مابچهانقلابـیهایادگرفتیم
دنیاجایآرزوکـردننیست
جایبهدستآوردنه!
تحتلوایحضـرتآقا . . .
انشـاءاللـه..👌🏻
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
شہـیدمرتضےٰچیتگـرے
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
#جناب_قاف💔.
آغوشیامن
نگاهِباصلابت
گامِاستوار
هدفِمشخص🤞🏿 . . .
"حاجقاسمرامیگویم"
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
گاهی اوقات چشم ها
قدرت بیان پیدا میکنن ..
قدرت بیانی که بدون صداست
ولی خیلی قوی تر از زبونه
و خیلی راستگو تر . .
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
#آیه_گرافی🕊
- سكوتورضايتبرگناه،
شركتدرگناهمحسوبمیشود.
سورهاعراف | آیه۷۷
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
#تلنگر
همیشه مقداری حقیقت...
پشت جمله"شوخی کردم"
یکم کنجکاوی...
پشت"همینطوری پرسیدم"
قدری فضولی...
پشت"به من چه اصلاً"
اندکی درد پشت"اشکالی نداره"هست...!
#حرف_قشنگ🤍
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
چند ساعت پای این فضای مجازی میشینی؟؟
اینقدری که تو این فضای مجازی هستی ..
برای قرآن و عبادت وقت میزاری؟! 🙂💔
#بهکجاچنینشتابان...؟ 🚶♀
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
- ساده و صریح بگم ؛
قدر شما رو اون دختری میدونه که
قرار بود بین ابوفلان ، ابوفلان
دست به دست شه !
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
#مداحی #دلی #پیشنهادی 『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
ماه محرمنیست ؛ ولیهواییشدم!
🌸رمان آنلاین همه زندگی من 🌸
🌸پارت چهل و نهم🌸
رضا به همراه معصومه و یه خانم بیرون اومدن
با دیدن رضا دست تو دست یه خانم شدت تپش قلبم زیاد شد
معصومه با دیدنم اومد جلو پرید تو بغلم
معصومه: واااییی آیه چقدر دلم برات تنگ شده بود ولی من هیچ حرفی به زبونم نمی اومد، چشم دوخته بودم به دستای گره خورده امیر و زنش
تصمیمو گرفتم قدم اولمو بردارم
به معصومه گفتم
- معصومه جان زنداداشته ؟
معصومه : اره
نزدیکش شدم
دستمو سمتش دراز کردم لبخندی که با هزار جون کندن به لبم نشست گفتم
- سلام من آیه ام ،ان شاءالله خوشبخت بشین
اون خانومم دستمو گرفت و گفت: سلام خیلی ممنون ،اسم منم زهراست ،تعریفتونو خیلی از عمو و زن عمو و معصومه شنیدم
- لطف دارن
امیر: آیه جان ،نمیای ؟ دستم شکست
- چشم الان میام
بدون اینکه به رضا نگاه کنم از زهرا خداحافظی کردمو رفتم سمت خونه خودمون زنگ درو زدم
معصومه و رضا و زهرا هم داشتن میرفتن
در باز شد و وارد خونه شدیم
سارا با دیدنم از پله ها پایین اومد و دوید سمتم بغلم کرد
سارا: وااایییی که چقدر دلم برات تنگ شده بود
- اره جونه عمه ات،برو کنار نفسم بند اومد
سارا: خیلی بی ذوقی آیه
یه لبخند بی جونی تحویلش دادم و وارد خونه شدم مامان و بابا داخل پذیرایی نشسته بودن داشتن تلوزیون نگاه میکردن
مامان با دیدنم اومد سمتم بغلم کرد
مامان: الهی قربونت برم ،چه خوب کردی اومدی،حالت خوبه؟
- اره
رفتم کنار بابا نشستم و دستاشو گرفتم
با دیدن غم توی چشمای بابا اشکام سرازیر شد
بابا بغلم کرد و پیشونیمو بوسید
بعد از کلی صحبت با بابا و مامان رفتم سمت اتاقم لباسامو عوض کردم و روی تخت دراز کشیدم هیچ وقت فکر نمیکردم یه روزی دلم برای اتاقم تنگ بشه...
