eitaa logo
جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
2.6هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
3.6هزار ویدیو
39 فایل
◝یا‌اللہ‌اعتمدنـٰا‌علیك‌ڪثیرا◟ خدایا ، ما رو تو خیلۍ حساب ڪردیما ◠◠ - اینجافقط‌یہ‌ڪانال‌نیسٺ🍯 - اینجاتا‌نزدیڪی‌عرشِ‌خداپرواٰز ‌مۍ ڪنیم🕊 - یہ‌فنجون‌پاڪۍ☕ مهمون‌ ابجۍ‌ساداٺۍ: > خادم‌المهدی🌱↶ @Modfe313 مدیرتبادلات↓ @dokhte_babareza0313 کپی #حلال🙂
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌‌‌‌‌‌‌‌‌ نام‌تو‌بردم و‌دلم‌روشن‌شد،یاحسین♥️🥀 ‌‌‌‌‌‌‌╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ @Youth_of_mahdi ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝ ‌
ڪمۍازغسل‌زیرپیراهن‌ماند ڪمۍازخون‌خشڪ‌بربدن‌ماند ڪفن‌رادربغل‌بگرفت‌وبوڪرد همان‌طفلۍڪه‌آخربۍڪفن ماند😭😭 ╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ @Youth_of_mahdi ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝ ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمان آنلاین سفر عشق ❤️ این حرف سعیده باعث شد تا آروم بشم و به این فکر کنم که دیگه بر عکس ساعتی قبل ، به خاطر فشارم نمیتونستم روزه بگیرم که با خوشحالی ته ظرف آش رو در آوردم و به همراه مامان و سعیده، برای شب زنده داری به مناسبت شب قدر، به حسینیه رفتیم. «حیدر» دیگه کم کم داشت باورم می شد که این دختر واقعا یه چیزیش شده! اون از اون روز که اونجوری پرید روم و اینم از حرکت امروزش که کم مونده بود کتکم بزنه! نمی دونستم چی رو باور کنم! دختر سر به زیری که تا من رو می بینه فرار می کنه یا این دختر که توی چشمام زل می زنه و بهم می که دست و پا چلفتی! از یادآوری جسارتش خنده روی لبم اومد و وقتی دیدمش که از حیاطشون خارج شد، باورم شد واقعا در مورد گفته اش جدیه و خنده ام رو خوردم و به زمین چشم دوختم. وقتی چادر رو بهم داد تمام تلاشم رو کردم که نخندم! شده بودم پسر بچه ی تخسی که دلم می خواست سر به سرش بزارم، ولی از من اینکار بعید بود. چادر رو ازش گرفتم و با لب خندون رفتنش رو تماشا کردم که در همین حال سعید از حیاط خارج شد و یه نگاه به دور و برش انداخت و رو بهم گفت: چیز خنده داری وجود داره آیا؟! به خودم اومدم و گفتم: هان؟! نه! با نگاهش به چادر توی دستم اشاره کرد و گفت: این چیه اونوقت؟! با جدیت جواب دادم چیزی نیست و برای اینکه دیگه سوال نکنه وارد حیاط شدم. مونده بودم چادر رو چیکار کنم و چون داخل خونه شلوغ بود و نمی تونستم به اتاقم ببرمش اون رو داخل نایلون گذاشتم و جوری که کسی متوجه ام نشه توی شمشاد های حیاط جاش دادم. هنوز مشغول جاسازی چادر بین شمشادها بودم که معصومه( خواهر کوچیکم) از پشت سرم گفت: داداش شمایی؟! انگار داشتم کار خطایی انجام می دادم که هول کردم و سریع به سمتش چرخیدم و تازه متوجه حضور مرضیه در کنارش شدم. ╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ @Youth_of_mahdi ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝ ‌
