مؤمن،
عاجزمیشود
امامأیوسهرگز ..
"تیپفاطمیون"
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
[زمـین؛حـقیـربـودبـرایداشتنـت
آسمـان؛بیشتـر به تـو مـیآیـد!]
#شهید_آرمانعلیوردی
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
تو برای خدا باش
خدا و همه ملائکه ش
برای تو خواهند بود
من کان لله کان الله له...:)❤️
#شیخرجبعلیخیاط
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
رهبریفرمودندکه ٫
#دهههشتـادیها انقلاب
رابهنقطهاصلیخودش
خواهندرساند .
#حاجحسینیکتا🎙-
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
وسلامبراوکهمیگفت:
کارخاصینیازنیستبکنیم..!
کافیهکارهایروزمرهمونرو
بهخاطرخداانجامبدیم..!
اگهتواینکارزرنگباشی..
شکنکنشهیـــدبعدیتویی..!
¦⇠#شهید_محمد_ابراهیم_همت
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
#شهیدانه
یکی از همکلاسی هایـم بود که
قبل از ماهم جبـهہ آمده بود ولی اینبـار
بهش اسلحــہ نمی دادند،🥲
بعدا فهمیدیم موجی بوده و
میترسیدند مسݪحش کنند.
خودش رفته بود یک لوله اگزوز
پیدا کرده بود،زده بود به خط!
چندتا عراقی هم اسیر کرده بود،
با همان لوله اگـــزوز!
از اسرا که جریان را پرسیدیم گفتند:
«فکر کردیم سݪاـح جدید اسـت،
تسݪیــم شدیم.»😐😂
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
میگنماهِرمضان،ماهِخودسازیہ!
محرمکہدرستنشدیم،
فاطمیہکہنتونستیم ،
رجبهمکہنشد'!
یہجورۍنشہماهرمضونمتمومشد
بگیم،رمضانمنتونستیم!🚶🏿♂
ماھِࢪمضاݧ،ماهِخداست.
ثوابوبࢪکتازاینماهمیباࢪه ‹طبقاحادیث›
پس بسماللّٰھ رفیق.
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
سخنبیواسطهباخدا🙂
رهبرِانقلاب:
دروصیتامیرالمؤمنین(علیهالسلام)بهامام حسنمجتبی(علیهالسلام)اینمعناواردشده است:خدایمتعالبینخودشوتو،واسطهای، فاصلهایوحجابیقرارندادهاست.
هروقتباخداشروعکنیدبهسخنگفتنوعرض نیازکردن،خدایمتعالصداودرخواستشمارا میشنود.
باخداهمیشهمیشودهمزبانشد،و گفتگوکرد.🌱
#بهارِمعنویت
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
🌸رمان آنلاین همه زندگی من 🌸
🌸پارت نهم🌸
بعد درست کردن سالاد رفتم توی اتاقم لباسمو عوض کردم تو آینه داشتم خودمو نگاه میکردم که در اتاقم باز شد
امیر اومد داخل به دستاش نگاه کردم ببینم باز چیزی همراش نباشه
امیر: چیه ،نگاه نگاه میکنی
- ها،،هیچی ،کاری داری؟
امیر : میگم آیه
چند وقته میخوام باهام صحبت کنم
- در چه مورد؟
امیر: در مورد دوستت !
- هااااااا
امیر : چیه مگه چیزه بدی گفتم
- تو سارا رو کجا دیدی؟
امیر : آها پس اسمش ساراست
- یعنی تو اسمشم نمیدونستی؟
امیر : یه جور میگی اسمشو نمیدونستی که انگار روزی چند بار باهم میریم بیرون یا باهاش حرف میزنم
- بابا بیخیال،خل مشنگ تر از تو پیدا نمیشه ،حتمن میخوای بگی خوشت هم اومده ازش
امیر: اره
- واییی شوخی نکن،تو کی عاشقش شدی من نفهمیدم
امیر: ول کن این حرفا رو ،الان کمکم میکنی یا نه
- خیر
امیر: چرا؟
- حیف دوست من نیست که بیاد زن تو بشه
امیر یه دور چرخید : مگه من چمه
- یه دور دیگه بزن
( امیرم دوبار چرخید)
حالا که دقت میکنم ،خدا در و تخته رو عین هم ساخته ،یکی از یکی ....
( صدای زنگ آیفون اومد)
بریم مهمونا اومدن
امیر : عع پس تکلیف من چی میشه ؟
- هیچی،یه دور از روی درس تصمیم کبری بنویس تا بهت بگم ...
