eitaa logo
Zaeran Alghame Hamedan
103 دنبال‌کننده
77 عکس
217 ویدیو
6 فایل
اطلاع رسانی جلسات هیئت زائران علقمه همدان و بیت الزهراء علیهاالسلام - اشتراک گذاری احادیث و کلیپ‌ها و صوت‌های مذهبی.
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از AmirIzadiHamedani14
🏴🏴🏴 بسم الله الرحمن الرحیم 🔹 🔹 علیهاالسلام 🔹 🔹 ... شیخ عباس قمّیِ مشهور آنکه بادا مزار او پر نور پسری داشت اهل منبر بود عالم و عامل و سخنور بود نام نیکش علیّ و وقت خطاب پدرش بود گل ، پسر چو گلاب بین وعّاظ نامی تهران شهره در روضه بود و فنّ بیان مدتی از فشار و پرکاری حنجرش شد دچار بیماری تار صوتیّ وی ، فتاد از کار وز سخن ماند آن نکو گفتار نزد چندین پزشک شهر شتافت کس به دردش ره علاج نیافت گشت در شهرها مناطق را یافت آخر طبیب حاذق را گفت با وی ، طبیب حاذق او نَه به منبر برو ، نه حرفی گو هر چه می خواستی ز اهل و عیال بنویسش بجای قال و مقال استراحت بده به حنجر خود بلکه گیری شفا ز داور خود گر چه بود از علاج وی ، نومید نسخه ای از برای او پیچید بلکه با استراحت و دارو بِه شود تارهای صوتیِ او پسر شیخ هم قبول نمود گر چه این شیوه اش ملول نمود چند مدت بدین روال گذشت روز ها بهر او ، چو سال گذشت خسته دل گشت واعظ خوش نام از چنان وضع و گردش ایّام بود در خاطرش بسی تشویش داشت ماه صیام را در پیش بهر منبر به موسمِ رمضان وعده ها داده بود در تهران نگران بود بهر آن جلسات شب قدرِ مساجد و هیئات حنجر او بجای بهبودی بود نزدیک مرزِ نابودی واعظ ، این وضع را تحمل کرد به خدای اَحد ، توکل کرد کرد یک روز ظهر ، بعدِ نماز دست حاجت ، سوی حسین دراز گفت : ای نور دیده ی زهرا به غلامت ، عنایتی فرما درد آورده ام ، دوایم ده روضه خوانِ تواَم ، شفایم ده در زبان ، قدرت بیانم نیست بیش از این‌ طاقت و‌ توانم نیست کرد با دوست ، گفتگویش را شُست با اشک دیده ، رویش را چونکه بعد از توسلش خوابید خواب سردارِ سر جدا را دید باز در خواب ، عرض حاجت کرد درد دل ، در حضورِ حضرت کرد سوی او حضرتش اشاره نمود لب گشود و چنین بیان فرمود گر امیدِ شفا تو را به سر است گو به آن کاو نشسته پیشِ در است روضه ی دختر مرا خواند گریه بر او بلا بگرداند در غم دخترم ، سرشک افشان تا شفایت دهد خدای جهان پس به فرمانِ آن امام شهید زود ، رو سوی در نمود و بدید شوهرِ خواهرش در آنجا بود سیّدی اهل علم و تقوا بود گفت : روضه به آه و ناله بخوان قدری از دختر سه ساله بخوان گریه بر دختری که بت شکن است داروی درد بی دوای من است سید از دیده اشک غم افشاند روضه حضرت رقیه نخواند شاید از باب او ، حیا می کرد شرم از شرحِ ماجرا می کرد عاقبت ، زاده ی پیمبرِ نور داد بر سید این چنین دستور روضه ی دخترم رقیه بخوان زآنچه دید از بنی امیّه بخوان چون به دستور نور چشم رسول شد به ذکر مصائب ، او مشغول پسر شیخ ، دیده تر می کرد بود در خواب و ناله سر می کرد همسرش ضجه های او چو شنید بر سرش خویش را رساند و بدید سیل جوشد ز چشم خونبارش کرد زآن خوابِ ناز ، بیدارش گشت بیدار و گفت با زاری خواب او بوده بِه ز بیداری بر دلش ماند حسرت بسیار که ز کف رفته ، فرصت دیدار عصرِ آن روز رفت نزد طبیب بر طبیب ، این قضیه بود عجیب تار صوتیّ و حنجرِ عالم بود چون روز اوّلش سالم دید زآن ابتلا و بیماری در گلویش نمانده آثاری کرد از نُو ، معاینه او را گفت : خوردی کدام دارو را ؟ خوب افتاده دارویت به مزاج کرده یک درد لاعلاج ، علاج در پی حلّ این معمّا شد ایستاد و جواب ، جویا شد واعظ ، از شوق ، لحظه ای بگریست گفت : این کار ، کارِ دارو نیست قصه ی آن توسلات عجیب بازگو کرد در حضور طبیب منقلب شد پزشک و حالی یافت با خدا ، حال اتصالی یافت قلمش بر زمین فتاد از دست پشت میز طبابتش بنشست دید اعجاز را عیان با عین ریخت اشک از بصر ، بیاد حسین گفت : درد تو را علاج نبود شربتی خوش بر این مزاج نبود رفع بیماری ات در اوج خطر جز توسل نداشت راه دگر ( ) به حق ، توکل کن به همین خاندان ، توسل کن با توسل به عترت اطهار شُو مقرّب به درگه دادار این توسل ، نشانِ ایمان است سَنَدش آیه های قرآن است 🔹 برای مشاهده سایر سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 یا با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 برای و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲
هدایت شده از AmirIzadiHamedani14
بسم رب الحسین علیه السلام 🔹 علیه السلام 🔹 🔹 🔹 آن شب، خرابه شور و حال دیگری داشت از گریة ویران نشینان، محشری داشت آن شب ، سه ساله دختری را دیده تر بود دلخسته از ایام هجرانِ پدر بود آن شب ، یتیمی ناله از سوز جگر کرد آهش به قلبِ آسمانها هم اثر کرد می خواست در آغوشِ بابا جا بگیرد گلبوسه از رخسارة بابا بگیرد می خواست با او درد دل گوید شبانه از خارِ ره ، از کعب نی ، از تازیانه می خواست گوید: گوشوارش را ربودند می خواست گوید: سنگبارانش نمودند با چشم گریان ، گوشة ویرانه خوابید روی نکوی یارِ خود، در خوابِ خوش دید آری رقیه ، باب را در خواب می دید در ظلمت شام بلا ، مهتاب می دید می‌دید در رویا که مهمان حسین است فارغ ز هر غم، زیب دامان حسین است نزد پدر ، رازِ دلِ پُر درد می گفت از آنچه دشمن با اسیران کرد می گفت می گفت از آن خیمه های پر شراره گاهی ز گوشِ پاره ، گه از گوشواره می گفت : شد مهپاره ها را چهره ، نیلی از بس ز دستِ دشمنان ، خوردند سیلی بابای خوبم ، خوب شد که آمدی تو سلطان خوبان ، بر خرابه سر زدی تو بابش گرفت اشک غم ، از چشم تر او دست نوازش می کشیدی بر سر او دلجویی بابا ز دختر عالمی داشت خوابِ خوش دختر، ولی عمرِ کمی داشت برخاست و دید از پدر ، نَبْوَدْ نشانه بگرفت بار دیگر از هجرش بهانه در هر نگاهش سوی عمّه ، مطلبی بود ذکر لبش اَیْنَ اَبی ؟ اَیْنَ اَبی بود از گریة او ، شام ویران زیر و رو شد آشفته خوابِ دشمنِ بی آبرو شد وقتی صدای ناله اش در قصر ، پیچید از همدلانِ خود یزیدِ پست ، پرسید این نالة پیوستة جانسوز از کیست ؟ آسایش من را گرفت این شیون از چیست ؟ گفتند در پاسخ که یک طفل سه ساله از هجر بابا ، کرده سر این آه و ناله بین اسیران ، او عزیز و نور عین است این نازنین ، فرزند دلبند حسین است ناگه یزیدِ کفر خویِ زشت کاره سوی سرِ فرزند زهرا کرد اشاره گفتا که این سر را به آن دختر رسانید دلداده ای را مژدة دلبر رسانید گیرد اگر رأس پدر را او در آغوش یکباره گردد از فغان و ناله ، خاموش پس در طبق ، آن رأس نورانی نهادند سوی خرابه ، نیمه شب راه اوفتادند تا در خرابه جلوه گر شد روی خورشید پرتو فشان گشت و به ویران ، نور بخشید ویرانه آن شب گشت رشک وادی طور نورٌ علی نورٌ علی نورٌ علی نور آمد رقیه در بغل بگرفت سر را با اشک چشمش شُست رخسار پدر را می گفت : ای بابا ! ببین که دل دو نیمم کی در سنینِ کودکی کرده یتیمم ؟ ای کاش پیش از این دو چشمم کور می شد ای کاش جایم در سرای گور می شد تا ننگرم رنگین ز خون گردیده مویت تا ننگرم بُبْریده رگهای گلویت بعد از تو ، ای آرام جان ! وای از غریبی بعد از تو ما را کو حبیبی ؟ کو طبیبی ؟ بعد از تو بابا سرپرست این زنان کیست ؟ حامیّ اطفالِ تو در دُوْرِ زمان کیست ؟ ای کاش می گشتم فدایت ، ای پدر جان ای کاش می مُردَم برایت ، ای پدر جان او مُحرِم و ویرانسرا ، میقات او بود کعبه ، سرِ بُبریده ، او لبیک گو بود بعد از طواف ، آن دل به ثار اللَّه سپرده گلبوسه‌ای چید از لبانِ چوب خورده بوسید آن لب را و نقدِ جان ، فدا کرد ویرانسرا را شعبه ای از کربلا کرد وقتی برای غُسل او ، غسّاله آمد با دیدنِ جسمش قرین با ناله آمد پرسید : بیماریّ این دختر چه بوده ؟ جسمِ کبودش ، طاقتم از دل ربوده هر چند اکنون خفته او آرام و راحت سر تا قدم در پیکرش باشد جراحت سوزانْد حرفش قلب آل طاهرین را گفتند: بیماری نبود این نازنین را بود این یتیم از خانة وحی و طهارت از کربلا تا شام در بندِ اسارت هر جا گرفت از بهرِ بابایش بهانه دشمن بر او زد کعب نی یا تازیانه هر جا میان راه ، نامی از پدر برد سیلی ز دست دشمن بیدادگر خورد باشد کبود این تن ز ضرب تازیانه از غربت آل نبی دارد نشانه ای «ایزدی» بر گو غمِ دل ، با رقیه درمان شود دردت به ذکر یا رقیه 🔹 برای مشاهده سایر سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.
