eitaa logo
جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
2.6هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
3.6هزار ویدیو
39 فایل
◝یا‌اللہ‌اعتمدنـٰا‌علیك‌ڪثیرا◟ خدایا ، ما رو تو خیلۍ حساب ڪردیما ◠◠ - اینجافقط‌یہ‌ڪانال‌نیسٺ🍯 - اینجاتا‌نزدیڪی‌عرشِ‌خداپرواٰز ‌مۍ ڪنیم🕊 - یہ‌فنجون‌پاڪۍ☕ مهمون‌ ابجۍ‌ساداٺۍ: > خادم‌المهدی🌱↶ @Modfe313 مدیرتبادلات↓ @dokhte_babareza0313 کپی #حلال🙂
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 سفارشات حجت الاسلام شیخ جعفر ناصری برای لحظه تحویل سال نو 🔵 ای کاش موفق می شدیم دعای تحویل سال را حداقل چهل مرتبه بخوانیم و تجدید عهد با آقا امیر المومنین با زیارت امین الله و عرض ارادت وسلام محضر آقا صاحب الزمان با زیارت سلام الله الکامل که محدث قمی در مفاتیح آورده و اگر خسته نشویم دعای توسل را هم... سالی پر خیر و دور از شرور و بدی‌ها برای همگان و دوستان آرزومندم. علما
🍃 بهار قلب من تمام شد. تمامِ تمام. یک سال دیگر هم تمام شد. چه قدر زود! چشمم را روی هم گذاشته بودم که سال نو آغاز شد و چشم که باز کردم و دیدم تمام شد. به همین زودی. آقا! در سالی که گذشت، از دست من راضی بودی؟ من دوست خوبی برای تو بودم؟ به دوستی‌ام چه نمره‌ای می‌دهی؟ چند بار دلت را شکستم؟ حساب، دستت هست؟ چند بار لبخند به لبت نشاندم؟ جایی نوشته‌ای؟ خانۀ محبّتت در دلم آبادتر شده یا ویران‌تر؟ دلم نمی‌آید این سؤال را بپرسم ولی آزارم می‌دهد. نپرسم، آرام نمی‌گیرم بپرسم، شاید بی‌قرارتر ‌شوم. می‌پرسم به این امید که پاسخت آرام کند دلم را: آقا! چند بار به خاطر من گریه کردی؟ چند قطره اشک برای من از چشمت جاری شد روی گونه‌ات؟ اشک شوق بود یا اشک غصّه؟ راستی چند بار دعا کردی برایم؟ به گمانم تو به نیابت از جامانده‌ها به زیارت هم می‌روی. نه؟ جامانده خوب باشد یا بد برای تو فرقی می‌کند؟ چند بار به نیابت از من به زیارت رفتی؟ می‌شود بگویی الآن چند کربلا در نامۀ عملم نوشته‌اند کربلاهایی که تو رفتی و به نام من زدند؟ من که در سالی که گذشت خوب نشدم ولی خودت می‌دانی که دوست دارم خوب باشم. حنای عهدهای من پیش تو رنگی دارد یا نه، نمی‌دانم. در آغاز سالی که گذشت قول دادم خوب شوم؛ امّا نشدم. می‌شود التماس کنم سالی را که گذشت فراموش کنی؟ می‌خواهم باز هم قول بدهم به تو: آقا! باور کن خوب می‌شوم. کمی صبر کن. ❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
🍃🌼🍃 🌼 السَّلَامُ عَلَى رَبِيعِ الْأَنَامِ... 🍃سلام بر تو ای مولایی که صفای آمدنت، زمستان دل‌ها را بهار خواهد کرد و طراوت مهربانیت روزگار را نو. 📔صحیفه مهدیه، زیارتنامه امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، به نقل از سيد بن طاوس. 🍃🌼🍃 🤲🏻 『❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
