eitaa logo
زازران زیبا ( در نگاه قدیم ) (حسین سلیمانی )
1.4هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
1.2هزار ویدیو
1 فایل
زازران در نگاه قدیم
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 : هِر را از بِر تشخیص نمی دهد! درمیان چوپانان صدای "هِر" برای طلبیدن گوسفندان و "بِر" برای جلو راندنشان استفاده میشد، و اگر چوپانی آن را نمی دانست یعنی از اصول پرت بود. به همین دلیل میگفتند هِر را از بِر تشخیص نمیدهد! eitaa.com/Zazeran_ziba
💠 💢تو نیکویی کن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز 🔸️این بیت از جمله ابیات شیخ اجل سعدی شیرازی است و به پاداش کار نیک اشاره دارد می‌گویند ماجرای زیر انگیزه‌ی سرودن آن بوده است. 🔹️متوکل خلیفه‌ی عباسی فرزندخوانده‌ای خوش سیما به نام "فتح" نام داشت که بسیار به او علاقه‌مند بود. خلیفه دستور داده بود که تمام فنون زمان را از سوارکاری و تیراندازی به او آموختند تا نوبت به شناوری و شناگری رسید (قابوس نامه، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، برگ ۲۰) روزی که فتح در رود دجله شنا می‌آموخت موج سهمگینی برخاست و جوان را در کام خود فرو برد و با آن که غواصان و شناگران به دجله ریختند و همه جا را گشتند هیچ اثری از او نیافتند به نوشته‌ی خواجه نظام‌الملک : « چون خبر به متوکل رسید آنچنان پریشان شد که از فرط اندوه گوشه‌ی عزلت گرفت و سوگند خورد که تا او را به هر حال که باشد پیدا نکنند و نیاورند طعامی نخورد.» پس از مدتی مرد ماهیگیری به دارالخلافه آمد و پیدا شدن جوان گم شده را مژده داد و چون فتح را نزد خلیفه آوردند او چگونگی واقعه را اینگونه شرح داد : پس از آن که مدتی در آب غوطه خوردم و دیگر چیزی نمانده بود که دیگر خفه شوم موج عظیمی برخاست و مرا به ساحل پرتاب کرد و چون چشم باز کردم خود را در حفره‌ی عمیقی از دیواره‌ی دجله دیدم. ساعت‌ها با اندیشه گرسنگی و تشنگی سپری کردم که ناگهان چشمم به سبدی از نان افتاد که روی آب دجله رقص‌کنان می‌گذرد. دست دراز کردم و نان را برداشتم و خوردم. هفت روز بدین منوال گذشت و من با نانی که هر روز بر سبدی می‌رسید زندگی کردم ( قابوس نامه، برگ ۲١) روز هفتم این مرد ماهیگیر که از آن محل می‌گذشت مرا در حفره یافت و با تور ماهیگیری‌اش بالا کشید و نجات داد. در ضمن در سبد نان که هر روز در ساعت معینی بر روی دجله می‌آمد عبارت "‌محمد بن الحسین الاسکاف" دیده می‌شد. متوکل چون این سخن بشنید فرمان داد تا در شهر و حومه بگردند و کسی را با آن نام یافته و نزد او بیاورند سرانجام پس از جست و جوی بسیار محمد اسکاف را یافته و نزد خلیفه آوردند. محمد در پاسخ به پرسش خلیفه که چرا نان ها را روی دجله روانه می‌کردی گفت : من از ابتدای تشکیل خانواده‌ام هر روز مقداری نان برای کمک به فقیران کنار می‌گذارم تا اگر مستمندی پیدا شود با آن رفع گرسنگی کند یا آن که به خانه ببرد و با اهل و عیالش صرف کند. ولی چند روزی بود که کسی به سراغ نان نمی‌آمد. از این رو من هم نان‌ها را به دجله می‌انداختم تا حداقل ماهی‌های دجله بی‌نصیب نمانند. خلیفه او را مورد نوازش زیاد قرار داد و از مال دنیا بی‌نیاز کرد. خواجه نظام‌الملک می‌نویسد : خلیفه پرسید غرض تو از این کار چه بود؟ گفت : شنیده بودم که نیکویی کن و در آب انداز که روزی بر دهد. متوکل گفت : آن چه شنیدی کردی و آن چه کردی ثمره‌ی آن یافتی. سپس آن مرد را در بغداد پنج پاره ده ملک داد و آن مرد بر سر ده‌های خود رفت و سخت محتشم شد (قابوس نامه، برگ ۲۲) سعدی نیز با نظر به این حکایت به آن اشاره می کند و از جمله می‌سراید : حکیمی این حکایت بر زبان راند دریغ آمد مرا مهمل فرو ماند به نظم آوردمش تا دیر ماند خردمند آفرین بر وی بخواند تو نیکویی کن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز که پیش از ما چو ما بسیار بودند که نیک اندیش و بد کردار بودند بدی کردند و نیکی با تن خویش تو نیکوکار باش و بد میندیش که سعدی هر چه گوید پند باشد حریص پند، دولتمند باشد •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• eitaa.com/Zazeran_ziba