هدایت شده از AmirIzadiHamedani14
بسم الله الرحمن الرحیم 🔹 علیها السلام 🔹 ... 🔹 امشب دلم گرفته ، دارد هوای دیگر کشتیّ جان سپردم بر ناخدای دیگر کز موج غم رساند دل را به جای دیگر در ساحل ولایت دیدم صفای دیگر تر کام خشک خود را از جام عشق کردم با ذکر «یا رقیه» یاد دمشق کردم او بر خدا حبیبه ، دردانة حبیب است درد آشنا ولیکن در شام غم غریب است این دختر سه ساله بر درد ها طبیب است در دیده ها بُود نور ، بر قلب ها شکیب است گیرد قرار هر دل با ذکر یا رقیه حل می شود مشاکل با ذکر یا رقیه ای گوهر یگانه ، یا حضرت رقیه ای خرده تازیانه ، یا حضرت رقیه مظلومة زمانه ، یا حضرت رقیه ما را بُود ترانه ، یا حضرت رقیه گوییم بر یزید و آل اُمیّه لعنت بر هر کسی که آزرد قلب رقیّه لعنت این دخترک زمانی کنج خرابه غمناک شبها گرسنه می ماند سر می گذاشت بر خاک اکنون که بقعه دارد از لطف ایزد پاک گلدستة حریمش سر می کشد به افلاک امروز بارگاهش بر اهل دل مطاف است بر گِرد گنبد او خورشید در طواف است نقل است روزگاری خدّام راست گفتار کردند شُور و گفتند : نَبود چنین سزاوار این بقعه تنگ باشد ، از بهر خیل زوّار باید به پای خیزیم ، دست آوریم در کار گر مرقد مطهر ، قدری وسیع گردد شاید حسینِ زهرا ما را شفیع گردد از صدق فکر این کار در سر چو پروریدند بس رازها شنیدند ، بس معجزات دیدند یک نقشة اساسی بهر حرم کشیدند هر خانه ای که می بود در طرحشان خریدند جز ملک کوچکی که بُد خانه ای قدیمی آن خانه صاحبی داشت ، با مذهب کلیمی وقتی که آن یهودی آگاه شد ز اسرار گفتا : به مذهب من شایسته نیست این کار گفتند : از لجاجت ، ای مرد دست بردار چندین برابرش نقد بستان و خانه بسپار گفتا که : با رقیه من هیچگه نجوشم هرگز به خاطر او چیزی نمی فروشم آن مرد رفت و چندی بگذشت از این قضایا شد حامله زن او ، بُردش برِ اطبّا خواندند آیة یأس در گوش مرد آنها گفتند : مادر و طفل خواهند شد ز دنیا شد بر روی یهودی یکباره بسته درها چون بود دودمانش در معرض خطرها تحت مراقبت ها بگذشت همسر خویش بودش به جسم رعشه ، در سر هزار تشویش بنهاد سوی منزل با قلب خسته پا پیش قبر رقیه را دید ، در راه با دل ریش انداخت سر به زیر و آمد برِ رقیه بگشود دستِ حاجت در محضرِ رقیه گفت : ای رقیه خاتون من گشته ام گدایت با صد هزار اُمّید در می زنم سرایت گر این گره گشاید سر پنجة عطایت آن خانه نیست قابل ، جان می دهم برایت آنجا دخیل بست و بگریست تا سحرگاه خانه نرفته برگشت پیش عیالش از راه برگشت و دید دارد عمر دوباره یارش نوزاد نازنینی پیداست در کنارش هر دو صحیح و سالم دارند انتظارش پرسید زن ز شوهر دیشب چه بوده کارش ؟ گفتا که گرمِ کاری جز این قضیه بوده با او نگفت تا صبح ، پیش رقیه بوده زن از برای شوهر گفت این سخن چو بلبل کز لاله زار عرفان دیشب تو چیده ای گل مضطر چو مانده بودی کردی بحق توکل رفتی سوی رقیه ، جستی به او توسل چون دید همسر او از رازها خبر داشت پرسید راز را مرد ، زن نیز پرده برداشت گفتا که ساعتی پیش ، بودم ز درد سرشار آمد به دیدن من یک دختر نکو کار گفتا : سلامتت را من خواستم ز دادار فرزند تو ذکور است ، نامش حسین بگذار گفتم که : چیست نامت ، ای نور هر دو عینم گفتا : منم رقیه ، دُردانة حسینم آری به درد عالم دارد دوا رقیه بگشوده بر مریضان دار الشفا رقیه ما بوده ایم از آغاز همراز با رقیه هر جا شدیم مضطر گفتیم : یا رقیه در مجلس عزایش با صدق دل نشستیم از دور بر ضریحش صدها دخیل بستیم یا حضرت رقیه درد مرا دوا کن از مرحمت نگاهی بر حال این گدا کن جانم به لب رسیده ، حاجات من روا کن با کاروان مرا هم عازم به کربلا کن ای آنکه از تو آید هر عقده را گشودن بر « » عطا کن اخلاص در سرودن ❄️ این شعر سابقاً در کتاب ( جلد اول اشعار آقای ایزدی ) چاپ شده بود، از آنجا که این کتاب، کمیاب شده و دوستان خواهان این شعر بودند، این شعر در کانال بارگذاری شد. ❄️ نشر برای خشنودی حضرت رقیه علیهاالسلام و تعجیل در امر فرج ولی عصر عجل الله فرجه 🔹 برای مشاهده سایر سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.
هدایت شده از AmirIzadiHamedani14
بسم الله الرحمن الرحیم 🔹 علیه‌السلام 🔸 🔹 🔸 🔹 ماهي كه وامدارِ رخش آفتاب بود آنکس كه خلقي از كرمش ، كامياب بود دُردانه ي رسول و جگر گوشه ي بتول در علم و حلم ، آينه ي بوتراب بود نامش حسن ، مرام حسن ، خُلق و خو حسن در حُسنِ خُلق ، وارث ختمي مآب بود او را كريم آل محمد شمرده اند با فعلِ خود ، مفسّرِ اُمّ الكتاب بود گردد عيان به حشر ، هر آن كس بر او گريست مشمولِ لطفِ خالقِ مالك رقاب بود ديديم در بقيع ، مزارِ شريف او باخاكِ ره برابر و در آفتاب بود جاري زلال معرفتش در همه وجود نازل هماره رحمت حق ز اين سحاب بود دولتسراي او همه دم از فقير ، پُر خالي لبش ز واژه ي (( لا )) در جواب بود در راه حق ، سه بار ز هستيّ خود گذشت آمار بذل و بخششِ او بي حساب بود اكرام كرد دشمنِ دشنام گوي را خصمش مُريد گشت و خجل ز آن عتاب بود دوّم امام شيعه ، چهارم ز پنج تن در مجمعِ دو بحر ، حسن دُرّ ناب بود تنها نه در بهشت بُود سيد شباب در روزگار ، اُسوه ي هر شيخ و شاب بود گه زيبِ دوش و گاه در آغوشِ عقلِ كُل ريحانه ي رسولِ حق ، آن مستطاب بود در گير و دارِ جنگ جمل ، تيغِ سركشش بهر سپاه كفر ، بريد عِقاب بود عهدي كه با شرايط خود بست با عدو در آن زمانه ، خوبترين انتخاب بود صلحش اگر نبود ، نشاني ز دين نبود صلحِ حسن ، مقدّمه ي انقلاب بود جان دادن و حمايتِ از شاه دين حسين فرمانِ او به قاسمِ عاليجناب بود ديدند مثلِ اكبر و عباس ، قاسمش در كربلا مجاهدِ پا در ركاب بود آري حسن به صبر ز طاغوت سر بُريد او را به نسل بت شكنان انتساب بود در ديده خار داشت و در حلق ، استخوان در شهرِ خود غريب ، چنان بوتراب بود مولا علي به خانه ي خود داشت فاطمه فارغ ميانِ خانه ز هر اضطراب بود امّا حسن غريب به كاشانه بود و داشت گمراه همسري كه برايش عذاب بود مي خواست تا عروس معاويّه اش كنند بر آب پشت كرده به سوي سراب بود مسموم كرد كوزه ي آبِ امام را وقتي كه نور چشمِ پيمبر ، به خواب بود بيدار شد ز خواب و بنوشيد جرعه اي اي كاش آن زمان همه عالم ، خراب بود آتش زدند بر دلِ پر خون مجتبي الماس سوده ها كه در آن ظرفِ آب بود يك طشت ، مثل دشتِ پُر از لا له در برش مي سوخت جانِ پاكش و قلبش كباب بود وقتي كه ديد اشكِ حسينش روانه است بر سوّمین امام ، حسن را خطاب بود روزي بسانِ روزِ تو ، در روزگار نيست هر چند تلخ روزِ من و عهدِ باب بود جان داد مجتبي و ز بيدادِ (( عايشه )) در شهر ، وقت دفنِ تنش انقلاب بود باريد تير ، جاي گل از كين به پيكرش بر او سرشك ديده ي ياران گلاب بود بي بهره بود (( جعده )) ز مهر و وفا و صدق اين يك عروس فاطمه ، آن يك (( رباب )) بود اين زهر داد بر حسن ، او در غم حسين مي ريخت اشكِ ديده و در آفتاب بود يادش نرفته بود چه كردند با حسين آن ناكسان كه صورتشان را نقاب بود در زير سُمّ اسب ، شكستند سينه اي كاندر مَثَل ، خزانه ي علم الكتاب بود آنکس كه بر تراب ، تنش مانْد بي كفن روزي به روي سينه ي ختمي مآب بود در كوفه چون رباب سرِ او به نيزه ديد خاكسترِ تنور بر آن رخ ، حجاب بود جانسوز صحنه اي به برِ ديده ي ترش از خيزران و فتنه ي بزمِ شراب بود اين پاك زن كه مادر باب الحوئج است گه گاه گرمِ زمزمه ي ذكر خواب بود اي (( ايزدي )) هر آنكه به آل نبي گريست هر چيز خواست وقت دعا ، مستجاب بود 🔹 برای مشاهده سایر سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.