#روزانهدوپارت_هرشبساعت۲۱
🌸رمان آنلاین همه زندگی من 🌸
🌸پارت دهم🌸
از اتاقم اومدم بیرون و وارد پذیرایی شدم،چادررنگیمو روی سرم مرتب کردم و
کنار در ورودی همونطور که مامان و بابا یادم دادند برای استقبال ایستادم..
که در باز شد و زن عمو و معصومه وارد خونه شدن.
در حالی که با زن عمو احوالپرسی میکردم چشمم به در بود و منتظر رضا ...
معصومه زیر نگاهی کرد به قیافه تابلوی من لبخندی زد
معصومه:نگران نباش تو حیاطه داره با امیر صحبت میکنه.
لبخندی زدم و وقتی خیالم راحت شد رفتم سمت آشپز خونه
بابا و عمو هنوز نیومده بودن،سینی چایی رو آماده کردم و استکانا رو داخلش مرتب چیدم.
یه دفعه چشمم به پنجره آشپرخونه افتاد...
رفتم نزدیک پنجره شدم و به امیر و رضا نگاه میکردم...
یهو صدای مامان بغل گوشم اومد و هول زده رفتم عقب.
مامان:دنبال چیزی میگردی اون بیرون ؟
هول و زده با دستپاچگی گفتم:
_هاااا...نه ..چقدر امشب ماه قشنگه تو آسمون.
مامان با حالت تمسخر گفت:
_آها ماه آسمون یا ماه زمین؟
با شنیدن حرف مامان خجالت کشیدم و رفتم سمت سماور خودمو مشغول ریختن چایی کردمو و زیر لب خودمو سرزنش میکردمم..
چایی رو داخل استکانا ریختم داشتم از آشپزخونه میرفتم بیرون که در خونه باز شد و امیر و رضا وارد خونه شدن..
رضا مثل همیشه خوشتیب و خوش لباس بود
رضا:سلام
مثل ندید بدیدا که انگار صد ساله ندیده
بودمش داشتم نگاهش میکردم..
_سلام
امیر:خواهر من چاییت سرد شده هاا
با حرف امیر فهمیدم باز دوباره گند زدم
نمیدونم چرا هر موقع رضا رو میبینم خرابکاری میکنم..
چایی رو بردم گذاشتم روی میز که امیر زحمت دور زدنش و کشید.
بعد رفتم کنار معصومه نشستم و درحال مرتب کردن چادرم بودم که معصومه اروم زیر گوشم گفت:
_راستی یه خبر خوب دارم برات!!
نگاهش کردم:چی؟
_الان نمیتونم بگم تو جمع میترسم پس بیافتی،بیشتر از این ضایع کنی..
با شنیدن حرفش متوجه شدم حرفش در مورد رضاست.
مچ دستشو گرفتم و بلند شدم و رفتیم سمت اتاقم، در و بستم و نشستیم روی تخت.
_خوب بگو چیه خبرت؟
_اول یه نفس عمیقی بکش تا بگم.
حوصله جرو بحث و نداشتم و یه نفسی کشیدیم.
_حالا زود تند سریع بگووو.
معصومه: دیشب یواشکی شنیدم که مامان به بابا میگفت همین روزا بریم خاستگاری آیه واسه رضا..
#روزانهدوپارت_هرشبساعت۲۱
مرا عهدیست با جانان...❣
اول هر صبح قرار دعای #عهد❤️
قرار عاشقی❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرا عهدیست با جانان...❣
اول هر صبح قرار دعای #عهد❤️
قرار عاشقی❣
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
🍃السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ناظِرَ شَجَرَةِ طُوبىٰ وَسِدْرَةِ الْمُنْتَهىٰ✋
🍃سلام بر تو ای نظرکننده به درخت طوبی و سدری المنتهی
📚فرازی از زیارت سرداب مقدس
☀️سلام امام زمانم❤️☀️
سلام بر امامی که افق بلند نگاهش شجره طوبی و سدری المنتهی است محلی که پایان عروج فرشته هاست
#امام_زمان
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
میلاد امام حسن مجتبی کریم اهل بیت
بر شما
مبارکاااا🎊💚
#میلاد_امام_حسن_مجتبی(ع)
#ولادت
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در محضر قرآن با یاد امام زمان😍
اگه بخواهیم از یاران امام زمان باشیم، قرآن توصیهای برای ما دارد؟
#آیات_مهدوی
#جزء_پانزدهم
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 تفسیر آیات مهدوی (۵)
🌕 سوره ملک ، آیه ۳۰
♦️موضوع: غیبت امام
🔵 ویژه ماه مبارک رمضان
🎙 #استاد_اباذری
#رمضان_مهدوی
#تفسیر_آیات_مهدوی
#امام_زمان
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
نا امیدی نبود
نزد گدایان حسن (ع) 💚
#ولادت
#امام_حسن
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•