ماه رجب بود در رحمت خدا خیلی باز بود 😭 فقط خنده آخرش را بشنوید 😍 #شهید_مصطفی_صدرزاده🕊🌹 #ماه_رجب ✅به کانال‌ #یازینب.. بپیوندید👇🌹👇 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 #لبیک_یازینب...🌴~~---

دعای هر روز ماه رجب🌹 #کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🏴 #یازهرا....🌹🏴 #یـــازیــنـــبــــــ....🌹🏴 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @yazinb6 ---~~ 🌴 #لبیک_یازینب...🌴~~---

بسم رب الشهدا و الصدیقین نام و نام خانوادگی:محمد هادی ذوالفقاری تولد: ۶۷/۱۱/۱۳ – تهران شهادت: ۹۳/۱۱/۲۶  –  مکیشفیه سامراء محل خاکسپاری : نجف ، وادی السلام ، سمت هود و صالح بعد از سید علی قاضی مزار یادمان : گلزار شهدای تهران ، قطعه ی ۲۶ ، ردیف۱، شماره ۲۵  

🌷#خـاطـرات_شـهـیــد سال ۱۳۶۷ بود که محمدهادی یا همان هادی به دنیا آمد.او در شب جمعه و چند روز بعد از ایام فاطمیه به دنیا آمد.                  وقتی تقویم را که می بینند درست مصادف است با شهادت امام هادی (علیه السلام ) بر همین اساس نام او را محمدهادی می گذارند. عجیب است که او عاشق و دلداده امام هادی (علیه السلام) شد و در این راه و در شهر امام هادی (علیه السلام) یعنی سامراء به شهادت رسید. خانواده‌ هادی می گویند : هادی اذیتی برای ما نداشت. آنچه می خواست را خودش به دست می آورد. از همان کودکی روی پای خودش بود. مستقل بار آمد و این، در آینده زندگی او خیلی تأثیر داشت. هادی از اول یک جور دیگری بود. حال و هوا و خواسته‌هایش مثل جوانان هم‌ سن و سالش نبود. دغدغه‌مندتر و جهادی‌تر از جوانان دیگر بود. او ویژگی های خاصی داشت : همیشه دائم الوضو بود. مداحی می کرد. اکثر اوقات ذکر سینه زنی هیئت را می گفت. اخلاص او زبانزد رفقا بود. اگر کسی از او تعریف می کرد، خیلی بدش می آمد.  وقتی که شخصی از زحمات او تشکر می کرد، می گفت: خرمشهر را خدا آزاد کرد، یعنی ما کاری نکرده ایم. همه کاره خداست و همه کارها برای خداست. هادی علاقه ی زیادی به شهید ابراهیم هادی داشت و همیشه جلوی موتورش یک عکس بزرگ از شهید ابراهیم هادی نصب داشت.ودر خصلت ها خود را به ابراهیم نزدیک کرده بود. #کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🏴 #یازهرا....🌹🏴 #یـــازیــنـــبــــــ....🌹🏴 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @yazinb6 ---~~ 🌴 #لبیک_یازینب...🌴~~---

✍استاد شجاعی ※ گاهی یک نفری ! و مسیری را باز میکنی به وسعت آسمان و با خود می‌بری جمعیتی را که راه گم کرده‌اند! و گاهی تقسیم می‌شوی در نفوسی که پروریده‌ای و قرار است با تو و بعد از تو قرنها راه باز کنند برای گم‌کرده راهان! و تو شدی مصداق تکرار کلمه‌ی هادی، در نفوسی که از شیره‌ی جان تو سیراب شدند و وسعت گرفتند. ※ و این است ماجرای تو و عبدالعظیم‌ ها... ' یا حضرت #هادی🏴 #کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🏴 #یازهرا....🌹🏴 #یـــازیــنـــبــــــ....🌹🏴 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @yazinb6 ---~~ 🌴 #لبیک_یازینب...🌴~~---

🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊 هر کسی با یکــ #شهـیــــــــــدی خو گرفت😌 روز محشر آبـــــــــرو از او گرفت...😍🌷🕊 شما #دعوتید💐به کانال رسمی #یازینب...🌷🕊 #خاطرات #زندگی_نامه #مداحی برای عضویت روی #لینک زیر کلیک کنید. http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 ---~~ 🌴 #لبیک_یازینب...🌴~~---