در اتاق باز شد و سارا وارد اتاق شد روی تختم کنارم نشست
سارا: آیه از دستم دلخوری؟
- نه واسه چی؟
سارا: اینکه اون روز خونه بی بی بهت گفتم..
نزاشتم حرفشو ادامه بده
- سارا جان همه چی تمام شد و رفت،دیگه حرفشو نزن
سارا صورتمو بوسید:
چشم ،بیا بریم شام بخوریم
- باشه
به همراه سارا رفتیم سمت آشپز خونه
روی صندلی کنار بابا نشستم
چقدر دلم برای غذای مامان تنگ شده بود
سارا: راستی آیه ،عکسای راهیان نور و دیدم خیلی عالی شده بود ،مخصوصا نوشته های روی اتوبوس ها
- کجا دیدی؟
آیه: عع تو ندیدی؟ آقای هاشمی یه کانال درست کرده همه عکسای راهیان نور و گذاشته داخلش
- جدی،حتما لینک کانالو برام بفرست ببینم
سارا: باشه ،ولی کارایی که انجام داده بودی خیلی قشنگ بود
- چه کارایی؟
سارا: همین نامه،نوشتن روی اتوبوس آفرین بهت افتخار میکنم خواهر شوهرمی
- بی مزه
یه دفعه بابا روشو کرد سمت مامان و گفت : خانم آخر هفته مهمان داریم ،اگه چیزی نیاز داری به امیر بگو بخره
امیر: مهمون کیه؟
بابا: حاج مصطفی و زنش با پسرش البته شام نمیان بعد از شام میان با شنیدن این حرفش فهمیدم یه خبراییه ولی چیزی نپرسیدم سارا منو نگاه میکرد و میخندید ،با خنده های سارا دیگه یقین پیدا کردم یه خبراییه
بعد از خوردن شام ظرفا رو با کمک سارا شستیم امیرم نشسته بود روی میز و ظرفا رو خشک میکرد از فرصت استفاده کردم و گفتم..
#روزانهدوپارت_هرشبساعت۲۱
🌸رمان آنلاین همه زندگی من 🌸
🌸پارت پنجاهم🌸
- امیر واسه چی حاج مصطفی اینا میخوان بیان
امیر کمی سکوت کرد و چیزی نگفت
یه کم آب توی دستم ریختم پاشیدم روی صورتش
- هووو امیر با تو ام
امیر: چیکار میکنی دیونه
- هواست کجاست،زن خواستی که بردی ،الان باز کی فکر و ذهنت و مشغول کرده
یه نگاه به سارا کردم و گفتم: سارا شوهرت مشکوک میزنه هاا
سارا تا خواست چیزی بگه امیر صداش کرد و حرفش و ادامه نداد
- شما دوتا یه چیزیتون شده که نمیگین
امیر: هیچی نشده ،تو هم ظرفا رو خوب آب بکش ...
چیزی نگفتم و بعد از شستن ظرفا رفتم سمت اتاقم روی تختم دراز کشیدم
رفتم سراغ گوشیم
به سارا پیام دادم که لینک کانال هاشمی رو بفرسته برام
بعد از چند دقیقه لینک و فرستاد
وارد کانال شدم
همه چی جالب بود ،عکس ها از قبل از حرکت به راهیان نور شروع شده بود
تعجب کردم کی وقت کرده بود عکس بگیره
همه عکس ها قشنگ بودن
عکس دلنوشته اتوبوس ها رو ذخیره کردم گذاشتم روی پروفایلم
خیلی این عکس و دوست داشتم
با صدای شنیده شدن دروازه خونه عمو
برق اتاقمو خاموش کردمو رفتم کنار پنجره ایستادم
پرده رو کنار زدم نگاه کردم رضا توی حیاط کنار زهرا نشسته بود
از درد قلبم آهی کشیدمو روی تخت دراز کشیدم صدای خنده هاشون و میشنیدم
داشتم دیونه میشدم
میدونستم که اگه بیشتر بمونم توی اتاق دق میکنم
بالش و پتومو گرفتمو رفتم سمت پذیرایی
تلوزیون و روشن کردمو رو به روی تلوزیون دراز کشیدم...
