eitaa logo
Zaeran Alghame Hamedan
111 دنبال‌کننده
121 عکس
337 ویدیو
7 فایل
اطلاع رسانی جلسات هیئت زائران علقمه همدان و بیت الزهراء علیهاالسلام - اشتراک گذاری احادیث و کلیپ‌ها و صوت‌های مذهبی.
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 عجل‌الله‌فرجه با علیه‌السلام 💐 ذکر بسم الله دل‌ها را صفاست مطلعِ گفتار اصحاب وفاست کار اگر بی‌نام حق آغاز شد گشت ابتر، کی دگر ممتاز شد؟ ذکر حق دل را نماید منجلی با شعار یا محمد، یا علی مهدی موعود را با انبیا بس شباهت‌هاست، ای اهل وفا آنکه در نزد خدا باشد وجیه هست با یوسف در این مورد شبیه حضرت یعقوب با اهل و عیال مبتلا آمد به قحطی هفت سال پس به سوی مصر با یک کاروان ده پسر را کرد از کنعان روان تا بشارت بهر مردم آورند گر میسّر گشت گندم آورند ده برادر چون که در مصر آمدند میهمان خاص، بر مصر آمدند چون عزیز مصر آنها را بدید پای ایشان را به قصر خود کشید یوسف صدّیق ایشان را شناخت مهر ورزی کرد و اسبِ کین نتاخت میهمانان را بسی اکرام کرد ثبت ( اَلاِکرام، بِالاِتمام ) کرد با همانان جمع شد در مجلسی گفتگو کردند رو در رو بسی ده برادر گر چه در دربار مصر همسخن گشتند با سردار مصر قصه‌ی یعقوب و یوسف مو به مو بازگو کردند با آن نیک خو گر چه بر رویش نظر انداختند یوسف صدیق را نشناختند راستی، شاید ز تاثیر گناه پرده‌ای بُد در میان، وقت نگاه که ولیّ عصر را نشناختند هر چه بر رویش نظر انداختند ای برادر! هست مهدی پیش ما او بُوَد دلدار خیراندیش ما بارها شاید که او را دیده‌ایم صحبتش بی‌واسطه بشنیده‌ایم بارها شاید کنار ما همه اشک خون باریده بهر فاطمه بارها شاید که با آن نور عین ناله سر دادیم در سوگ حسین بارها شاید که با آن نازنین راه رفتی در مسیر اربعین لیک از بس ظلم بر او کرده‌ایم یا گهِ تقصیر، عُذر آورده‌ایم یا که از بس بر گناه آلوده‌ایم غافل از ( طُهرِ مُطهّر ) بوده‌ایم بس که دل بر این و بر آن باختیم دیده‌ایم او را ولی نشناختیم غرق در شرم و تاسف بوده‌ایم چون برادرهای یوسف بودیم یادمان رفته که باشد آن ولی طالب خونِ حسین بن علی راه هم عهدی شناس سعی کن، باید شوی مهدی شناس مهدی موعود، یار شیعه است هستی و دار و ندار شیعه است همدان دوشنبه ۲۲ بهمن ۱۴۰۳ برابربا ۱۱ شعبان ۱۴۴۶ قمری علیه‌السلام علامه مجلسی ره ؛ حیوه القلوب؛ ج۱؛ حوالی صفحه۵۰۰. باتشکر از آقای مهدی خدابنده‌لو بخاطر تایپ اشعار 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.
بسم الله الرحمن الرحیم 🔹 🔸 🔹 🔸 🔹 عجل‌الله‌فرجه با علیه‌السلام 💐 بسم رب المهدی و رب الحسین بر محمد، این دو باشد نور عین مهدی موعود، جان شیعه است پیشوای مهربان شيعه است می‌کند با اذن حق، روزی قیام کز ستمکاران، ستاند انتقام حضرتش را هست، ای حق باوران بس شباهت با همه پیغمبران آنکه نزد ذات حق باشد وجیه هست با موسی در این مورد شبيه موسی از قومش دو غیبت داشته این دو غیبت هم، دو علّت داشته آن نخستین غیبتش از مصر بود طبق فرمان خداوندِ ودود مدتی در غیبتِ اول بزیست شد شمارِ سال‌هایش هشت و بیست دومین غیبت چو در میقات رفت در پی تورات، ز امرِ ذات رفت وعده سی شب بود و ده شب بيش کرد چلّه‌ای، غیبت ز قوم خویش کرد هر دو غیبت، حکمی از الله بود آن یکی طولانی، این کوتاه بود مهدی زهرا، چو موسای کلیم طبق فرمان خداوند حکیم خود دو غیبت داشت او از اُمتش آن یکی کم، این زیادی، مهلتش غیبت صغرای او، کوتاه بود شصت و نه سالی به حکم الله بود غیبت کبری چو طولانی شده شيعه محکوم پریشانی شده بيش از ده قرن از غیبت گذشت آن سفر کرده به منزل بر نگشت روزی آن بنیان گذار عدل و داد بازگردد، شیعیان گردند شاد شيعه را باشد دعا بهر فرج بلکه گردد ساکن شهر فرج دم ز خوش عهدی بزن دست خود بر دامنِ مهدی بزن می شود این غیبت کبری تمام می کند فرزند پیغمبر، قیام همدان دوشنبه ۲۲ بهمن ۱۴۰۳ برابربا ۱۱ شعبان ۱۴۴۶ قمری علیه‌السلام فقیه احمد آبادی؛ مکیال المکارم؛ جلد۱؛ ص۲۴۴و۲۴۵. باتشکر از آقای مهدی خدابنده‌لو بخاطر تایپ اشعار 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 💐 عجل‌الله‌فرجه با علیه‌السلام 💐 بسم رب