💠 🔻نه سیخ بسوزه نه کباب! ✍شجاع ‌السلطنه پسر فتحعلی ‌شاه، زمانى که حاکم کرمان بود، متوجه شد ترکه‌ های نازک انار می‌توانند نقش سیخ کباب را بخوبی ایفا کنند. و کباب با سیخی که چوبش انار باشد خوشمزه ‌تر هم می‌شود بدین جهت پخت کباب با چوب انار را باب کرد و در کرمان به «کباب حسنی» معروف شد؛ هر وقت حاکم میل کباب داشت به نوکرها میگفت: طوری کباب را بگردانید که نه سیخ بسوزد نه کباب این دستور او بعدها شد و در واقع مصداق همان اعتدال است که این روزها ورد زبان این و آن شده است... eitaa.com/Zazeran_ziba
💠 🔴 جواب ابلهان خاموشی ست بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم ابوعلی سینا در سفر بود. در هنگام عبور از شهری، جلوی قهوه خانه ای اسبش را بر درختی بست و مقداری کاه و یونجه جلوی اسبش ریخت و خودش هم بر روی تخت جلوی قهوه خانه نشست تا غذایی بخورد خر سواری هم به آنجا رسید، از خرش فرود آمد و خر خود را در پهلوی اسب ابوعلی سینا بست تا در خوردن کاه شریک او شود و خودش هم آمد در کنار ابوعلی سینا نشست شیخ گفت : خر را پهلوی اسب من نبند، چرا که خر تو از کاه و یونجه او میخورد و اسب هم به خرت لگد میزند و پایش را میشکند خر سوار آن سخن نشنیده گرفت به روی خودش نیاورد و مشغول خوردن شد. ناگاه اسب لگدی زد و پای خر را لنگ کرد خر سوار گفت : اسب تو خر مرا لنگ کرد و باید خسارت دهی شیخ ساکت شد و خود را به لال بودن زد و جواب نداد صاحب خر، ابوعلی سینا را نزد قاضی برد و شکایت کرد قاضی سوال کرد که چه شده؟ اما ابوعلی سینا که خود را به لال بودن زده بود ،هیچ چیز نگفت قاضی به صاحب خر گفت : این مرد لال است ...؟ روستایی گفت : این لال نیست بلکه خود را به لال بودن زده تا اینکه تاوان خر مرا ندهد، قبل از این اتفاق با من حرف میزد قاضی پرسید : با تو سخن گفت .......؟ چه گفت؟ صاحب خر گفت : او به من گفت خر را پهلوی اسب من نبند که لگد میزند و پای خرت را میشکند. قاضی خندید و بر دانش ابو علی سینا آفرین گفت قاضی به ابوعلی سینا گفت حکمت حرف نزدنت پس چنین بود؟!!! ابوعلی سینا جوابی داد که از آن به بعد در زبان پارسی به مثل تبدیل شد: "جواب ابلهان خاموشی ست" امثال و حکم- علی اکبر دهخدا eitaa.com/zazeran_yuons
💠 "شاه می بخشه شیخ علی خان نمی بخشه " ✍نقل است که “شاه سلیمان” که مدت ۲۹ سال با قساوت و عیاشی سلطنت میکرد ، وزیر مقتدر و کاردانی داشت به نام شیخ علی خان زنگنه، که بدلیل خوش گذرانی شاه امور مملکتی را خود اداره می کرد یکی ار عادات شاه سلیمان این بود که در مجالس عیش و طرب شبانه، هنگامی که سرش گرم می شد، برای رقاصه ها و نوازندگان مجلس، مبالغ هنگفتی حواله صادر می کرد که صبح بروند و از شیخ علی خان بگیرند. فردا که حواله را نزد شیخ علی خان می بردند، او بدون پروا به بهانه آن که چنین اعتباری در خزانه نیست، متقاضیان را دست از پا درازتر بر می گردانید. بیچاره ها در هنگام بازگشت می گفتند : شاه می بخشد، شیخ علی خان نمی بخشد eitaa.com/zazeran_yuons