بعد نیم ساعت امیر با یه تشک و پتو اومد کنارم دراز کشید با دیدنش تعجب کردم
- با سارا دعوات شده
امیر: نه
- خوب پس چرا اومدی اینجا
امیر: دلم میخواست به یاد روزهای بچه گیمون کنار هم بخوابیم
- نمیخواد تو الان یاد روز های بچه گیمون بیافتی ،پاشو برو
یه دفعه دیدم سارا هم یه بالش و یه پتو تو دستش بود اومد سمت دیگه من دراز کشید
بلند شدم نشستم
-تو چرا اومدی؟
سارا: تو اتاق حوصله ام سر رفته بود ،گفتم بیام پیش شما
باهم بخوابیم
علت کاراشونو نمیفهمیدم چیه ...
تا صبح از بچگی مون گفتیم و خندیدیم ،بعد از خوندن نماز صبح خوابیدیم
با صدای جیغ و داد مامان بیدار شدیم
امیر: مامان جان تعطیلیم بزار یه کم بخوابیم دیگه
مامان: پاشین ،مگه امشب مهمان نداریم ،کلی کار ریخته رو سرم
سارا که چشماش باز نمیشد گفت: مامان جان به آیه بگو ،ناسلامتی مهمونی امشب به خاطر اونه
امیر: ( باصدای بلند گفت) ساراااا
سارا: اخ اخ اخ باز گند زدم ،ببخشید داشتم تو خواب حرف میزدم
با شنیدن حرف سارا از جام بلند شدم
رفتم تو آشپز خونه پیش مامان
- مامان، امشب چه خبره
مامان: هیچی،یه مهمونی ساده
- آها پس یه مهمونی ساده اس
رفتم سمت امیر که پتوشو روی خودش کشیده بود مثل مومیایااا
با پا زدم به پهلوش
- امیر پاشو میخوام برم خونه بی بی
امیر: آییی دردم گرفت دیونه
مامان: این کارا چیه آیه؟
- دلم واسه بی بی تنگ شده میخوام برم خونشون ،امیر پاشو بیشتر میزنمااا
مامان: کافیه دیگه ،بیا بشین برات توضیح میدم
#روزانهدوپارت_هرشبساعت۲۱
13.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مرا عهدیست با جانان...❣
اول هر صبح قرار دعای #عهد❤️
قرار عاشقی❣
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
⁉️میخواهی در دنیا و آخرت با امام زمانت باشی؟!
معیت با اهل بیت سلام الله علیهم
🔻عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ سَهْلٍ قَالَ: كَتَبْتُ إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَلِّمْنِي شَيْئاً إِذَا أَنَا قُلْتُهُ كُنْتُ مَعَكُمْ فِي اَلدُّنْيَا وَ اَلْآخِرَةِ قَالَ فَكَتَبَ بِخَطٍّ أَعْرِفُهُ أَكْثِرْ مِنْ تِلاَوَةِ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ وَ رَطِّبْ شَفَتَيْكَ بِالاِسْتِغْفَارِ.
اسماعيل بن سهل مىگويد:
به امام جواد سلام الله علیه نامهاى نوشتم كه دعايى به من بياموز كه چون بخوانم در دنيا و آخرت با شما باشم.
امام سلام الله علیه با خطّى كه من آن را خوب مىشناختم نوشت:
سورۀ «انّا انزلناه»(سوره قدر) را بسيار تلاوت كن، و لبهاى خود را به ذكر استغفار تَر گردان.
