هدایت شده از AmirIzadiHamedani14 کانال حاج امیر ایزدی همدانی
بسم رب الحسن
🔹 #دوشنبه_های_امام_حسنی
🔹 #سخاوت_امام_حسن علیه السلام
شیخِ حلّی ) در کتابِ ( اَلعَدَد )
نقل کرده ماجرایی مُستند
شخصی آمد در حضورِ مجتبی
گفت : کای فرزند پاک مرتضی
می دهم سوگندت اکنون بر کسی
کاو جلال و شوکتت داده بسی
آنکه بر شخصِ تو داده بی شفیع
رتبه ای همچون امامت ، بس رفیع
دستگیر از من ، ز پا افتاده ام
صبر و تاب و طاقت از کف داده ام
دشمنی دارم ، مرا آزرده است
آبرویم ، نزد مردم بُرده است
بر ضعیفان می کند ظلم و ستم
حیله ها بندد به کارش دم به دم
نَه به طفلان رحم دارد در مرام
نَه به پیران می گذارد احترام
چون شنید این گفته ، میرِحق پرست
لحظه ای برخاست از جای و نشست
گفت : نام دشمنِ خود را بگو
تا بگیرم انتقامت را از او
گفت : ای بیچارگان را چاره ساز
دشمنِ جانم بُوَد فقر و نیاز
سبطِ پیغمبر چو خصمِ وی شناخت
چاره ای بر کارِ او از لطف ساخت
غنچه ی لبهایِ آن حضرت شکفت
رو به سوی خادمش بنمود و گفت
هر چه کز نقدینه در کاشانه هست
آنچه دینار و درم ، در خانه هست
جمله را تقدیم بر این مرد کن
راحتش از داغ و رنج و درد کن
خادم از امرِ ولیّ کردگار
داد دِرهَم بهرِ وی پانصد هزار
شخصِ مسکین خاطرش خشنودشد
شُکر گویِ آن عطا و جود شد
پس عزیز فاطمه دادش قسم
بر خداوند رحیم و ذوالکرم
گفت : اگر این دشمنِ بیدادگر
کرد بر تو حمله یک بارِ دگر
باز بر این آستان ، بنمای رو
در برِ من داد خواهی کن از او
در مصافِ او ، پناه تو منم
آنکه باشد داد خواه تو منم2
( ایزدی ) این شیوه ی اهل کساست
که خـدا بر پاکیِ ایشـان گواست
هر که گوید رازِ دل را با حسن
رفع سازد مشکلاتش را حسن
این حسن ، آرامِ جان فاطمه است
راحت و روح و روان فاطمه است
دردها را او مداوا می کند
جزء را کُل ، قطره دریا می کند
آن زمان که چشم ها گریان بُوَد
هر که گرید بر حسن ، خندان بُوَد
این که باشد حیّ سبحان را حبیب
بود در کاشانه ی خود هم غریب
همسرِ نامهربان شد قاتلش
سوخت از زهرِ هلاهل ، حاصلش
لحظه ی تشییعِ جسمِ اطهرش
تیر باران کرد دشمن ، پیکرش
پي نوشت ها :
1 ـ جناب شیخ علی بن یوسف حلّی (رحمه الله) ، برادر علامه ی حلی (رحمه الله) و متوفّای نزدیک سنه 705 هـ . ق می باشد . کتاب العدد القویه از آثار اوست ، این کتاب شریف از مصادر بحار الانوار علامه مجلسی (رحمه الله) می باشد.
2 ـ شیخ علی بن یوسف حلی ؛ العدد القویه ؛ ص359 ؛ ح23 ـ علامه مجلسی ؛ بحار الانوار ؛ ج43 ؛ ص350 ؛ ح22 ؛ به نقل از العدد و ج74 ؛ ص235 و همچنین جلاء العیون (ترجمه) ؛ ص546 ـ الشیخ المحمودی ؛ نهج السعاده ؛ ج8 ؛ ص281 به نقل از العدد ـ حجازی خسرو شاهی ؛ دُرر الاخبار ؛ ص306 و...
🔹 برای مشاهده سایر سرودههای #حاج_امیر_ایزدی_همدانی میتوانید با لمس لینک زیر #وبلاگ شخصی ایشان را ببینید.
🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com
🔹 با لمس لینک زیر به #کانال ما بپیوندید:
🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
🟤 لطفاً برای #نشر_معارف_شیعی و #مناقب و #فضائل_اهل_البیت علیهم السلام و #اشعار_آیینی این کانال را به دوستان خود معرفی کنید.
🤲 التماس دعای فرج.
🌿☘🌿☘🌿☘داستانی درباره عقوبت نپرداختن حق الناس🌿☘🌿☘🌿☘
مرحوم محدث نوری (رضوان الله علیه) در دارالاسلام نقل می کند که:
در نجف اشرف کنار صحن مطهر، عطاری بود و به عنوان آدم زاهد و عابدی میان مردم شناخته شده بود. همه روزه در ساعت معینی مردم مقابل مغازه اش جمع می شدند و او آنها را موعظه می کرد. شاهزاده ای از اهالی هندوستان در نجف مجاور شده بود. جعبه ای داشت که جواهر بسیار گرانبهای خود را در آن ذخیره کرده بود. سفری برایش پیش آمد و خواست جعبه ی جواهر را که تنها ثروت و سرمایه اش بود در نزد کسی به امانت بسپارد. پیش خود گفت: امین ترین کس همین مؤمن زاهد و عابدی است که مورد اعتماد مردم است.
با کمال اطمینان خاطر جعبه ی جواهر را به او سپرد و رفت. وقتی برگشت و از او جعبه را خواست او با خونسردی تمام منکر شد و گفت: اصلا من تو را نمی شناسم!! شاهزاده ی هندی بیچاره شد و یک سر رو به حرم مطهر رفت و شکایت نزد امام امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) برد و گفت: آقا من از شهر و دیار خود دل کندم مجاور حرم شما شدم که سعادت دنیا و آخرتم تأمین گردد و تمام ثروت و سرمایه ام همین جعبه بود که به این مرد عابد و زاهد سپردم و او اکنون منکر شده و یک دینار آن را هم به من نمی دهد و من هیچ سند و شاهدی در دست ندارم جز خدا و شما! حال از شما پولم را می خواهم! پس از گریه و زاری فراوان خوابش برد و در خواب به او فرمودند: فردا اول صبح از دروازه ی شهر بیرون برو، ببین اول کسی که از شهر خارج می شود کیست، جعبه ات را از او بخواه! او رفت و دید اول کسی که از شهر بیرون آمد پیرمردی هیزم شکن است که برای آوردن هیزم به صحرا می رود! پیش خود گفت: این که درست نیست من بروم از او جعبه ی خود را بخواهم! مجددا به حرم مطهر رفت و متوسل شد و گریه و زاری کرد. باز شب در خواب همان دستور را دادند. او فردا رفت و دید باز همان پیرمرد، اول کسی است که از شهر خارج می شود! فکر کرد: آخر من از این پیرمرد هیزم شکن بیچاره جعبه ی جواهر بخواهم؟ تا سه شب این جریان تکرار شد و آخرش گفت: لابد راهکار همین است! ناچار نزد پیرمرد رفت و ماوقع را از اول برای او تعریف کرد. او قدری فکر کرد و گفت: بسیار خوب! فردا بیا مقابل مغازه ی همان شخص، در همان ساعتی که مردم برای موعظه اجتماع می کنند؛ من جعبه را به تو می رسانم.
فردا همان ساعت در کنار مغازه ی عطار حاضر شد. پیرمرد هم آمد و به آن عطار گفت: تقاضا می کنم امروز کار موعظه را به من واگذار، اجازه بده امروز من مردم را موعظه کنم. او هم پذیرفت. پیرمرد در مقابل مردم ایستاد و گفت: مردم! من فلان آدم هستم و کارم هیزم شکنی است. من از حق الناس شدیدا می ترسم به همین جهت از زندگی در میان مردم کنار رفته ام. قصه ای دارم که برای شما می گویم. من چندی پیش از یک مرد یهودی صد دینار قرض کردم و قرار شد ظرف 20 روز و هر روز پنج دینار قرضم را ادا کنم. پنجاه دینار آن را در ظرف ده روز و روزی پنچ دینار ادا کردم. روز یازدهم رفتم دیدم نیست و مغازه اش بسته است. چند روز رفتم نبود. گفتند به بغداد رفته است. مدتی گذشت و دسترسی به او پیدا نکردم. یک شب در خواب دیدم قیامت برپا شده و موقع حساب است و مردم برای حسابرسی احضار می شوند! من هم رفتم، حساب مرا رسیدند و حسابم خوب بود و گفتند بهشتی ام. بنا شد که از صراط عبور کنم و به بهشت بروم. سر صراط که رسیدم دیدم خیلی ترسناک است! شعله هایی از زیر صراط بالا می زند! ترسان و لرزان حرکت کردم چند قدم که رفته بودم ناگهان دیدم از میان جهنم یک شعله ی آتش بیرون پرید و سر راه من ایستاد! دیدم عجب! همان مرد یهودی طلبکار است! گفت: پنجاه دینار از تو طلب دارم، بده تا بگذارم بروی. گفتم: من آمدم، تو نبودی. التماس کردم. گفت: ممکن نیست تا ندهی حق عبور نداری. من گریه ام گرفت و گفتم: اینجا که من چیزی ندارم به تو بدهم. پس بگذار من سر انگشتم را به یک عضو تو بچسبانم و راه بدهم. ناچار راضی شدم. سینه ام را باز کردم. تا سر انگشت خود را روی سینه ی من گذاشت، سوختم و از سوزش آن از خواب پریدم! دیدم سینه ام زخم شده است! مدت ها است که مداوا می کنم و هنوز زخم سینه ام ملتئم نشده است، آنگاه سینه ی خود را باز کرد و به مردم نشان داد. آه و ناله و فغان از مردم بلند شد. آن مرد عطار هم ترسید و شاهزاده ی هندی را در خلوت خواست و جعبه ی جواهر او را تحویل داد و عذرخواهی کرد.
منـابـع
سیدمحمد ضیاءآبادی- عطر گل محمدی 3- صفحه 34-37
6.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم
قابل توجه برخی هیئتی نماها...
#اهمیت_حق_الناس
#استاد_شیخ_حسین_انصاریان
🔹 برای مشاهده سرودههای #حاج_امیر_ایزدی_همدانی میتوانید با لمس لینک زیر #وبلاگ شخصی ایشان را ببینید.
🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com
🔹 با لمس لینک زیر به #کانال ما بپیوندید:
🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
🟤 لطفاً برای #نشر_معارف_شیعی و #مناقب و #فضائل_اهل_البیت علیهم السلام و #اشعار_آیینی این کانال را به دوستان خود معرفی کنید.
🤲 التماس دعای فرج.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم
#برو_مال_مردم_رو_بده ... بی دینه به تو چه!
#اهمیت_حق_الناس حتی در مقابل یک بی دین
#قم_مسجد_اعظم
#استاد_شیخ_حسین_انصاریان
حالا هر سال برو مکه...
حالا هر هفته برو کربلا...
فکر میکنی قبوله...
به همین خیال باش
🔹 برای مشاهده سرودههای #حاج_امیر_ایزدی_همدانی میتوانید با لمس لینک زیر #وبلاگ شخصی ایشان را ببینید.
🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com
🔹 با لمس لینک زیر به #کانال ما بپیوندید:
🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
🟤 لطفاً برای #نشر_معارف_شیعی و #مناقب و #فضائل_اهل_البیت علیهم السلام و #اشعار_آیینی این کانال را به دوستان خود معرفی کنید.
🤲 التماس دعای فرج.
بسم الله الرحمن الرحیم
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
گریه و تبسّم حضرت زهرا (سلام الله علیها)
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
به نام خداوند لوح و قلم
که نامش شده در عوالم، عَلَم
همان کاو بُوَد مؤمنین را ولی
خدای محمد، خدای علی
الا! طالب نکته های لطیف
شنو مطلبی از «بحار» شریف
در آن دم که از زهرِ دو همسرش
نبی داشت ضعفی ز پا تا سرش
به رخسارِ آن سرورِ بی مَثَل
همی سایه انداخت، پیک اجل
دل فاطمه بود از غم کباب
که میداد از دست، ختمیمآب
پیمبر چو احوال صدّیقه دید
وِرا خواند در پیش و در بر کشید
در آن گوشه، در گوش او راز گفت
یکی جمله با مَحرمش باز گفت
ز حرف پدر، باز دختر گریست
کشید آه از دل، فزونتر گریست
پدر چون به دختر، دُوُم جمله گفت
همین راز بشنفت و چون گُل شکفت
نشانهای غم در رُخش گُم شدی
بَدَل، گریهاش بر تبسّم شدی
پیمبر، دمی بعد رفت از جهان
ولی ماند سرّ کلامش نهان
کمی بعدتر عایشه از بتول
بپرسید کای نور چشم رسول!
چه فرمود آن روز خیرالانام
که گریان و خندان شدی زآن کلام؟
به پاسخ بفرمود دخت رسول
نبی چون مرا دید زار و ملول
بفرمود: ز امر خدای جلیل
خلیل وِرا هست وقت رحیل
گُل زندگانی شده برگ برگ
بُوَد چهرهام پُر ز آثار مرگ
از این حرفِ جانسوزِ خیرالبشر
مرا شیون و ناله شد بیشتر
رسول خدا دید دختِ جوان
به رُخ گشته سیلابِ اشکش روان
لذا جملۀ دیگری باز گفت
مرا از ره مرحمت راز گفت
بفرمود: دیگر نباشی ملول
که از زُمرۀ اهلبیت رسول
ز حق، آنکه او پیشتر از همه
به من هست ملحق، تویی فاطمه
مَبَر این کلامِ پیمبر ز یاد
زمان جدایی نباشد زیاد
از این حرف آثار غم، گُم شدند
بَدَل ناله ها بر تبسّم شدند
الا «ایزدی» بعد ختمی مآب
تو گویی شد ارکان عالَم خراب
چنانکه خبر داد ختم رُسُل
شدی عمر زهرا چنان عُمر گل
ز بیداد و نامردی مشرکین
در خانهاش سوخت در نار کین
زکین بین دیوار در شد شهید
همان محسنی که جمالش ندید
شکستند از کینه آئینهاش
بیازرد ضرب لگد سینهاش
به رخسار او رنگ نیلی زدند
بر آن صورت ماه، سیلی زدند
شدش گلشن آرزو برگ برگ
طلب کرد از حیّ دادار مرگ
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
همدان شنبه ۰۴/آذر/ ۱۴۰۲هـ ش
11 جمادی الاول 1445 هـ ق فاطمیۀ اول
علی نظری منفرد؛ تنها یادگار ص 127
به نقل از کامل ابن اثیر ج 2 ص 323
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
((باتشکر فراوان از آقای علی وطنی (مدظله) مداح الائمه بخاطر تایپ اشعار))
برای مشاهده سایر سرودههای فاطمی حاج امیر ایزدی همدانی میتوانید با لمس لینک زیر وبلاگ شخصی ایشان را ببینید.
🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com
یا با لمس لینک زیر به کانال ما بپیوندید:
🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
التماس دعای فرج.
بسم الله الرحمن الرحیم
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
شادمانی در اوج غم
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
باز با نام حیّ لَم یزلی
که خدای محمد است و علی
آنکه زهرا بُوَد حبیبۀ او
«وَحـدَهُ لا الهَ الا هـو»
خلق، قائم بر آن خجسته صفات
لیک او قـائم آمــده بر ذات
با تو گویم که«مجلسی»به«بِحار»
نقل کـرد این روایت غمبــار
هان ! ز شرحش غمم به سینه بُوَد
قصّــه مربـوط بـر مدینه بُود
بود سرشار، ز آه و شیون، شهر
داده بودند بر پیمبــر زهـر
آه و افسوس ! رهبری مظلوم
شد ز جورِ دو همسرش مسموم
رو، سوی قبله با تنی بی تاب
بود در حال مرگ ختم مآب
دخترش فاطمه، کنارش بود
گریه می کرد و غمگسارش بود
فاطمه، یاس گلشن او بود
روح او، پارۀ تن او بود
فاطمه، بر پـدر چو مادر بود
شرح تطهیر و قدر و کوثر بود
او که بر قلب، داغ مادر داشت
چشم اُمّیــد، بـر پیمبر داشت
دلش از مصطفی صفایی داشت
دیدهاش نور و روشنایی داشت
حال کـز دستِ او پدر می رفت
نور از آن چشمهای تر می رفت
شیونش دم به دم فزون می شد
قلب محزون و اشک خون می شد
آب می زد به رُخ، رسول الله
روی لب داشت ذکر«وا کرباه»
دید زهرا چو حــال پیغمبر
عرض کرد: ای مرا ضیاء بصر!
حُزن و اندوهِ من ز محنت توست
بهر رنـج و غـم و مشقت توست
کرد با دخترش، رسول بیان:
کای تو بانوی بانوان جهان!
بعد از امروز، بهر پیغمبر
نیست رنج و مشقتی دیگر
پس از این، ای عزیز نیک سرشت
غرق در نور و نعمتم به بهشت
لیک بودی دل بتول، ملول
ناله می کرد پیش چشم رسول
مصطفی از وفا وِرا طلبید
پارۀ پیکرش به بر بکشید
گفت حرفیّ و بر رخش نگریست
زان سخن، باز فاطمه بگریست
بار دیگر به او کلامی گفت
که چو بشنفت همچو گل، بشکفت
کمتر آن شیون و فغان گردید
بلکه یکباره شادمان گردید
هر که این صحنه دید شد حیران
کاو چسان شد در اوج غم، شادان؟
تا که بعد از شهادت طاها
عایشه کرد پرسش از زهرا
کاندر آن لحظه های پایانی
با تو «یس» چه گفت پنهانی؟
که از آن قصه، غصهات گُم شد
گـریـه، تبدیـل بـر تبسُّم شد
گفت صـدیقـه؛ دفعۀ اوّل
گفت بابم: رسیده پیک اَجَل
وقت آن شد کزاین جهان بروم
جـانب مُلک جــاودان بروم
لیک من را چو دید در یم غم
مُـژدهام داد خواجـۀ عالَم
گفت: بر او به حُکم حضرت حق
اوّلین کس که می شود ملحق
آن منم من که دخترش هستم
بضعه اش، روح پیکرش هستم
شاد گشتم که از ارادۀ حق
زود بر مصطفی شوم ملحق
این خبر کرد از غم آزادم
بلکه مسرور کرد و دلشادم
«ایزدی» باز گو رسول الله
کز اشاره دو پاره سازد ماه
لطف، بیش از همه به فاطمه داشت
فـاطمـه نیز فرق بـا همه داشت
آه و افسوس، بعد مرگ رسول
شـادمـانی نشد نصیب بتـول
صورت او هدف به سیلی شد
ضربتی خورد و رنگ نیلی شد
بر تنش ضربه وحشیانه زدند
چنـد نامـرد، تـازیانه زدند
فاش گویم: دل پدر بشکست
چونکه پهـلوی دختـرش بشکست
فـاطمــه پشت در، ز پای نشست
طفل ششماههاش برفت از دست
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
همدان شنبه ۴/آذر/ ۱۴۰۲ هـ ش
11 جمادی الاول 1445 هـ ق فاطمیۀ اول
علی نظری منفرد؛ تنها یادگار ص 127
به نقل از کامل ابن اثیر ج 2 ص 323
(باتشکر فراوان از دوست خوبم ذاکر آل البیت جناب آقای علی وطنی بخاطر تایپ این شعر)
برای مشاهده سایر سرودههای فاطمی حاج امیر ایزدی همدانی میتوانید با لمس لینک زیر وبلاگ شخصی ایشان را ببینید.
🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com
یا با لمس لینک زیر به کانال ما بپیوندید:
🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
التماس دعای فرج.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سیاهپوشی حرم مطهر امیرالمومنین(ع)
🔹️حرم مطهر امام علی علیه السلام در نجف اشرف بمناسبت شهادت حضرت زهرا (س) و آغاز اقامه عزا در ایام فاطمیه سیاهپوش شد.
سلام
زائران علقمه
مراسم ایام فاطمیه
امشب
ساعت۸:۳۰
شهرک مدنی
روبروی کلانتری سابق
کوچه سرو۳
کوچه شهید سیله کاران
بیت الزهرا(س)
جلسه خانوادگی
اطلاع رسانی شود
مشتاق دیدارتان هستم
خاکپای عزاداران فاطمی، توتیای چشم ماست.
ایزدی
هدایت شده از AmirIzadiHamedani14 کانال حاج امیر ایزدی همدانی
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
( صلی الله علیک یا فاطمه الزهراء )
( اللهم العن الجبت و الطاغوت )
____________________________
👈 قصیده فاطمی تحت عنوان؛
( نماد سازش...)
الا ! که عالمِ هستی ، طفیل خلقت توست
وجود ، ریزه خورِ سفره ی عنایت توست
ولیّة اللَّه و دختِ رسول و کفوِ امام
برون ز حیطه ی ادراکِ ما جلالت توست
جواب طعنه ی ابتر تویی ، عطیّه ی حق
که شام قدر محمد ، شب ولادت توست
در آن دیار که می گشت دخت ، زنده به گور
رسول ، بوسه زنِ دستِ بالیاقت توست
ز بذلِ جامه ی شام زفاف شد معلوم
به هر زمان و مکانی ، کرم سجیّت توست
گرسنه خفتن و انفاقِ نانِ شب به فقیر
بُوَد دلیل که احسان به خلق ، عادت توست
نماد سازشِ با همسر و اطاعت از او
تویی که شیر خدا محو و مات صحبت توست
برون ز حدّ توانش نخواستی ز علی
که این سفارش پیغمبر و حکایت توست
نخواستن ، عرقِ شرم بر رخ شوهر
بُوَد نجابتِ ذاتیّ و در اصالت توست
ندوختن ، نگهِ خویش بر زر و زیور
لباسِ ساده و حفظ حجاب ، زینت توست
چنان لباس علی ، وصله داشت چادر تو
بلی ، تعجّب سلمان هم از قناعت توست
اگر چه دستِ تو انداخت پوست از دستاس
گره گشای همه خلق ، دست رحمت توست
ز کارِ خانه نکردی شکایتی هرگز
که این اُمور تو را فرض و جزء طاعت توست
خدای ، فخر فروشد به ساکنان فلک
از آن خلوص که در خلوتِ عبادت توست
به شامگاه ، دعا از برایشان کردی
به روز ، راحتِ همسایه در رعایت توست
مباد از منِ دلخسته رو بگردانی
تمام دلخوشی ام در جهان ، حمایت توست
نَه من ، که روز قیامت ، تمامِ اُمّت را
زمان محکمه ، اُمّید برشفاعت توست
عیان ز روی تو ، حُسنِ خدای لم یزلی
نهان رضای خداوند در رضایت توست
ولیّ حق به وجودِ تو دیده سرمد را
چرا که آینه ی حق ، خجسته طلعت توست
حسین با همه ایثار و غیرت و مردی
رهین تربیت کامل و طهارت توست
به روی دامن تو یافت پرورش زینب
که خطبه خواندنِ او ، پیرو بلاغت توست
فرشته ای که به رتبت ، امین وحیِ خداست
درون بیت ولا مفتخر به خدمت توست
تو را چنان که تو هستی ، چگونه وصف کنم؟
در آن مقام که حق ، بازگوی مدحت توست
ولی فسوس ! که بعد از رسول ، دیده ی دهر
به اشک ، شاهدِ اندوه و درد و غربت توست
در آستانه ات افروخت شعله ، دشمنِ دین
نگفت این حرمِ امن ، جای راحت توست
ز ظلم ، محسن شش ماهه کشته شد آن روز
جواب آن همه خوبی ، مگر اذیّت توست
تو را به خاطر حبّ علی کتک زده اند
چنان که شدّتِ آن علّتِ شهادت توست
به دست و پهلوی بشکسته ، یاریِ مولا
به دوستان علی ، درس استقامت توست
گهی به خانه ی احزان و گاه کوه اُحد
طنین گریه ی بی وقفه ، با شکایت توست
مرا مران ز در ، از دوستان حسابم کن
سرشک چشم ترم وقف بر مصیبت توست
مگیر طبع روان را ز ( ایزدی ) که دلش
ز صبحِ روز ازل ، خانه ی محبّت توست
برای مشاهده سایر سرودههای فاطمی حاج امیر ایزدی همدانی میتوانید با لمس لینک زیر وبلاگ شخصی ایشان را ببینید.
🆔 http://amirizadihamedani.blogfa.com
یا با لمس لینک زیر به کانال ما بپیوندید:
🆔 http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
التماس دعای فرج.
هدایت شده از AmirIzadiHamedani14 کانال حاج امیر ایزدی همدانی
4_6028257431983755824.mp3
49.06M
جلسه شب جمعه ۱۴۰۲/۹/۱۶
تهران
جلسه هفتگی حسینیه حاج آقای توکل
#داستان_انار_حضرت_زهرا علیهاالسلام...
انتشار با شما، اجرتان با صاحب فاطمیه..
با لمس لینک زیر می توانید وبلاگ شخصی امیرایزدی همدانی را ببینید.
🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com
یا با لمس لینک زیر به کانال ما بپیوندید:
🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
التماس دعای فرج.