رمان آنلاین سفر عشق ❤️ مرضیه که این روزا مامان راه و بی راه توی خونه حرفش رو پیش می کشید با دیدنم لبخند روی لبش اومد و با لپای گل انداخته سرش رو پایین انداخت و معصومه دوباره پرسید: چیزی شده؟! برای اولین بار توی عمرم دسپاچه شده بودم و هول هولکی، ولی قاطعانه جواب دادم: نه! حرفم به قدری قاطع بود که دیگه چیزی نپرسید و دوتایی راهشون رو کشیدن و رفتن. نفسم رو بیرون دادم و زمزمه کردم: ای دختر! ببین منو توی چه درد سری انداختی! برای اینکه بیشتر کسی رو به رفتارم مشکوک نکنم سریع از حیاط بیرون زدم، ولی در تمام مدتی که به بقیه کمک می کردم فکرم درگیر فاطمه زهرا و اینکه چجوری چادرش رو بشورم که کسی نفهمه بود! آخر شب همه برای مراسم احیا به مسجد رفتن، ولی من گفتم امروز زیاد کار کردم و عرق ریختم، برای همین یه دوش می گیرم و بعد به مسجد میام. با رفتن بقیه و خلوت شدن خونه سریع چادر رو از داخل شمشادها برداشتم و به حموم رفتم. برای اولین بار توی عمرم چادر شستم و برای اینکه کاملا تمیز بشه چندین بار با مایع مشکی شوی شستمش. کارم برای خودم هم عجیب بود، ولی حال و هوای دلم عالی بود و از یادآوری دختر جسور سیر نمی شد. از حموم که در اومدم کل خونه رو برای پیدا کردن طناب زیر و رو کردم تا اینکه تونستم پیدا کنم و توی اتاقم به سختی بند رخت بستم. چادر رو با وسواس روی بند پهن کردم و نفس آسوده ای کشیدم و خواستم برای رفتن به مسجد لباس عوض کنم که در همین حال کسی به در باز اتاق زد و صدای فاطمه ( خواهر بزرگم) اومد که گفت: داداش تو هنوز خونه ای؟! فرصت برای انجام هیچ کاری نمونده بود و فاطمه که توی چارچوب در بود و چادر رو دیده بود با تعجب رو به من که وسط اتاق وایستاده بودم، گفت: خبریه؟! با گیجی جواب دادم: نه! چه خبری؟! نگاه فاطمه اخمو شد و گفت: تو که فکر نمی کنی من باور کنم این چادر مال اعضای این خونه باشه؟! با اینکه کار اشتباهی نکرده بودم، ولی بی دلیل احساس گناه می کردم. با این حال خونسرد جواب دادم: معلومه که نیست. نگاهش رو به این معنا که پس مال کیه ریز بین کرد و منتظر جوابم موند. ╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ @Youth_of_mahdi ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝ ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرا عهدیست با جانان...❣ اول هر صبح قرار دعای ❤️ قرار عاشقی❣ ╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ @Youth_of_mahdi ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝ ‌
مرا عهدیست با جانان...❣ اول هر صبح قرار دعای ❤️ قرار عاشقی❣ ╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ @Youth_of_mahdi ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝ ‌
🌸🌺🌸 🌺صبح است دلم هواے دلبر دارد 🌸دیدارِ تو را،همیشہ در سر دارد... 🌺یابن النجبا والاڪرمین مهدے جان 🌸زهرا بہ رهت دو دیده ے تر دارد... 🌸🌺🌸 ☀️ در تاریڪے هاے زمین ╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ @Youth_of_mahdi ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝ ‌
حدیث مهدوی🍃 💚امام سجاد علیه السلام : همانا مردم زمان غیبت او(امام مهدی عج الله تعالی) که امامش را باور دارند، ودر انتظار ظهورش به سر می برند از مردم تمام زمان‌ها بهترند. 📚بحار الانوار ج۵٢ ص ١٢٢ 🌸 ╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ @Youth_of_mahdi ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝ ‌
🌱مرا به ساحل دریای بیکران ببرید به جلوه گاه ولایت، به جمکران ببرید... 🌱به مسجدی که به امر "امام" شد ایجاد به معبدی که صفا می‌دهد به جان، ببرید... 🌱برای آنکه بخوانم چهار رکعت عشق به جمکران ببریدم، به جمکران ببرید... ╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ @Youth_of_mahdi ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝ ‌