هدایت شده از AmirIzadiHamedani14
33.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم رب الحسن علیه السلام علیهاالسلام 🔹 برای مشاهده سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.
بسم الله الرحمن الرحیم (اللهم العن الجبت والطاغوت) ********** عمّار در آتش دونان گُریز به آتش زدن آستان وحی ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ به نام خداوندگار حکیم علیم و حلیم و سلیم و کریم خدایی که بگزید خیل رُسُل بر این حلقه باشد نگین عقل کُل خدا داده او را ترازو، کتاب دعاهای او را کند مستجاب محمد بُوَد با نجابت قرین دعایش بُوَد با اجابت قرین در آغاز اسلام چون مشرکین نمودند بر مسلمین ظلم و کین هر آنکس که پیوست بر مصطفی ز کُفّـار دون دید جور و جفا گروهی ز بس طعنه، رنجه کشید ز کُفّـارِ مکّـه، شکنجـه کشید شهید از همان زجرِ بی‌حد شدند فـدائـیّ راه محـمّــد شدند از آن مؤمنین کشیـده بـلا به صدسختی و غم شده مبتلا یکی بود عمّار خوش خُلق و خو که خوانده‌است پیغمبرش راستگو بدست همان مشرکین دغا پدر، مادرش کُشته شد از جفا شکستند آن قلب بی‌کینه‌اش نهادند یک سنگ بر سینه‌اش یکی سنگ سنگین که بس داغ بود بَتَر ز آتشی در دل باغ بود سیه رنگ چون قلب کفار بود که در دستشان، بهرِ آزار بود ز گرما چنان سنگ، آکنده بود تنش سوخته پوستش کنده بود به تن، نقشِ شلاق و زنجیر داشت ولی روی لب، بانگ تکبیر داشت نشد خسته از یاریِ مکتبش اَحَد بود و احمد، شعار لبش روایت شده کز ره سرکشی بر افروخت دشمن ز کین آتشی در آتش بیفکند عمّار را که سوزانَد آن راست گفتار را خدا دید آن عبد دلریش را رسـانید پیغمبـر خویش را نبی دید در آتش عمّار زار پس آن آیتِ نور، گفتا به نار که باید به فرمان خیرالانام شوی بهر عمّار بَرد و سلام نسوزانی آن بندۀ پاک را که یاور بُوَد میر لولاک را چنانکه به فرمان رب جلیل نسوزاندی آن روز، جسم خلیل خلیل مرا، چون خلیل خدا ز گرمایِ این شعله ها کن جدا به عمّار از امر خیرالانام از آن لحظه شد نار، بَرد و سلام رسولی که قرآن ثناخوان اوست عناصر همه تحت فرمان اوست به فرمان او آب و آتش بُوَد هر آنقدر موّاج و سرکش بُوَد بلی «ایزدی» حُکم ختم رُسُل تواند کند جزء کل، خار گُل شبی کآفتاب رُخش سر زده نموده است خاموش آتشکده چو در فارس آن شعله خاموش شد همه موبدان را ز سر، هوش شد رسولی کز او نار گردید بَرد شرر، بر صحابیش کاری نکرد ندانم چه بگذشت بر آن رسول چو در شعله ها دید جای بتول! گرفتار شر، دُخت خیرالبشر چو گردید در بین دیوار و در کشید از جگر آه! خیرالنّسا همی کرد یاد از رسول خدا بگفت: ای پدر دخترت را ببین اَلا یاء و سین، کوثرت را ببین ببین اُمّتت بی وفا گشته است جدا از ولیّ خدا گشته است ببین خود که با دخترت چون کنند حبیبه ی خدا را چه دلخون کنند پس از این سخن، فضّه را زد صدا که دریاب من را ز راه وفا ببین غنچه، نشکفته، پرپر شده یکی هدیه تقدیم داور شده غمش بی‌نهایت بُوَد مُحسنم شهید ولایت بُوَد مُحسنم ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ همدان شنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۲ باتشکر از آقای علی وطنی مداح ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم: «يا نارُ کوني بَرداً و سلاماً علي عمّار کَما کُنتِ علي إبراهيمَ» به نقل از منتهی الآمال مرحوم محدث قمّی 🔹 برای مشاهده سایر سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.
بسم الله الرحمن الرحیم 🔹 🔸 🔹 ای که در دل جای دادی مهر آل طاهرین را معتصم گشتی به ایشان ، یافتی حبل المتین را تا کنی در اعتقاد خویش کاملتر یقین را از ابوهاشم شنو ، این ماجرای دل نشین را او که از اصحاب خاص سومین ابن الرضا بود حبس در زندان تنگی گشته ، بر غم مبتلا بود گفت : دادم نامه ای بر عسکری آن با کفایت کای رضای حضرت دادار پنهان در رضایت دارم از این حال و روز خویش در زندان شکایت با خدا بین دیده ات بر من نظر کن ، از عنایت هر چه باشد ، مهر تو در استخوان و پوست دارم دشمنم با دشمنان و دوستت را دوست دارم این چنین پاسخ گرفتم ، از ولیّ کامل خود ره مده ز این بیشتر غم های دوران در دل خود حل شده پندار ، از امروز دیگر مشکل خود چون نماز ظهر را سازی ادا در منزل خود الغرض ، تا پاسخ آن رهبر فرزانه خواندم گشتم آزاد و نماز ظهر را در خانه خواندم بعد چندی مشکلات تازه پیدا شد برایم گشت از مال جهان یکباره خالی دست هایم عزم کردم ، نامه بنویسم برای مقتدایم کز تهی دستی برم شکوه به نزد پیشوایم لیک وقتی یادم آمد زآن همه قدر و جلالت نامه ننوشته، کشیدم از ولیّ حق خجالت همچنان مرغی که دارد غصه ی بشکسته بالی گشت طی ساعات من آن روز با افسرده حالی هر چه کوشیدم ، نشد حاصل مرا مال و منالی سوی خانه پا نهادم ، باز هم با دست خالی قصه کوته می کنم ، از ره چو در منزل رسیدم در میان خانه صد دینار با یک نامه دیدم شادمان گردیدم و گفتم سپاس حیّ داور دیدم آن نامه بُود از سوی فرزند پیمبر آن حسن نامی که از خیل ملائک داشت عسکر بهر من بنوشته گر محتاج گشتی بار دیگر وضع خود با ما بگو ، رو کن به درگاه جلالت هر چه می خواهی بخواه از ما مکش هرگز خجالت یا امام عسکری من مستمندی بی نوایم خوب یا بد ، هر چه ام از دوستداران شمایم از همه بیگانه ، با آل پیمبر آشنایم حرمت زهرای اطهر کن مداوا دردهایم من که عمری در کنار خرمن تو خوشه چینم دوست دارم بوسه از دو مرقد شش گوشه چینم مرقدت تا حشر باشد عارفان را قبله ی جان هست از آن بقعه آیات خداوندی نمایان گر چه از بیداد دشمن ، بارگاهت یافت نقصان گنبد زرینه ات تخریب شد از جور عدوان دست شیعه آن خرابی را ز نُو آباد سازد آن حرم را خوبتر از ابتدا بنیاد سازد ای ولیّ حق ، تو مرآت جلال کبریایی زاده ی هادی ، ابا المهدی ، سوم ابن الرضایی چون امیر المومنین چشم خدا ، دست خدایی من گدای سامرا، تو پادشاه ماسوایی گوشه ی چشمی فکن بر این غلام آستانت «ایزدی» را هم حساب آور ز خیل شاعرانت 🔹 برای مشاهده سایر سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.