📚ثواب الاعمال، ص۱۶۵
از همین حالا این کار رو جزء برنامه های روزانه مون قرار بدیم قرائت سوره قدر و ذکر استغفار هدیه به #امام_زمان...
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
14.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎁 مبشرات بزرگان در مورد نزدیکی ظهور
🌥 بشارت اول: آیت الله سید علی قاضی (ره)
❇️ پیشگویی عالم بزرگ، استاد اخلاق و عرفان، آیت الله قاضی (ره) (۱) درباره قیام امام خمینی (ره) و اتصال آن به ظهور به نقل از آیت الله ناصری (ره):
✨ ایشان قیام می کند بر علیه ظلم و غالب می شود، سکه ها به نام ایشان می خورد. ان شاء الله بعد از ایشان و بعد از نیابت ایشان، حضرت - امام زمان (عج) - قیام می کنند.
(۱). آیت حق، سید علی قاضی طباطبایی (ره)، از بزرگترین عرفا و استادید اخلاق معاصر بودند. ایشان، استاد عرفان بزرگانی مانند آیت الله بهجت (ره) و علامه طباطبایی (ره) بودند.
🏷 #امام_زمان_عج
#بشارتهای_ظهور
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
پیشگویی آیت الله قاضی در مورد قیام امام خمینی و اتصال آن به ظهور (فایل خلاصه) _.mp3
1.41M
🎁 مبشرات بزرگان در مورد نزدیکی ظهور
🌥 بشارت اول: آیت الله سید علی قاضی (ره)
🎧 فایل صوتی و خلاصه شده
❇️ پیشگویی عالم بزرگ، استاد اخلاق و عرفان، آیت الله قاضی (ره) (۱) درباره قیام امام خمینی (ره) و اتصال آن به ظهور به نقل از آیت الله ناصری (ره):
✨ ایشان قیام می کند بر علیه ظلم و غالب می شود، سکه ها به نام ایشان می خورد. ان شاء الله بعد از ایشان و بعد از نیابت ایشان، حضرت - امام زمان (عج) - قیام می کنند.
(۱). آیت حق، سید علی قاضی طباطبایی (ره)، از بزرگترین عرفا و استادید اخلاق معاصر بودند. ایشان، استاد عرفان بزرگانی مانند آیت الله بهجت (ره) و علامه طباطبایی (ره) بودند.
🏷 #امام_زمان_عج
#بشارتهای_ظهور
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
💢اگر دوستش داری!
✨بايد به امام زمانت علیهالسّلام محبّت پيدا كني!
بايد او را دوست بداري!
اگر دوست داشتي، صفحهی وجودت عوض ميشود!
✨اگر دوست داشتي، او را بزرگش ميكني! تو بچّهات را دوست ميداري، دلت ميخواهد توي هر مجلس، نام بچّهات برده شود، تعظيم از فرزندت شود، و او بزرگ شود!
در هر مجلسي دلت ميخواهد كارهاي برجستهی بچّهات را به گوش مردم برساني!
✨اينها همه معلول محبّت است!
اگر يك سر سوزن محبّت به امام زمان علیهالسّلام پيدا كني، آب و نان از دهانت ميافتد، ذكر جلال و جمال و فضائل و كمالات و عظمت او از دهانت نميافتد.🌱
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
رهبر معظم انقلاب:
ما که منتظر امام زمان هستیم باید در جهتی که حکومت امام زمان(عج) تشکیل خواهد شد ، زندگی امروز را در همان جهت بسازیم و بنا کنیم
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶 آخرالزمان برای چه کسی ترسناکه...⁉️
#امام_زمان
#کلیپ_مهدوی
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
#پامنبرعلما 🎙^
هرگاهچیزیکهبااخلاصمنافاتدارد، ضمیمۀنیتشود،موجببطلانعملمیشود. مخصوصاًریاکهدرهرحالباطلکنندۀعبادت است،چهدرابتدایعملباشدیادراثنایآن.
_امامخمینیره🍃
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•