هدایت شده از AmirIzadiHamedani14 کانال حاج امیر ایزدی همدانی
🏴🏴🏴
بسم الله الرحمن الرحیم
🔹 #حضرت_رقیه
🔹 #بنت_الحسین علیهاالسلام
🔹 #خرابه_شام
🔹 #میرزا_علی_محدث_زاده ...
شیخ عباس قمّیِ مشهور
آنکه بادا مزار او پر نور
پسری داشت اهل منبر بود
عالم و عامل و سخنور بود
نام نیکش علیّ و وقت خطاب
پدرش بود گل ، پسر چو گلاب
بین وعّاظ نامی تهران
شهره در روضه بود و فنّ بیان
مدتی از فشار و پرکاری
حنجرش شد دچار بیماری
تار صوتیّ وی ، فتاد از کار
وز سخن ماند آن نکو گفتار
نزد چندین پزشک شهر شتافت
کس به دردش ره علاج نیافت
گشت در شهرها مناطق را
یافت آخر طبیب حاذق را
گفت با وی ، طبیب حاذق او
نَه به منبر برو ، نه حرفی گو
هر چه می خواستی ز اهل و عیال
بنویسش بجای قال و مقال
استراحت بده به حنجر خود
بلکه گیری شفا ز داور خود
گر چه بود از علاج وی ، نومید
نسخه ای از برای او پیچید
بلکه با استراحت و دارو
بِه شود تارهای صوتیِ او
پسر شیخ هم قبول نمود
گر چه این شیوه اش ملول نمود
چند مدت بدین روال گذشت
روز ها بهر او ، چو سال گذشت
خسته دل گشت واعظ خوش نام
از چنان وضع و گردش ایّام
بود در خاطرش بسی تشویش
داشت ماه صیام را در پیش
بهر منبر به موسمِ رمضان
وعده ها داده بود در تهران
نگران بود بهر آن جلسات
شب قدرِ مساجد و هیئات
حنجر او بجای بهبودی
بود نزدیک مرزِ نابودی
واعظ ، این وضع را تحمل کرد
به خدای اَحد ، توکل کرد
کرد یک روز ظهر ، بعدِ نماز
دست حاجت ، سوی حسین دراز
گفت : ای نور دیده ی زهرا
به غلامت ، عنایتی فرما
درد آورده ام ، دوایم ده
روضه خوانِ تواَم ، شفایم ده
در زبان ، قدرت بیانم نیست
بیش از این طاقت و توانم نیست
کرد با دوست ، گفتگویش را
شُست با اشک دیده ، رویش را
چونکه بعد از توسلش خوابید
خواب سردارِ سر جدا را دید
باز در خواب ، عرض حاجت کرد
درد دل ، در حضورِ حضرت کرد
سوی او حضرتش اشاره نمود
لب گشود و چنین بیان فرمود
گر امیدِ شفا تو را به سر است
گو به آن کاو نشسته پیشِ در است
روضه ی دختر مرا خواند
گریه بر او بلا بگرداند
در غم دخترم ، سرشک افشان
تا شفایت دهد خدای جهان
پس به فرمانِ آن امام شهید
زود ، رو سوی در نمود و بدید
شوهرِ خواهرش در آنجا بود
سیّدی اهل علم و تقوا بود
گفت : روضه به آه و ناله بخوان
قدری از دختر سه ساله بخوان
گریه بر دختری که بت شکن است
داروی درد بی دوای من است
سید از دیده اشک غم افشاند
روضه حضرت رقیه نخواند
شاید از باب او ، حیا می کرد
شرم از شرحِ ماجرا می کرد
عاقبت ، زاده ی پیمبرِ نور
داد بر سید این چنین دستور
روضه ی دخترم رقیه بخوان
زآنچه دید از بنی امیّه بخوان
چون به دستور نور چشم رسول
شد به ذکر مصائب ، او مشغول
پسر شیخ ، دیده تر می کرد
بود در خواب و ناله سر می کرد
همسرش ضجه های او چو شنید
بر سرش خویش را رساند و بدید
سیل جوشد ز چشم خونبارش
کرد زآن خوابِ ناز ، بیدارش
گشت بیدار و گفت با زاری
خواب او بوده بِه ز بیداری
