eitaa logo
جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
2.6هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
3.6هزار ویدیو
39 فایل
◝یا‌اللہ‌اعتمدنـٰا‌علیك‌ڪثیرا◟ خدایا ، ما رو تو خیلۍ حساب ڪردیما ◠◠ - اینجافقط‌یہ‌ڪانال‌نیسٺ🍯 - اینجاتا‌نزدیڪی‌عرشِ‌خداپرواٰز ‌مۍ ڪنیم🕊 - یہ‌فنجون‌پاڪۍ☕ مهمون‌ ابجۍ‌ساداٺۍ: > خادم‌المهدی🌱↶ @Modfe313 مدیرتبادلات↓ @dokhte_babareza0313 کپی #حلال🙂
مشاهده در ایتا
دانلود
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بسیـج‌فقـط‌متعـلق‌میـدان‌نظـامی‌نیست؛ بلکـه‌بـرای‌همـه‌میـدان‌ه‍ـاست. بسیـج‌درهمـه‌ی‌میـادین‌ازجملـه‌علمی ومـادی‌بـایدحضـورداشتـه‌باشد . . ! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ هفته ی دفاع مقدس گرامی باد. ❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
• بسیار تهدید کردن • بسیار عذر خواهی کردن هیچوقت این دو چیز از جدا نخواهند شد! _امیرمومنان‌علی‌علیه‌السلام 📚عیون‌الحکم‌والمواعظ،ص۴۵۹ 『❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
درون‌انسان‌آشکار‌نمیشود‌ مگرهنگام‌عصبانیت ! _امیرالمومنین  『❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
خداوندا برای ما و هر ڪسی ڪه علاقمـند است شهادت را پله آخر زندگی ما قرار بده... ❤️ 『❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
🩸 خون پاک شهدای مقاومت توسط رژیم منحوس صهیونیستی ریخته می‌شود ولی مسئولین و تصمیم گیران ما همچنان منتظر رسیدن زمان مناسب مانده‌اند و اجرای دستور و تاکید رهبر معظم انقلاب برای «خوانخواهی شهید هنیه عزیز» را روی زمین گذاشته‌اند؛ ✊🏻 اما به زودی مردم انقلابی ما با ، این موقعیت را بوجود خواهند آورد ان شاء الله. ✅ زیرا که مقام معظم رهبری نفرمودند اراده مسئولان رده بالا سوخت واقعی موشک ها است بلکه فرمودند: «فریاد انتقام ملت، سوخت حقیقی موشک‌هاست.» 🏷 ❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
❇️ مسلمان شدن یهودی در نتیجه اخلاق نیکوی حضرت محمد (ص) ✅ امیر مؤمنان علی (ع) فرمود: ▫️ یک نفر یهودی چند دینار از پیامبر طلب داشت و آن را مطالبه کرد؛ پیامبر (ص) به او فرمود: 🔸 فعلا چیزی در نزد من نیست تا به تو بدهم. ▫️ یهودی گفت: 🔹 من از تو جدا نمی‌شوم تا طلب مرا بپردازی. ▫️ پیامبر (ص) فرمود: 🔸 در این صورت کنار تو می‌مانم. ▫️ پیامبر (ص) همانجا ماند تا نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا و صبح را در همانجا خواند. اصحاب رسول خدا (ص) به آن مرد یهودی تندی کردند و او را تهدید نمودند. رسول خدا (ص) به اصحاب خود نگریست و فرمود: 🔸 چه کار می‌کنید؟ ▫️ آنها عرض کردند: 🔹 آیا یک نفر یهودی تو را در اینجا حبس کند و ما چیزی نگوئیم‌؟! ▫️ پیامبر (ص) فرمود: 📜 لم یبعثنی ربّی عزّ و جلّ بان اظلم معاهدا و لا غیره. 📃 «پروردگار من مرا مبعوث نکرده که به کافری که در ذمّۀ اسلام است و به غیر او ظلم کنم». ☀️ هنگامی که روز روشن شد، یهودی به اسلام گرائید و گفت: 🔹 «گواهی می‌دهم که معبودی جز خدای یکتا نیست، و گواهی می‌دهم که محمّد (ص) بنده و رسول خدا است و اموالم را در راه خدا دادم». ⬅️ سیرت پیامبر اعظم صلی الله علیه و اله و مهربان جلد ۱، صفحه ۱۶۱ 🏷 ❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