پیشینه وعده سر خرمن می گویند روزی مالک یک آبادی به خانه کدخدا می رود. ساززن آبادی پیش مالک می آید و یک پنجه عالی ساز می زند مالک که خوشش آمده بود، وعده می دهد، سر خرمن که شد، یک خروار گندم به ساززن بدهد. ساززن هم خوشحال شده و تا موعد خرمن روزشماری می کند. رفته رفته سر خرمن می رسد و مالک برای برداشت محصول به آبادی می آید و ساززن با خوشحالی پیش مالک می رود و بعد از عرض سلام به یادش می اندازد که: من همان ساززن هستم که وعده نمودید، سر خرمن یک خروار گندم می دهید لطف بفرمایید. مالک خنده ای می کند و می گوید:« ساده دل، تو یک چیزی زدی، من خوشم آمد، من هم یک چیزی گفتم که تو خوشت بیاید حوصله داری؟» و ساززَن بیچاره را محروم می کند eitaa.com/Zazeran_ziba
🔻ميدونستيد پيش قاضى و معلق بازى غلطه؟ ✍صحيحش اينه: پيش غازى و معلق بازى يعنى جلوى بندباز و معركه گير، شيرين كارى كردن. صورت و معنای درست این ضرب‌المثل را بیش‌ترِ مردم نمی‌دانند و گمان می‌کنند صورتِ درست‌ آن «پیش قاضی و معلق‌بازی» است. در حالی که درست آن این است: پیش غازی و معلق‌بازی غازی یعنی بندباز؛ منظور از این تعبیر عامیانه این است که «پیش کسی که روی بند معلق می‌زند و شیرین‌کاری می‌کند، معلق‌زدن هنرنماییِ‌ ناچیزی است!» eitaa.com/zazeran_yuons
💠 🌳 🐦‍⬛کِلاغه نیاد به باغم، دوتا گردو اتفاقم... شاید با شنیدن این ضرب المثل اصفهانی یاد قول معروف دیگه‌ای هم افتاده باشید که می‌گوید : "کلاغ که از باغ قهر کنه، یک گردو به نفع باغبانه... " 💡حتما که معنای این ضرب المثل را به خوبی درک می‌کنید اما برای توضیح بیشتر باید گفت که، در زندگی، گاهی اوقات افرادی هستند که فقط با حضورشان، آرامش ما را به هم می‌زنند. 🧳اما با رفتن آن‌ها چه اتفاقی خواهد افتاد؟! مثل کلاغی که با قهر کردنش، نه تنها ضرری به باغ نمی‌زند، بلکه گردوهای بیشتری برای باغبان باقی می‌گذارد 👓 این ضرب‌المثل قدیمی، یادآور این حقیقت است که گاهی اوقات، دوری و جدایی از کسانی که به ما آسیب می‌رسانند، می‌تواند به نفع ما باشد. ⛔️ به نظر شما وقت حذف کردن افراد سمی از زندگی‌مان فرا نرسیده است
💠 🌝 آیا تا به حال شنیده‌اید که می‌گویند : " حیف از طلا که خرج مُطَلّا کند کسی" ؟ 💎 طلا نشانه ارزش و اصالت است، اما مطلا به ظواهری اشاره می‌کند که چه بسا شبیه طبلی توخالی باشد. 📚 در حکمت‌های امیرالمؤمنین علیه السلام هم بارها و بارها به چنین موردی اشاره شده است. با این مضمون که عمر انسان بی‌نهایت ارزشمند است و هیچ قیمتی بر آن نمی‌توان گذاشت. پس باید وقت و تلاشمان را برای چیزهایی صرف کنیم که ارزش واقعی دارند. 🔍 جالب است بدانید این ضرب‌المثل ریشه در شعری از قصاب کاشانی، شاعر قرن هشتم هجری دارد: ● عمر عزیز خود منما صرف ناکسان ● حیف از طلا که خرج مطلا کند کسی ✨️ این بیت و این ضرب‌المثل به ما می‌گوید که نباید عمر و وقت گرانبهایمان را برای افراد یا کارهایی هدر بدهیم که ارزش آن را ندارند eitaa.com/Zazeran_ziba
🔻 " تعارف شاه عبدالعظیمی" از کجا اومده !؟ ✍قدیما که تهرانی‌ها با ماشین دودی میرفتن زیارت شاه عبدالعظیم پول رفت و برگشت ماشین رو باید اول میدادن، برای همین اهالی شهر ری که مطمئن بودن اینا چون پول بلیط رو قبلا دادن حتما برمیگردن خونه هاشون، الکی تعارف میکردن که تو رو خدا شب پیش ما باشین !
🐍😱 مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می‌ترسد 💠 این معروف به این معناست که کسی که تجربه‌ای تلخ یا آسیب‌دیده از چیزی داشته، پس از آن از هر چیزی که حتی شبیه آن باشد، هراس دارد. 📌 تجربه‌های تلخ گذشته باعث می‌شوند که نسبت به موارد مشابه حساس‌تر و محتاط‌تر عمل کنیم. این جمله در فرهنگ ایرانی به ترس از تجربه‌های بد و تأثیر آن‌ها بر رفتار و واکنش‌های ما اشاره دارد eitaa.com/Zazeran_ziba