#تجمع_دانشجویی_در_دانشگاه_تهران/ حامیان اجرای قانون حجاب مانع ساختارشکنی شدند
#ساعت ۱۲ ظهر امروز حدود کمتر از ۱۰۰ نفر در مقابل پردیس هنرهای زیبای دانشگاه تهران جمع شدند و اقدام به سر دادن شعارهایی در مخالفت با اجرای برخی قوانین و بخشنامهها با محوریت حجاب کردند.
#همزمان با برگزاری این تجمع تعداد قابل توجهی از اساتید و دانشجویان دانشگاه تهران هم با سر دادن شعارهایی همچون« بیحجاب حیا کن دانشگاه را رها کن» و «دانشگاه اسلامی جایگاه قانون شکن نیست» اعتراض خود را به برگزاری تجمعات ساختارشکنانه اعلام کردند.
#ماجرا از آنجا شروع شد که سه هفته گذشته ۲هزار نفر از دانشجویان و اساتید دانشگاه تهران با ارسال نامه ای به «نیلی» رییس دانشگاه تهران از وی خواستند به وضعیت زننده حجاب و قانون شکنی در دانشگاه رسیدگی کند که با کم توجهی مسوولین دانشگاه تهران مواجه شد.
#این تجمع در حالی برگزار شد که در روزهای اخیر برخی با انتشار فراخوانهای گسترده در فضای مجازی و برخی کانالهای ضد انقلاب دانشجویان دانشگاه تهران را به برگزاری تجمع دعوت میکردند.
#حضور چشمگیر دانشجویان و اساتید دانشگاه تهران که بر اساس فراخوانهای منتشر شده میدانستند امروز قرار است تجمع ساختارشکنانه و علیه اجرای قانون صورت گیرد در محوطه پردیس هنرهای زیبا موجب شد که تجمع کنندگان مخالف اجرای قانون نتوانند صدای خود را به گوش دانشجویان دیگر برسانند.
#به همین دلیل با حرکت در محوطه دانشگاه سعی کردند دانشجویان دیگر را با خود همراه کنند و همزمان هم شعارهایی ساختارشکنانه سر میدادند.
#برخی از دانشجویان هم می گویند بیشتر تجمع کنندگان از بیرون دانشگاه امدند و تا ساعت ۱۲ حراست کارت های دانشجویان را چک نمی کرد
#حرکت تجمع کنندگان در محوطه دانشگاه و سر دادن شعارهای قانون شکنانه ضمن ایجاد التهاب در فضای دانشگاه باعث ایجاد درگیریهای مختصری میان آنها و سایر دانشجویان هم شد که این درگیریها با وساطت و مدیریت دانشجویان دیگر و برخی مسئولان دانشگاه خاتمه یافت.
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
🌴 #یازینب...
#کتاب_سلام_بر_ابراهیم_یک🌹🍃 #زندگی_نامه_و_خاطرات : 🌷🕊#شهید_ابراهیم_هادی🌷🕊 فصل هفتم..(قسمت چهارم
#کتاب_سلام_بر_ابراهیم_یک🌹🍃
#زندگی_نامه_و_خاطرات :
🌷🕊#شهید_ابراهیم_هادی🌷🕊
فصل هفتم..(قسمت پنجم)🌹🍃
🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین
#حضور
از مهمترين كارهايي كه درمحل انجام شد ترسيم چهره ابراهيم در سال۷۶زير پل اتوبان شهيد محالتي بود. روزهاي آخر جمع آوري اين مجموعه سراغ سيد رفتم و گفتم: آقا سيد من شنيدم تصوير شهيد هادي را شما ترسيم كرديد، درسته؟ ســيد گفت: بله، چطورمگه؟! گفتم: هيچي، فقط ميخواستم از شما تشكر كنم. چون با اين عكس هنوز آقاابراهيم توي محل حضور دارد. ســيد گفت: من ابراهيم را نميشناختم، براي کشــيدن چهره او هم چيزي نخواستم، اما بعد از انجام اين كار، به قدري خدا به زندگي من بركت داد كه نميتوانم برايت حساب كنم! خيلي چيزها هم از اين تصوير ديدم. با تعجب پرسيدم: مثال چي!؟ گفت: زماني كه اين عكس را كشيدم و نمايشگاه جلوهگاه شهدا راه افتاد، يك شــب جمعه خانمي پيش من آمد و گفت:آقا، اين شــيرينيها براي اين شهيد تهيه شده، همين جا پخش كنيد. فكر كردم كه از بســتگان اين شهيد اســت. براي همين پرسيدم: شما شهيد هادي را ميشناســيد؟گفت: نه، تعجب من را كه ديد ادامه داد: منزل ما همين اطرافه، من در زندگي مشكل سختي داشتم، چند روز پيش وقتي شما مشغول ترسيم عكس بوديد از اينجا رد شدم، با خودم گفتم: خدايا اگر اين شهدا پيش تو مقامي دارند به حق اين شهيد مشكل من را حل كن. بعد گفتم: من هم قول ميدهم نمازهايم را اول وقت بخوانم، سپس براي اين شــهيد كه اسمش را نميدانستم فاتحه خواندم. باور كنيد خيلي سريع مشكل من برطرف شد! حالا آمدم از ايشان تشكر كنم. ســيد ادامه داد: پارســال دوباره اوضاع كاري من به هم خورد! مشـکلات زيادي داشــتم. از جلوي تصوير آقا ابراهيم رد شدم و ديدم به خاطر گذشت زمان، تصوير زرد و خراب شــده. من هم داربســت تهيــه كردم و رنگها را ِ برداشتم و شروع كردم به درست كردن تصوير شهيد. باوركردني نبود، درست زماني كه كار تصوير تمام شد، يك پروژه بزرگ به من پيشنهاد شد. خيلي از گرفتاريهاي مالي من برطرف گرديد. بعد ادامه داد: آقا اينها خيلي پيش خدا مقام دارند. ما هنوز اينها را نشناخته ايم! كوچكترين كاري كه برايشان انجام دهي، خداوند چند برابرش را برميگرداند. آمده بود مســجد. از من، سراغ دوســتان آقا ابراهيم را گرفت! اين شخص ميخواست از آنها در مورد اين شهيد سؤال كند. پرسيدم: كار شما چيه!؟ شايد بتوانم كمك كنم. گفت: هيچي، ميخواهم بدانم اين شهيد هادي كي بوده؟ قبرش كجاست!؟ كمــي فكر كردم. مانده بودم چه بگويم. بعد از چند لحظه ســكوت گفتم: ابراهيم هادي شهيد گمنام است و قبر ندارد. مثل همه شهداي گمنام. اما چرا سراغ اين شهيد را ميگيريد؟ آن آقا كه خيلي حالش گرفته شــده بــود ادامه داد: منزل ما اطراف تصوير شــهيد هادي قرار داره، من دختر كوچكي دارم كــه هر روز صبح از جلوي تصوير ايشان رد ميشه و ميره مدرسه. يكبار دخترم از من پرسيد: بابا اين آقا كيه!؟ من هم گفتم: اينها رفتند با دشــمنها جنگيدند و نگذاشــتند دشمن به ما حمله كنه. بعد هم شهيد شدند. دخترم از زماني كه اين مطلب را شــنيد هر وقت از جلوي تصوير ايشان رد ميشد به عكس شهيد هادي سالم ميكنه. چند شب قبل، دخترم در خواب اين شهيد را ميبينه! شهيد هادي به دخترم ميگويد: دختر خانم، تو هر وقت به من سلام ميكني من جوابت رو ميدم! براي تو هم دعا ميكنم كه با اين سن كم، اينقدر حجابت را خوب رعايت ميكني. حالا دخترم از من ميپرسه: اين شهيد هادي كيه؟ قبرش كجاست!؟ بغض گلويم را گرفت. حرفي براي گفتن نداشــتم. فقط گفتم: به دخترت بگو، اگه ميخواي آقا ابراهيم هميشــه برات دعاكنه مواظب نماز و حجابت باش. بعد هم چند تا خاطره از ابراهيم تعريف كردم.
#ادامه_دارد
#لبیک_یــــــــازیــــــــنــــــــبــــــ....🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
https://eitaa.com/aflakiyanekhaki8899
---~~ 🌴 #لبیک_یازینب...🌴~~---