جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
+
ز،فراقِتوگردقکنمنیستعجیب .
اینعجیباستکهمنزندهبمانمبیتو!
جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
ز،فراقِتوگردقکنمنیستعجیب . اینعجیباستکهمنزندهبمانمبیتو!
دلتنـگمشهـدمجنـونکربـلا
آوارهیکاظمـینخـرابنجـف
مشـتاقعسکرییـنودرحسـرتبقـیع
ولـیهمچـنانسرگردانیـمدرایـندنـیایفانـی:))
رمــــان
"آنلاین در پناه زهرا💕"
#قسمتبیستوپنجم
"از زبان هدیه"
اون شب هم اومدیم خونه..
بعد از عَوَضکردن لباسهام دراز کشیدم رو تخت
فردین هم بعد از چند دقیقه اومد
فردین:
-هدیه!هدیهجان..!!
_بله!!
-بیداری؟!
_نه تو خواب حرف میزنم
-یعنی خاااااک تو سر دشمنات که فقط بلدی بخندونی
_دنیا دو روزِ؛یه روزش که گذشته..
_فقط یه روز باقیمونده،اگه نخندیم چیکار کنیم؟!
_هر چقدر هم دنیا به کامِت نباشه باید بخندی..
_نگاه کن فردین!
حقالناس فقط مال و اموال نیست..
_حال دیگران هم جزء حقالناسه،
من اگر حال تو رو بد کنم اگه دل تو رو هم بشکنم حقالناس کردم..
_اگر حال خودم بد باشه و به تو انتقال بدم باز هم حقالناس..
_پس همون بهتر که همیشه شاد باشم حتی اگه از درون داغونم..
_حتی امیرالمؤمنینامامعلی(علیهالسلام) فرموده:
"مؤمن شادی در چهرهاَش است و غم و اندوهش در دلش"
-چقدر قشنگ گفته امامعلیتون..!
_امام علیمون؟!
-آره دیگه...
_مگه تو تویِ شناسنامت ننوشته شیعه؟!
-آره خب..
_خب پس امیرالمؤمنینامامعلی(علیهالسلام)
برای تو هم هست..
_شاید باورت نشه ولی بعضی وقتها ائمه(علیهالسلام* حتی برای کسانی که شیعه یا مسلمان نیستند هم هستند..
-میدونستی خیلی خوبی؟!
_بله که میدونم..
-جدی میگم،خیلی خوبی..
-نسبت به هر دختری که دیدم واقعا خوبی،مهربونی،آرامش انتقال میدی..
_من آرامش انتقال میدم؟!
_من با این همه شیطونیـ؟!
-نگاه کن من قبل اینکه بیام خواستگاری؛
همش فکر میکردم شما مذهبیها چقدر خشک و بیروح هستید و چه جوری باید یه عمر باهات سَر کنم ولی وقتی بعد از مَحرَمیَتِمون کارات رو دیدم واقعا تعجب کردم..
_خب اصلش همینه؛
یه دختر شیعه باید در برابر نامحرم باحیاترین باشه ولی جلویِ محرمهاش شوخطبع و شیطونترین..
-میدونی هدیه..!
من اصلا خدای شما رو نمیشناختم..
-ولی به یه چیز خیلی خوب معتقدم که؛
آدم شبیه کسی هست که باهاش میگرده و دمخوره..
_تو خیلی با خُدات حرف میزنی؛
وقتی تو آنقدر خوبی حتما به خاطرِ خدات هست
وقتی تو آنقدر مهربونی حالا ببین خدات چقدر مهربونه..
_حالا دیگه اینقدر هم تعریفی نیستم؛
ولی آره خدای یکتا واقعا خوبه..
_یعنی یه رفیق باحال اگه باهاش رفیق بشی آنقدر تو رفاقت مَشتیِ که نگوووو..
-آره،خیلی..
_حالا بگیر بخوااب لطفا..
-چشم..
فردا صبح وقتی بیدار شدم دیدم فردین نیست..
بعد از خوردن صبحونه نشستم تو بالکن..
هوا چقدر خوب بود..
"یعنی مهدیار الان کجاست..؟!