المنتظر گویم مدام تا شود این غیبت کبری تمام مهدی موعود تنها مانده است دلغمین از ظلم اعدا مانده است همچنان خورشید مانده پشت ابر چاره‌ای دیگر ندارد جز صبر جانشین آخرین عقل کل هست در ذاتش شباهت با رسل آنکه چون یوسف بُوَد وجه‌اش جمیل این شباهت باشد او را با خلیل چون که ابراهیمِ صاحب احترام کرد ضد بتگر و بت‌ها قیام یک تنه، با یک تبر، یکتا پرست رفت و در بتخانه بت‌ها را شکست دستگیرش فتنه نمرود کرد و اندر آن بازار، شیطان سود کرد گشت از فرمان نمرود لئیم آتشی روشن، شرارش بی‌عظیم تا که ابراهیم، در آن افکنند در شرار نار سوزان افکنند بس که شدت داشت گرمای حریق ساخت شیطان بهر ایشان منجنیق تا خلیل الله را با منجنیق دشمنش پرتاب سازد در حریق جبرئیل و عدّه‌ای از عرشیان در بر آن آتش و آتشفشان عرض کردند: اذن ده، یارت شویم بین این فتنه، نگهدارت شویم گفت: پیش خالق بنده نواز از همه مخلوق هستم بی‌نیاز پس، خداوندی که خاکش را سرشت جامه‌ای بهرش فرستاد از بهشت چون که ابراهیم کرد آن را به بر سردی و گرمی، بر او شد بی‌اثر از خلیل خود خدای دادگر کرد با آن جامه رفع هر خطر تا به بر آن رخت و آن ترکیب داشت کِی بر او زخم و خطر آسیب داشت؟! ای برادر! ای رفیق نکته‌دان! باشد آن جامه برِ صاحب زمان در قیام خویش و در وقت خطر می‌کند مهدی همان جامه به بر لاجرم از هر خطر ایمن بُوَد راحت از هر حیله دشمن بُوَد منتقم را یار باش با عدو آماده‌ی پیکار باش همدان چهارشنبه ۲۴ بهمن ۱۴۰۳ برابربا ۱۳ شعبان ۱۴۴۶ قمری فقیه احمد آبادی؛ مکیال المکارم؛ جلد۱؛ صفحه ۲۲۱و۲۲۲. باتشکر از آقای مهدی خدابنده‌لو بخاطر تایپ اشعار 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 💐 عجل‌الله‌فرجه با علیه‌السلام 💐 بسم رب المنتظر، شورم دهد بین این ظلمتکده نورم دهد با خدای خویش دارم انتظار تا رسد روزی ظهور آن نگار آنکه آتش را گلستان می‌کند مشکلات شیعه آسان می‌کند مهدی موعود، اُمّید من است گر چه پشت ابر، خورشید من است می‌شود روزی ز پشت ابرها جلوه‌گر خورشیدِ اهل صبرها آنکه در رتبه است ختم الاوصیا بس شباهت‌ باشدش بر انبیا این شباهت را، ز الطاف جلیل یافتم من بینِ مهدیّ و خلیل چون که ابراهیم بت‌ها را شکست بتگران را نیز در معنا شکست گرچه حق از کار او خشنود بود کینه‌ی او در دل نمرود بود بر سرِ نمرود دون فکری رسید در جنایت، ایده‌ی بکری رسید داد فرمان، چوب، مردم آورند از همه آفاق هیزم آورند شد به صحرا تلّ چوب انباشته که نظیری تا کنون ناداشته بت پرستان آتشی افروختند شعله‌های سرکشی افروختند ناگهان پرتاب شد سوی حریق قهرمان بت شکن با منجنیق پیک حق از بهر آن نیکو سرشت جامه‌ای مخصوص آورد از بهشت جامه را پوشید و در آتش فتاد در میان شعله‌ی سرکش فتاد آتش نمرود ز امر ذوالکرام در خلیل الله شد بَرد و سلام حق در آن آتش، گلستان آفرید روضه‌ای مانند رضوان آفرید شعله‌ها هرچند عالمگیر بود بر خلیل الله، بی تاثیر بود ای برادر! ای رفیق نکته دان! چون شود ظاهر امام انس و جان هست در ( ) نقل این داستان یک نفر آید ز اهل اصفهان خواهد از آن جلوه‌ی خاص جلیل آنچه در آتش بدیدند از خلیل تا ببیند از حقش تقدیر چیست؟ بهر مهدی شعله را تاثیر چیست ؟ پس به فرمان امام انس و جان آتشی سازند روشن مردمان آتشی که خلق از آن دارند بیم آتشی پُر هیزم و سوزی عظیم خواند آن پیروز در هر آزمون از ( فَسُبحانَ الَّذی ) تا ( تُرجَعُون ) پس، میان شعله‌ی سرکش شود خوب، هم آغوش، با آتش شود با سلامت آید از آتش برون تا نمانَد هیچ جای چند و چون شعله سوزان بود و تقصیری نداشت روی مهدی هیچ تاثیری نداشت می‌کند انکار، این کار عیان کافری، کاو آمده از اصفهان گوید: این اعجاز که مهدی نمود معجزه؟! نه، بلکه در کُل، سحر بود! می‌دهد دستور، مهدی آن زمان منکرش راشعله گیرد در میان شعله‌ها آن شخص را در بر کشند حاصل عمرش به خاکستر کشند الغرض، نامرد اهل اصفهان می‌شود نابود پیش مردمان گوید آنکه خود حق مطلق بود این سزای منکران حق بود گرچه اهل اصفهان، اهل دلند بر رسول و عترت او مایلند اصفهان باشد کنون شهر ولا روضه‌ها برپاست هر صبح و مسا لیک در آن دوره‌ی آخر زمان