[﷽♥️] ✍دلنوشته مهدوے... مهدی جان هرگاه دلم پر از خالی کبوترها می‌شود ... هرگاه جانم سرشار از نبودن بهار می‌گردد ... هرگاه قلبم لبریز از فقدان آرامش و امید و لبخند می‌شود ... رو به تو می‌ایستم و صدایت می‌کنم ... نام قشنگت را بر زبان جاری می‌کنم ، دست خالی‌ام را رو به آسمان بلند می‌کنم و از آستانت چاره می‌خواهم ... و هربار پیش از آنکه رد اشک بر گونه هایم خشک شود ، تو لشکر غم را دور می‌کنی و یک فوج پروانه و بنفشه و نسترن به سوی قلبم گسیل می داری ... تو را دارم ، چه غم دارم؟🌱 ♥ ╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ @Youth_of_mahdi ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝ ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اقاۍ‌من شنیده‌ام‌مولایم‌علے‌علیہ‌السلام‌ شڪایت‌خویش‌از‌مردم‌را‌‌به‌نخلستان‌میبر‌د‌ و‌درد‌دل‌باچاه‌می‌گفت ای‌ڪاش‌می‌دانستم‌در‌ڪدام‌نخلستان‌ و‌سربرڪدامین‌چاه‌غربت، از‌بۍ‌وفایی‌و‌غفلت‌ماشِڪوه‌میڪنی! ¦⇠ 💔 اللهـم‌عجـل‌لولیڪ‌الفـرج ╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ @Youth_of_mahdi ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝ ‌
🟣دوره ی مخفی شدنِ امام زمان دوره های زندگی حضرت را میتوان به چهار بخش «اختفا»، «غیبت صغری»، «غیبت کبری» و «پس از ظهور» تقسیم کرد.دوره ی اختفا و مخفی بودن حضرت، از هنگام تولد (255ه.ق) شروع و تا رحلت امام عسکری (260ه.ق) پایان پذیرفت. امام حسن عسکری در این دوران دو وظیفه مهم و حساس را عهده دار بودند؛ یکی حفظ فرزندش از گزند خلفای عباسی و دیگر اثبات وجود او و اعلام امامتش بعنوان امام دوازدهم. ایشان از عهده هر دو به بهترین شکل برآمد. ولی بخاطر اختناق شدید توسط عباسیان، تنها تعداد اندکی از یاران و نزدیکان صدّیق امام عسکری از ولایت حضرت آگاه بودند. معاویة بن حکیم و محمد بن عثمان عمری و محمد بن ایوب نقل میکنند: چهل تن از شیعیان نزد امام عسکری آمدیم. ایشان فرزندش را به ما نشان داد و فرمود: این امام شما پس از من و جانشین من است، از او پیروی کنید و از گرد او پراکنده نگردید که هلاک میشوید و دینِتان تباه میگردد، این را هم بدانید که پس از امروز او را نخواهید دید. 📚کمال الدین ص435 🌸 ╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ @Youth_of_mahdi ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝ ‌
آب‌هوای‌خیمه‌سبزت‌چگونه‌است؟✨🌱 اینجا‌گهی‌سرد‌است‌و‌گاهی‌نیست‌گرما... اللهم عجل لولیک الفرج☘ ╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ @Youth_of_mahdi ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝ ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📝اگه ولم کنی آقا، تمومه کارم ❤️اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج❤️ ❤️سه شنبه های جمکرانی❤️ ⚜ ╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ @Youth_of_mahdi ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝ ‌