بسم الله الرحمن الرحیم 🔹 علیه‌السلام 🔸 🔹 گوش کن ای عارف روشن ضمیر بر حدیثی روح بخش و دلپذیر از «مناقب» قصه ای جالب شنو مدحت آل ابی طالب شنو جمع می بودند در یک انجمن چند تن از شیعیان بوالحسن هر یکی می گفت با آن دیگری داستانی از امام عسکری از مقام و پاکی و بی عیبی اش از علوم و اطلاع غیبی اش ناصبی خویی ، شنید این گفتگو طعنه زد بر شیعیان نیک خو گرچه شرح آن قضایا می شنود دشمن سر سخت اهل البیت بود هر که آنجا کرد عنوان مطلبی مسخره کردش عدوی ناصبی گفت : این گفتارها افسانه است با خردمندی ، بسی بیگانه است آنچه می گویید فوق باور است کار انسان نیست ، کار داور است تا کنم ثابت خلاف رایتان چند پرسش دارم از مولایتان می نویسم با مدادی بی اثر نامه ای بی رنگ ، بر آن نامور گر جواب نامه ام انشا کند سرّ پنهان مرا افشا کند من به حقانیتش قائل شوم شیعه‌ای مخلص، ز جان و دل شوم بعد بی نام و نشان با فکر زشت نامه ای با خطّ نامرئی نوشت نامه اش بُد حاوی چندین سوال از حضور آن ولیّ ذوالجلال نامه اش بردند با صد احترام در میان نامه ها نزد امام چون جواب نامه ها، ز آن مه رسید ناصبی شد آگه و از ره رسید پس طلب کردی جواب نامه را تا به پا سازد همان هنگامه را نامه را بگرفت و دید آن مستطاب داده بر کلّ سوالاتش جواب زیر پاسخ ها به علم خود امام از وی و از باب وی برده است نام شد دگرگون وضع و حال ناصبی چون عیان گردید بر او مطلبی گشت آگه عسکری بر حق بُود بر خلایق حجت مطلق بُود ز آن جسارت ها دگر خاموش شد از تعجب ساعتی بی هوش شد الغرض وقتی که او آمد به هوش حلقه ی اخلاص را کردی به گوش انتخاب راه با تحقیق کرد عصمتِ ابن الرضا، تصدیق کرد گشت عارف بر مقام عسکری پیروی کرد از امام عسکری جز امامش منکر هر غیر شد شیعه گشت و عاقبت بر خیر شد فاش گویم عاقبت بی چند و چون هر که باشد شیعه هست از فائزون شیعه را دل از ولایت منجلی است در جنان همسایه ی آل علی است بشنو این قلّ و دل ، خیر الکلام هست تنها شیعه بر حق والسلام «ایزدی» از جان مرید عسکری است مذهبش را بر مذاهب برتری است 🔹 برای مشاهده سایر سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.
بسم الله الرحمن الرحیم 🔹 🔸 🔹 در زمان عسکری آن حجت بر حقّ یزدان خشک سالی گشت و قحطی شد به سامرّا نمایان طبق این آیت که هر چیزی حیات از آب دارد آب چون نایاب شد ، نایاب گردد نعمت و نان سفره ها و نهر ها خالی ، مزارع بی زراعت کودکان و مردم رنجور را بودی به لب جان چون خلیفه دید این اوضاع ، گفتا حاجبش را صبح فردا همره مردم برو سوی بیابان بهر استسقاء نماز با شکوهی کرده بر پا از خدا خواهید تا نازل کند بر خلق باران مسلمین سامرا کردند در صحرا تجمّع بر نماز اِستاده ، خواندندی دعاهای فراوان تا سه روز این کار شد تکرار از امر خلیفه لیک حتی قطره ای نازل نشد بر جمعِ ایشان روز چارم در کنار اُمّت عیسی بن مریم جائلیق و راهبان گشتند ، در صحرا دعا خوان ناگهان ابری عیان گردید و باران گشت نازل جملگی گشتند سیر از آب خیل تشنه کامان صبح فردا وقعه ی دیروز ظاهر گشت از نُو مسلمین با دیدن این ماجرا گشتند حیران شک و تردیدی میان قلبها گردید پیدا بر مسیحیّت تمایل یافتندی ، اهل قرآن چون خلیفه قصّه را بشنید ، کردی فکر چاره نی برای یاری دین ، بلکه بهر حفظ عنوان زد به دامان امام عسکری دست توسل کز جفا می بود ، آن ایام را در کنج زندان کرد آزادش سپس پیغام داد : ای نوح سیرت کشتی رحمت بیآور ، وارهان اُمّت ز طوفان اُمّت جدّ تو را تردید بر دل گشته حاکم بیم آن دارم که گردد پایه ی اسلام لرزان عسکری فرمود : فردا می شوم بیرون به صحرا می دهم با اذن حق بر عمر این تردید پایان قول یاری داد ، بهر حفظ دین شه بر خلیفه ورنه کِی عبد خدا یاری دهد بر حزب شیطان ؟ آن زمان که اصل دین افتد به گرداب خطرها حفظ دین واجب بُود ، بر هر که می باشد مسلمان صبح سر زد ، آن مسیحا دم برون آمد ز خانه در پیِ او چون حواریّون عیسی خیل یاران پیش خلق الله آن دم جاثلیق و همرهانش دست حاجت جمله بگشودند ، بر درگاه منّان چونکه با چشمان حق بین دید راهب را شه دین تا کند حلّ معما ، بر غلامش داد فرمان سوی راهب رفته و دست یمینش را نگه دارد وآنچه را در بین انگشتان نهان کرده است ، بِستان پس غلام از بین انگشتان راهب کرد بیرون استخوان تیره رنگی را که او می کرد پنهان رو به راهب، سوّمین ابن الرضا فرمود : اکنون دست خود بگشای و از داور طلب بنمای باران از قضا می بود بام آسمان از ابرها پر می نمود اینسان که کار سخت راهب هست آسان لیک هنگام دعایش صاف و آبی آسمان شد ابرها رفتند و آمد جلوه گر مهر درخشان همره آن ابرها تردید رفت از قلب مردم همچنان خورشید ظاهر شد ، حقیقت بهر ایشان غرق دریای تعجّب بود و با حیرت خلیفه کرد سرّ استخوان را پرسش از آن سرّ سبحان گفت : این راهب گذشته از سر قبر رسولی استخوان آن پیمبر را به کف آورده اینسان از رسولی استخوانی گر شود ظاهر برِ حق زود بارد ز آسمان باران رحمت بهر انسان 1 یا امام عسکری ! شد قلب زارم کربلایی نیست چون روز حسین بن علی روزی به دوران استخوان مرسلی را راهبی بگرفت بر کف گشت باران نازل و سیراب شد هر کام عطشان لیک در کرب و بلا بگرفت طفلی را به دستش جدّ مظلوم تو بُرد ، آن نازنین را سوی میدان گفت این کودک ندارد جنگ با کس در زمانه خود برید ، ای قوم سیرابش کنید از راه احسان «ایزدیّا» قصه کوته کن ، به جای آب از کین کرد تر حلقوم خشکش را عدو با نوک پیکان 1 : قضیه ی خشک سالی در سامرا و ماجرای نماز باران با استناد به کتب ذیل الذکر به رشته ی نظم در آمده است : علامه مجلسی (ره) بحار الانوار (جلد 50) و علامه اربلی (ره) ، کشف الغمه (جلد 3) و قطب الدین راوندی (ره) ، الخرائج (جلد 1) و ابن شهر آشوب (ره) ، مناقب آل ابی طالب (جلد 4) 🔹 برای مشاهده سایر سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.
هدایت شده از AmirIzadiHamedani14
بسم الله الرحمن الرحیم 🔹 زينب كه از ولايت و عصمت ، عصاره داشت زهراست گوييا كه طلوعي دوباره داشت دخت بتول و روشنيِ ديده ي رسول ز اهل كسا به ظرف وجودش ، عصاره داشت ز آن دم كه جلوه كرد به كاشانه ي علي خورشيد آسمان امامت ، ستاره داشت در وي نشانه ها ز حسن بود و حلم او آگاهي از برادر و سرّش هماره داشت دلداده بود از دمِ ميلاد بر حسين لبخند زن به حُسنِ جمالش نظاره داشت حق ، در كتاب ، بينِ حروفِ مقطّعه از حرفِ ( صاد ) بر وي و صبرش اشاره داشت در مصحفِ شريف ، خدا وصف او كند اين بحرِ علم و حلم ، نگويي كناره داشت مديون استقامت و طبعِ بلند اوست هر مسجدي كه نامِ علي ، بر مناره داشت در او جلال مادر سادات ، جلوه كرد اين گفته ام هزار هزار ، استعاره داشت آزاده زاده بود ، اگر چه اسير شد بر غربتش ، شرر ، جگرِ سنگ خاره داشت شعرش ، شعور و شور حسيني به دهر داد طبعش گهي حماسه ، گهي سوگواره داشت از خطبه اي كه بر سر بازار كوفه خوانْد ( ابن زياد ) خوف ، به ( دار العماره ) داشت حتّي صداي زنگ شترها خموش شد يك ( اُسكُتُوا ) چنين اثري آشكاره داشت بر خرمنِ شرارتِ آن ميهمان كُشان هر حرف ، از خطابه ي وي ، صد شراره داشت در كوفه فاتح آمد و شد راهيِ دمشق در سر ، هواي فتح مبيني ، دوباره داشت در بينِ ره ، نماز شبش را نشسته خوانْد جز اين ز فرط ضعف ، مگر راه چاره داشت ؟ در پايتختِ جور يزيدي ، به پايِ تخت سر خم نكرد و طعنه بر آن زشت كاره داشت او پشتِ پور ( هند جگرخواره ) را شكست هر چند زخم بر جگرش بي شماره داشت شاه دمشق ، گشت اسير و حقيرِ او گر چه بسي پياده نظام و سواره داشت او بي تبر شكست بتي را به بتكده كز سنگ بود سخت تر و بَد قواره داشت آن آسمان حلم ، كه در صبحگاهِ شام بر نوك نيزه ها ، مه و مهر و ستاره داشت در طشت زر بديد سري را ، ز سروري كز داغ جانگزاش دلي پاره پاره داشت آن سر چو خوانْد آيه ي قرآن ، يزيد مست با خيزران بر آن لب و دندان اشاره داشت زينب كشيد آه ! كه اي بي حيا ، مزن ز آن آهِ سينه سوز ، جهاني شراره داشت گفتا : به چشم خويش بديديم ، جدّ او گلبوسه ها بر اين لب و دندان ، هماره داشت يا زينب ! اي حقيقتِ انكار ناپذير جسمِ شريعت از نَفَست ، جان ، دوباره داشت اُمّيدِ بوسه اي ز ضريحِ تو ( ايزدي ) در لحظه ي سرودنِ اين سوگواره داشت 🔹 برای مشاهده سایر سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.