فتنه‌ها بسیار گردد در جهان آن زمان، دورانِ دکّان دار هاست دوره‌ی جولانِ بدکردار هاست عصر شیّادان و ظاهر ساز هاست در میان جاده، دست انداز هاست عصر صوفی‌های حوزه رفته است روزگار فتنه‌های خفته است شکّ و شبهه می‌شود هر جا عیان چه مدینه، چه نجف، چه اصفهان ای همه‌دانی! همه‌دان باش و بس یار مهدی، مرد میدان باش و بس چونکه آید مهدی صاحب زمان وای بر هر کس شود از منکران « » رو مکن هرگز به غیر خواه از حق تا شوی آخر به خیر هان! مبادا منکر مهدی شوی اهل کفر و اهل بدعهدی شوی همدان چهارشنبه ۲۴ بهمن ۱۴۰۳ برابربا ۱۳ شعبان ۱۴۴۶ قمری فقیه احمد آبادی؛ مکیال المکارم؛ جلد۱؛ صفحه ۲۲۴. باتشکر از آقای مهدی خدابنده‌لو بخاطر تایپ اشعار 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 💐 عجل‌الله‌فرجه با علیه‌السلام 💐 بسم رب المنتظر، یار آمده مژده‌ی دیدار و دلدار آمده شام هجران رو به پایان آمده صبح وصل روی جانان آمده مهدی موعود، مولای من است اعتبار و دین و دنیای من است کار شیعه طبق میل او بُوَد هرچه دارم از طفیل او بُوَد حق به یمن او، به ما روزی دهد در مصاف کفر، پیروزی دهد در وجود وی به غیر از خیر نیست شیعه را اُمّید خیر از غیر نیست آن امام انس و جان، جان جهان بی تشابه نیست با پیغمبران او که از حق لایق تجلیل بود ز این جهان مانند اسماعیل بود چون به فرمان خداوند جلیل هاجر و فرزند پاکش را خلیل فصل گرما در زمین مکّه بُرد بازگشت و آن دو را بر حق سپرد هاجر پاکیزه دامان خسته بود دل به الطاف الهی بسته بود در بیابان بی غذا بی‌آب بود طفلش اسماعیل هم بی تاب بود طفل را بگذاشت بر روی زمین رفت آرَد آب بر آن نازنین دید هاجر، دیگر از سوز عطش هست نوزادش به حال ضعف و غش الغرض، هر سو به بی‌تابی روان گشت آن مادر، پیِ آبی روان سمت مروه از صفا می‌دید آب می‌دوید و حاصلش بودی سراب گاه می‌آمد به سوی کودکش تا ببیند وضع طفل کوچکش گاه تا مروه دویدی از صفا تا صفا گه باز می‌گشت از وفا هفت بار این ماجرا تکرار شد ضجه‌های طفل هم بسیار شد مادر مضطر سوی فرزند رفت در کنار کودک دلبند رفت دید آن دردانه‌ی زیبا جبین پاشنه‌ی پا را بکوبد بر زمین دید از آنجایی که او پا را زده چشمه‌ی آبی به جوشش آمده از زمین جوشید ز امر ذُوالجلال چشمه آبی گوارا، بس زُلال مادرش فریاد زد ( ) بایست شاد شد چون دید جاری زندگیست بس حوادث یافته گرچه بُروز چشمه زمزم نخشکیده هنوز این طراوت در خور تجلیل بود هدیه‌ی سرمد به اسماعیل بود راستی، مکه به آن محتاج بود بهترین سوغاتی حجّاج بود ای برادر! حضرت صاحب زمان ز زمین بس چشمه‌ها کرده عیان در زمان غیبت و عصر ظهور دارد این اعجاز آن دریای نور گر عصا بر سنگ کوبد یا زمین جوشد از آن چشمه ماءِ معین ز آب چشمه پیشوای مِهر کیش آب نوشانَد به هم‌کیشان خویش صد چون زمزم زیر پای مهدی است عالم هستی گدای مهدی است ( ) تشنه‌ی دیدار باش از دل و جان یار آن دلدار باش اصفهان کوهپایه پنجشنبه ۲۵بهمن۱۴۰۳ برابربا ۱۴شعبان ۱۴۴۶ عجل‌الله‌فرجه فقیه احمد آبادی؛ مکیال المکارم؛ جلد۱؛ صفحه ۲۲۶. باتشکر از آقای مهدی خدابنده‌لو بخاطر تایپ اشعار 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 💐 ( افرادی به شکل خوک و میمون در حال حج ) بسم رب الصادقین، گفتم بسی از « » با هر کسی این روایت را که باشد کم نظیر حرف حرفش نقل کرده « بو بصیر » روزگاری که دو چشمم کور بود لیک دل، لبریز شوق و شور بود با امام صادق افتادم به راه موسم حج، جانب بیت اِله چون نهادم گام در بیت الحرام هر طرف احساس کردم ازدهام گوییا شورِ قیامت بُد عیان از مناجات و صدای حاجیان تحت تاثیر همان حال و هوا با امامم گفتم: ای سرّ خدا! باز گو آیا بدین حال عجیب حاجیان را هست آمرزش نصیب؟ گفت: دانی این جماعت چیستند؟ خوک و میمون‌اند! انسان نیستند! اکثرِ ایشان چو حیوان آمدند گر چه با هم، ذکر گویان آمدند دوست داری تا ببینی روی‌شان؟ چشم باطن بین گشایی سوی‌شان؟ گفتم: آری، پس ولیّ حق پرست روی چشمم از کرم بگذاشت دست جمله‌ای فرمود و چشمم باز شد دیده‌ام بیننده‌ی آن راز شد در کنارِ چند انسان، آشکار خوک و میمون دیدم آنجا بی‌شمار! از تماشای چنین وضع شگفت تار و پودم را همی وحشت گرفت جعفر صادق که حرفش بُد دُرُست بازگرداندم به آن حالِ نخست وعده‌ای داد و دلم آرام کرد خاطرم آسوده، از انجام کرد گفت: شیعه در مسیر سرنوشت آخرین منزلگه‌اش باشد بهشت کوریِ چشم تمام دشمنان در جهنم نیست از شیعه نشان از گروه شیعه‌ی اثنی عشر بین آتش نیست حتی یک نفر « » شیعه هستی، شکر کن دل به اهل البیت بستی، شکر کن همدان دوشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ شمسی ۱۱ ذی‌القعده ۱۴۴۵ قمری (سالروز ولادت حضرت امام علی بن موسی الرضا علیه السلام) علامه مجلسی؛ بحارالانوار؛ جلد ۴۷؛ صفحه ۷۹؛ حدیث ۵۸. به نقل از: صفار قمی (ره)؛ بصائر الدرجات؛ صفحه ۲۹۱؛ جز ۶؛ باب ۳؛ حدیث ۳. 🔷 با تشکر از آقای مهدی خدابنده‌لو بخاطر تایپ اشعار. 📚 برای مشاهده آرشیو اشعار قدیم و جدید می‌توانید با لمس لینک زیر وبلاگ شخصی ایشان را ببینید. 🆔 http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔶 یا با لمس لینک زیر به کانال ما بپیوندید: 🆔 http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🤲 التماس دعای فرج.
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸 🔹 🔸 علیهاالسلام 🔹 🔸 💐 ﴿ معرفی حرم خدا و حرم پیامبر و حرم علی و حرم اهل البیت (علیهم‌السلام) در بیان امام جعفر الصادق علیه السلام ﴾ نام و یاد، خالق جان آفرین می‌کند قلبم به آرامش، قرین دوستی با حق، به سر، تاج من است ذکر او، الحق که معراج من است خلقت حوّا از او، آدم از اوست عِلم از او، عالِم از او، عالَم از اوست مصطفی الامجد، رسول اعظم است آفرینش را، نگین بر خاتم است آنکه صنعِ او محمد پرور است گفت: تنها جانشینش، حیدر است آل ایشان، ماسوا را سرورند ناطق قرآن، خدا را مظهرند صادقین را، جعفر صادق، یکی است خود صداقت، بر وجودش مُتکی است عدّه‌ای رفتند روزی نزد وی عرض کردند: آمدیم از مُلک ری گفت آن در بُرج دین، مهر ششم: ( مَرحَباً بِاخوٰانِناٰ مِنْ اَهْلِ قُمْ ) باز گفتندش: الا! فرخنده پی نَه ز قم، بل آمدیم از شهر ری گر چه این گفتار از ایشان شنفت چون لبش بشکفت، باز آن حرف گفت چند بار این گفتگو، تکرار شد تا سخنگو، آن شکر گفتار شد گفت: حق را یک حرم، در مکه است که بُوَد قبله به قوم حق پرست مصطفی که بی‌قرینه بوده است هان! حرم بر او، مدینه بوده است خود علی، آن شهریارِ محتشم باشدش در شهر کوفه، یک حرم وز برای ما حرم، شهر قم است که حریمش اَمن بَهر مردم است هست آری، آن حریم محترم یازده فرزند زهرا را حرم از تبار من، خجسته دختری آسمان علم را نیک اختری دفن خواهد گشت در آن سرزمین راستی « شَرفُ الْمَکانِ بِالْمکٖینْ » در وجودش جمع، خوبی‌ها همه است نام آن پاکیزه گوهر، فاطمه است هر که زائر شد بر آن نیکو سرشت می‌شود واجب برای او بهشت آنکه این قصه، حکایت کرده است قول صادق را روایت کرده است کرده در پایان حرف خویش نقل جمله‌ای کز سر رباید هوش و عقل گفت: روزی کاین حقایق را امام بازگو فرمود، نزد خاص و عام می‌نبودی وقت شرحِ مساله مادر موسی، به موسی حامله قول صادق که ندارد نقص و عیب شاهدی بودش که دارد علم غیب چون خبر از دختِ آن موسی بداد که هنوزش مادرِ والا نزاد قبلِ میلاد پدر، جدّش خبر داده از آن دخترِ فرخنده فر « » رو به سوی قم بیار رو بر این درگه چنان مردم بیار معتکف، در آن حریم نور باش همچو موسی، محوِ نور طور باش دختر موسی، شفیعه‌ی محشر است خیر محض و رافع شور و شر است گر چه این بانو بسی مظلومه بود هم کریمه بود و هم معصومه بود همدان جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ شمسی ۱ ذی القعده الحرام ۱۴۴۵ قمری استاد حاج شیخ علی اکبر مهدی‌پور؛ زندگانی کریمه اهل البیت علیهم‌السلام؛ صفحه ۹۸. به نقل از: تاریخ قم؛ صفحه ۲۱۴. 🔷 با تشکر از آقای مهدی خدابنده‌لو بخاطر تایپ اشعار. 📚 برای مشاهده آرشیو اشعار قدیم و جدید می‌توانید با لمس لینک زیر وبلاگ شخصی ایشان را ببینید. 🆔 http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔶 یا با لمس لینک زیر به کانال ما بپیوندید: 🆔 http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🤲 التماس دعای فرج.
