💠#ضرب_المثل
🔻ریشه ی تاریخی ضرب المثل ﺧﺮ ﮐﺮﯾﻢ ﺭﺍ ﻧﻌﻞ ﮐﺮﺩ!
✍کریم ﺩﺭ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﻣﻌﺎﻭﻥ ﻧﻘﺎﺭﻩ ﺧﺎﻧﻪ ﺷﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﺩﺍﺭﻩ ﺑﯿﻮﺗﺎﺕ ﺣﻘﻮﻕ ﻭ ﻣﻘﺮﺭﯼ ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺖ. ﮐﺮﯾﻢ ﺑﻪ ﺍﻗﺘﻀﺎﯼ ﺷﻐﻠﺶ ﺑﺮ ﭼﻨﺪ ﺩﺳﺘﻪ ﺍﺯ ﻣﻄﺮﺑﻬﺎﯼ ﺷﻬﺮ ﻫﻢ ﺭﯾﺎﺳﺖ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﺒﻠﻐﯽ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﻣﯽ ﻧﻤﻮﺩ
ﮐﺮﯾﻢ ﺷﯿﺮﻩ ﺍﯼ ﭼﻮﻥ ﺩﺭ ﺣﺎﺿﺮ ﺟﻮﺍﺑﯽ ﻭ ﺑﺬﻟﻪ ﮔﻮﯾﯽ ﯾﺪ ﻃﻮﻻﯾﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﭘﺲ ﺍﺯ ﭼﻨﺪﯼ ﻃﺮﻑ ﺗﻮﺟﻪ ﻧﺎﺻﺮﺍﻟﺪﯾﻦ ﺷﺎﻩ ﻭﺍﻗﻊ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺩﺭﺑﺎﺭ ﻭ ﺧﻠﻮﺕ ﺷﺎﻩ ﻧﻔﻮﺫ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ
ﻧﺎﺻﺮﺍﻟﺪﯾﻦ ﺷﺎﻩ ﺯﯾﺎﺩ ﺍﻫﻞ ﺷﻮﺧﯽ ﻧﺒﻮﺩ ﺑﻠﮑﻪ ﮐﺮﯾﻢ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﻬﺖ ﺩﻟﻘﮏ ﺩﺭﺑﺎﺭ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺍﻗﺘﻀﺎﯼ ﻣﻮﻗﻊ ﻭ ﺳﯿﺎﺳﺖ ﺭﻭﺯ ﺑﺘﻮﺍﻧﺪ ﺑﻌﺾ ﺭﺟﺎﻝ ﻭ ﺩﺭﺑﺎﺭﯾﺎﻥ ﻣﺘﻨﻔﺬ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻧﯿﺶ ﺯﺑﺎﻥ ﻭ ﻣﺘﻠﮑﻬﺎﯾﺶ ﺗﺤﻘﯿﺮ ﻭ ﺗﺨﻔﯿﻒ ﻧﻤﺎﯾﺪ. ﮐﺮﯾﻢ ﺷﯿﺮﻩ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺳﺒﺖ ﺷﻐﻞ ﺍﻭﻟﯿﻪ ﺍﺵ ﮐﻪ ﻧﺎﯾﺐ ﺭﯾﯿﺲ ﻧﻘﺎﺭﻩ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﻮﺩ ﻧﺎﯾﺐ ﺭﯾﯿﺲ ﻧﻘﺎﺭﻩ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﻮﺩ ﻧﺎﯾﺐ ﮐﺮﯾﻢ ﻫﻢ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻨﺪ
ﮐﺮﯾﻢ ﺧﺮﯼ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺮ ﺁﻥ ﺳﻮﺍﺭ ﻣﯽ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺭﺑﺎﺭ ﯾﺎ ﻣﻼﻗﺎﺕ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻭ ﺁﺷﻨﺎﯾﺎﻥ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ
ﺧﺮ ﮐﺮﯾﻢ ﺑﻪ ﺧﻼﻑ ﺳﺎﯾﺮ ﺧﺮﻫﺎ ﺷﮑﻞ ﻭ ﺭﯾﺨﺖ ﻣﺴﺨﺮﻩﺍﯼ ﺩﺍﺷﺖ ﯾﻌﻨﯽ ﮐﺮﯾﻢ ﻃﻮﺭﯼ ﺟﻞ ﻭ ﭘﺎﻻﻥ ﺑﺮ ﭘﺸﺘﺶ ﻣﯽﮔﺬﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺳﻮﺍﺭ ﻣﯽ ﺷﺪ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺷﮑﻞ ﻭ ﻫﯿﺌﺖ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﯾﺪﻧﺪ. ﮐﺮﯾﻢ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺴﺖ ﺑﻪ ﭼﻪ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺘﻠﮏ ﻭ ﻟﯿﭽﺎﺭ ﺑﮕﻮﯾﺪ . ﭘﯿﺪﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﻮﺭﺩ ﺗﻮﺟﻪ ﺷﺎﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺑﯽ ﺍﺩﺑﯽ ﻧﻤﯽ ﮐﺮﺩ . ﺩﺭﺑﺎﺭﯾﺎﻥ ﻭ ﺳﺎﯾﺮ ﺭﺟﺎﻝ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻧﮑﻪ ﺍﺯ ﻧﯿﺶ ﺯﺑﺎﻧﺶ ﺩﺭ ﺍﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺑﺎﺝ ﻭ ﺭﺷﻮﻩ ﺍﯼ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﯽ ﺩﺍﺩﻧﺪ. ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﻟﻘﮏ ﺑﺎﺯﯼ ﺧﻮﺷﺸﺎﻥ ﻧﻤﯽ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﺒﻮﺩﻧﺪ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﻪ ﮐﺮﯾﻢ ﺑﺪﻫﻨﺪ ﺷﮑﺎﯾﺖ ﺑﻪ ﻧﺎﺻﺮﺍﻟﺪﯾﻦ ﺷﺎﻩ ﻣﯽ ﺑﺮﺩﻧﺪ
ﻧﺎﺻﺮﺍﻟﺪﯾﻦ ﺷﺎﻩ ﻗﺒﻼً ﺟﺮﯾﺎﻥ ﻗﻀﯿﻪ ﻭ ﻣﺘﻠﮏ ﮐﺮﯾﻢ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﻗﻬﻘﻬﻪ ﻣﯽ ﺯﺩ . ﺁﻧﮕﺎﻩ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﺷﺎﮐﯽ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ ": ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﮔﻠﻪ ﻭ ﺷﮑﺎﯾﺖ ﺑﺮﻭ ﺧﺮ ﮐﺮﯾﻢ ﺭﺍ ﻧﻌﻞ ﮐﻦ "! ﯾﻌﻨﯽ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻩ ﺗﺎ ﺍﺯ ﺷﺮ ﺯﺑﺎﻧﺶ ﺩﺭﺍﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﯽ . ﻋﺒﺎﺭﺕ ﺑﺎﻻ ﺩﺭ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺑﺎ ﻫﻤﯿﻦ ؛ ﮐﺮﯾﻢ ﻭ ﺧﺮﺵ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺿﺮﺏ ﺍﻟﻤﺜﻞ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ
#ضربالمثل
eitaa.com/Zazeran_ziba
💠#ضرب_المثل
💢تو نیکویی کن و در دجله انداز
که ایزد در بیابانت دهد باز
🔸️این بیت از جمله ابیات شیخ اجل سعدی شیرازی است و به پاداش کار نیک اشاره دارد
میگویند ماجرای زیر انگیزهی سرودن آن بوده است.