داره چیکار میکنه..؟!"
گوشیم رو درآوردم و رفتم تو پیج دانشگاه،
با هزار بدبختی عکسش رو پیدا کردم.
سریع از پیج بیرون اومدم..
فردین پسر خوبی بود ولی آدم دلخواهِ من نبود
یعنی میشد این وصلت بهم بخوره؟!
فقط خدا میدونست چقدر دارم زَجر میکشم
دستم رو کسی میگرفت که من اصلا به چشم یک همسر نگاهش نمیکردم..
فردین بیشتر شبیه رفیقه تا همسر..
شاعر میگه؛
"عشق رازیست که فقط باید به خدا گفت"
"خدایا!
من فقط و فقط به خودت گفتم
تا فقط و فقط خودت درستش کنی[♡]"
#روزانهدوپارت_هرشبساعت۲۱
رمــــان
"آنلاین در پناه زهرا💕"
#قسمتبیستوششم
بالاخره این یک هفته تموم شد
و با همهی دلتنگیهایی که به مهدیار داشتم اومدیم ایران..
"اصلا چرا آنقدر زود بهش علاقمند شدم؟!"
"اللهاکبر"
فردین:
-خیلی خوش گذشت،ممنون که هستی..
_خواهش میکنم،من از تو ممنونم؛
_فعلا خداحافظ..
از ماشین پیاده شدم و رفتم داخل خانه؛
دیر وقت بود و همه خواب،خبر نداده بودیم که برگشتیم..
فقط میخواستم صبح بشه برم دانشگاه تا مهدیار رو ببینم..
"وااای استغفرالله"
"غلط کردی هدیه،بگیر بخواب"
با آلارم گوشیم برای نماز صبح بیدار شدم..
بعد از نماز و تسبیحات شروع کردم با بهترین رفیق دردودل کردن..
"خدایا!اگر مهدیار قسمت من میشه مِهرِش رو به دلم نگهدار حتی شده تا قیامت"
"ولی اگر هم قسمتم نیست تو روخدا مِهرِش رو از دلم بنداز بیرون"
چشمم افتاد به قاب عکس #یافاطمهالزهرا(سلاماللهعلیها) تو اتاقم
"حضرت زهرا!من نوکرتم..
تو مثل مادر میمونی برام
بیا و مادری کن برام و یه کاری کن..."
صبح از خواب پا شُدَم،
مانتو و شلوار بادمجونی تیره پوشیدم
با روسری و ساق کِرِمرنگتر از مانتو و شلوارم
از اتاق اومدم بیرون..
_ســــلام بر هـــمـــــه
مامان:
--وااای سلام و درد،جون به لب شدم...
بابا:
--عه؟!دختر بابا کِی اومدید؟!
_هیچی بابا دیشب اومدیم..
مامان:
--تعریف کن ببینم چیشد...!!
_حالا برم دانشگاه،میام تعریف میکنم..
از خونه اومدم بیرون و سوار ماشین شدم و یه مداحی گذاشتم و گازش رو گرفتم..
ــــ
کرب و بلا آرامش منه
نبضم با غم تو میزنه
این هم از کَرَم حسنه
اربـــــــــابـــــــم
باروووون
داره دونه دونه..
به تو میرسونه
سلامم رو آقا...
خدا میدونه...😔💔
(پویانفر)
ــــ
رسیدم دانشگاه،
همون اول پریدم تو بغل فاطمه و نارنج..
_چقدر دلم براتون تنگ شده بود..
فاطمه:
-واای آره من هم همینطور..
نارنج:
-من هم همچنین،حالا بگو ببینم خوش گذشت..؟!
_آره خداروشکر خیلی خوب بود..
فاطمه:
-اوضاعت با آقای فردین چطوره؟!
_هِی،پسر خوبیه ولی خب آدم دلخواه من نیست
بهش علاقهمند نمیشم؛بچهها دعام کنید..
رفتیم سر کلاس؛
کل کلاس حواسم به این بود بهونه پیدا کنم و برم دفتر بسیج تا ببینمش"دست خودم نبود :(( "
بعد از کلاس بچهها رفتن بوفه...