🕊🌹🔹 🌹 🔹 #کتاب_خداحافظ_کرخه🌹🕊 #خاطرات : #داوود_امیریان🌹🍃 فصل پنجم..( قسمت چهارم)🌹🍃 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین من هم‌رفتم تا سرم را اصلاح کنم.وقتی برگشتم برادر گلشاهی با ناراحتی پرسید:«چرا بی اجازه رفتی؟کجا بودی؟ما به این منطقه آشنا نیستیم.این بهمنشیره و امکان داره بمب عمل نکرده یا مین به کسی صدمه وارد کنه.خدا خیرت بده.سعی کن هرجا رفتی اطلاع بدی و...» با عذرخواهی به جمع قایق سواران پیوستم.آن روز بچه ها خودشان را سپرده بودند به آب بهمنشیر.مرا داخل آب هل دادند.خودم‌را به غرق شدن زدم.کسی که مرا هل داده بود هول شد و‌دستش را برای نجات من دراز کرد.دستش را گرفته و به طرف آب کشیدم.او هم افتاد.مشغول آب بازی بودیم که یکی صدا زد: «کوسه !کوسه!داره می آد این طرف...»قلبم ایستاد. نمیدانم با چه سرعتی خود را از آب بیرون انداختم.یکی نشسته بود و قاه قاه می خندید.به طرفش دویدیم و او را کنار آب بردیم.یک؛دو؛سه...شالاپ...حالا ما به او می خندیدیم. روز اول به همین منوال گذشت.روز دوم رفتیم خرماخوری.خرماها را کسی نبود بچیند و بالای نخل ها سیاه شده بود.هرچه گفتند این منطقه شیمیایی است و ممکن است خرماها آلوده باشد کسی گوش نداد.به خصوص که خرماها بسیار لذیذ و شیرین بودند. روز سوم رادیو بسیج به کار افتاد و خبر از بوی چلوکباب داد. رفتیم تسلیحات و جیره مهمات و غذا را تحویل گرفتیم. پس عملیات حتمی بود.شب قبل زیارت عاشورا به بچه ها حسابی حال داده بود.انگار بو برده بودند عملیات آغاز خواهد شد! وقتی برادر گلشاهی و معاونانش از جلسه برگشتند و قیافه شاد آنها را دیدیم فهمیدیم انجام عملیات حتمی است.در صبحگاه متوجه شدیم که شب؛عملیات شروع می شود و قرار است ما در مرحله دوم اتوبان بین المللی بصره_بغداد را تصرف کنیم. عملیات بزرگی در پیش بود.ولی یکی دو روز گذشت و خبری نشد.عملیاتی با نام کربلای ۴ در منطقه ام الرصاص و‌شلمچه انجام شده بود.اما همچنان از عزیمت ما خبری نبود.کم‌کم رادیو بسیج روشن شد: _ما در عملیات شرکت نمی کنیم...ستون پنجم ها خبر عملیات را به دشمن رسانده اند...عملیات به بن بست رسیده.... و‌شب قرار شد برگردیم.خیلی از بچه ها مثل ابر بهار گریه می کردند.روحیه بچه ها خیلی خراب شده بود.حتی حاج حسین طاهری هم گریه می کرد.وسایل را جمع کردیم و به سمت اردوگاه راه افتادیم.صبحگاه حاج حسین آمد و‌گفت:«برادرا!ما نباید ناامید باشیم و‌از اینکه در عملیات شرکت نکردیم ناراحت بشیم .من به شما قول میدم که تا چند روز دیگه عملیاتی در پیشه.قول می دم! اما بچه ها فکر می کردند که این هم برای دلگرمی آن ها است.بعضی می خواستن تسویه بگیرند اما آماده باش صد درصد بود‌.یکی دو‌روز بعد خبر رسید که در شامگاه حاج محمد کوثری صحبت می کند.بعد از نماز جماعت حاجی رفت پشت میکروفن و‌گفت:«من از همه برادرا عذر میخوام که‌ موفق به شرکت در عملیات نشدن.متاسفانه در اثر بروز اطلاعات به دشمن عملیات لو رفت.»و‌ دست آخر خودش از فرط ناراحتی گریه کرد.همه گریه کردند و حاجی با همان حال قول داد که عملیات بزرگی در پیش است و بچه ها صد درصد در آن شرکت خواهند کرد.حرف های دلسوزانه حاجی به دل بچه ها نشست و‌روحیه گرفتند .باز هم پیاده روی و بیدار ماندن ها...شروع شد. #یا_زهرا...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 #ادامه_دارد 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 #لبیک_یــــــــازیــــــــنــــــــبــــــ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 https://eitaa.com/aflakiyanekhaki8899 ‌ ---~~ 🌴 #لبیک_یازینب...🌴~~---

یا هادی ای امیر سامرا...🌹🏴 آقای مشکل گشا...🌹🏴 🎤:کربلایی امیر برومند #کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🏴 #یازهرا....🌹🏴 #یـــازیــنـــبــــــ....🌹🏴 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @yazinb6 ---~~ 🌴 #لبیک_یازینب...🌴~~---