❇️ گفتار جرير بن عبد اللّه درباره حسن خلق پيامبر (ص) ☑️ جرير بن عبد اللّه مى‌گويد: ▫️ از آن هنگامى كه قبول اسلام كردم، هيچ‌گاه بين من و رسول خدا (ص) حجابى نبود (هر وقت خواستم به محضرش رسيدم) و هر وقت او را ديدم، خنده بر لب داشت، او با اصحاب خود مأنوس بود و با آنها مزاح مى‌كرد و گفتگو مى‌نمود، و با كودكان آنها مهربانى مى‌كرد و آنها را در كنار خود مى‌نشانيد و به آغوش مى‌گرفت و دعوت آزاد و برده و كنيز و فقير را مى‌پذيرفت، و از بيماران در دورترين نقاط مدينه عيادت مى‌كرد، و جنازه‌ها را تشييع مى‌نمود، و معذرت عذر خواهان را مى‌پذيرفت، و در خوراك و پوشاك با بردگان و كنيزانش امتيازى نداشت، هر حاجتمندى از غلام و كنيز و آزاد، نزد او مى‌آمد، در حالى كه حاجتش برآورده شده از نزد او برمى‌خاست، او درشت‌خو و خشن نبود، وقتى مى‌نشست تكيه نمى‌داد و از ديگران پيشى نمى‌گرفت، و نگاه طولانى به چهرۀ كسى نمى‌كرد، هديۀ ديگران را هر چند يك جرعه شير باشد مى‌پذيرفت، و براى پروردگارش خشم مى‌كرد نه براى فرونشاندن خواستۀ نفس خود. ☑️ روايت شده: ▫️ هرگاه پيامبر (ص) سوار بر مركبى بود، اگر پياده‌اى را در راه مى‌ديد او را بر ترك خود سوار مى‌كرد، و اگر آن پياده، سوار نمى‌شد به او مى‌فرمود: 🔸 پيشاپيش من حركت كن، و مرا در محلى كه مى‌خواهى به آنجا بروى درياب. ⬅️ سیرت پیامبر اعظم صلی الله علیه و اله و مهربان جلد ۱، صفحه ۱۶۳ 🏷 ❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
ما یه فامیل توی موساد داریم می‌گفت ۹۹ درصد موشکای حزب‌اللّه رهگیری و منهدم شده.🙂 ❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
من ُ ایوان ِ نجف ، قول ُ قراری داریم ، او مرا مست کند ، من بروم قربانش💛!(: ❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
هر وقت‌تونستۍڪفش هاۍاونۍڪہ‌ازش‌بدِت‌میاد ؛ جفت‌ڪنۍاون‌موقع‌آدم‌شدۍ ! - استاد‌پناهیان - ❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
-
من از کودکی ، عاشقت بودم .. قبولم نما ، گرچه آلودم ؛
حادثه ناگوار و دلخراش را به خانواده‌های داغدیده و ملت شریف ایران تسلیت عرض می کنیم. 『❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رئيس هلال‌احمر: ١٧ نفر همچنان در حادثهٔ انفجار معدن زغال‌سنگ طبس محبوس هستند. 『❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
📩 پیام تسلیت رهبر معظم انقلاب اسلامی در پی حادثه اندوهبار معدن طبس 📢 برای کاهش ابعاد این مصیبت هر اقدام لازم را انجام دهید 🔹️ در پی حادثه اندوهبار انفجار معدن در طبس و جان باختن شماری از کارگران، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیامی ضمن تسلیت به خانواده‌های داغدار، بر لزوم بیشترین تلاش برای امدادرسانی به کارگران تاکید کردند. 