eitaa logo
🌴 #یازینب...
2.4هزار دنبال‌کننده
17.9هزار عکس
8هزار ویدیو
27 فایل
@Yazinb69armaghan ما سینه زدیم،بی‌صدا باریدند از هر چه که دم زدیم،آنها دیدند مامدعیان صف اول بودیم ازآخر مجلس شهدارا چیدند این زمان زنده نگه داشتن یادشهداکمتر ازشهادت نیست #یازینب‌.. جهت تبادل🌹👇🌹 @ahmadmakiyan14 تبادل بالای ۲k🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴 #یازینب...
#کتاب_حر_انقلاب_اسلامی🌹🍃 #زندگی_نامه_و_خاطرات : #سردار_شهید_شاهرخ_ضرغام 🌷🕊 فصل پنجم..( قسمت دوم)🌹
🌹🍃 : 🌷🕊 فصل پنجم..( قسمت سوم )🌹🍃 🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊 سید مجتبی هاشمی فرماندهی بسیار خوش برخورد بود بسیاری از کسانی که از مراکز دیگر رانده شده بودند، جذب سید می شدند سید هم از میان آن ها رزمندگانی شجاع تربیت می کرد سید با شناختی که از شاهرخ داشت بیشتر این افراد را به گروه اون یعنی آدم خوارها می فرستاد و از هر کس به میزان توانایی او استفاده می کرد. پدر و پسری با هم به جبهه آمده بودند هر دو قبل از انقلاب مشروب فروشی داشتند روزهای اول هیچ کس آن ها را قبول نداشت آن ها هم هر کاری می خواستند می کردند سید آن ها را به شاهرخ معرفی کرد بعد از مدتی آن ها به رزمندگان شجاعی تبدیل شدند الگو گرفتن از شاهرخ باعث شد که آن ها اهل نماز و ... شوند. در آبادان شخص بود که به مجید گاوی مشهور بود می گفتند گنده لات اینجا بوده همه بدنش چاقو و شکستگی بود هر جا می رفت یک کیف سامسونت پر از انواع کارد و چاقو همراهش بود. می خواست با عراقی ها بجنگد اما هیچ کدام از واحدهای نظامی او را نپذیرفتند تا اینکه سید او را تحویل شاهرخ داد شاهرخ هم در مقابل این افراد مثل خودشان رفتار می کرد ابتدا کمی به چهره مجید نگاه کرد بعد با همان زبان عامیانه گفت: ببینم، می گن یه روز گنده لات آبادان بودی می گن خیلی هم جگر داری درسته؟! بعد مکثی کرد و گفت: اما امشب معلوم میشه با هم می ریم جلو ببینیم چه کاره ای شب از مواضع نیروهای خوذی عبور کردیم به سنگرهای عراقی نزدیک شدیم شاهرخ مجید را صدا کرد و گفت: می ری تو سنگراشون یه افسر عراقی رو می کشی اسلحه اش رو میاری اگر دیدم دل و جرات داری می یارمت تو گروه خودم مجید یه چاقو از تو کیفش برداشت و حرکت کرد دو ساعت گذشت و خبری از مجید نشد به شاهرخ گفتم این پسر دفعه اولش بود نباید می فرستادیش جلو. هنوز حرفم تمام نشده بود که در تاریکی شب احساس کردم کسی به سمت ما می آید اسلحه ام را برداشتم یک دفعه مجید داد زد: نزن منم مجید پرید داخل سنگر و گفت: بفرمایید این هم اسلحه شاهرخ نگاهش کرد و با حالت تمسخر گفت: بچه اینو از کجا دزدیدی ؟! مجید یک دفعه دستش رو برد داخل کوله پشتی و چیزی شبیه توپ را آورد جلو در تاریکی شب سرم را جلو آوردم یک دفعه داد زدم وای. با دست جلوی دهانم را گرفتم سر بریده یک عراقی در دستان مجید بود شاهرخ که خیلی عادی به مجید نگاه می کرد گفت: سر کدوم سرباز بدبخت رو بریدی؟! مجید که عصبانی شده بود گفت: به خدا سرباز نبود بیا این هم درجه هاش. از رو دوشش کندم بعد هم تکه پارچه ای که نشانه درجه بود را به ما داد. شاهرخ سری به علامت تایید تکان داد و گفت: حالا شد تو دیگه نیروی ما هستی. مجید فردا به آبادان رفت و چند نفر دیگر از رفقایش را آورد مصطفی ریش، حسن کره ای ، علی تریاکی و ... هر کدامشان ماجراهایی داشتند اما جالب بود که همه این نیروها مدیریت شاهرخ را قبول کرده بودند و روی حرف او حرفی نمی زدند مثلا علی تریاکی اصالتاً همدانی بود قبل از انقلاب هم دانشجو بود و به زبان انگلیسی مسلط بود. با توافق سید یکی از اتاق های هتل را داروخانه کردیم و علی مسئول آنجا شد شاهرخ هم اسمش را گذاشت؛ علی دکتر! علی بعدها مواد را ترک کرد و به یکی از رزمندگان خوب و شجاع تبدیل شد علی در عملیات کربلای ۵به شهادت رسید. شخص دیگری بود که برای دزدی از خانه های مردم راهی خرمشهر شده بود او بعد از مدتی با سید آشنا می شود و چون مکانی برای تامین غذا نداشت به سراغ سیذ می آید رفاقت او با سید به جایی رسید که همه کارهای گذشته را کنار گذاشت او به یکی از رزمنده های خوب گروه شاهرخ تبدیل شد. در گروه پنجاه نفر ما همه تیپ آدمی حضور داشتند از بچه های لات تهران و آبادان و... افراد تحصیل کرده ای مثل اصغر شعله ور که فارغ التحصیل از آمریکا بود. از افراد بی نماز که در همان گروه نماز خوان شدند تا افراد نماز شب خوان. اکثر نیروهایی هم که جذب گروه فدائیان اسلام می شدند علاقه مند به پیوستن به گروه شاهرخ بودند وقتی شاهرخ در مقر بود و برای نماز جماعت می رفت همه بچه ها به دنبالش بودند. آن ایام سید مجتبی امام جماعت ما بود دعای توسل و دعای کمیل را از حفظ برای ما می خواند و حال معنوی خوبی داشت در شرایطی که کسی به معنویت نیروها اهمیت نمی داد سید به دنبال این فعالیت ها بود و خوب نتیجه می گرفت. 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 🌹🍃 ....🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---