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 💐 ( امام رضا علیه‌السلام و تقسیم بهشت و جهنم ) نام حق، در ابتدای مثنوی شعر را بخشد فروغِ معنوی ذکر حق، آرام بخش قلب‌هاست هر دل بشکسته‌ای، جای خداست ای به لب یک عمرت این ذکر جلی « اکفیانی، یا محمد! یا علی! » با تو گویم، ای رفیق نکته دان از « » این داستان نقل گردیده که مأمون لعین کرد پرسش از امام هشتمین کای ز نورِ عارضت، روشن فضا عالم آل محمد، یا رضا گفته در وصف علی، دشمن چو دوست که « قَسیمُ الجَنّةِ وَ النّار» اوست گو چه‌سان، در حشر، آن نیکوسرشت می‌کند تقسیم، دوزخ با بهشت؟ گفت در پاسخ: مگر، خود این خبر کز قضا باشد حدیثی معتبر باز نشتفتی، نگفتی بارها که بگفتا « ابن عباس » از وفا مصطفی فرموده در وصف ولی که بُوَد ایمان، همان حب علی کفرِ مُطلَق نیز، بغض حیدر است مُبغضِ ساقی کوثر، کافر است با رضا، « مأمونِ » دون گفتا: بلی جدّ من گفت از نبی، وصف علی پس رضا فرمود: آن مرد کریم نار و جنّت را شود این‌سان قسیم می‌فرستد حیدر نیکو سرشت مبغضش، دوزخ، محبّش در بهشت این جواب نغز، چون مأمون شنفت در شگفت آمد، گلش از گل شکفت با رضا گفت: ای تو، روح بندگی بی تو، مأمون را مبادا زندگی من شهادت می‌دهم: تو اَعْلَمی وارث علم رسول اکرمی گفت اباصلت: آن امام مهربان سوی منزل شد از آن محفل، روان گفتمش در منزل، ای نیکو خصال خوب فرمودی جوابِ آن سؤال گفت: دادم پاسخش بی چون و چند با جوابی که همی بودش پسند ور نه بابِ من، ز آباء کرام نقل فرمودند جمله این کلام شد روایت از علیّ مرتضی کز وفا فرمود با من، مصطفی « یا علی! انت الصّراط المستقیم » خود تویی بر جنت و دوزخ، قسیم تو، به آتش گویی، این مالِ من است ز آنِ تو، آن کس که با من دشمن است پس جدا گردد، هر آنکس با ولی است رو به جنت آوَرَد، چون با علی است باقیِ مردم، از آنِ آتش‌اند تا اَبَد در شعله‌های سرکش‌اند « » با علی همراه باش پیرو راهِ ولی الله باش دل مده بر هیچکس، الّا علی تا که باشی در قیامت با علی آن سه غاصب را به دوزخ واگذار با معاویه که بر آنهاست چار همدان پنجشنبه ۱۴۰۳/۲/۱۳ شمسی ۲۳ شوال ۱۴۴۵ قمری علامه مجلسی ره؛ بحار الانوار؛ جلد ۴۹؛ صفحه ۱۷۳. به نقل از: اربلی؛ کشف الغمة؛ جلد۲؛ صفحه۳۰۹. 🔷 با تشکر از آقای مهدی خدابنده‌لو بخاطر تایپ اشعار. 📚 برای مشاهده آرشیو اشعار قدیم و جدید می‌توانید با لمس لینک زیر وبلاگ شخصی ایشان را ببینید. 🆔 http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔶 یا با لمس لینک زیر به کانال ما بپیوندید: 🆔 http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🤲 التماس دعای فرج.
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 💐 ( بخشش، عزّت می‌آورد ) نام حق بردم، زبانم باز شد واژه، واژه، مثنوی آغاز شد آفریننده‌ی جهان، بخشنده است مهربان، با بنده‌ی شرمنده است عفو کن، گر دیدی، از کس اشتباه تا ببخشد، اشتباهت را اِله عفو کردن، بر تو عزّت می‌دهد وقت قدرت، عفو، لذّت می‌دهد راستی تو عبد سرمد می‌شوی؟ پیرو راه محمد می‌شوی؟ قلب صافی، همچنان آیینه داشت داخل سینه، دلی بی کینه داشت روز فتح مکه، وقتی که رسول با اُبهّت داشت، اجلالِ نزول جمله‌ی « اَلْیَوم، یَومُ الْمَلْحَمَه » شد همی « اَلْیَوم، یَومُ الْمَرْحَمه » عفو کرد، آن سرور والا مقام گر چه قدرت داشت، بهر انتقام نقل کرده در بحارش « » آنکه باشد شیعه مدیونش بسی بُرده شد شخصی در مأمون دون حکم قتلش داده شد، بی چند و چون گفت مأمون تا وِرا را گردن زنند با یکی ضربه، سرش از تن زنند ناگهان افتاد چشمش از قضا بر ولی حق، علی موسی الرضا گر چه از سر تا قدم بودی غضب بر امام مهربان کردی ادب آنکه در آغاز، کوتاهی نمود آخر از مولا نظرخواهی نمود گفت: امر، ای سرّحق! امرِ شماست طبقِ حُکمت، گردش شمشیر ماست گر دهی فرمان، دهم او را نجات ور نه محرومش نمایم از حیات جسمش از زنجیر و غل، بیرون کنم؟ یا که از خون، صورتش گلگون کنم؟ غنچه‌ی لب‌های سرّ اللَّه، شکفت با صدای دلنشین، آهسته گفت گر ببخشی، حق تو را عزّت دهد و آنکه را عزّت دهد، لذّت دهد لذّتِ عفو است، بیش از انتقام می‌دهد بر زخمِ دل‌ها التیام دوستی، شیرین‌تر است از دشمنی بهتر است، این دشمنی، دور افکنی پس خلیفه، عفو کرد آن مرد را حُرمتِ مولا علی موسی الرضا « » کینه از دل، محو کن تا توانی، دیگران را عفو کن بلکه سرمد، عفو فرماید تو را در صف محشر ببخشاید تو را همدان چهارشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳ شمسی ۲۲ شوال ۱۴۴۵ قمری علامه مجلسی؛ بحار الانوار؛ جلد ۴۹؛ صفحه ۱۷۲. به نقل از: اربلی؛ کشف الغمه؛ جلد ۲؛ صفحه ۳۰۹. 🔷 با تشکر از آقای مهدی خدابنده‌لو بخاطر تایپ اشعار. 📚 برای مشاهده آرشیو اشعار قدیم و جدید می‌توانید با لمس لینک زیر وبلاگ شخصی ایشان را ببینید. 🆔 http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔶 یا با لمس لینک زیر به کانال ما بپیوندید: 🆔 http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🤲 التماس دعای فرج.