بر دلش ماند حسرت بسیار
که ز کف رفته ، فرصت دیدار
عصرِ آن روز رفت نزد طبیب
بر طبیب ، این قضیه بود عجیب
تار صوتیّ و حنجرِ عالم
بود چون روز اوّلش سالم
دید زآن ابتلا و بیماری
در گلویش نمانده آثاری
کرد از نُو ، معاینه او را
گفت : خوردی کدام دارو را ؟
خوب افتاده دارویت به مزاج
کرده یک درد لاعلاج ، علاج
در پی حلّ این معمّا شد
ایستاد و جواب ، جویا شد
واعظ ، از شوق ، لحظه ای بگریست
گفت : این کار ، کارِ دارو نیست
قصه ی آن توسلات عجیب
بازگو کرد در حضور طبیب
منقلب شد پزشک و حالی یافت
با خدا ، حال اتصالی یافت
قلمش بر زمین فتاد از دست
پشت میز طبابتش بنشست
دید اعجاز را عیان با عین
ریخت اشک از بصر ، بیاد حسین
گفت : درد تو را علاج نبود
شربتی خوش بر این مزاج نبود
رفع بیماری ات در اوج خطر
جز توسل نداشت راه دگر
( #ایزدیّا ) به حق ، توکل کن
به همین خاندان ، توسل کن
با توسل به عترت اطهار
شُو مقرّب به درگه دادار
این توسل ، نشانِ ایمان است
سَنَدش آیه های قرآن است
🔹 برای مشاهده سایر سرودههای #حاج_امیر_ایزدی_همدانی میتوانید با لمس لینک زیر #وبلاگ شخصی ایشان را ببینید.
🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com
🔹 یا با لمس لینک زیر به #کانال ما بپیوندید:
🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
🟤 برای #نشر_معارف_شیعی و #اشعار_آیینی این کانال را به دوستان خود معرفی کنید.
🤲 #التماس_دعای_فرج
هدایت شده از AmirIzadiHamedani14 کانال حاج امیر ایزدی همدانی
بسم رب الحسین علیه السلام
🔹 #بنت_الحسین علیه السلام
🔹 #رقیه_شهیده
🔹 #دختر_سه_ساله
🔹 #باب_الحوائج
آن شب، خرابه شور و حال دیگری داشت
از گریة ویران نشینان، محشری داشت
آن شب ، سه ساله دختری را دیده تر بود
دلخسته از ایام هجرانِ پدر بود
آن شب ، یتیمی ناله از سوز جگر کرد
آهش به قلبِ آسمانها هم اثر کرد
می خواست در آغوشِ بابا جا بگیرد
گلبوسه از رخسارة بابا بگیرد
می خواست با او درد دل گوید شبانه
از خارِ ره ، از کعب نی ، از تازیانه
می خواست گوید: گوشوارش را ربودند
می خواست گوید: سنگبارانش نمودند
با چشم گریان ، گوشة ویرانه خوابید
روی نکوی یارِ خود، در خوابِ خوش دید
آری رقیه ، باب را در خواب می دید
در ظلمت شام بلا ، مهتاب می دید
میدید در رویا که مهمان حسین است
فارغ ز هر غم، زیب دامان حسین است
نزد پدر ، رازِ دلِ پُر درد می گفت
از آنچه دشمن با اسیران کرد می گفت
می گفت از آن خیمه های پر شراره
گاهی ز گوشِ پاره ، گه از گوشواره
می گفت : شد مهپاره ها را چهره ، نیلی
از بس ز دستِ دشمنان ، خوردند سیلی
بابای خوبم ، خوب شد که آمدی تو
سلطان خوبان ، بر خرابه سر زدی تو
بابش گرفت اشک غم ، از چشم تر او
دست نوازش می کشیدی بر سر او
دلجویی بابا ز دختر عالمی داشت
خوابِ خوش دختر، ولی عمرِ کمی داشت
برخاست و دید از پدر ، نَبْوَدْ نشانه
بگرفت بار دیگر از هجرش بهانه