هدایت شده از AmirIzadiHamedani14
35.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم چندبار این مستند را دیدم اما هنوز برای من جذاب و بکر است. با دقت تماشا کنید. در کلام رضوان الله علیه باتشکر فراوان از آقای حاج علیرضا مهرپرور 🔹 برای مشاهده سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.
هدایت شده از AmirIzadiHamedani14
بسم رب الحسن 🔹 🔹 علیه السلام شیخِ حلّی ) در کتابِ ( اَلعَدَد ) نقل کرده ماجرایی مُستند شخصی آمد در حضورِ مجتبی گفت : کای فرزند پاک مرتضی می دهم سوگندت اکنون بر کسی کاو جلال و شوکتت داده بسی آنکه بر شخصِ تو داده بی شفیع رتبه ای همچون امامت ، بس رفیع دستگیر از من ، ز پا افتاده ام صبر و تاب و طاقت از کف داده ام دشمنی دارم ، مرا آزرده است آبرویم ، نزد مردم بُرده است بر ضعیفان می کند ظلم و ستم حیله ها بندد به کارش دم به دم نَه به طفلان رحم دارد در مرام نَه به پیران می گذارد احترام چون شنید این گفته ، میرِحق پرست لحظه ای برخاست از جای و نشست گفت : نام دشمنِ خود را بگو تا بگیرم انتقامت را از او گفت : ای بیچارگان را چاره ساز دشمنِ جانم بُوَد فقر و نیاز سبطِ پیغمبر چو خصمِ وی شناخت چاره ای بر کارِ او از لطف ساخت غنچه ی لبهایِ آن حضرت شکفت رو به سوی خادمش بنمود و گفت هر چه کز نقدینه در کاشانه هست آنچه دینار و درم ، در خانه هست جمله را تقدیم بر این مرد کن راحتش از داغ و رنج و درد کن خادم از امرِ ولیّ کردگار داد دِرهَم بهرِ وی پانصد هزار شخصِ مسکین خاطرش خشنودشد شُکر گویِ آن عطا و جود شد پس عزیز فاطمه دادش قسم بر خداوند رحیم و ذوالکرم گفت : اگر این دشمنِ بیدادگر کرد بر تو حمله یک بارِ دگر باز بر این آستان ، بنمای رو در برِ من داد خواهی کن از او در مصافِ او ، پناه تو منم آنکه باشد داد خواه تو منم2 ( ایزدی ) این شیوه ی اهل کساست که خـدا بر پاکیِ ایشـان گواست هر که گوید رازِ دل را با حسن رفع سازد مشکلاتش را حسن این حسن ، آرامِ جان فاطمه است راحت و روح و روان فاطمه است دردها را او مداوا می کند جزء را کُل ، قطره دریا می کند آن زمان که چشم ها گریان بُوَد هر که گرید بر حسن ، خندان بُوَد این که باشد حیّ سبحان را حبیب بود در کاشانه ی خود هم غریب همسرِ نامهربان شد قاتلش سوخت از زهرِ هلاهل ، حاصلش لحظه ی تشییعِ جسمِ اطهرش تیر باران کرد دشمن ، پیکرش پي نوشت ها : 1 ـ جناب شیخ علی بن یوسف حلّی (رحمه الله) ، برادر علامه ی حلی (رحمه الله) و متوفّای نزدیک سنه 705 هـ . ق می باشد . کتاب العدد القویه از آثار اوست ، این کتاب شریف از مصادر بحار الانوار علامه مجلسی (رحمه الله) می باشد.   2 ـ شیخ علی بن یوسف حلی ؛ العدد القویه ؛ ص359 ؛ ح23 ـ علامه مجلسی ؛ بحار الانوار ؛ ج43 ؛ ص350 ؛ ح22 ؛ به نقل از العدد و ج74 ؛ ص235 و همچنین جلاء العیون (ترجمه) ؛ ص546 ـ الشیخ المحمودی ؛ نهج السعاده ؛ ج8 ؛ ص281 به نقل از العدد ـ حجازی خسرو شاهی ؛ دُرر الاخبار ؛ ص306 و... 🔹 برای مشاهده سایر سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.
هدایت شده از AmirIzadiHamedani14
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم قابل توجه برخی هیئتی نماها... 🔹 برای مشاهده سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.
هدایت شده از AmirIzadiHamedani14
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم ... بی دینه به تو چه! حتی در مقابل یک بی دین حالا هر سال برو مکه... حالا هر هفته برو کربلا... فکر می‌کنی قبوله... به همین خیال باش 🔹 برای مشاهده سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.
هدایت شده از AmirIzadiHamedani14
29.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
علیهاالسلام علیهاالسلام 🔹 کلیپی درباره فدک که کمتر از آنها شنیده‌اید. 🔹 این کانال هیچگونه گرایش را دنبال نمی‌کند و در پی یا هیچیک از نیست. 🔹 برای مشاهده سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 یا با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 برای و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.
هدایت شده از AmirIzadiHamedani14
AUD-20220814-WA0017.mp3
4.32M
بسم الله الرحمن الرحیم مراسم چهلمین سالگرد درگذشت علیهاالسلام 🔹 برای مشاهده سایر سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.
هدایت شده از AmirIzadiHamedani14
33.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم رب الحسن علیه السلام علیهاالسلام 🔹 برای مشاهده سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.
هدایت شده از AmirIzadiHamedani14
بسم رب الحیدر 🔸 🔹 # فاتح_خیبر 🔸 🔹 💐 💐 علیه السلام شاعر: ای برقِ ذوالفقارِ تو را مظهر ، آفتاب در آسمان تو راست ثناگستر ، آفتاب تا در سما مدیحِ تو خوانَد بر اختران هر دم کند قصیدة نُو از بر ، آفتاب یک لحظه بی ولایِ تو از پشت کوهها بیرون نکرده بهر تجلّی ، سر ، آفتاب چون در مدارِ مهرِ تو شد مهر ، پایدار در تیرگی است مشعلِ روشنگر ، آفتاب بی حبّ تو اگر به فلک ، جلوه گر شود بیند ز نارِ خشمِ خدا ، کیفر ، آفتاب از کعبه رخ نمودی و نورت جهان گرفت آنسان که سرزند سحر از خاور ، آفتاب دیوار کعبه باز شد از بهرِ مادرت تابید از تو در حرمِ داور ، آفتاب خورشیدِ آسمان امامت تویی که هست از ذرّه نیز پیشِ رُخَت کمتر ، آفتاب قَدْرِ تو آن قَدَر که سزد در کمالِ فخر بر سر نهد ز خاکِ رهت افسر ، آفتاب هستی ابوتراب و تراب از تو مفتخر کآمد به چاکرانِ درت نوکر ، آفتاب از ردّ شمس ، بر همه گردید آشکار امرِ تو راست بندة فرمانبر ، آفتاب گر نورِ اوست در همه آفاق ، جلوه گر بر سر گرفته سایه ای از قنبر ، آفتاب میرِ حُنین و بدری و وقتِ مصافِ خصم سر باز تو است مهر و مه و اختر ، آفتاب از حمله های حیدریِ تو ، دری ندید تابید بعدِ جنگ چو بر خیبر ، آفتاب در رزمگاه ، تافت به اعجازِ ذوالفقار گاهی به نعشِ مرحب و گه عنتر ، آفتاب سر لشگرِ سپاهِ رسول خدا ، تویی سربازِ کوچکی است در این لشگر ، آفتاب بر خیلِ روبهان زدی ، ای شیر ، یک تنه این زَهْرِه را ندیده ز شیرِ نر ، آفتاب عین الله است چشمِ تو ، دستت یَدُاللَّه است فرشِ قدومِ تو است به هر معبر ، آفتاب « دندان تابناکت و رخسار چون مهت این بر ستاره خنده زند آن بر ، آفتاب » « هر جا که روی ماهِ تو طالع شود ، بُوَد با آن همه ضیاء ز سُهی کمتر ، آفتاب» [1] « خاکی که سایة تو اَش از خاک برگرفت در نقره گیردش قمر و در زر ، آفتاب » « در بارگاهِ جاهِ تو قندیل ، آسمان در روضة معطّرِ تو مجمر ، آفتاب » [2] صاحب لوای احمد و ساقیّ کوثری از کوثرِ ولای تو زد ساغر ، آفتاب توبا حقیّ و با تو بُود حق ، عَلَی الدّوام نَبْوَدْ از این حقیقت ، روشنتر ، آفتاب با دست خویش ، وصله به کفش و ردا زدی آن وصله را به فرق ، کند افسر ، آفتاب آن دلبری که با نظری ، دل بری ز خلق کس پیشِ حُسنِ تو ندهد دل بر ، آفتاب « آن سروری که بهرِ نمازش ز باختر آوَرْد باز ، معجزِ پیغمبر ، آفتاب » « رایت اگر سکونِ فلک اقتضا کند بر زورقِ سپهر شود لنگر ، آفتاب » [3] روز غدیر کرد به تبریک ، در رهت هر پَرْتُوَش نثار ، دو صد گوهر ، آفتاب بودند مهر و ماه ، قرین در غدیر خم با ماهتاب بود چو بر منبر ، آفتاب دیدند خَلْق ، دستِ تو در دستِ عقل کل آنسان که دید از فلک این منظر ، آفتاب ز امرِ حقت ، رسول ، ولی خوانْدْ ، یا علی بشنید این کلام ، چو بحر و بر ، آفتاب تا کور ، چشمِ خصمِ تو گردد در آن میان ز انجم ، سپند ریخته در مجمر ، آفتاب دارم یقین چو زُمرة حجاج ، با شعف بیعت نموده یکدله با حیدر ، آفتاب با حُکمِ انتسابِ تو ، تکمیل گشته دین قرآن یکی گواهِ من ، آن دیگر ، آفتاب نعمت ، تمام گشت به یُمنِ ولایتت بگرفته از ولایتِ تو زیور ، آفتاب آن روز ، حق به مکتبِ اسلام شد رضا چون مومنین بُود به همین باور ، آفتاب ای کشتیِ نجاتِ بشر ، ناخدای صبر انداخته به ساحلِ تو لنگر ، آفتاب تا بنده است بهرِ تو تابنده در فلک بی مُهرِ مهرِ تو است یقین ابتر ، آفتاب از پاک سیرتان همه وصفِ تو می شنید وقتی که می گذشت ز هر کشور ، آفتاب ای قاری کتابِ خدا ، قبل از نزول از دوستیِّ تو شده روشنگر ، آفتاب گرمِ صلات بودی و دادی زکات را در دستِ تو است حلقة انگشتر ، آفتاب شمع هدایتیّ و به گِرد تو می زند پروانه وار ، بهر طوافت پَر ، آفتاب « دستِ تو چون محیط و در آن آسمان ، صدف در این صدف ز ریزش تو گوهر ، آفتاب » « در قلزمِ جلال تو ، فُلکی است نُه فلک کاورا بُود به وقتِ سکون لنگر ، آفتاب » [4] تو کیستی ؟ که گر ندهی رخصتِ ظهور ظاهر به چشم کس نشود دیگر ، آفتاب بشنید در کشاکشِ صفین بارها مدح تو از صحابة پیغمبر ، آفتاب تکبیر گفت در فلک آن روز پُر ز سوز با دیدنِ مبارزة اشتر ، آفتاب قرآن تویی ، نه آنچه به نی کرد عمر و عاص بر یاریِ معاویة دون در ، آفتاب هرگز ز رجس ، پاک نگردد عدویِ تو تابد هزار قرن به خاکش گر ، آفتاب 🔹 برای مشاهده سایر سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 بالمس لینک زیربه ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.
هدایت شده از AmirIzadiHamedani14
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸 علیهاالسلام 🔹 🔸 بنام خداوند فرد و صمد که افراشت هفت آسمان، بی عمد خداوند بخشنده‌ی مهربان که حتی دهد دشمنان را امان شنو داستانی که پُر حکمت است خردمند را مایه‌ی عبرت است پس از خطبه‌ای که به پیش همه بیان کرد با سوز دل، فاطمه به قرآن، مکرّر نمود استناد بداد آبروی دو غاصب، به باد فدک را به زهرا عدو پس نداد ز اموال، چیزی به او پس نداد علیّ ولی گفت با فاطمه الا روح تطهیر! یا فاطمه بیا، شِکوه پیشِ ابوبکر بر به نزدش برو در غیاب عمر بگو: ای به ناحق، خلیفه شده ثمر بر درخت سقیفه شده به فرض محال، ار به دورانِ تو فدک بود ملک تو، از آنِ تو اگر که فدک را به پیش همه طلب می‌نمودی ز تو، فاطمه سزا بود کز احترام رسول فدک را دهی هدیه بهر بتول نبی، اجر و مُزدِ رسالت نخواست ز کس جز مودت به عترت نخواست منم وارث خلق او، خوی او منم روح بین دو پهلوی او کنون دخترش را تو غمخوار باش به حکم مودت، مرا یار باش فدک را به من باز ده از وفا بس است این جنایات و جور و جفا کسی کز رضایش بُوَد حق، رضا پذیرفت این گفته‌ی مرتضی لذا در غیابِ عمر، فاطمه که بر آفرینش بُوَد قائمه روانه شدی دخت خیر البشر به نزد ابوبکر، آن کان شر همان نکته‌ها یک به یک، باز گفت ابوبکر شد منقلب چون شنفت پذیرفت گفتار دخت رسول قباله‌ی فدک داد دست بتول حبیبه‌ی حبیبِ خدا، شاد شد ز قید غم و غصه، آزاد شد برون چونکه از نزد بیگانه گشت به صد شوق، راهی سوی خانه گشت ولیکن عمر ناگه از ره رسید از او راز پرسید و پاسخ شنید چو آگه شد از راز، کفتارِ پیر در آن خلوتِ کوچه، گشتی دلیر قباله‌ی فدک را به دور از همه عمر خواست در کوچه از فاطمه به درخواستش فاطمه تن نداد قباله‌ی فدک را به دشمن نداد عمر جز جنایت، خیالی نداشت مکان، بِه از آن کوچه خالی نداشت عمر دید بی ناصر، آن ناصره لگد زد به صدیقه‌ی طاهره شرار عداوت چو قلبش گداخت لگد را رویِ سینه‌ی او نواخت از آن ضربه‌ی سخت، بانوی دین به کوچه ز کین گشت نقش زمین چو برخواست با روحِ افلاکی‌اش از آن خاک، با چادر خاکی‌اش عمر، عارضِ ماه، نیلی نمود هدف، صورت او به سیلی نمود چو با ضربه، سیلی به رویش نشست به گوشش همی گوشواره شکست جهان را همه آه و ناله گرفت عمر چون به زور، آن قباله گرفت بر آن نامه انداخت آب دهان سپس پاره کردش ز مردم، نهان به نفرینِ او، فاطمه لب گشود بگفت: ای ز جورت، رخ من کبود چو این نامه‌ی ریز ریز از جفا کند پاره پاره دلت را خدا بدان ( ایزدی ) خالق خاک و آب نمود این دعا از کرم مستجاب کسی که بُوَد نارِ دوزخ کمش همی پاره، فیروز کرد اشکمش 🔹 برای مشاهده سایر سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.
هدایت شده از AmirIzadiHamedani14
بسم الله الرحمن الرحیم 🔹 🔸 🔹 ای که بی‌یاری، بگو: یا فاطمه ای که بیماری، بگو: یا فاطمه درد اگر داری، بگو: یا فاطمه قبلِ هر کاری، بگو: یا فاطمه طالبِ یاری؟ بگو: یا فاطمه ( گر گرفتاری، بگو: یا فاطمه ) او ز هر رجس و پلیدی، پاک بود قدر و شانش برتر از ادراک بود نور چشم‌خواجه‌ی لولاک بود علت پیدایش افلاک بود نور می‌بخشد به دل‌ها فاطمه ( گر گرفتاری، بگو: یا فاطمه ) فاطمه، تطهیر و قدر و کوثر است او جوابِ طعنه‌های ابتر است مایه‌ی آرامش پیغمبر است بر پدر، هم دختر و هم مادر است چون بُوَد امّ ابیها فاطمه ( گر گرفتاری، بگو: یا فاطمه ) حاجب کاشانه‌اش جبریل بود خادم آن خانه، میکاییل بود سائل درگاهش اسرافیل بود خطبه خوانش ز امر حق، راحیل بود بود تنها کفوِ مولا فاطمه ( گر گرفتاری، بگو: یا فاطمه ) فاطمه، رونق به قرآن می‌دهد شیعیان را درس عرفان می‌دهد جان برای حفظ جانان می‌دهد فاطمه بر مردگان، جان می‌دهد دم دهد بر صد مسیحا فاطمه ( گر گرفتاری، بگو: یا فاطمه ) هستیِ هستی، همه از هست اوست دست حق، یعنی علی، پابست اوست با امیر المومنین پیوست اوست روز محشر، کارها در دست اوست کار ما آنجا بُوَد با فاطمه ( گر گرفتاری، بگو: یا فاطمه ) کیست زهرا؟ قره العینِ رسول طاهره، منصوره، صدیقه، بتول انبیا دارند فضلش را قبول از ملالِ او، نبی گردد ملول هست آری، روحِ طه فاطمه ( گر گرفتاری، بگو: یا فاطمه ) ( هَل اتی ) یک سوره در تکریم اوست مصطفی، مامور بر تعظیم اوست سیرِ گردون نیز با تنظیم اوست چار عنصر، یک به یک، تسلیم اوست هست مهرِ عالم آرا فاطمه ( گر گرفتاری، بگو: یا فاطمه ) نیمه شب، با خالق بنده نواز چون کند خلوت، پیِ راز و نیاز لعن گوید در قفای هر نماز بر دو شیخِ کفر کیشِ فتنه ساز داده اینسان درس بر ما فاطمه ( گر گرفتاری، بگو: یا فاطمه ) ( ایزدی ) خدمتگزار فاطمه است شکر لله، جیره خوار فاطمه است تا قیامت، داغدار فاطمه است متن اشعارش، شعار فاطمه است طبعِ او، کرده شکوفا فاطمه ( گر گرفتاری، بگو: یا فاطمه ) 🔹 برای مشاهده سایر سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.
هدایت شده از AmirIzadiHamedani14
بسم الله الرحمن الرحیم 🔹 🔹 🔹 حضرت اُمُّ البنین (س) ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ ای وجودت غرق در انوار یا اُمُّ البنین سرّ حق را مَحرَم اَسرار یا اُمُّ البنین فاطمه ! ای سرفراز از تو کلابیّه همه بانوان را اُسوۀ ایثار یا اُمُّ البنین ای عفیفه دختر شایستۀ قومی شجاع کز شرافت داشتی آثار یا اُمُّ البنین در سپهر مِهر، رخشان اختر فرزانگی معرفت را قُلزُم ذخّار یا اُمُّ البنین ای پسندیده همه پندار و خوش گفتار تو پاک دامان نکو کردار یا اُمُّ البنین خواستگاری کرد با صد احترام از تو عقیل از برای حیدر کرّار یا اُمُّ البنین او که آگه بود از انساب اقوام عرب دید باشد خیر تو بسیار یا اُمُّ البنین بهر حیدر، همسری می جُست بعد فاطمه یافتت شایستۀ این کار یا اُمُّ البنین در گلستانی که گلهایش بُوَد زنهای پاک یافتت چون غنچه ای بی خار یا اُمُّ البنین سرفراز این راز چون ابراز کردی با حزام قلب او از شوق شد سرشار یا اُمُّ البنین خواستگارت شد به ظاهر از پدر بهر علی خواستت در باطن از دادار یا اُمُّ البنین زد قدم در اندرونی، بود جویای جواب آن پدر از دُخت خوش گفتار یا اُمُّ البنین کُنج حُجره ایستاد و دوخت بر دختر نگاه خیر بهرت خواست از دادار یا اُمُّ البنین دید با مادر ز خواب خویش می گویی سخن داشت رؤیای تو بس اَسرار یا اُمُّ البنین گفتی اش: بر آسمان در خواب می کردم نگاه گفت: راز خویش کن اظهار یا اُمُّ البنین گفتی: آمد سه ستاره زآسمان بر دامنم گفت: تعبیرش خوش است این کار یا اُمُّ البنین باز گفتی: قرص ماه آمد به دامانم نشست مادرت شد حیرتش بسیار یا اُمُّ البنین گفت: مردی آسمانی، خواستگارت می شود طلعت او مطلع الانوار یا اُمُّ البنین سه پسر بخشد خداتان سه ستاره ی بی بَدَل نور حق دارند در رخسار یا اُمُّ البنین یک پسر سرمد شما را می دهد چون قرص ماه مهر و ماهش بندۀ دربار یا اُمُّ البنین قرص ماه و سه ستاره، سر بلندت می کنند در جزا در محضر جبّار یا اُمُّ البنین پس پدر گفتا به او خوابِ خوشت تعبیر شد داد بخت خوش تو را غفّار یا اُمُّ البنین هان ! عقیلت خواستگاری کرده بهر شیر حق پاسخ خود را نما اظهار یا اُمُّ البنین سر به زیر انداختی در پاسخ از حُجب و حیا ای حیا را نقطۀ پرگار یا اُمُّ البنین نو بهار عمر تو طی گشت با روح بهار خاطراتت بود بی تکرار یا اُمُّ البنین ای گلستان عفاف ای بوستان معرفت چار گل را دامنت گلزار یا اُمُّ البنین زابتدای ازدواجت با امیرالمؤمنین بودی اش در موج غم غمخوار یا اُمُّ البنین بر زبان آن لسان الله شد از یُمن تو باز نام فاطمه تکرار یا اُمُّ البنین چون به دنیا آمد عبّاست دلت مسرور شد سرفرازی با تو آمد یار یا اُمُّ البنین بوسه زد حیدر به چشم تر بدست کودکت داشت در دل غصّۀ بسیار یا اُمُّ البنین چون شنیدی علّت آن گریه از چشم خدا چشم تو گردید گوهربار یا اُمُّ البنین ادامه دارد... باتشکر فراوان از مداح اهل البیت علیهم السلام آقای علی وطنی بابت تایپ اشعار... 🔹 برای مشاهده سایر سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 یا با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 برای و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.
هدایت شده از AmirIzadiHamedani14
بسم الله الرحمن الرحیم 🔹 🔹 🔹 🟢 (بخش اول) بار دیگر طوطی طبعم، سخن پرداز شد بال بسته باز کرد و باز در پرواز شد رفت در صحن بقیع و سوز دل را ساز کرد مرثیه بر حضرت اُمُّ البنین آغاز کرد گفت: ای شیر خدا را همدم و همسر سلام ای ولیّ الله را در وقت غم یاور سلام ای که باشد دامنت عباس پرور السلام مادر عثمان و عون و فضل و جعفر السلام ای پسرهایت به میدان شهادت شیر حق ای بدست چار فرزندت همی شمشیر حق بر تو رو کردم که در غمها شوی غمخوار من بر تو رو کردم که بگشایی گره از کار من بین که جانم بر لب آمد دردهایم کن دوا مادر باب الحوائج حاجتم را کن روا می گدایی از گدایان اباالفضل توأم ریزه خوار خوان احسان اباالفضل توأم ای طواف آورده بر گِرد مزارت جبرئیل یاد آن روزی که آمد خواستگاریّت عقیل آن که بودش دل ز انوار ولایت منجلی خواستگاری کرد از تو بهر مولایم علی دیده بودی خواب زیبائی که شرحش گفتنی است باز گویم شمّه ای از آن که بس بشنفتنی است خواب دیدی چشم حق بین دوختی بر آسمان در تفکّر بودی از خلق مکان و لامکان بر ستاره های نورانی نظر انداختی هان ! مؤثّر را ز آثارش همی بشناختی سه ستاره ناگهان از آسمان آمد فرود روی دامانت نشست و نوربارانت نمود بودی از دیدار این صحنه بسی حیرت زده کز چه رو آن سه ستاره در حضورت آمده؟ ناگهان دیدی که قرص ماه هم آمد فرود بر روی دامان پاکت با ادب منزل نمود مادر وارسته ات خواب تو را تعبیر کرد آن نشان ها را که گفتی یک به یک تفسیر کرد گفت: مردی آسمانی خواستگارت می شود لطف حق پیوسته در هر کار یارت می شود سه پسر بخشد خدایت چون ستاره هرکدام صاحب قدر و جلالت، نیک خلق و نیکنام وآن یکی دارد جمالی خوبتر از قرص ماه هست بر پاکیّ ذاتش خالق اکبر گواه پس حزام از پرده بیرون گشت با عرض سلام دختر فرزانه اش را گفت با صد احترام فاطمه ! ای دخترم ! خوابت چه خوش تعبیر شد نور چشمم ! سرنوشتت بهترین تقدیر شد ای دلت بیت الولا سرمایه ات حُبّ ولی هان ! بدان که خواستگارتو بُوَد مولا علی هان ! بدان توفیق، با بختت رفیق راه شد خواستگارت حیدر صفدر، ولی الله شد فاطمه ای مایۀ فخر همه قوم کلاب انتخاب ناب بودی از برای بوتراب ای عروس بیت نور از لطف ربّ العالمین مَحرَم اَسرار گشتی بر امیرالمؤمنین از خزانۀ غیب دست حق تو را الماس داد خوبتر از قرص مه، دُردانه چون عبّاس داد چونکه در قنداقه بستی دستهای آن پسر بردی آن قنداقه را تقدیم کردی بر پدر دست حق آن دستِ در قنداقه بسته، باز کرد بوسه زد بر آن دو دست و گریه را آغاز کرد چون نظر کردی و دیدی اشک چشم بو تراب ناگهان در قلب شیدایت بپا شد انقلاب گفتی ای مولای من ای آگه از اسرار غیب از چه گریانی؟ مگر این دستها را هست عیب؟ گریه ات انداخت در جان و دل من، اضطراب علّتش را بازگو ای آگه از عِلم الکتاب گفت سرّالله، حق از سرّ اشکم عالِم است دستهای کودک دردانه ی تو سالم است او دهد آرامشی بر قلب پر احساس مان هیچ نقصانی ندارد پیکر عبّاس مان گریه های من برای روز عاشورا بُوَد بهر روزی که حسین فاطمه تنها بُوَد بهر روزی که نباشد هیچ روزی همچو آن بهر روزی که نبیند مثل آن چشم جهان بهر روزی که حسینم آن غریب ابن غریب می شود محصور در بین سپاهی نانجیب بهر آن روزی که فرزندان زهرا تشنه اند آبروی آب ها بین دو دریا تشنه اند می شود مأمور عباس تو تا آب آوَرَد کودکان را از شریعه هدیه ای ناب آوَرَد بهر مَشکی آب دو دستش شود از تن جدا می شود اعضای او از ظلم اهریمن جدا دستهای پاک او آن روز افتد روی خاک افکند افلاک را در شورش از ادرک اخاک گریم از امروز من بر غربت آن روزشان کس نمی گوید جواب نالۀ جانسوزشان چون شنیدی این مصائب را تو از مولا علی گریه کردی بهر عبّاس و حسینت، با علی تربیت کردی پسرهایت به صدها شور و شین بارها گفتی پسرهایم به قربان حسین چه شب و چه روزها قلبت پر از احساس بُوُد این سفارشها تو را پیوسته با عبّاس بُوُد کای فروغ دیدۀ اُمُّ البنین ! عبّاس من نذر گریه بر تو اشک چشم چون الماس من گرچه می باشی برادر با حسین ابن علی گرچه از خون علیّ مرتضی هستی ولی هان ! نخوان او را برادر هست او آقای تو سیّد و سرور بخوانش کاو بُوَد مولای تو خود ببین اُمُّ البنین هم نیست جز یک خادمه در سرای فاطمه بر نسل پاک فاطمه ادامه دارد... 🔹 برای مشاهده سایر سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 یا با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 برای و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.
هدایت شده از AmirIzadiHamedani14
بسم الله الرحمن الرحیم 🔹 🔹 🔹 🟢 (بخش آخر) ...... چه شب و چه روزها قلبت پر از احساس بُوُد این سفارشها تو را پیوسته با عبّاس بُوُد کای فروغ دیدۀ اُمُّ البنین ! عبّاس من نذر گریه بر تو اشک چشم چون الماس من گرچه می باشی برادر با حسین ابن علی گرچه از خون علیّ مرتضی هستی ولی هان ! نخوان او را برادر هست او آقای تو سیّد و سرور بخوانش کاو بُوَد مولای تو خود ببین اُمُّ البنین هم نیست جز یک خادمه در سرای فاطمه بر نسل پاک فاطمه عُمر عبّاس فَلَک فر شد بدین منوال طی چون بجز یا سیّدی نشنید ثاراللَّه ز وی سبط یاسین بُد به سینه حسرتی دیرینه اش داشت زنگار غمی بر قلب چون آئینه اش سالها در دل هوای لحظه ای حسّاس داشت هر نگاهش خواهشی دیرینه از عبّاس داشت آرزو می کرد یک نوبت برادر خوانَدَش آن خروشان قُلزُم غیرت، برادر خوانَدَش حضرت عبّاس آن سرتا قدم مِهر و وفا زادۀ اُمّ البنین آن اُسوۀ صدق و صفا نور چشم مصطفی را دید چشمش با امید خواست تا فرزند زهرا را نسازد نا امید لحظۀ آخر صدا زد «یا اخا ادرک اخاک» این بگفت و غوطه ور در خون خود شد روی خاک باغبان آمد ز راه و دید لاله پرپر است دست عباس علمدارش جدا از پیکر است دست حق با دیدن این منظره از پا نشست فاش می گویم که پشتیبان دین پشتش شکست گفت از این غم رشتۀ صبر حسینی پاره شد بی تو دیگر چاره ساز ماسِوا بیچاره شد آن حسینی کز طفیلش مُلک هستی یافت هست سوی خیمه بازگشت و بر کمر بگرفت دست تا عمود خیمۀ عبّاس را از جای کَند زلزله ز این کارِ خود در عالَم هستی فِکَند کودکان از داغ سقّا بر سر و سینه زنان این خبر بُردند در هر خیمه از بهر زنان بود خالی جای تو اُمُّ البنین در کربلا تا ببینی که چه کرد عبّاس در دشت بلا سه ستاره گشت یکباره غریق موج خون شد بلند از عرش و فرش «انا الیه راجعون» آسمان بهر حسین و لشگرش خون گریه کرد عقل شد مجنون و چون جیحون و سیهون گریه کرد شُکرللَّه ما هم از دلدادگان عترتیم تابع قرآن و اصل تابعین سُنَّتیم «ایزدی» زاوّل دلش با عبّاس بُوُد وقت سختی ذکر او : یا حضرت عبّاس بُوُد ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ اصفهان 06/دی ماه/1402 هـ ش 13 /جمادی الثّانی/ 1445 هـ ق سالروز علیهاالسلام باتشکر فراوان از علیهم السلام. 🔹 برای مشاهده سایر سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 یا با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 برای و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.
هدایت شده از AmirIzadiHamedani14
بسم الله الرحمن الرحیم 🔹 علیهاالسلام 🔹 علیه السلام 🔹 علیه السلام *( )* ای دُوُم بانوی سرای علی همدل و یار با وفای  علی افتخارِ همه  کلابیّه حضرت فاطمه کلابیّه چشمة نور و گلشن احساس مادر با فضیلت عبّاس بر تو ، ای بانوی بلند مقام از خداوند و خلق ، باد سلام ای سپهرِ سه اختر روشن قرصِ ماهت نشسته بر دامن آسمان ، بوسه چین ز خاک رهت قبلة حاجت است ، بارگهت از تو خاک ، آفتاب خواهد شد هر دعا مستجاب خواهد شد نورِ حق ، در سلاله داری تو داغ بر دل چو لاله داری تو مادرِ چار قهرمانِ عرب یمی از حجب و کهکشانِ ادب آیه آیه ، وجودِ تو اخلاص همة تار و پودِ تو اخلاص این شنیدم که گفته ای به علی کای پس از مصطفی به خلق ، ولی تو مخوان فاطمه مرا دیگر گرچه ز این نام نیست نیکوتر  چون بَری نام « فاطمه » بر لب یاد از مادرش کند ، زینب بیمِ آن باشَدَم ، شوند ملول پاره های دلِ رسول و بتول از همان دم ، علی امام مبین می نمودت خطاب « اُمّ بنین » تو پرستارِ آلِ فاطمه ای با خبر از جلالِ فاطمه ای آشنا با مرامِ اهل البیت مورد احترام اهل البیت صبر داری ، شکوه داری تو استقامت چو کوه داری تو پاسدار کتاب عاشورا وارث انقلاب عاشورا ناله های تو ، تیغِ عباسی خصم را هم نموده احساسی با چنان جایگاه و شان رفیع می نشستی به روی خاکِ بقیع می کشیدی چهار صورتِ قبر می فشاندی ز دیده اشک ، چو ابر سیل اشکِ تو کَنْد ریشة ظلم شعله گردید و سوخت بیشة ظلم بسکه جانسوز بود ، شیونِ تو ز این مصائب گریست دشمن تو گه ز عثمان و گاه عبدالله یاد می کرده ، می کشیدی آه گاه از جعفر ، آن گلِ یاست گاه با یاد دستِ عباست روز و شب داشتی عزاداری اشکِ غم بود بر رخت جاری بیشتر از چهار فرزندت پسرانِ عزیز و دلبندت داشتی حُزن ، در عزای حسین گریه می کردی ، از برای حسین گوش تاریخ آشناست هنوز با همان بیت شعرِ عالم سوز مردمِ روزگار ، بعد از این نکنیدم خطاب : اُمّ بنین هان ببینید نزد این مادر یک پسر نیست ، ز آن چهار پسر پسرانم شدند یار حسین همه گشتند جان نثار حسین دشمنان خدا ، ستم کردند دست عباسِ من ، قلم کردند پسرم خوب امتحان داده بوده سقا و تشنه جان داده ای بلند اختر ، ای خدا باور اُمّ غیرت ، شریکه الحیدر «  ایزدی » غرق شور و احساس است روضه خوانِ حسین و  عباس است از شما سوز سینه می خواهد کربلا و مدینه می خواهد 🔹 برای مشاهده سایر سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 یا با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.
هدایت شده از AmirIzadiHamedani14
بسم الله الرحمن الرحیم 🔹 🔹 🔹 *( )* پاک دامن چو آب ،  ام  بنین همدم  بوتراب ، اُمّ بنین بعدِ زهرا به همسریّ علی گشته ای انتخاب ، اُمّ بنین تافت نورِ تو ، یافت شور دگر خانة آن جناب ، اُمّ بنین نامِ نیک تو ،  فاطمه باشد فخرِ قوم  کلاب  ، اُمّ بنین به یلانی شریف و پاک نژاد داشتی انتساب ، اُمّ بنین خواستی فاطمه نخوانندت کرد حیدر خطاب : اُمّ بنین ادبت را چنین نشان دادی همه کارت ثواب ، اُمّ بنین شوهرِ تو ، گل همیشه بهار پسرانت گلاب  ، اُمّ بنین جلوة چار نازدانة خویش دیده بودی به خواب  ، اُمّ بنین سه ستاره ز آسمان آمد سوی تو با شتاب ، اُمّ بنین ماه هم روی دامنت جا کرد بانوی آفتاب ، اُمّ بنین لنگر کشتیِ عفاف و شرف مظهر عشق ناب ، اُمّ بنین آیت صبر و اُسوة ایثار اوستاد حجاب ، اُمّ بنین باب حاجاتی ، آبروداری نزد مالک رقاب ، اُمّ بنین چون به لب نامت آورم ، گردد هر دعا مستجاب ، اُمّ بنین ز سرایت نمی رود هرگز سائلی بی جواب ، اُمّ بنین کیستی ؟ ای زلالِ جاریِ فیض در کویری ، سحاب اُمّ بنین خفته در خاک و فوق خورشیدی بر وجودم بتاب ، اُمّ بنین عکس قبرت به چارچوب دلم گشته بی شمع ، قاب اُمّ بنین هیزمِ دوزخ است آن کاو کرد مرقدت را خراب ، اُمّ بنین عبد عباسِ خود حسابم کن از کرم در حساب ، اُمّ بنین کیستی ؟ ای یگانة تاریخ دشمنت در عذاب ، اُمّ بنین شیونت نقشه های شومِ عدو کرد نقشِ بر آب ، اُمّ بنین با تو هنگام جنگ با طاغوت اشک شد همرکاب ، اُمّ بنین خانة ظلمِ زادة هنده شد ز آهت خراب ، اُمّ بنین سیل اشک تو در مدینه فکند موجی از انقلاب ، اُمّ بنین خانه ات بزمِ اشک و بانی تو ایستادی به باب ، اُمّ بنین آن طرف رمله رود رود سرود این طرف ذکرِ خواب ، اُمّ بنین هر کسی قصّه ای بیان می کرد داشت غم بی حساب ، اُمّ بنین دختری گفت : تشنه بود پدر آب می خواست آب  ، اُمّ بنین ای که تا وقت مرگ در دیده داشتی دُرّ ناب  ، اُمّ بنین بُد ز مرثیّه خوانی ات به بقیع خصم را اضطراب  ، اُمّ بنین می کشیدی چهار صورتِ قبر می فشاندی گلاب  ، اُمّ بنین می نمودی بیان به مردم شهر شد قلبش کباب  ، اُمّ بنین پسرانِ مرا ز کین کشتند مکنیدم خطاب :  اُمّ بنین داغ عثمان و داغ جعفر دید از دلش رفت تاب  ، اُمّ بنین دست  عباس من ، قلم کردند گشته چون شمع آب  ، اُمّ بنین بود از سنگ ، قلب والیِ شهر کرد آن را مذاب  ، اُمّ بنین اشک مروانِ پست را ز این غم دید با شیخ و شاب  ، اُمّ بنین «  ایزدی » شرح درد خویش بگو شنود باب باب  ، اُمّ بنین ز آنکه سائل از او شود نومید می کند اجتناب  ، اُمّ بنین 🔹 برای مشاهده سایر سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 یا با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.