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 💐 ﴿ امام رضا علیه السلام و اجبار به ولایت عهدی..‌. ﴾ به نام خداوند دانای غیب که در ذات او نیست نقصان و عیب همان که لطیف و سریع الرضاست عطا پیشه، بخشنده‌ی هر خطاست محمد فرستاده از سوی اوست که علمش عظیم است و خُلقش نکوست از او نزد ما دو امانت بُوَد کتاب خداوند و عترت بُوَد الا! پیرو احمد و مرتضی شنو قصه‌ای از امام رضا اگر مدرکش گشت جویا کسی بگو در است از « » در آن روزگاران که شد از قضا ولیعهدِ مأمون، امامِ رضا یکی از خوارج که بُد بَد مرام غضب کرد بر آن امام هُمام یکی کارد، از کینه، مسموم کرد سپس قصدِ مولای مَظلوم کرد نهانی بگفتا به یاران خویش رَوَم نزد آن سرورِ مهر کیش بگویم: تو کز نسل پیغمبری چرا پس ولیعهدِ این کافری؟ بگویم: الا! مصطفی را سلیل اقامه نما بهر کارت دلیل اگر کرد قانع، جوابش مرا شود خَتم بر خیر، این ماجرا جز این بود، ساقط کنم هستِ او کنم خَلق را راحت از دستِ او پیِ کشتنِ حجّت راستین نهان کرد آن کارد، در آستین در آمد چو در نزدِ مولا رضا ز رحمت، به بر خواند او را رضا از آن پیشتر کاو بگوید کلام ز بعد سلام آن امام هُمام بفرمود: فرصت برایت نهم سوالِ تو را نیز پاسخ دهم به شرطی که شرطِ عزیز رسول نمایی قبول و نگردی ملول از این پاسخم هر که قانع بُوَد سزد تا که بر نفس، مانع بُوَد سزد قانعت گر نمایم کنون کنی کارد را، ز آستینت برون چنان نفس دون، کارد را بشکنی همی بشکنیّ و به دور افکنی چُو آن حُکم فرمای مُلک قضا علی بن موسی الرضا المرتضی به اسرار غیبی، سخن ساز کرد وِ را مات و مبهوتِ اعجاز کرد همان خارجی دید بی‌شکّ و ریب که او آگهی دارد از سرّ غیب در این گفتگو، سخت حیران بماند همی محوِ سلطان خوبان بماند پس از آن خارجی، کاردش را شکست به دورش بیفکند آنگه ز دست بگفت: ای گل گلستان بتول ولیعهدی از چه نمودی قبول؟ به زعم تو این قوم فاجر نی‌اند؟ خطا کار و بد ذات کافر نی‌اند؟ چه چیزت بر این کار وا داشته؟! مبادا که نفست به پا داشته؟! ولیّ خدا، سبط ختمی مآب سوال وِ را داد، این‌سان جواب بگو: آن عزیزی که در مصر بود که یوسف، همی خدمتش می‌نمود وَ قومش که می‌بودشان ادّعا که فرعون باشد شریک خدا همانان که الطاف حق دیده‌اند ولی باز بت را پرستیده‌اند! بگو: کفر آنان بُوَد بیشتر که رفتند از این جهان پیشتر وَ یا کفرِ این دولتِ حیله‌ساز که می‌ایستند از برای نماز؟! هم اینان که سجده به یزدان کنند به ظاهر، تظاهر ایمان کنند نمایند اگرچه هزاران خلاف به توحید دارند خود اعتراف از آن مصریان، کس موحّد نبود به یکتاییِ حق، مویّد نبود ولی یوسفِ خوشدل و خوب رو که می‌بود پیغمبری راستگو بفرمود از مرحمت، با عزیز الا! مصر را پاسبان! یا عزیز! از این روز، بر گنج‌های زمین مرا کن نگهبان، ز صدق و یقین بدان که منم گنج بانِ حکیم اَقُولُ لَک: ﴿ اِنّی حَفیظٌ عَلیم ﴾ شدی آن پیمبر به فرعون، یار در این کارش البتّه بود اختیار به فرعون‌ها، او مُجالس شدی سخنگویِ‌شان در مَجالس شدی ولی من ز اولاد پیغمبرم جگر گوشه‌ی ساقی کوثرم بهین شاهدم حیّ دادار بود ولیعهدیِ من به اجبار بود به مأمون دون، گر بلی گفته‌ام به تهدیدِ تیغش پذیرفته‌ام وگر نه قسم خورد آن بی‌وفا که خونم بریزد به جور و جفا بدین همّ و غم، کو مرا فارجی؟ کنون دِه جوابِ من، ای خارجی! بگو: با چه جُرمی، مرا می‌کُشی؟! چرا نقشه بر کُشتنم می‌کِشی؟! خبر نیستت، چون ز اسرارِ من کراهت چرا داری از کار من؟ ببین کار یوسف نکن چون و چند ندان کارِ من را دگر ناپسند سپس خارجی گفت با احترام الا! پاره‌ی قلب خیرالأنام در این کارِ تو، هیچ ایراد نیست که کارِ تو، با کارِ یوسف یکی است گواهی دهم من ز صدق و صفا تویی وارث و بضعه‌ی مصطفی بسان محمد، تویی نیک خو چنان یوسف خوب رو، راستگو بدان « » انیس النفوس بهین خسرو طوس، شمس الشموس دهد دوستان را، ز رحمت پناه بُوَد شیعیان را بهین تکیه‌گاه همه دردهایت، دوا می‌کند همه حاجتت را، روا می‌کند بگو رازهای دلت با رضا اگر دردمندی بگو: یا رضا همدان دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳ شمسی ۲۷ شوال ۱۴۴۵ قمری علامه مجلسی؛ بحارالانوار؛ جلد ۴۹؛ صفحه ۵۵؛ حدیث ۶۷. به نقل از: قطب الدین راوندی؛ الخراج والجرایح؛ جلد ۱؛ صفحه ۷۶۶؛ شماره ۸۶. 🔷 با تشکر از آقای مهدی خدابنده‌لو بخاطر تایپ اشعار. 📚 برای مشاهده آرشیو اشعار قدیم و جدید می‌توانید با لمس لینک زیر وبلاگ شخصی ایشان را ببینید. 🆔 http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔶 یا با لمس لینک زیر به کانال ما بپیوندید: 🆔 http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🤲 التماس دعای فرج.
بسم الله الرحمن الرحیم 🔶 🔷 🔶 🔷 🔶 🟢 🟡 ﴿ ﴾ ( کرامت حضرت علی اصغر علیه السلام ) ابتدا نام خدا، نام حسین می‌دهد این مثنوی را زیب و زین شهر شعرم را شبی، مهتابی است بینِ کوچه‌ها « علی گندابی » است گر چه آن شب، باد خورده، مست بود لیک بر مِهرِ حسین، پابست بود دید می‌آید ز ره، میرزا حسن واعظی، مشهور و مردی، خوش سخن باطنش هوشیار و ظاهر بود مست راه را بر روضه خوانِ خسته بست گفت: تا این وقتِ شب بودی کجا؟ شیخ پاسخ داد با خوف و رجاء روضه می‌خواندم به چشمی اشکبار خارج از شهرِ همدان، در حصار حالیا راهی سوی کاشانه‌ام تا بپیوندم به اهل خانه‌ام پس علی گندابی‌اش با شورشین گفت: بهرم روضه‌ای خوان از حسین نام او بُردی، دلم آتش گرفت ز این حرارت، حاصلم آتش گرفت واعظا! ما را هوایی کرده‌ای مست را، کرب و بلایی کرده‌ای هوشیارا! گر که می‌خواهی امان روضه‌ای، در کوچه بهرِ مست، خوان نک چو افتادم به بحر سیئات رهنمایم شُو، به کشتیّ نجات روضه خوان که خستگیّ راه داشت گر چه می‌ترسید، لیک اکراه داشت ز آنکه خوانَد روضه، آن هم بهر مست گر چه سنگین بود، خشم و قهر مست عذر آورد و برای مست گفت: روضه‌ی ما را چه کس خواهد شنفت؟ روضه، بی منبر! کجا؟ کی دیده‌ای؟ روضه، بی پا منبری! بشنیده‌ای؟ نیست اینجا منبر و پا منبری بهتر است از آنچه خواهی، بگذری خون به رگ‌های علی آمد به جوش گشت چون دریای پر جوش و خروش کرد قَد خَم، با خضوع و با خشوع همچنان شخصی که باشد در رکوع گفت: کای واعظ! نشین بر دوش من بُرده شوقِ روضه از سر، هوش من رشته‌ی قلبم گره زن، با حسین روی این منبر بگو یک: یا حسین گرچه مستم، هستمت پا منبری مست را هوشیار کن با منبری مست، وقتی می‌خَرد ناز حسین باز گو در گوشِ او، راز حسین روضه خوان، ناچار بر منبر نشست یا حسینی گفت و قلبش را شکست بیخود از خود گشت و با قلبی کباب خواند از شش ماهه فرزندِ رباب گفت: چون قرآن، سر دستِ پدر جلوه گر شد، آن همه هستِ پدر گفت: بُد، در دست آن شیر خدا دو لب شش ماهه، شمشیر خدا گفت: گر چه با عدو، پیکار داشت لیک با لشکر دمی، وی کار داشت بهر مُشتی آب، آن با آبرو رو زد، آن دم بر سپاهی، کینه‌جو ابتدا، آه! از سرِ حسرت کشید از تمامِ دشمنان منّت کشید آن همه مهر و وفا، صدق و صفا گفت‌شان: مُنّوُا، عَلَی بنِ المصطفی گفت: بر لب‌های خشکش بنگرید جرعه‌ی آبی برایش آورید یا بَرید از لطف سیرابش کنید سیر با یک جرعه‌ی آبش کنید بینِ ثار الله و آن قومِ یله فاصله کمتر شد از جای گله حرمله، تیر سه شعبه با کمان زد بر آن شش ماهه، کز هفت آسمان جایِ لالا، بانگ واویلا به گوش آمد و از گریه، کودک شد خموش بر