در هر نگاهش سوی عمّه ، مطلبی بود
ذکر لبش اَیْنَ اَبی ؟ اَیْنَ اَبی بود
از گریة او ، شام ویران زیر و رو شد
آشفته خوابِ دشمنِ بی آبرو شد
وقتی صدای ناله اش در قصر ، پیچید
از همدلانِ خود یزیدِ پست ، پرسید
این نالة پیوستة جانسوز از کیست ؟
آسایش من را گرفت این شیون از چیست ؟
گفتند در پاسخ که یک طفل سه ساله
از هجر بابا ، کرده سر این آه و ناله
بین اسیران ، او عزیز و نور عین است
این نازنین ، فرزند دلبند حسین است
ناگه یزیدِ کفر خویِ زشت کاره
سوی سرِ فرزند زهرا کرد اشاره
گفتا که این سر را به آن دختر رسانید
دلداده ای را مژدة دلبر رسانید
گیرد اگر رأس پدر را او در آغوش
یکباره گردد از فغان و ناله ، خاموش
پس در طبق ، آن رأس نورانی نهادند
سوی خرابه ، نیمه شب راه اوفتادند
تا در خرابه جلوه گر شد روی خورشید
پرتو فشان گشت و به ویران ، نور بخشید
ویرانه آن شب گشت رشک وادی طور
نورٌ علی نورٌ علی نورٌ علی نور
آمد رقیه در بغل بگرفت سر را
با اشک چشمش شُست رخسار پدر را
می گفت : ای بابا ! ببین که دل دو نیمم
کی در سنینِ کودکی کرده یتیمم ؟
ای کاش پیش از این دو چشمم کور می شد
ای کاش جایم در سرای گور می شد
تا ننگرم رنگین ز خون گردیده مویت
تا ننگرم بُبْریده رگهای گلویت
بعد از تو ، ای آرام جان ! وای از غریبی
بعد از تو ما را کو حبیبی ؟ کو طبیبی ؟
بعد از تو بابا سرپرست این زنان کیست ؟
حامیّ اطفالِ تو در دُوْرِ زمان کیست ؟
ای کاش می گشتم فدایت ، ای پدر جان
ای کاش می مُردَم برایت ، ای پدر جان
او مُحرِم و ویرانسرا ، میقات او بود
کعبه ، سرِ بُبریده ، او لبیک گو بود
بعد از طواف ، آن دل به ثار اللَّه سپرده
گلبوسهای چید از لبانِ چوب خورده
بوسید آن لب را و نقدِ جان ، فدا کرد
ویرانسرا را شعبه ای از کربلا کرد
وقتی برای غُسل او ، غسّاله آمد
با دیدنِ جسمش قرین با ناله آمد
پرسید : بیماریّ این دختر چه بوده ؟
جسمِ کبودش ، طاقتم از دل ربوده
هر چند اکنون خفته او آرام و راحت
سر تا قدم در پیکرش باشد جراحت
سوزانْد حرفش قلب آل طاهرین را
گفتند: بیماری نبود این نازنین را
بود این یتیم از خانة وحی و طهارت
از کربلا تا شام در بندِ اسارت
هر جا گرفت از بهرِ بابایش بهانه
دشمن بر او زد کعب نی یا تازیانه
هر جا میان راه ، نامی از پدر برد
سیلی ز دست دشمن بیدادگر خورد
باشد کبود این تن ز ضرب تازیانه
از غربت آل نبی دارد نشانه
ای «ایزدی» بر گو غمِ دل ، با رقیه
درمان شود دردت به ذکر یا رقیه
🔹 برای مشاهده سایر سرودههای #حاج_امیر_ایزدی_همدانی میتوانید با لمس لینک زیر #وبلاگ شخصی ایشان را ببینید.
🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com
🔹 با لمس لینک زیر به #کانال ما بپیوندید:
🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
🟤 لطفاً برای #نشر_معارف_شیعی و #مناقب و #فضائل_اهل_البیت علیهم السلام و #اشعار_آیینی این کانال را به دوستان خود معرفی کنید.
🤲 التماس دعای فرج.