eitaa logo
جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
2.6هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
3.6هزار ویدیو
39 فایل
◝یا‌اللہ‌اعتمدنـٰا‌علیك‌ڪثیرا◟ خدایا ، ما رو تو خیلۍ حساب ڪردیما ◠◠ - اینجافقط‌یہ‌ڪانال‌نیسٺ🍯 - اینجاتا‌نزدیڪی‌عرشِ‌خداپرواٰز ‌مۍ ڪنیم🕊 - یہ‌فنجون‌پاڪۍ☕ مهمون‌ ابجۍ‌ساداٺۍ: > خادم‌المهدی🌱↶ @Modfe313 مدیرتبادلات↓ @dokhte_babareza0313 کپی #حلال🙂
مشاهده در ایتا
دانلود
رمــــان "آنلاین در پناه زهرا 💕" ‌ ‌ ناری: -بچه‌ها بریزید پااایین.. پیاده شدیم؛ خیلی وقت بود نیومده بودم.... "یــــــــا امام هشـــــــــــتم" "اینجا شهربازیه یا پارتی؟!" "معلوم نیست چه خبر هست؟!" فاطمه: --بچه‌ها من نمیام! ناری: -چــــــــرا؟! فاطمه: --جَوِش رو نگاه کن! --افتضاحه،کلا گناهه.. --من نمیام.. _باید بیای، نهی‌ازمنکر که فقط گفتاری نیست.. _همین که با چادر و حجاب بریم تو همچین مکان‌هایی خودش نهی‌ازمنکر هست و هم اینکه ما مذهبی‌ها که نباید دور از این قشر باشیم.. _کم نیارید.. ناری: -اگه خدا بخواد رفت رو منبر.. فاطمه: --قانع شدم.. _پس بزنید بریم،اول هم میریم تونل وحشت.. فاطمه: --واااای! ناری: -یاعلی‌مدد.. "آقا چشمتون روز بد نبینه بلیط گرفتیم و سوار شدیم و حرکت کرد... همه‌جاا تاریک بود.. ناری: -یه چیز داره پاهام رو قلقلک میکنه!! سه تایی به پاهامون نگاه کردیم.. "مــــــــــــــــــــــــــار" _یا حسین شهید فاطمه: --خانم من پیاااده میشم --یا خداا؛ --پیاده میشم.. ناری چشم‌هاش رو بسته بود و ذکر می‌گفت: -الله‌اکبر،الله اکبر یهووو یه چیز جلو چشمم ظاهر شد یه آدمی که چشمش سفید بود لب‌هاش دوخته شده بودن و کاملا سیاه بود.. فقط چشم‌هاش معلوم بود.. _بچه‌هااا این کیه؟! _یاااا ابالفــــضـــل فاطمه بلندتر از قبل داد زد: --خانم پیاده میشم.. ولی تونل هیچکی نبود.. ناری: -یاحضرت‌زهرا،یاامام‌علی،یاامام‌حسین،یاامام‌رضا در همین حین بود که آبی پاشیده شد رو سه‌تامون که باعث جیغ‌کشیدن سه‌تائیمون شد "یاحیــــــــــــــــدر" نور آخر تونل دیدم؛ _رسیدیم بچه‌ها.. ناری: -شکرالله پیاده شدیم.. پاهام شل بود نمی‌توستم راه برم ظاهراََ فقط خانمی که صاحب تونل بود از طریق دوربین‌ها می‌دونست چی کشیدیم داخل تونل.. خانوم‌ مدیریت‌ تونل: -خوشم میاد حسینیه کرده بودین اون تونل روهااا زدیم زیر خنده..