❇️ ماجرای نجات از برف ناگهانی کوهستان در ایام نوروز 🏷 قسمت دوم: ☀️ چون نماز را ادا کردیم و هوا را هم صاف دیدیم و مقصود هم نزدیک بود و شب آینده هم شب جمعه بود و مناسب با زیارت و عبادت و در وقت خروج هم مقصود درک زیارت این شب بود، و بعلاوه قریه دیگر فاصله بود میان این قریه و آن محل مقصود- که آن قریه متعلّق به بعض ارحام حقیر داشت و با عدم تمکّن از وصول به مقصود، توقّف در آن قریه از برای صله ارحام هم ممکن بود- نظر به این همه، باز حرکت کرده اراده جانب مقصود کردیم. چون صاحب منزل بر این اراده مطلع گردید در مقام منع اکید برآمد و گفت: 🔸 مظان هلاکت است و جایز نیست. ▫️ جواب گفتیم که: 🔹 از اینجا تا قریه ارحام که مسافت چندان‌ نمی‌باشد و یک گردنگاه زیاده فاصله نیست و هوای آن طرف هم که مانند این طرف نیست و در یک فرسخ مسافت هم مظنه هلاکت نمی‌باشد. ▫️ بالجمله از او اصرار در منع و از ما اصرار در رفتن. آخر الامر چون اصرار را مفید ندید گفت: 🔸 پس اندک توقف نمایید تا آنکه مرا کاری است، آن را دیده به‌زودی بیایم. ▫️ این بگفت و برفت و در اطاق را پیش نمود. چون او برفت ما با یکدیگر گفتیم که: 🔹 مصلحت در این است که تا او نیامده برخیزیم و برویم. زیرا که اگر بیاید باز ممانعت می‌نماید. ▫️ پس برخواسته اراده خروج کرده [امّا] در را بسته دیدیم. دانستیم آن مرد مؤمن حیله در منع ما کرده. بعد از یأس از تأثیر منع، لاعلاج دیگرباره نشستیم. ناگاه دختری را در میان ایوان آن اطاق دیدیم که کاسه در دست دارد و آمده از کوزه [ای‌] که در ایوان بود آب ببرد. آن دختر را گفتم که: 🔹 در را بگشا. ▫️ او هم غافل از حقیقت امر، در را گشود و ما به‌زودی بیرون آمده روانه شدیم. بعد از آنکه از اطاق و حیاط که بر بالای تلی واقع بود بیرون آمده، در میان صحرا افتادیم. ناگاه صاحب منزل را از بالای بام- که از برای روفتن برف بر آن برآمده بود- چشم به ما افتاد. فریاد برآورد که: 🔸 آقایان عزیزان نروید. تلف می‌شوید. ▫️ بیچاره هرقدر اصرار کرد فایده نداد و اعتنایی نکردیم. چون اصرار را با فایده ندید، دوید که: 🔸 راه بسته و ناپیدا می‌باشد. ▫️ شروع به ارائه طریق و دلالت راه نمود، که: 🔸 حالا که می‌روید از فلان مکان و فلان طرف بروید. ▫️ و تا آن مکان که آواز می‌رسید بیچاره دلالت می‌نمود تا آنکه دیگر صدا نمی‌رسید. پس سکوت کرد و ما روانه شدیم. تا آنکه مسافتی از آن قریه دور افتادیم و راه را هم‌چون بالمره مسدود بود نیافتیم و بی‌خود می‌رفتیم. گاه بر گودال‌‌‌هایی که برف هموار کرده بود واقع می‌شدیم [و] تا به کمر یا به سینه فرومی‌رفتیم و گاه می‌افتادیم، و بدتر از همه آن بود که رشته قنات آبی هم در آنجا بود که برف و بوران، اثر چاه‌های آن را مسدود کرده و خوف وقوع در آن چاهها هم بود، و به‌علاوه آنکه راه ناپیدا و برف هم غالبا از زانو متجاوز، و کفش و لباس هم مناسب حضر و هوای تابستان. گاه بعض رفقا چنان فرو می‌رفتند که متمکّن از خروج نمی‌گردیدند تا آنکه دیگران اجتماع نمایند و او را از برف و گودال مستور زیر برف بیرون کشند و با وجود این حالت چون هوا آفتاب و روشن بود، می‌رفتیم. اگرچه در هرچند قدم، می‌افتادیم یا آنکه در برف فرو می‌شدیم. (ادامه دارد) 🏷 (عجل الله تعالی فرجه) ❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•