🔹️متوکل خلیفهی عباسی فرزندخواندهای خوش سیما به نام "فتح" نام داشت که بسیار به او علاقهمند بود. خلیفه دستور داده بود که تمام فنون زمان را از سوارکاری و تیراندازی به او آموختند تا نوبت به شناوری و شناگری رسید (قابوس نامه، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، برگ ۲۰) روزی که فتح در رود دجله شنا میآموخت موج سهمگینی برخاست و جوان را در کام خود فرو برد و با آن که غواصان و شناگران به دجله ریختند و همه جا را گشتند هیچ اثری از او نیافتند
به نوشتهی خواجه نظامالملک : « چون خبر به متوکل رسید آنچنان پریشان شد که از فرط اندوه گوشهی عزلت گرفت و سوگند خورد که تا او را به هر حال که باشد پیدا نکنند و نیاورند طعامی نخورد.» پس از مدتی مرد ماهیگیری به دارالخلافه آمد و پیدا شدن جوان گم شده را مژده داد و چون فتح را نزد خلیفه آوردند او چگونگی واقعه را اینگونه شرح داد : پس از آن که مدتی در آب غوطه خوردم و دیگر چیزی نمانده بود که دیگر خفه شوم موج عظیمی برخاست و مرا به ساحل پرتاب کرد و چون چشم باز کردم خود را در حفرهی عمیقی از دیوارهی دجله دیدم. ساعتها با اندیشه گرسنگی و تشنگی سپری کردم که ناگهان چشمم به سبدی از نان افتاد که روی آب دجله رقصکنان میگذرد. دست دراز کردم و نان را برداشتم و خوردم. هفت روز بدین منوال گذشت و من با نانی که هر روز بر سبدی میرسید زندگی کردم ( قابوس نامه، برگ ۲١)
روز هفتم این مرد ماهیگیر که از آن محل میگذشت مرا در حفره یافت و با تور ماهیگیریاش بالا کشید و نجات داد. در ضمن در سبد نان که هر روز در ساعت معینی بر روی دجله میآمد عبارت "محمد بن الحسین الاسکاف" دیده میشد. متوکل چون این سخن بشنید فرمان داد تا در شهر و حومه بگردند و کسی را با آن نام یافته و نزد او بیاورند
سرانجام پس از جست و جوی بسیار محمد اسکاف را یافته و نزد خلیفه آوردند. محمد در پاسخ به پرسش خلیفه که چرا نان ها را روی دجله روانه میکردی گفت : من از ابتدای تشکیل خانوادهام هر روز مقداری نان برای کمک به فقیران کنار میگذارم تا اگر مستمندی پیدا شود با آن رفع گرسنگی کند یا آن که به خانه ببرد و با اهل و عیالش صرف کند. ولی چند روزی بود که کسی به سراغ نان نمیآمد. از این رو من هم نانها را به دجله میانداختم تا حداقل ماهیهای دجله بینصیب نمانند. خلیفه او را مورد نوازش زیاد قرار داد و از مال دنیا بینیاز کرد. خواجه نظامالملک مینویسد : خلیفه پرسید غرض تو از این کار چه بود؟ گفت : شنیده بودم که نیکویی کن و در آب انداز که روزی بر دهد. متوکل گفت : آن چه شنیدی کردی و آن چه کردی ثمرهی آن یافتی. سپس آن مرد را در بغداد پنج پاره ده ملک داد و آن مرد بر سر دههای خود رفت و سخت محتشم شد (قابوس نامه، برگ ۲۲)
سعدی نیز با نظر به این حکایت به آن اشاره می کند و از جمله میسراید :
حکیمی این حکایت بر زبان راند
دریغ آمد مرا مهمل فرو ماند
به نظم آوردمش تا دیر ماند
خردمند آفرین بر وی بخواند
تو نیکویی کن و در دجله انداز
که ایزد در بیابانت دهد باز
که پیش از ما چو ما بسیار بودند
که نیک اندیش و بد کردار بودند
بدی کردند و نیکی با تن خویش
تو نیکوکار باش و بد میندیش
که سعدی هر چه گوید پند باشد
حریص پند، دولتمند باشد
#ضربالمثل
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
eitaa.com/Zazeran_ziba
💠#ضرب_المثل
🔻نه سیخ بسوزه نه کباب!
