🌴 #یازینب...
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #کتاب_دختر_شینا🌹🕊 #خاطرات : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 #همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی
🕊🌹🔹
🌹
🔹
#کتاب_دختر_شینا🌹🕊
#خاطرات : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃
#همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🌷🕊
#نویسنده :بانو بهناز ضرابی..
فصل یازدهم..( قسمت نهم )🌹🍃
🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊
نشست وسط اتاق و گفت: ای داد بی داد. تو که نیستی ببینی هر روز چه دسته گل هایی جلوی چشم ما پر پر می شوند. خیلی هایشان زن و بچه دارند. چه کسی این شب عیدی برای آن ها لباس نو می خرد؟ نشستم رو به رویش و با لج گفتم: اصلا من غلط کردم بچه های من لباس عید نمی خواهند. گفت: ناراحت شدی. گفتم: خیلی تو که نیستی زندگی مرا ببینی کی بالای سر من و بچه هایت بودی ما هم به خدا دست کمی از بچه های شهدا نداریم. عصبانی شد. گفت: این حرف را نزن. همه ما هر کاری می کنیم وظیفه مان است تکلیف است باید انجام بدهیم بدون اینکه منت سر کسی بگذاریم ما از امروز تا هر وقت که جنگ هست عید نداریم ما هم درد خانواده شهداییم. بلند شدم و رفتم آن اتاق با قهر گفتم: من که گفتم قبول. معذرت می خواهم اشتباه کردم. بلند شد توی اتاق چرخی زد و در را بست و رفت. تا عصر حالم گرفته بود بق کرده بودم و یک گوشه نشسته بودم نه حال وحوصله بچه ها را داشتم نه اخلاقم سر جایش بود که بلند شوم و کاری بکنم. کلافه بودم بغضی ته گلویم گیر کرده بود که نه بالا می آمد و نه پایین می رفت. هوا تاریک شده بود صمد هنوز برنگشته بود با خودم فکر کردم دیدی صمد بدون خداحافظی گذاشت و رفت. از یک طرف از دستش عصبانی بودم و از طرف دیگر دلم برایش تنگ شده بود از دست خودم هم کلافه بودم می ترسیدم قهر کرده و رفته باشد.
دیگر امیدم ناامید شده بود بلند شدم چراغ ها را روشن کردم وضو گرفتم تا برای نماز آماده بشوم همان موقع دلم شکست و گفتم: خدایا غلط کردم، ببخش این چه کاری بود کردم صمد را برگردان. توی دلم غوغایی بود یک دفعه صدای در آمد صدای خنده و جیغ و داد بچه ها که بلند شد صمدم برگشته سرجانماز نشسته بودم صمد داشت صدایم می زد: قدم قدم جان! قدم خانم کجایی؟! دلم غنج رفت آمدم توی اتاق. دیدم دو تا ساک بزرگ گذاشته کنار پشتی بچه ها را بغل کرده. آهسته سلام دادم. خندید و گفت: سلام به خانم خودم. چطوری قدم خانم؟! به روی خودم نیاوردم سرسنگین جوابش را دادم. اما ته دلم قند آب می شد گفت: ببین چی برایتان خریده ام خدا کند خوشت بیاید و اشاره کرد به دو تا ساک کنار پشتی. رفتم توی آشپزخانه و خودم را با آشپزی مشغول کردم اما تمام حواسم به او بود برای بچه ها لباس خریده بود و داشت تنشان می کرد یک دفعه دیدم بچه ها با لباس های نو آمدند توی آشپزخانه. نگران شدم لباس ها کثیف شود. بغلشان کردم و آوردمشان توی اتاق. تا مرا دید گفت: یک استکان چای که به ما نمی دهی اقلاً بیا ببین که از لباس هایی که برایت خریده ام خوشت نمی آید؟! دید به این راحتی به حرف نمی آیم. خندید و گفت: جان صمد بخند. خنده ام گرفت. گفت: حالا که خندیدی، آن ساک مال تو. به جان قدم اگر بخواهی اخم و تَخم کنی، همین الان بلند می شوم و می روم چند نفری از بچه ها دارند امشب می روند منطقه. دیدم نه انگار قضیه جدی است و نمی شود از این ادا اطوارها در آورد. ساک را برداشتم و بردم آن یکی اتاق و لباس ها را پوشیدم سلیقه اش مثل همیشه عالی بود. برایم بلوز و دامن پولک دوزی خریده بود که تازه مد شده بود داشتم توی آینه خودم را نگاه می کردم که یک دفعه سر رسید و گفت: به ... به ، قدم به جان خودم ماه شده ای چقدر به تو می آید. خجالت کشیدم و گفتم: ممنون می روی بیرون. می خواهم لباسم را عوض کنم. دستم را گرفت و گفت: چی می خواهم لباسم را عوض کنم نمی شود باید همین لباس را توی خانه بپوشی مگر نگفتم عید نداریم. اما هر وقت که پیش هم هستیم و تو می خندی عید است.
#یازهرا...🌹🍃
🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃
#ادامه_دارد...
🌹
🔹🌹
🌹🕊🌹
🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹
#کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃
#یازهرا....🌹🍃
#لبیک_یــــــــازیــــــــنــــــــبــــــ....🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
@Yazinb6
🌴 #یازینب...
🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🕊🌷 🌷🕊#زندگینامه_شهید_مدافع_حرم_علیرضا_جیلان🌷🕊 شهید مدافع حرم علیرضاجیلان
🍃🌹#انگشتری_که_سردار_سلیمانی_به_خاطر_شجاعت_شهید_جیلان_به_او_هدیه_کرد🌹🍃
🍃 علیرضا از ابتدا نیروی سپاه قدس نبود بلکه به عنوان بسیجی و به صورت داوطلبانه به سوریه اعزام می شود و آنقدر سلحشوری از خود نشان می دهد که وقتی گزارش شجاعت و سلحشوری او به سردار قاسم سلیمانی می رسد مشتاق دیدار او می شود و وی را احضار می کند و در همان جلسه وقتی سردار سلیمانی از نزدیک این فرمانده خط شکن را می بیند انگشتر متبرک مقام معظم رهبری را به او هدیه می کند؛ انگشتری که لحظه شهادت در دست علیرضا بود.
🍃 در همین جلسه سردار سلیمانی با تقدیر از رشادت های علیرضا، دستور جذب او را در سپاه قدس صادر می کند.
🕊 #سالروز_شهادت
#کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی....🌹🍃
#یازهرا...🌷🕊
#لبیک_یــــــــازیــــــــنــــــــبــــــــ..🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
@Yazinb6
🌴 #یازینب...
#حرف_دل...🌹🍃 🍃🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🍃 سلام... رزمنده جنگ شروع شد سید مظلوم اعلام جهاد کرد کجای
#درد_دل...😔( ۱ )
🍃🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🍃
آخر آیدیهامون ³¹³ گذاشتیم!...
اسم اکانتمون رو "منتظر" کردیم!...
داخل بیومون
"اَللهُمَعَجِللِوَلیِڪَاَلفَرَج" نوشتیم!...
انواع پروفایلهای مهدوی رو
برای پروفایلمون انتخاب کردیم!...
دم اذان مغرب جمعه هم نوشتیم:
غروب شد نیامدی...
و این شد همه ی سهم ما از انتظار؛
ما فقط نشستیم...
گناه کردیم...
و برای فرج تو دعا کردیم...
شرمنده ایم مهدی جان...😔
🍃🌹اللهم عجل لولیک الفرج بحق حضرت زینب سلام الله علیها🌹🍃
#کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی...🌹🍃
#یازهرا...🌹🍃
#لبیک_یــــــــازیــــــــنــــــــبــــــــ..🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
@Yazinb2
🌴 #یازینب...
#درد_دل...😔( ۱ ) 🍃🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🍃 آخر آیدیهامون ³¹³ گذاشتیم!... اسم اکانتمون رو "منتظر
#درد_دل....😔 ( ۲ )
#چادری_مدرن...
🍃🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🍃
عکس های خانم های چادری
در تلویزیون یا مجله با فضای مجازی مثل اینجا خیلی فرق دارد ... 😔
وقتی کسی صاحب یک پیج است و همه به او دسترسی مجازی دارند ،
اگر دقیقه به دقیقه سلفی بگیرد ،
به عنوان "همین الآن من و چادرم #یهویی.....
و آقایان زیرش کامنت بگذارند که
"به به چقدر چادر به چهرتون اومده " ،
این کار هیچ مناسبتی با #چادر ندارد...😔
چادر قرار بود نشان دهنده #اوج_حیاء باشد!😔
...............
.....................
🍃🌹اللهم عجل لولیک الفرج بحق حضرت زینب سلام الله علیها🌹🍃
#کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی...🌹🍃
#یازهرا...🌹🍃
#لبیک_یــــــــازیــــــــنــــــــبــــــــ..🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
@Yazinb2