_بچهها..!شما برید من هم الان میام..
رفتم تو دفتر بسیج،
"آقای قربانی بود فقط،پس کو مهدیار؟!"
قربانی:
-سلام خانم کیامرزی..!رسیدن بخیر..
_سلام،خیلی ممنون...
قربانی:
-کاری داشتید؟!
"چی بگم الان..؟!"
_دنبال خانم صفایی میگردم..
قربانی:
-ایشون که دوست شماست!
نمیدونید کجاست..!!
_نه،به هر حال ممنون..
"خدایا بابت دروغ حلال کن"
در بسیج رو باز کردم که برم تو چهارچوب در که یهو مهدیار رو دیدم..
"واای خودشه،تا من رو دید تا چند دقیقه خیره بودم بهش،اون هم همینطور"
ولی مثل همیشه سرش رو انداخت پایین.."
قلبم هزار تا میزد؛
اونقدر قلبم تند میزد که احساس کردم اون هم میشنوه "سلام کرد!
بدون حرفی اومدم کنار و رد شد"
رفتم حیاط و آب زدم رو صورتم..
"واای خدا..!من واقعا به این بشر علاقه دارم!
نگاهش!صداش!هنوز تو ذهنم بود"
#روزانهدوپارت_هرشبساعت۲۱
رمــــان
"آنلاین در پناه زهرا💕"
#قسمتبیستوهفتم
فردین:
-سلام بانو!وقت داری بریم بیرون؟!
"واااای خداااا چیکار کنم..!!
دلم یه جایی گیره ولی دارم زن یکی دیگه میشم"
"خدایا فردین گناهی نداره من دل دادم به یکی از بندههای خوبِت؛پس چرا..؟!"
"وای خدا یه کاری کن،من متنظرم"
"از زبان مهدیار"
رفتم پشت پنجرهی دفتر...
از اینجا معلوم بود؛
رفت آب زد به صورتش و الان نشسته رو نیمکت
"خدایا من میدونم دارم اشتباه میکنم :((
ولی مگه آیتاللهسیستانی نگفته:
"عشق یک امر غیراختیاری است و حکم ندارد"
"خب من هم دست خودم نبود
خدایا من عاشق این دخترم..!!
ولی چیکار کنم؟!
چه جوری به دستش بیارم..!!"
"من دوستش دارم،
ولی اون میخواد زن یکی دیگه بشه
خدایا من نوکرتم ولی خودت یه کاری کن..
من واقعا دوسش دارم...//:
اصلا چرا آنقدر زود دل بستم..؟!"
تو افکارات خودم بودم که یکی زد پشتم..
برگشتم سمتش،علی بود:
--بَهبَه رفیق عاشق خودم..
_بس کن علی،اصلا حوصله ندارم...
--خب چرا بهش نمیگی؟!
_اون نامزد دارههااا
--خب تو به خودش بگو..
--از عکس العملش میفهمیم...
--نهایتش یه کشیده میزنه تو گوشت؛
حداقل تکلیف خودت رو میفهمی و بعدا حسرت نمیخوری که هیچکار نکردم..
_بد هم نمیگیهاااا؛
_پس فعلا یاعلی.
کتاَم رو برداشتم و به سمت حیاط قدم برداشتم
"آره درسته باید بهش میگفتم"
همین که رسیدم بهش:
_ببخشید هدیهخانم!
برگشت سمتم،
وای دوباره قلبم تپش گرفت
احساس میکنم الان هست که بزنه بیرون..
هدیهخانوم:
-بله..؟!
اومدم بگم که....
فردین:
--هدیهجان..!
--بریم دیگه خانمم..؟!
به صاحب صدا نگاه کردم؛دوباره همون پسره..
با خانمم گفتنش،اون لحظه فقط میخواستم اون رو بُکُشَم بعدم خودم رو..
هدیهخانوم:
-یک دقیقه صبر کن فردین..!
-بفرمائید آقای فرخی..؟!
چقدر باهاش راحت حرف میزنه//:
_هیچی،فقط خواستم بگم از یکی بچهها جزوههای این یه هفته رو بگیرید که نبودید..