🔴 و اینک آخرالزّمان ... 🔹 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «...پس از من اقوامی خواهند آمد که غذاهای خوب و رنگارنگ می‌خورند و بر مرکب سوار می‌شوند،در حالی که خود را به آرایش ویژه زنان برای شوهر می‌آرایند و همچون زنان، جلوه‌گری می‌کنند و همانند شاهان ستمکار زندگی می‌کنند.آنان منافقان این امت در آخرالزمان هستند که شراب می‌نوشند و در پی بازی با دوشیزه گانند و بر مرکب شهوت سوار می‌شوند و نمازهای جماعت را ترک می‌گویند و با سهل انگاری،از نماز شامگاهان باز می‌مانند و در خوردن زیاده روی می‌کنند.» 📚 مکارم الاخلاق، صفحه ۴۴٨ و ۴۴٩  ⚜ ╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ @Youth_of_mahdi ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝ ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥❌دختران بی حیای با حجاب! ⚠️ماجرای حجاب استایل ها و نقشه حرفه‌ای دشمن ... ✍سه سال پیش بخاطر این صحبت متهم شدم به تندروی و اینکه چرا جذب حداکثری نداشته باشیم و امروز داریم می بینیم چه کلاهی سرمون رفته و الان میگم در قضیه قافیه رو کاملا باختیم مگر اینکه اون پنج پیشنهاد عملیاتی بشه!!! ✓داود پورآقایی ╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ @Youth_of_mahdi ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝ ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱🍃💥 شھید‌آوینی‌میگفت: بالی‌نمیخواهم... این‌پوتین‌ھای‌کھنہ‌ھم‌میٺواند مرابہ‌آسمانھاببرد من‌ھم بالی نمی‌خواھم... بی‌شك‌با'ݘادرم'می‌توانم‌ مسافرِ‌ آسمانھاباشم:)🕊 چادر من،بال‌پروا‌زمَن‌اسٺ.🌱 ╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ @Youth_of_mahdi ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝ ‌
هی .... ╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ @Youth_of_mahdi ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝ ‌
اۍ ڪسی ڪہ در مجلس اهل بیت خدمت مۍڪنۍ، اگر این خدمت بہ خدمت بہ انقلاب اسلامی منتھی نشود،مسیر را اشتباه رفته‌اۍ! 🌱 ╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ @Youth_of_mahdi ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝ ‌
حرف قشنگ🌱 [می‌دونی شرط ‌تحول ‌چیه؟! شرط ‌تحول، ‌شناخت ‌خداست وقتے الله رو بشناسی عاشقش میشی وقتی عاشقش باشی گناه نمی‌کنی و وقتی گناه نکنی امتحان ‌میشی اگر قبول ‌شدی شهید میشی] .. ╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ @Youth_of_mahdi ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝ ‌
. . گام‌برداشتن‌درجاده‌ۍعشــق هزینہ‌میخواهـد؛هـزینه‌هایۍڪہ انسان‌راعاشــق‌وبعدشھـیدمۍڪند...! -شھیدمھدۍباڪࢪۍ ╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ @Youth_of_mahdi ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝ ‌
نردبان‌‌دلم‌ر‌ا‌آسمانۍ‌ڪن چہ‌‌زیبافرمودند(شھید‌چمراݧ) دل‌تنها‌نردبانی‌است‌کہ‌آدمی‌را بہ‌آسمان‌میرساند...و تنها‌وسیلہ‌است‌کہ‌خــدارادرمیابد پلّه‌هاے‌ترَّقی‌دلتون‌وصݪ‌بشہ‌به‌عرش‌خدا. .. ╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ @Youth_of_mahdi ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝ ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
مهدویت یعنی ؛ عدالتی که هیچ گاه معنایش را نفهمیدیم ╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ @Youth_of_mahdi ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝ ‌
•°~🌼✨ ‌ای‌خدای‌تنهایان‌‌وبی‌کسان‌وبی‌مونسان.. ای‌مخاطب‌آشنایِ‌دردها‌ی‌نگفتنی.. اگربناست‌بسوزیم‌طاقتمان‌ده واگربناست‌بسازیم‌قدرتمان‌ده ...!🤍 🌱 ╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ @Youth_of_mahdi ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝ ‌