حسین از داغِ آن آرام جان تسلیت گفتا خدای مهربان بهر آن قنداقه‌ی غرقه به خون روی لب « اِنّا الیه راجعون » پشت خیمه، زاده‌ی ختمی مآب کَند قبری، در برِ چشم رباب چون پدر، تیر از گلوی او کشید مادر، از حلقِ پسر گلبوسه چید روضه خوان این روضه را خواندی ز بر بر علی گندابیِ خونین جگر او هم از اعماق دل، فریاد داشت ناله از بیداد و استبداد داشت دردِ دل می‌گفت با مولا حسین بود ذکرش: یا حسین و یا حسین کای عزیز فاطمه! دستم بگیر دست من، گر پستم و مستم بگیر ای به قربانِ علی اکبرت توبه کردم، من به یاد اصغرت من به کف بگرفته‌ام دامان تو کاش می‌گشتم بلا گردان تو گریه از گندابی، آن شب تاب بُرد روضه خوان رفت و علی را خواب بُرد خواب دید آن شب که روز محشر است آتش قهرِ خدا، شعله‌ور است دید، او را سمت آتش می‌برند تا شراره‌های سرکش می‌برند پای تا سر، بسته در زنجیر بود از برای عذرخواهی، دیر بود داشت کم کم می‌شد از خود ناامید ناگهان خورشیدِ بختِ او دمید حق به فرمودش: تو را بخشیده ام گر بپرسی که چرا بخشیدم؟ گویمت: چون روضه را منبر شدی گریه کن، بر آل پیغمبر شدی دوزخ از اهل بکا دارد حیا منبر روضه کجا! آتش کجا؟ « » گریه کن بهر حسین بلکه گردی ساکنِ شهر حسین چون حسین، در ابتلا بودن خوش است ساکن کرب و بلا بودن خوش است آنچه می‌خواهد خدا، جز خیر نیست خیرِ تو، هرگز به دستِ غیر نیست دست حق باشد حسین بن علی کز ولایش قلب‌ها شد منجلی گر زمین خوردی بلندت می‌کند راحت از زخم و گزندت می‌کند کن همه هستی، به قربان حسین دست دل افکن، به دامان حسین همدان شب جمعه ۲۶ بهمن ۱۴۰۳ خورشیدی ۵ شعبان ۱۴۴۵ قمری 📚 سید عبدالله حسینی دشتی، باب‌الحوائج حضرت علی اصغر علیه السلام؛ صفحات ۱۷۱ تا ۱۷۴. به نقل از: 📚 نگاهی عارفانه به محرّم؛ سیدمحمد باقر موسوی همدانی؛ صفحه ۷۰.
بسم الله الرحمن الرحیم 🔶 🔷 🔶 🔷 🔶 🟢 🟡 { مصائب شام، دو سر در یک طشت طلا } الا رفیق! بیا یک سفر به شام کنیم زَنیم شیون و شادی به خود حرام کنیم به شام ظلمِ فراوان به آل عصمت شد به کوچه کوچه‌ی آن بر علی، اهانت شد عدو به سید سجّاد داد بس دشنام عجب نبود، سه نوبت بگفت: امان از شام به شام، کینه‌ی آل اُمیّه را دیدند به شام، گوشه‌ی ویران، رقیه را دیدند به شام، آل علی را بداد دشمن، رنج چو بُردشان زِ رَه کین به مجلسِ شطرنج به شام، عزّت این خانواده کاسته‌اند زِ خاندانِ پیمبر، کنیز خواسته‌اند چه ضربه، بر لبِ قاری، ستمگران زده‌اند به بوسه گاه نبی، چوب خیزران زده اند روایت است، که در مجلس یزیدِ پلید میان طشت، کنار سرِ حسینِ شهید سرِ مقدّسِ شش ماهه‌اش مکان دادند به اهل بیت، جراحاتِ آن، نشان دادند نوشته‌اند که بُد حالتش خراب یزید که بود گرم به شطرنج با شراب یزید نوشته‌اند که تَه مانده‌ی شرابش را که خلق دانند، احکامِ اجتنابش را به طشتِ حاملِ رأس حسین می‌پاشید به سمت صورتِ آن نورِ عین می‌پاشید خدا به دادِ دل زینب و رُباب رسد اگر به صورتِ آن دو، کمی شراب رسد تو نیز « » یاد کن از آن آلام به یاد غربتِ عترت، بگو: امان از شام همدان شنبه ۱۴۰۲/۱۲/۵ خورشیدی ۱۴شعبان ۱۴۴۵ قمری 🔷 با تشکر فراوان از مداح اهل البیت علیهم السلام آقای مهدی خدابنده‌لو برای تایپ این ابیات و سپاس از عزیزانی که با نیت تعجیل در فرج، این سروده را در بین دوستان آل الله، نشر می‌دهند. 📚 برای مشاهده آرشیو اشعار قدیم و جدید می‌توانید با لمس لینک زیر وبلاگ شخصی ایشان را ببینید. 🆔۴ http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔶 یا با لمس لینک زیر به کانال ما بپیوندید: 🆔 http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🤲 التماس دعای فرج.