هدیهخانوم:
-بله چشم،ممنون که گفتید..
_یاعلی
هدیهخانوم:
-علی یارتون
سوار ماشینم که پراید با گرانترین قیمت و کمترین کیفیت بود شدم و رفتم سمت خونه...
بعد از رسیدن،بدون هیچ حرفی رفتم اتاقم...
به عکس رفیقهای شهیدم خیره شدم؛
"شهیدعلیاصغرالیاسی" و "همت" و "چمران"
"لطفا شما واسطه بشید برام یه کاری کنید"
در اتاق باز شد و مهدیه اومد داخل:
--بَهبَه خان داداش..
_سلام آبجی قشنگم
_ببخشید ولی اصلا حوصله ندارم..
--آبجی که فقط نباید تو حوصله داشتَنِت بیاد کنارت حالا هم بگو ببینم یه چیزت هست..
--بدون حرف میای تو اتاق!
--چند روز هست حالت گرفته است!
_آبجی عاشق شدم..
--جدی میگی..؟!
_آره،ولی...
--بگو میشنوم..
_دختر خوبیه خیلی خووبه..
_میدونی چیه!
دختره خودشه،یک رنگه،اَدا در نمیاره..
_یهو چشمهام رو باز کردم دیدم بهش علاقه دارم
_اومدم بگم که فهمیدم نامزد کرده..
_مهدیه یه کاری کن..!
--الهی فدای داداشم بشم من؛
آدرسش رو بده تا باب رفقات رو باز کنم..
به مهدیه گفتم چه زمانهایی تو دانشگاه هست
و مابقی اطلاعات رو...
#روزانهدوپارت_هرشبساعت۲۱
امشب پاسخ به ناشناس داریم
الوو📞📞📞
الوووسلامفرمانده(:😎☺
https://harfeto.timefriend.net/16672338632371
13.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مرا عهدیست با جانان...❣
اول هر صبح قرار دعای #عهد❤️
قرار عاشقی❣
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
#سلام_امام_زمانم
🔹️السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا اِبْنَ اَلْأَقْمَارِ اَلسَّاطِعَةِ...
🍃سلام بر تو ای فرزند ماههای روشنیبخش...
🔹️سلام بر تو و بر روزی که شبتیره چشمهای ما، به ماه رویتو روشن میگردد.
📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحبالامر در سرداب مقدس،
🌱دعا برای ظـــــهورش چه لذتــی دارد
غلام درگه مهـــــدی چه عزتـــی دارد...
🌱بمان همیشه منتظر و بی قرار دیدارش
که انتظـار ظــــهورش چه قیمتی دارد...
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#لَـیِّنقَـلبیلِوَلِیِّاَمرِک
#امام_زمان
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
💠حدیث
🔸 امام صادق علیه السلام :
نخستین سخنی که قائم علیه السلام هنگام ظهور میگوید این آیه است:
بَقِیَّتُ الله خَیْرٌ لَکُم إِن کُنتُم مُؤمِنِین.
سپس میفرماید: من بقیه الله و حجت و خلیفه خداوند بر شما میباشم، آنگاه هر که به او سلام کند می گوید:
السلام علیک یا بقیة الله فی ارضه.
📚 مختصر إثبات الرجعه/ص216/ح18
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[﷽♥️]
اصل نداشتههای زمین؛
مھدیست…💔
#استادرائفیپور
#امام_زمان♥
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
شھادتیکمقامروحیاست
دنبالگلولهخوردننباشید🚶🏽♂🕳!'
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
شھادتیکمقامروحیاست دنبالگلولهخوردننباشید🚶🏽♂🕳!' 『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___ @Youth_of_
میگفت:مرگترسناڪهاماشهادتنہ(:💔
وروزیگلولهٔدرمانهمهدردهاخواهدشد!
-پشـتجبهـه
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
عشق..
درستوقتیسراغتمیادکهیهدلنه؛
صددلوابستهتمیکند!
عشق..
برایماکههنوزخودمانرانمیشناختیم..
بااسمحسینشروعشدهوباگریهبرایحسین!
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•