eitaa logo
جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
2.6هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
3.6هزار ویدیو
39 فایل
◝یا‌اللہ‌اعتمدنـٰا‌علیك‌ڪثیرا◟ خدایا ، ما رو تو خیلۍ حساب ڪردیما ◠◠ - اینجافقط‌یہ‌ڪانال‌نیسٺ🍯 - اینجاتا‌نزدیڪی‌عرشِ‌خداپرواٰز ‌مۍ ڪنیم🕊 - یہ‌فنجون‌پاڪۍ☕ مهمون‌ ابجۍ‌ساداٺۍ: > خادم‌المهدی🌱↶ @Modfe313 مدیرتبادلات↓ @dokhte_babareza0313 کپی #حلال🙂
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
『 بسم ࢪب الحسیݩ''؏'':)!』
᠉السلام‌علیک‌یا‌اباصالح‌المهدے ꜥꜥ ִֶָ 
آموختیم از کودکی دلدادگی را . . در قوم ما ، ارثی‌ست عاشق پیشه بودن ! 『❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
- عقیده‌ی اهلِ دِلا ؛ سینه‌زَنا -
"حس قشنگیه توی حرم باشی..🖤(:
"بین الحرمین رویایی..!(:
آقا جان..! شدیدا نیازمند آغوش گرمتون هستم..🖤(:
نوش‌جانــش‌بشود‌هرکه‌حرم‌رفت‌حسین‌ خودمانیم‌،ولی‌گاه‌حســادت‌کردم(:! 💔🚶🏻‍♂🌚 『❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
مجنون‌یعنۍچہ؟! مجنون‌یعنۍکسۍدرشهرخودسرمیڪند امادلش‌درکوچہ‌هاۍنجف‌مانده‌آوارھ...💔‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 『❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
_کاش محرم امسال، به جای اضافه شدن مداحی های جدید به پلی لیست گوشیمون، چیزی هم به معرفتمون اضافه بشه..! 『❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
اونجا که مداح میگه : محرم داره میرسه ؛ کاری برا خودم نکردم . .💔🚶🏽‍♂ حسین جان ما آماده نیستیم خودت‌دلمون‌رو‌برای‌عزات‌مهیاکن💔! 『❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
‌ رمــــان "آنلاین در پناه زهرا💕" ‌ #قسمت‌سی‌ویکم‌ ‌ رفتم وارد کلاس شدم؛کنار پنجره نشستم..
‌ رمــــان "آنلاین در پناه زهرا💕" ‌ ‌ آقای‌راد: -هِی توله آخوند انتخابات کِی‌ هست؟! برگشتم سمت صدا،طبق معمول آقای‌راد _چطور مگه..؟! راد: -همینجوری..! _چندماه دیگه.. -من که عمراََ رأی‌ بدم.. _واقعا رأی نمیدین؟! -نه.. _پس چند سال دیگه اگه رئیس‌جمهور بد از آب دراومد و اوضاع بد شد حق اعتراض نداری..! -چه ربطی داره..؟! _آخه کسی حق اعتراض و دخالت داره که مهم بوده واسش و در انتخابات شرکت کرده.. _و اینکه اگر شما که اِدِعات میشه عاقلی و به آدم درست رأی ندی طبیعتاََ یه نادرست رأی میاره و .... - رأی من اثر نداره وقتی که بالایی‌ها خودشون انتخاب می‌کنن ریئس جمهور رو.. -ما فقط بازیچه هستیم... اومدم جواب بدم که صدای آشنایی اومد، "مهدیار‌ بود" ‌ --اولا آره دیگه، انتخابات قبلی هم شبکه‌های مزخرف من‌وتو و ... گفتن فلانی رأی خریده و قطعا اون میره بالا چون رهبر پشتشه و شماهام باور کردید.. --ولی آخر چیشد!! خب معلومه کاندید شما رأی آورد شما کلا دنبال