📝 متن پیام رهبر انقلاب به این شرح است: بسم الله الرحمن الرحیم حادثه‌ی تلخ و اندوهبار، در معدن ذغال سنگ در طبس را که در آن تعدادی از کارگران قربانی یا مصدوم شدند، به خانواده‌های این عزیزان و مردم آن منطقه تسلیت عرض می‌کنم. به مجموعه‌ی امداد که از سوی مقامات دولتی برای کمک به محل حادثه رفته‌اند تاکید می‌کنم که بیشترین تلاش خود را مصروف نجات آنان کنند و برای کاهش ابعاد این مصیبت هر اقدام لازم را انجام دهند. رسیدگی فوری به وضع مصدومان نیز باید مورد اهتمام قرار گیرد. سیدعلی خامنه‌ای اول مهر ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀 چند ماهه رو سنگ فرش مدرسه قدم نزده بودم دلم واسه همه چیز تنگ شده بود بلند شدم به اجیم سر زدم کوچولوی دوست داشتنیه من هنوزخواب بود با اون صورت معصومو بچه گونش دل ادم اب میوفتاد فسقلی پاشو دیگه اجی یکم دیگه نگاهش کردمو رفتم تو حال دوباره مامان داشت چایی میخورد اینا چایی از کجا میارن خدایی اونم تو این گرما البته هوا دیگه پاییزی بود و چند بار بارون زده بود الانم اخبار گفته فردا هوا بارونیه واای خدا فکرشو بکن زیر بارون تو کاروان حــسین😍😭 خدا کنه حسرت به دل نمیرم اشکان رفته بود سر کار اونم کم کم دانشگاهش شروع میشد امسال ساله سومش بود امسال و یکم ساله دیگه بخونه باید بره سربازی هععی اخرش این بشر ازدواج نکرد اصلا تو فکر این چیزا نبود و اصلا به قیافش نمیومد چی بگم هر چی خدا بخواد پاشدم یه دستی به روی خونه بکشم یکم گرد گیری کردم فردا با هستی میرفتم مسجد حضرت ابولفضل راستی اصلا یادم نبود فردا میبینمش حالا چی بپوشم دیگه حوصله مغنعه نداشتم یه روسری مشکی برداشتمو گذاشتم کنار با شلوار دامنی مشکی و مانتو مشکی عاطفه:آجیـیی مامااان عه صدای عاطیه -جااانمممممم فورا دویدم اتاق طفلی ترسید -ســلام خوشکلممممم بگو سلام با خنده گفت:دـلام +خوبی گل بانو مامان:ولش کن کشتیش -وااا مامااان😥 عاطی:میخوابلـم👧 -کجا بلی بانو☺ عاطی:بیلـم مامان -باشه برو گذاشتمش زمینو فرار کرد پیش مامان *ادامـہ دارد...
🥀 رفتم نشستم و تلویزیونو روشن کردم سریال ....بود خوشم میومد ازش نگاه کردم خیلیم جالب بود از اونا که خیلی دوست داشتم در مورد بهشت و جهنم و حلال و حرام خدا بود خیلی سرم درد میکرد گرفتم خوابیدم وقتی پاشدم یه ربع مونده بود به اذان ظهر چه به موقع ! پاشدم وضو گرفتمو حاضر شدم عاطفه خوابیده بود اذانو که گفتن نماز خوندم،مامان هم خواب بود یه نگاه به یخچال انداختم گرسنم بود یکم خامه شکلاتی بود اوردم خوردم. گوشیو برداشتم رفتم فضای مجازی یه نیم ساعت چهل دقیقه گذشت گوشیو گذاشتم زمین هعععی حوصلم سر رفته بود گفتم یه نوحه گوش بدم " وای من از عاشورا ـ زمین و اسپون غمگینه یه خواهری داره میبینه یه کی نشسته روی سینه یارو نگهدار من ـمنو نزاری تنها ایکاش بفکر قصه های من باش یکاری کن غریبم داداش " آهی کشیدم،و تو دلم گفتم: (چه قدر قشنگ بود چقدر سوزناک) +زهرا -وای مامان ترسیدم +کی پاشدی -یه دوساعت میشه -چیزی خوردی +اره خامه بود خوردم -باشه سرم همچنان درد میکرد گفتم برم قرص بخورم ولی استامینفون ۳۰۰ داشتیم نمیدونم خوبم میکرد یا نه خوردم و مشغول کارای روزانه شدم. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ🍁 یڪ‌ مہر: اوووفف امروز باید برم مدرسه چقدر خوشحالم اربعین امدو تموم شد ـتا ساله دیگه دلم تنگ میشه .... وااای الان دیرم میشه! روپوش مدرسه رو پودشیدمو مغنعه رو رو سرم تنظیم کردم چون شل بود یہ سنجاق زدم کیفمو برداشتمو بطری ابمو گذاشتم توش کیفو انداختم رو دوشمو رفتم حیاط -مامان من میرم خدا حافظ +مراقب خودت باش خدا حافظ کفشامو پوشیدم رفتم اونور تر چادرمو سر کردم بسم الله الرحمن الرحیم. *ادامه دارد...
🥀 الان ساعت نزدیک ۷:۱۵میشد خدایا توکل بر خودت در و بستم از در خونه دور شدم. خیلی خوشحال بودم دارم بعد از روز ها میرم مدرسه امروز حاجی اینا باید برگردن شایدم برگشتن از پل هوایی رفتم بالا وقتی رسیدم یه نفس عمیق کشیدم. وایسادم پیش نرده ها و به جاده نگاه کردم خیلی دوست داشتم تو هوای خنک به شهر نگاه کنم چقدر طولانی بود ماشینایی که میومدنو میرفتن نسیم خنڪ صبح اسمون قشنگ شهر. فقط امام زمانو کم داشت! اللهم عجل لولیک الفرج هععی !نفسی کشیدم و راهمو گرفتم تا مدرسه نزدیک مدرسه که شدم دخترا رو میدیدم چقدر حالم خوب بود. بسم الله پا گذاشتم تو مدرسه یه نگاه به دورو برم کردم معاونا جلوی در ورودی سالن داشتن صحبت میکردن خانم بهرامی، خانم رامشگ برگشتم دخترا پشت در مدرسه رو پله نشسته بودنو گرم صحبت بودن رفقامو دیدم رفتم سمتشون با لبخند :سلااام خوبید دخترا ریحانه:سلام زهرا خوبی😍😍 سکینه:به سلام حاج خانم خوبید خانم دلمون برات تنگ شده بوود😘 ستایش:سلام حیدری چطوری سمیه و مائده هم سلامو احوال پرسی کردن و باهم روبوسی کردیم دلم برا همشون تنگ شده بود. یهو یکی زد پشتم برگشتم -وااای خدا نکشدت ترسیدم بـــشر هستی خندید و گفت: بهتتترررر چطوری تو زری جون -ای نترکی سلام! 😂 ممنون خوبم تو خوبی هستی جان هستی:وااای واییی سلااام خب حالا منکه عالیم تورو دیدم عالی تر شدم -قربونت برم دوست داشتنی خنگ من هستی:خنگی از خودتونه بانو -باشهههه حالا بیخیال😂 بعدش فورا با حسرت گفتم: واای ای کاش امسال تو یه کلاس باشیم هستی😢 هستی: اره ای کاش تو یجا باشیمـ خدا نوکرتم ما دوتا اتیش پاره رو بنداز یجا باور کن دو تایی انرژی بیشتری داریم -که نابود کنیم همه چیو! بهم نگاه کردیم زدیم زیر خنده که زنگ خورد -اییی ببین کی زنگ میخوره ها استرس دارم *ادامه دارد...
🥀 هستی‌:منم همینطور حالا بیا بریم سر صف. پا تند کردیم و تو صف ایستادیم! معاون،خانم بهرامی: سلام خانما صبحتون بخیر بعضی از دخترا:سلام صبح شماهم بخیر معاون،خانم بهرامی: خانما اولین روز سال تحصیلیتون رو بهتون تبریڪ میگم ان‌شاءالله امسال سال درسی خوب و موفقیت آمیزی را در کنار هم آغاز ڪنیم ... خانم ها برای اینکه بدونید به کدوم کلاس باید برید خانم رامشک راهنماییتون میکنند خانم رامشگ هم سلام و احوال پرسی کردو سال جدید رو تبریک گفت بعدش اعلام کرد که کدوم صف باید چه کلاسی خانم رامشگ:خانم های عزیز دانش آموز های جدید کلاس هفتمی لیست نام هاتون بر روی در ورودی زده شده و اینکه کدوم کلاس باید برید نگاه میکنید اسمتون رو پیدا میکنید طبق شماره تون پارسال هرچی بوده امسال هم همونه خانم های هشتم و نهم هم در سالن اسم و کلاس خودشونو پیدا کنند ولی حق بهم ریختن صف رو ندارید به ترتیب میفرستیمتون. (وااای چقدر حرف میزنند👀) چند تا از صفا رفتن الان نوبت صف ما بود خدا خدا میکردم منو هستی یجا باشیم هستی جلوم بود اروم رفتیم بالا و تو سالن یکی یکی نگاه میکردن میرفتن کلاسشون من شماره هفت بودمو هستی ۱۲ کلاس....کلاس ۸/۲افتادم دنبال هستی گشتم پیداش کردم اونم تو همین کلاس بود" هورااااااا" بهش نگاه کردم با ذوق توی چشمام بهش خوشحالیم رو نشون دادم اونم خیلی خوشحال بود با هم رفتیم کلاسمون طبقه اول بودیم ! رفتیم تو کلاس نگاه کردم دو تا جای خالی تو میز چهارم کنار پنجره دیدم. -بدو بریم اونجا دستشو گرفتمو کشیدم سمت اونجا هستی :گفته باشما من میشینم سمت پنجره اصولا سر میز و چیزای کوچیک بت کسی وارد بخث و مجادله نمیشدم بنابرین با لبخند گفتم: -باشه تو بشین رفت نشست منم کیفمو گذاشتم رو صندلی و چادرمو در اوردم تا زدم و گذاشتم تو نایلونو دادم هستی بزاره کنار پنجره *ادامه دارد...
فرداشب تبادل با هر آماری داریم🤩 پس تا جایگاه ها پر نشده سریع بیاین پی وی @khadem_reza0313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا