eitaa logo
Zaeran Alghame Hamedan
103 دنبال‌کننده
77 عکس
218 ویدیو
6 فایل
اطلاع رسانی جلسات هیئت زائران علقمه همدان و بیت الزهراء علیهاالسلام - اشتراک گذاری احادیث و کلیپ‌ها و صوت‌های مذهبی.
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از AmirIzadiHamedani14
🏴🏴🏴 بسم الله الرحمن الرحیم 🔹 🔹 علیهاالسلام 🔹 🔹 ... شیخ عباس قمّیِ مشهور آنکه بادا مزار او پر نور پسری داشت اهل منبر بود عالم و عامل و سخنور بود نام نیکش علیّ و وقت خطاب پدرش بود گل ، پسر چو گلاب بین وعّاظ نامی تهران شهره در روضه بود و فنّ بیان مدتی از فشار و پرکاری حنجرش شد دچار بیماری تار صوتیّ وی ، فتاد از کار وز سخن ماند آن نکو گفتار نزد چندین پزشک شهر شتافت کس به دردش ره علاج نیافت گشت در شهرها مناطق را یافت آخر طبیب حاذق را گفت با وی ، طبیب حاذق او نَه به منبر برو ، نه حرفی گو هر چه می خواستی ز اهل و عیال بنویسش بجای قال و مقال استراحت بده به حنجر خود بلکه گیری شفا ز داور خود گر چه بود از علاج وی ، نومید نسخه ای از برای او پیچید بلکه با استراحت و دارو بِه شود تارهای صوتیِ او پسر شیخ هم قبول نمود گر چه این شیوه اش ملول نمود چند مدت بدین روال گذشت روز ها بهر او ، چو سال گذشت خسته دل گشت واعظ خوش نام از چنان وضع و گردش ایّام بود در خاطرش بسی تشویش داشت ماه صیام را در پیش بهر منبر به موسمِ رمضان وعده ها داده بود در تهران نگران بود بهر آن جلسات شب قدرِ مساجد و هیئات حنجر او بجای بهبودی بود نزدیک مرزِ نابودی واعظ ، این وضع را تحمل کرد به خدای اَحد ، توکل کرد کرد یک روز ظهر ، بعدِ نماز دست حاجت ، سوی حسین دراز گفت : ای نور دیده ی زهرا به غلامت ، عنایتی فرما درد آورده ام ، دوایم ده روضه خوانِ تواَم ، شفایم ده در زبان ، قدرت بیانم نیست بیش از این‌ طاقت و‌ توانم نیست کرد با دوست ، گفتگویش را شُست با اشک دیده ، رویش را چونکه بعد از توسلش خوابید خواب سردارِ سر جدا را دید باز در خواب ، عرض حاجت کرد درد دل ، در حضورِ حضرت کرد سوی او حضرتش اشاره نمود لب گشود و چنین بیان فرمود گر امیدِ شفا تو را به سر است گو به آن کاو نشسته پیشِ در است روضه ی دختر مرا خواند گریه بر او بلا بگرداند در غم دخترم ، سرشک افشان تا شفایت دهد خدای جهان پس به فرمانِ آن امام شهید زود ، رو سوی در نمود و بدید شوهرِ خواهرش در آنجا بود سیّدی اهل علم و تقوا بود گفت : روضه به آه و ناله بخوان قدری از دختر سه ساله بخوان گریه بر دختری که بت شکن است داروی درد بی دوای من است سید از دیده اشک غم افشاند روضه حضرت رقیه نخواند شاید از باب او ، حیا می کرد شرم از شرحِ ماجرا می کرد عاقبت ، زاده ی پیمبرِ نور داد بر سید این چنین دستور روضه ی دخترم رقیه بخوان زآنچه دید از بنی امیّه بخوان چون به دستور نور چشم رسول شد به ذکر مصائب ، او مشغول پسر شیخ ، دیده تر می کرد بود در خواب و ناله سر می کرد همسرش ضجه های او چو شنید بر سرش خویش را رساند و بدید سیل جوشد ز چشم خونبارش کرد زآن خوابِ ناز ، بیدارش گشت بیدار و گفت با زاری خواب او بوده بِه ز بیداری بر دلش ماند حسرت بسیار که ز کف رفته ، فرصت دیدار عصرِ آن روز رفت نزد طبیب بر طبیب ، این قضیه بود عجیب تار صوتیّ و حنجرِ عالم بود چون روز اوّلش سالم دید زآن ابتلا و بیماری در گلویش نمانده آثاری کرد از نُو ، معاینه او را گفت : خوردی کدام دارو را ؟ خوب افتاده دارویت به مزاج کرده یک درد لاعلاج ، علاج در پی حلّ این معمّا شد ایستاد و جواب ، جویا شد واعظ ، از شوق ، لحظه ای بگریست گفت : این کار ، کارِ دارو نیست قصه ی آن توسلات عجیب بازگو کرد در حضور طبیب منقلب شد پزشک و حالی یافت با خدا ، حال اتصالی یافت قلمش بر زمین فتاد از دست پشت میز طبابتش بنشست دید اعجاز را عیان با عین ریخت اشک از بصر ، بیاد حسین گفت : درد تو را علاج نبود شربتی خوش بر این مزاج نبود رفع بیماری ات در اوج خطر جز توسل نداشت راه دگر ( ) به حق ، توکل کن به همین خاندان ، توسل کن با توسل به عترت اطهار شُو مقرّب به درگه دادار این توسل ، نشانِ ایمان است سَنَدش آیه های قرآن است 🔹 برای مشاهده سایر سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 یا با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 برای و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲
هدایت شده از AmirIzadiHamedani14
بسم الله الرحمن الرحیم 🔹 علیها السلام 🔹 ... 🔹 امشب دلم گرفته ، دارد هوای دیگر کشتیّ جان سپردم بر ناخدای دیگر کز موج غم رساند دل را به جای دیگر در ساحل ولایت دیدم صفای دیگر تر کام خشک خود را از جام عشق کردم با ذکر «یا رقیه» یاد دمشق کردم او بر خدا حبیبه ، دردانة حبیب است درد آشنا ولیکن در شام غم غریب است این دختر سه ساله بر درد ها طبیب است در دیده ها بُود نور ، بر قلب ها شکیب است گیرد قرار هر دل با ذکر یا رقیه حل می شود مشاکل با ذکر یا رقیه ای گوهر یگانه ، یا حضرت رقیه ای خرده تازیانه ، یا حضرت رقیه مظلومة زمانه ، یا حضرت رقیه ما را بُود ترانه ، یا حضرت رقیه گوییم بر یزید و آل اُمیّه لعنت بر هر کسی که آزرد قلب رقیّه لعنت این دخترک زمانی کنج خرابه غمناک شبها گرسنه می ماند سر می گذاشت بر خاک اکنون که بقعه دارد از لطف ایزد پاک گلدستة حریمش سر می کشد به افلاک امروز بارگاهش بر اهل دل مطاف است بر گِرد گنبد او خورشید در طواف است نقل است روزگاری خدّام راست گفتار کردند شُور و گفتند : نَبود چنین سزاوار این بقعه تنگ باشد ، از بهر خیل زوّار باید به پای خیزیم ، دست آوریم در کار گر مرقد مطهر ، قدری وسیع گردد شاید حسینِ زهرا ما را شفیع گردد از صدق فکر این کار در سر چو پروریدند بس رازها شنیدند ، بس معجزات دیدند یک نقشة اساسی بهر حرم کشیدند هر خانه ای که می بود در طرحشان خریدند جز ملک کوچکی که بُد خانه ای قدیمی آن خانه صاحبی داشت ، با مذهب کلیمی وقتی که آن یهودی آگاه شد ز اسرار گفتا : به مذهب من شایسته نیست این کار گفتند : از لجاجت ، ای مرد دست بردار چندین برابرش نقد بستان و خانه بسپار گفتا که : با رقیه من هیچگه نجوشم هرگز به خاطر او چیزی نمی فروشم آن مرد رفت و چندی بگذشت از این قضایا شد حامله زن او ، بُردش برِ اطبّا خواندند آیة یأس در گوش مرد آنها گفتند : مادر و طفل خواهند شد ز دنیا شد بر روی یهودی یکباره بسته درها چون بود دودمانش در معرض خطرها تحت مراقبت ها بگذشت همسر خویش بودش به جسم رعشه ، در سر هزار تشویش بنهاد سوی منزل با قلب خسته پا پیش قبر رقیه را دید ، در راه با دل ریش انداخت سر به زیر و آمد برِ رقیه بگشود دستِ حاجت در محضرِ رقیه گفت : ای رقیه خاتون من گشته ام گدایت با صد هزار اُمّید در می زنم سرایت گر این گره گشاید سر پنجة عطایت آن خانه نیست قابل ، جان می دهم برایت آنجا دخیل بست و بگریست تا سحرگاه خانه نرفته برگشت پیش عیالش از راه برگشت و دید دارد عمر دوباره یارش نوزاد نازنینی پیداست در کنارش هر دو صحیح و سالم دارند انتظارش پرسید زن ز شوهر دیشب چه بوده کارش ؟ گفتا که گرمِ کاری جز این قضیه بوده با او نگفت تا صبح ، پیش رقیه بوده زن از برای شوهر گفت این سخن چو بلبل کز لاله زار عرفان دیشب تو چیده ای گل مضطر چو مانده بودی کردی بحق توکل رفتی سوی رقیه ، جستی به او توسل چون دید همسر او از رازها خبر داشت پرسید راز را مرد ، زن نیز پرده برداشت گفتا که ساعتی پیش ، بودم ز درد سرشار آمد به دیدن من یک دختر نکو کار گفتا : سلامتت را من خواستم ز دادار فرزند تو ذکور است ، نامش حسین بگذار گفتم که : چیست نامت ، ای نور هر دو عینم گفتا : منم رقیه ، دُردانة حسینم آری به درد عالم دارد دوا رقیه بگشوده بر مریضان دار الشفا رقیه ما بوده ایم از آغاز همراز با رقیه هر جا شدیم مضطر گفتیم : یا رقیه در مجلس عزایش با صدق دل نشستیم از دور بر ضریحش صدها دخیل بستیم یا حضرت رقیه درد مرا دوا کن از مرحمت نگاهی بر حال این گدا کن جانم به لب رسیده ، حاجات من روا کن با کاروان مرا هم عازم به کربلا کن ای آنکه از تو آید هر عقده را گشودن بر « » عطا کن اخلاص در سرودن ❄️ این شعر سابقاً در کتاب ( جلد اول اشعار آقای ایزدی ) چاپ شده بود، از آنجا که این کتاب، کمیاب شده و دوستان خواهان این شعر بودند، این شعر در کانال بارگذاری شد. ❄️ نشر برای خشنودی حضرت رقیه علیهاالسلام و تعجیل در امر فرج ولی عصر عجل الله فرجه 🔹 برای مشاهده سایر سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.