بهونه هستید.. --دوما بار آخرت باشه مزاحمت ایجاد میکنی برای خانم.. "چه خوب جواب داد" قیافه ی آقای راد دیدنی بود مهدیار رو به ما کرد و گفت: -شما هم دیگه بفرمائید دست مهدیه رو گرفتم و رفتیم اون طرف دانشگاه مهدیه‌ رو کرد طرفم و گفت: -چه غیرتیه -از کجا می‌دونی..؟! _بیخیال.. -خب باشه، -من باید برم پس خبرم کن.. _باشه عزیز، خداحافظی‌ کردیم‌ باهم‌ و رفت.. "چرا آنقدر این دختر زود بهم اعتماد کرد!" "ولی خوب شدهااا" شاید خدا این دختر رو فرستاد تا یکم سرگرم بشم ‌
رمــــان "آنلاین در پناه زهرا💕" ‌ ‌ "از زبان هدیه" ‌ یک هفته می‌گذره... با مهدیه خیلی صمیمی شدم و تا حالا زیاد رفتم خونَشون.. یه برادر هم داره که خیلی ازش تعریف میکنه و من تاحالا ندیدم ایشون رو.. فردین هم این روزها کم‌تر میبینمش؛ "بهتر،والا" خیلی عذاب وجدان دارم، پاشدم یه آب به سر و صورتم زدم یه لقمه غذا خوردم که گوشیم زنگ خورد.. _اَلو! آیگل: -ســـــــلام هدیه! _وااای آیگل تویی؟! _چه خبررر!! -آره خودم هستم، -سلامتی،از تو چه خبر؟! _من هم خداروشکر سلامتی، _چیشد یاد ما کردی طرف؟! -خواستم بگم اومدم ایران، باهم بریم بیرون پایه‌ای..؟! _واااای آره که پایه‌ام، ولی شب بریم یه رستوران توووپ، آخه الان کلاس دارم.. -باشه عزیزم، فقط بریم رستورانی که من انتخاب می‌کنم.. _باشه پس، فقط مگه تو بلدی..؟! -آره،یه رستوران ترک می‌شناسم، بریم اونجا..! _خب باشه پس آدرس بفرست..! -باشه،پس فعلا خداحافظ _میبینمت،خداحافظ گوشی رو قطع کردم؛ وااای ساعت ۳ هست، دیرم شده باید برم خونه مهدیه اینا.. یه شلوار مشکلی پوشیدم با مانتو آبی‌پرنگ و روسری و ساق آبی‌کمرنگ.. خوشتیپ کنیم که بعدش از همونجا برم رستوران سوار ماشین شدم و مداحی رو پِلِی کردم.. ـــــ من بدم تو خوبی آقـــــــــــا ای بهشت دل من ‌ تو رهام نکن امیرم ای همه حاصل من ‌ هوایی کرب و بلا خودت میدونی ‌ حرف ناگفتم رو آقا خودت میدونی... ‌ (سیب سرخی) ـــــ حرف ناگفته! "فقط خدا میدونه و ائمه(علیه‌السلام)که چقدر💔" رسیدم، پیاده شدم هاچ‌بک‌جون رو قفل کردم خونه‌ی حیاط داره،زنگ زدم.. صدای قدم‌های یکی میاد تا در رو باز کنه، لابد مثل همیشه مهدیه ‌است.. در باز شد... بدون اینکه نگاه کنم کیه؛ _ســـــــــــــــــــــــلام ،چطوووری! مهدیار: -علیک سلام.. خشک شدم،بیشتر نگاه کردم.. خودشه!مهدیار!اینجا چیکار میکنه..! بدون هیچ حرفی رفت کنار و رفتم داخل بعد از سلام و احوال‌پرسی با مامانِ مهدیه رفتم داخل اتاقش.. مهدیه: --ســـلام آجی بغلم کرد،لبخند زدم و جوابش رو دادم؛ _داداشتون بود آجی..؟! --آره،دیدی چقدر گلهــ؟! پس بیجا نبود که همون دفعه اول گفتم چشم‌هاشون شبیه همه.. "وااای استغفرالله" _خب بریم سراغ درس‌ها..؟! --یاعلی‌مدد‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا