eitaa logo
Zaeran Alghame Hamedan
108 دنبال‌کننده
101 عکس
265 ویدیو
6 فایل
اطلاع رسانی جلسات هیئت زائران علقمه همدان و بیت الزهراء علیهاالسلام - اشتراک گذاری احادیث و کلیپ‌ها و صوت‌های مذهبی.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم یاد ایام... حاج امیر ایزدی همدانی اول هفته با نام امیرالمومنین علی علیه السلام قم مقدسه زمستان ۸۳ 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 🔹 علیه السلام چونکه مسلم شد ز تیغ کین شهید نوبتِ غربت به طفلانش رسید بیش از یکسال ، آن دو ارجمند در دیارِ کوفه بودندی به بند طبقِ حکمِ بِن زیادِ کین مآب قوتشان بودی دو نان یک کوزه آب وَهْ ! که بودند آن دو طفلِ خوش مرام روزها را روزه ، شبها در قیام تا شبی گفتند با قلبِ پریش بهر زندانبان ، نشان و نامِ خویش داد زندانبان ، فراری آن دو را گر چه خود شد بر بلایا ، مبتلا راه پیمودند طفلان ، با شتاب خستگی بگرفت ز آنها صبر و تاب میهمان گشتند بر پیرِ زنی که وِرا می بود ، دامادی دَنی بیمشان از فتنة داماد داد پس طعامی در برِ ایشان نهاد کودکانِ خسته از بیداد و غم هر دو خوابیدند در آغوشِ هم داشت زن در دل بسی بیم و اُمید پاسی از شب رفت و دامادش رسید گفت : بودم در پیِ دو طفلِ خُرد که سزد بر تیغ ، ایشان را سپرد بر امیرِ کوفه باشد ناگوار کودکان کردند از زندان ، فرار هر کسی سر از تنِ آنان بُرَد وز برای ابنِ مرجانه بَرَد جایزه بخشند او را بی شمار سکّة زر می دهندش دو هزار گرچه کردم جستجو ، بشتافتم ردّشان را عاقبت نایافتم صبحدم ، پویم همه صحرا و دشت راستی زاین جایزه نتوان گذشت زن بگفتش : فکر سیم و زر مباش غافل از حق ، خصم پیغمبر مباش دین مده از کف که دینارت دهند کز همین دینار ، بر نارت دهند لیک پند پیرزن سودی نداشت آن دلِ بیمار ، بهبودی نداشت آنکه جز دنیا نبودی خواهشش خُورْد نان ، بنهاد سر بر بالشش پلکهایش کم کمک می گشت جفت ناگهان از حجره ، آوایی شنفت آن نموده پشت بر راهِ دُرُست جَست از جا وآنچه را می خواست جُست داد ایشان را امان ، گفتند نام قلبشان بشکست جای احترام حرمتِ یاسین و عهدِ خود شکست آن پناه آورده گان را دست بست صبح ، آقا زاده ها را بر غلام داد و گفتا : کار ایشان کن تمام چون غلام پاک ، طفلان را شناخت تیغ افکند و دلش از غم گداخت خونِ مظلومانِ بی کس را نریخت دل به دریا زد ز مولایش گریخت حارثِ بی دین که او را لعن باد حُکمِ قتل آن دو بر فرزند داد زادة او ، پیروی کرد از غلام جای کشتن، کردشان بس احترام بهر طفلان ، اشک از چشمش چکید بر قدمهاشان فتاد و بوسه چید از پدر بگریخت وز بهر نجات خویش را افکند در موجِ فرات صد دریغ و صد دریغ و صد دریغ حارثِ بیدادگر ، برداشت تیغ گوییا کرد اینچنین تقدیر ، حکم گفت : بینِ ما کند شمشیر ، حکم کودکان گفتند با آن بد مرام ما دو را بفروش مانند غلام گفت : نه ، گفتند آن طفلان راد زنده بر ما را برِ ابنِ زیاد شاید او از قتلِ ما پوشید چشم حکمِ نیکی کرد جایِ قهر و خشم گفت : نه ، گفتند : ما از عترتیم گفت : ما هم منکر این نسبتیم باز فرمودند : ما دو کودکیم کن بزرگی ، رحم آور ، کوچکیم داد پاسخ : در دل من رحم نیست گر بُوَد هم مر شما را سهم نیست پس بفرمودند با صد سوز و ساز فرصتی کوتاه دِه ، بهر نماز اذن بگرفتند از خصمِ دَغَل روی آوردند بر خیر العمل بعد از آن گفتند : یا حیّ یا حکیم دادِ ما بستان از این پستِ لئیم کودکان بودند در راز و نیاز با خداوند کریم و چاره ساز ضربتی زد حارثِ دور از خدا شد محمد را سر از پیکر جدا دید ابراهیم او را غرقِ خون صیحه زد : «اِنّا اِلَیْهِ راجعون» یادگارِ طایرِ باغِ بهشت بر گلویِ پاره ، رخساره بهشت خویش را بر رویِ وی انداختی رخ ، خضاب از خون پاکش ساختی تا بدان رخسارة از خون ، خضاب شکوه آرَدْ در برِ ختمی مآب واندر آن حالت ، عدو زد گردنش غوطه زد در بینِ خاک و خون ، تنش بود جاری ، خون از آن رگها هنوز داد حارث خُبثِ باطن را بُروز جای دفنِ جسمشان آن بد صفات هر دو را انداخت در آبِ فرات «ایزدی» زاین غم ، دلش پُر خون بُوَد اشکِ او ، جاری تر از جیحون بُوَد 🏴🏴🏴 امالی صدوق – مجلس 19 ، حدیث 2 به نقل از امالی 1. بحار ؛ مجلسی ؛ ج 45 ؛ ص 10 2. عوالم ؛ بحرانی ؛ ج 17 ؛ ص 353 🔹 برای مشاهده سایر سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.
سلام زائران امشب۸:۳۰ بیت الزهرا(س) جلسه خانوادگی لطفاًاطلاع رسانی کنید
هدایت شده از امیر ایزدی
بسم الله الرحمن الرحیم بسم الله الرحمن الرحیم السلام علیک یا نور الله فی ظلمات ارضه... 🔹 علیه السلام 🔸 علیه السلام 🔹 🔸 🔹 آورده "راوندی" فقیه با درایت در "الخرائج و الجرائح " این روایت موسی بن جعفر ، آن امام بی قرینه باغ وسیعی داشت بیرون مدینه یک روز با راویِّ این زیبا کرامت شد راهیِ باغش، گل باغ امامت راوی چنین گوید که ناگه شیری آمد ره بست بر رویِ ولیّ حیّ سرمد من از هجوم ترس، بر جا ایستادم دل بر رضای حضرت دادار دادم بی اعتنا بر شیر، مولا پیش می رفت بر پشت قاطر ، سوی باغ خویش می رفت شیری که از خوفش دلم زیر و زبر شد بر زادۀ شیر خدا ، نزدیک تر شد بگذاشت پنجه ، روی رانِ مرکب او گویی که بودی معتقد بر مذهب او شیر درَنده ، با زبان بی زبانی می کرد عجز و لابه ، بودش داستانی می گفت زار خویش با موسی بن جعفر انگار بودش خواهشی از آن فلک فر مولا ز رحمت ، گفته اش را گوش می کرد در دل ، شرارِ غصّه اش خاموش می کرد پس رو به سوی قبله ، آن عبدِ خدایی بگشود دست و کرد زیر لب ، دعایی آن گاه با دستِ ولایت، حجت الله بر شیر، اشاره کرد تا برگردد از راه غرّید، نوعی خاص، آن شیرِ تنومند آمین به لب آورد، محبوب خداوند با خاطری آسوده و با قلبِ مسرور شد شیر از راهِ ولیّ ذوالمنن، دور مولا به راه افتاد و من در خدمتِ او زاین ماجرا کردم سؤال از حضرت او گفتم که ترسیدم، به طور ناگهانی بر جسم و جان پاکتان آید زیانی امّا ز برخورد شما با شیر غرّان کردم تعجب، ای امام جنّ و انسان فرمود مولا: شیر با من راز می گفت حاجاتِ خود را با امامش باز می گفت از همسرش گفتا که کارِ زایمانش دشوار گردیده است و بگرفته امانش می خواست از من تا کنم قدری دعایش من نیز، نزد حق، دعا کردم برایش پس در دلم افتاد و از بهر سرورش گفتم: خدا بخشیده فرزندِ ذکورش او شادمان شد رویِ دل، سوی خدا کرد بر خاندان و شیعیان ما، دعا کرد کردی طلب از درگه خلّاقِ منّان نایَد مسلّط، هیچ درّنده ، بر ایشان من نیز آمین گفتم و او شادمانه گردید سوی همسرِ زارش ، روانه ای "ایزدی" آل محمد، چاره سازند مولای کلّ خلقت و بنده نوازند هر چیز خواهی، کن طلب زاین خانواده از یُمنِ ایشان، حق به هستی، هست داده ایشان پناهِ انس و جنّ و وحش و طیرند آغاز و پایان، معدنِ هر فیض و خیرند هم بال و پر بخشند بر مرغِ پرنده هم عقده بگشایند از شیر درنده خاصه امام هفتم آن روح مناجات خوانند خلقِ عالم او را باب حاجات آنکس که نور الله، در ظلمات ارض است طاعت از او بر عالمِ ایجاد ، فرض است حبّش رسانَد دوستانش را به رضوان بغضش کشانَد دشمنانش را به نیران "والکاظمین الغیظ" توصیفِ خصالش خورشیدِ گردون ، وام گیرد از جمالش در گوشۀ زندان به سیرِ چرخ، ناظم هم عبد صالح بود و هم صدّیق و کاظم زنجیرها بر دست پاکش بوسه دادند در کنج زندان‌ها به پایش اوفتادند سوزد دلم زاین غم که بر او رفت بیداد ماهِ مدینه گشت زندانی به بغداد از فتنۀ هارون دلش همواره خون بود خورشیدِ عالم تاب، در قعر سجون بود شد تلخ از بی رحمیِ دشمن، مذاقش گردید در بندِ جفا، آزرده ساقش چون مادرش زهرای اطهر، در زمانه بر جسم پاکش ماند جای تازیانه   آدرس: قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح ، مجلسی ، بحار الانوار ، ج 48، ص 58 ، ح 67. 🔹 برای مشاهده سایر سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.
بسم الله الرحمن الرحیم بسم الله الرحمن الرحیم السلام علیک یا نور الله فی ظلمات ارضه... 🔹 علیه السلام 🔸 علیه السلام 🔹 🔸 🔹 ماجرای به نام حمیرا (از ) با نام و یاد خالق روزی رسانم گویم کنون یک داستان بر دوستانم این قصّه را بی هیچ شکّ و اختلافی «شیخ کُلینی» نقل فرموده به «کافی» ای آنکه باشد از ولایت بر سرت تاج بشنو روایت را تو از یعقوب سرّاج گفتا رسیدم روزی از الطاف خالق نزد امام صادق آن قرآن ناطق دیدم ولیّ الله اعظم ایستاده بگشوده لب بر شُکر با روی گشاده با چشم حق بین در کنار گاهواره می کرد بر فرزند دلبندش نظاره من با ادب در گوشه ای بنشسته بودم بر هر چه جز آن دو، دو چشمم بسته بودم چون گفتگوی حضرتش پایان پذیرفت با من ز رحمت صادق آل نبی گفت: نزدیک مولایت برو کن احترامش بر وجه حق بنما نظر بر گو سلامش مُحرِم بشو،| لبّیک گو، برخیز برخیز بر دامن این کعبه، دست دل درآویز بر تو امام و باب حاجات است این طفل جان جهان، روح مناجات است این طفل این قبلۀ دل، مقتدای اهل راز است کان کَرَم، بیچارگان را چاره ساز است برخاستم، مُحرِم شدم آرام آرام لبّیک گویان، سوی آن کعبه زدم گام کـردم زیـارت، قبلـۀ اهـلِ ولا را بی پرده دیدم جلوه گر وجه خدا را مجذوب آن جذبه شدم مات رُخ او دادم سـلام و خود شنیدم پاسخ او بودم همی حیران رخسار ملیحش ناگه به من فرمود با لحن فصیحش ای که به رویت، حق درِ رحمت گشوده یک دختـر نیـک اختـرت اعطا نموده اینک برو، تغییر دِه، ای نیک اندیش نامی که بُگزیدی برای دختر خویش از نام آن دختر خدا بیزار باشد آن نام، نازیباست ناهنجار باشد دارد خدای مهربان زآن نام نفرت نامی نکو بُگزین بر آن پاکیزه فطرت یعقوب می گوید به فرمان امامم کز عهد مهد خویش آمد هم کلامم بر آنچه از گهواره ام فرمود کاظم تأکید کردی صادق آن فخر اعاظم گفتا: به امر حجّت پروردگارت بنما عمل تا حق نماید رستگارت کردم اجابت رهبر نیک اخترم را تغییـر دادم نام زشت دخترم را با نام نیکو، خواندم از آن روز، وی را آسوده شد از ننگ نامی چون حُمیرا ای «ایزدی» این است دستور خداوند نام نکـو بایـد گُزیـد از بهـر فرزند چون نام در شخصیّتش تأثیر دارد حتی اثر در رزق و در تقدیر دارد برما ز معصومین رسیده این روایت نام نکـو باشـد ز اسبـاب شفـاعت نام حسن نام حسین نام محمد نام علیِ و جعفر و حمزه ز سرمد باشد برای صاحبش اسبـاب رحمت بر روی او بر می گشاید باب رحمت نام خدیجه ، فاطمه، با نام زینب بر بانوان باشد پَسَند حضرت رَب این نامها دارای شَأن و وَقر هستند بر صاحبان خود امان از فَقر هستند اهلش ز فقر ایمن شوند از لطف سرمد در خانه ای که هست نامی از محمّد زیرا محمّد، نام مردی پاک باشد زیبنـده اسم خواجۀ لولاک باشد امّا «حُمیرا» یک لقب بر عایشه بود که ننگ کارش بدتر از هر فاحشه بود او طعنه بر ختم رُسُل ، بی واهمه زد زخم زبـان بر مرتضـی و فاطمه زد او روی خود را تیـره رنگ از ننگ کرده چون با امیـرالمؤمنین هـم جنگ کرده با حُبِّ «بِن مُلجَم» به بُغض شیر یزدان خوانده غلام خویشتن را عبد رحمان این پَست فِطرت کرده پیش چشم یاران از کینه تـابـوت حسن را تیـر بـاران تهران 12/بهمن/1402 هـ ش 20/رجب/1445 هـ ق 🔸باتشکر از جناب آقای علی وطنی 🔹 برای مشاهده سایر سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.