✍شجاع السلطنه پسر فتحعلی شاه، زمانى که حاکم کرمان بود، متوجه شد ترکه های نازک انار میتوانند نقش سیخ کباب را بخوبی ایفا کنند. و کباب با سیخی که چوبش انار باشد خوشمزه تر هم میشود
بدین جهت پخت کباب با چوب انار را باب کرد و در کرمان به «کباب حسنی» معروف شد؛ هر وقت حاکم میل کباب داشت به نوکرها میگفت: طوری کباب را بگردانید که نه سیخ بسوزد نه کباب
این دستور او بعدها #ضربالمثل شد و در واقع مصداق همان اعتدال است که این روزها ورد زبان این و آن شده است...
eitaa.com/Zazeran_ziba
💠#ضرب_المثل
🔴 جواب ابلهان خاموشی ست
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
ابوعلی سینا در سفر بود. در هنگام عبور از شهری، جلوی قهوه خانه ای اسبش را بر درختی بست و مقداری کاه و یونجه جلوی اسبش ریخت و خودش هم بر روی تخت جلوی قهوه خانه نشست تا غذایی بخورد
خر سواری هم به آنجا رسید، از خرش فرود آمد و خر خود را در پهلوی اسب ابوعلی سینا بست تا در خوردن کاه شریک او شود و خودش هم آمد در کنار ابوعلی سینا نشست
شیخ گفت : خر را پهلوی اسب من نبند، چرا که خر تو از کاه و یونجه او میخورد و اسب هم به خرت لگد میزند و پایش را میشکند
خر سوار آن سخن نشنیده گرفت به روی خودش نیاورد و مشغول خوردن شد. ناگاه اسب لگدی زد و پای خر را لنگ کرد
خر سوار گفت : اسب تو خر مرا لنگ کرد و باید خسارت دهی
شیخ ساکت شد و خود را به لال بودن زد و جواب نداد
صاحب خر، ابوعلی سینا را نزد قاضی برد و شکایت کرد
قاضی سوال کرد که چه شده؟ اما ابوعلی سینا که خود را به لال بودن زده بود ،هیچ چیز نگفت
قاضی به صاحب خر گفت : این مرد لال است ...؟
روستایی گفت : این لال نیست بلکه خود را به لال بودن زده تا اینکه تاوان خر مرا ندهد، قبل از این اتفاق با من حرف میزد
قاضی پرسید : با تو سخن گفت .......؟
چه گفت؟
صاحب خر گفت : او به من گفت خر را پهلوی اسب من نبند که لگد میزند و پای خرت را میشکند.
قاضی خندید و بر دانش ابو علی سینا آفرین گفت
قاضی به ابوعلی سینا گفت حکمت حرف نزدنت پس چنین بود؟!!!
ابوعلی سینا جوابی داد که از آن به بعد در زبان پارسی به مثل تبدیل شد:
"جواب ابلهان خاموشی ست"
امثال و حکم- علی اکبر دهخدا
#ضربالمثل
eitaa.com/zazeran_yuons
پیشینه #ضرب_المثل وعده سر خرمن
می گویند روزی مالک یک آبادی به خانه کدخدا می رود. ساززن آبادی پیش مالک می آید و یک پنجه عالی ساز می زند
مالک که خوشش آمده بود، وعده می دهد، سر خرمن که شد، یک خروار گندم به ساززن بدهد.
ساززن هم خوشحال شده و تا موعد خرمن روزشماری می کند. رفته رفته سر خرمن می رسد و مالک برای برداشت محصول به آبادی می آید و ساززن با خوشحالی پیش مالک می رود و بعد از عرض سلام به یادش می اندازد که: من همان ساززن هستم که وعده نمودید، سر خرمن یک خروار گندم می دهید لطف بفرمایید.
مالک خنده ای می کند و می گوید:« ساده دل، تو یک چیزی زدی، من خوشم آمد، من هم یک چیزی گفتم که تو خوشت بیاید
حوصله داری؟» و ساززَن بیچاره را محروم می کند
#ضربالمثل
eitaa.com/Zazeran_ziba
🔻ميدونستيد #ضرب_المثل پيش قاضى و معلق بازى غلطه؟
✍صحيحش اينه: پيش غازى و معلق بازى
يعنى جلوى بندباز و معركه گير، شيرين كارى كردن. صورت و معنای درست این ضربالمثل را بیشترِ مردم نمیدانند و گمان میکنند صورتِ درست آن «پیش قاضی و معلقبازی» است. در حالی که درست آن این است: پیش غازی و معلقبازی
غازی یعنی بندباز؛ منظور از این تعبیر عامیانه این است که «پیش کسی که روی بند معلق میزند و شیرینکاری میکند، معلقزدن هنرنماییِ ناچیزی است!»
#ضربالمثل
eitaa.com/zazeran_yuons
💠#ضرب_المثل
🔻 برنج و پلو و چلووو!!
✍در تاریخ ایران برنج همواره غذایی گران و خوراک ثروتمندان و غذای مخصوص جشنها و مهمانیها بوده است. مردم عادی جز در مناطقی که برنج کشت میشد یا به وفور در دسترس بود، پلو و چلو نمیخوردند. حتی مشهور است که مردم عادی و فقرا در طول سال فقط یکبار پلو نصیبشان میشد و آن شب عید نوروز بود
ضربالمثل: " این عید پلو، اون عید پلو"؛ از همینجا ریشه گرفته است. استفاده از عبارت «پلوخوری» به جای «مهمانی» از گذشتههای دور به ایرانیان رسیده است؛ چون روزگارانی که برنج غذای مخصوص ضیافتها بود و ایرانیها به جای اینکه بگویند میرویم مهمانی، میگفتند میرویم پلوخوری!
#ضربالمثل
eitaa.com/Zazeran_ziba
💠#ضرب_المثل
« کفم برید » این ضرب المثل رو شنیدین ؟
«کف» اینجا یعنی کف دست و اشاره داره به ماجرای یوسف و زلیخا که وقتی یوسف وارد میشه زنها مات و مبهوت میشن و جای ترنج «کف» دستشون رو میبرن !
#ضربالمثل
eitaa.com/zazeran_yuons
💠#ضربالمثل
🔻شتر را به نمد داغ میکنند
✍ شتری از صاحب خود به شتری دیگر شکایت کرد که همواره بارهای گران بر پشت من
میگذارد و مرا طاقت تحمل آن نیست
شتر پرسید: بار او چه چیز است که از
حمل آن عاجزی؟ گفت: اغلب اوقات نمک
است
گفت: اگر در راه جوی آبی باشد،
یکی دو مرتبه در آن جوی آب بخواب تا
نمکها آب شود و بار تو سبک گردد و
نقصان به صاحب تو رسد تا بعد از این
تو را رنجه ندارد
شتر به سخن ناصح عمل کرد
صاحب شتر دریافت که خوابیدن
شتر در میان آب، به سبب ضعف و
بیقوتی نیست، بلکه از روی حیله است
پس این بار نمد بارش کرد. شتر سادهلوح
به طریق معهود، در میان آب خوابید، ولی
بارش دو چندان شد.
صاحب شتر به زجر ، بلندش کرد و شتر
از بیم چوب، دیگر هرگز در میان آب نخوابید
و این مثل ساخته شد که :شتر را به نمد
داغ میکنند
✍ #نیرنگ و #فریب ، سرانجامی جز شکست ندارد
#ضرب_المثل
eitaa.com/Zazeran_ziba
🔻#ضرب_المثل " تعارف شاه عبدالعظیمی" از کجا اومده !؟
✍قدیما که تهرانیها با ماشین دودی میرفتن زیارت شاه عبدالعظیم پول رفت و برگشت ماشین رو باید اول میدادن، برای همین اهالی شهر ری که مطمئن بودن اینا چون پول بلیط رو قبلا دادن حتما برمیگردن خونه هاشون، الکی تعارف میکردن که تو رو خدا شب پیش ما باشین !
#ضربالمثل
🐍😱 مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسد
💠 این #ضربالمثل معروف به این معناست که کسی که تجربهای تلخ یا آسیبدیده از چیزی داشته، پس از آن از هر چیزی که حتی شبیه آن باشد، هراس دارد.
📌 تجربههای تلخ گذشته باعث میشوند که نسبت به موارد مشابه حساستر و محتاطتر عمل کنیم. این جمله در فرهنگ ایرانی به ترس از تجربههای بد و تأثیر آنها بر رفتار و واکنشهای ما اشاره دارد
#ضرب_المثل
eitaa.com/Zazeran_ziba